سلام.مشکل من یه علاقه ی یک طرفه ست.من20 سالمه و شوهرم 26.ما 1 سال هم عقد بودیم.ما نسبت فامیلیه دوری هم داریم.از قبل از دوران عقد شوهرم واسه کار دولتی شهر دیگه ای مشغول بود.اون دوران حتی هفته ای1 بار هم با من تماس نمیگرفت اس ام اس متن عاشقانه یا شعر هم برام نمیفرستاد اما معمولا تمام تلفن ای منو جواب میداد.واسه دیدن من به شهری که من وخانواده م زندگی میکردیم شاید ماهی1بار میومد در صورتی که به شهری که خانواده ی خوذشون ساکن بودن رفت و آمد زیاد داشت.بعد از چند وقت بهم گفت من تورو نمیخوام و به اجبار خانواده م تورو قبول کردم.ازم خواست توافقی جداشیم که منم به خانواده ش گفتم و اونها هم جلوش واستادن که آبرومون میره......رابطه ش مثله قبل سرد بود.روز زن و تولدم اون آخرین نفری بود که بهم تبریک میگفت.چند ماه بعد 2باره حرفمون شد بهم گفت من به کس دیگه ای علاقه داشتم که چون خانوادم راضی به ازدواج با او نبودن و بخاطر اینکه فکر اونو از سرم بندازن تورو واسم زیره نظر گرفتن وقبل از اینکه من جواب مثبت بدم با شما راجع ازدواج صحبت کردن وازم خواست که برم دنبال سرنوشتم که منم با گریه و زاری زنگیدم به بزذگترای فامیلو پدر مادرش.من بهش علاقه داشتمو دارم .هر دفعه با پا در میونیه بقیه قضیه فیصله پیدا میکرد.تا الان که نزدیکه2سال از ازدواجمون میگذره و هر روز حرف جدایی میزنه.چند بار پیشه مشاور رفتیم که تقریبا من هم مقصر شناخته شدم و جدایی قبل از بچه دار شدن رو به ادامه ی این رابطه ترجیح داد.شما میگید چیکار کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)