به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 اردیبهشت 93 [ 23:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-09
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,944
    سطح
    26
    Points: 1,944, Level: 26
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    وابستگی شدید و غیر طبیعی مادر شوهرم به پسرش

    با سلام
    4 سال میشه که ازدواج کردم. شاید باور نکنید ... معمولا اوایل زندگی با خانواده شوهرت مشکل داری.... ولی واسه من تازگی ها چند ماهی میشه شکل گرفته. البنه نه اینکه عاشقشون باشم...خیلی وقتا از گنده گویی هاشون ناراحت میشدم..گریه میکردم... با شوهرم بحث... ولی مشکلی که دائم رو اعصابم باشه نبود...
    من و همسرم هر دو 30 ساله هستیم. از اول ازدواج در شهری جدا از خانواده هامون زندگی میکردیم و چتد ماهی هم هست که خارج از کشور هستیم. همدیگه رو هم خیلی دوست داریم...
    با خانواده شوهرم نیز همشهری نیستیم. هر دو فرزند ارشد خانواده هستیم و خواهر و برادر هردومون مجرد هستند.
    مادرشوهری دارم که به شدت به شدت به پسرش وابسته است. وقتی می دیدش... تمام وجودش میلرزید.... از همون اول زندگی این اخلاقش بود که هر روز به موبایل همسرم زنگ میزد واسه احوال پرسی....هر روز.... و به گمونم حداقل روزی 3 بار با هم حرف میزدن. سعی میکردم حساس نباشم. خیلی به زندگی ما توجه داشتن و دارن... از کل زندگی ما هم خبر دارن.
    از زمانی که اومدیم خارج از کشور.... احساس میکنم داریم با هم زندگی میکنیم. تماس تلفنی مادرش کماکان ادامه + اینکه اینترنتی هم هر روز هم رو میبینیم.
    خانواده شوهرم با خودشون خیلی مهربونن ولی کلا خیلی پرتوقع در قبال من... با اعتماد بنفس... خودخواه و خودبرتر بین ... حرف گنده ...اوه.... پر رو ...هستن. مادرشوهرم همش از پسرش تعریف میکنه ... دیگه حالت تهوع دستم میده (یک بار نشده از من تعریف کنه و یک بار هم که خواهرم داشت از من تعریف میکرد در جواب گفت خدا براتون حفظش کنه!!!)... دائم قربون صدقه پسرش میره... دائم چک میکنه خوبه... سالمه.... پروژه اش (پروژه دکتریش) خوب انجام میشه...سخته ....آسونه... اذیت نشه... میوه میخوره... ورزش میکنه... چرا لاغر شدی... چرا غمگینی... چرا صدات گرفته...مثل بچه ها...اوه ه ه ه ...بخوام بگم تا صبح طول میکشه... یه کلام... همش همش نگرانه...گریه میکنه.... خیلی غیرطبیعی احساسات مادرانش رو ابراز میکنه... میگفت پسرم و دست تو دادم.... یک نخ از موش کم شه.... من میمیرم... انگار فقط خودش فقط مادره....
    همش سعی میکنه خودش رو بهترین مادر دنیا نشون بده...از بس که سیاست داره باید رئیس جمهور میشد. ولی یقین دارم که ذاتش تو خونه و اونچه که به من نشون داده با اونچه که به پسرش نشون میده متفاوته...
    توجه بیش از حدش رو اعصابم اومده... من و حساس کرده.... زبونم رو شوهرم باز شده... همش ازشون اننقاد میکنم... چرا فقط تو مهمی؟ اگه براشون مهمه حرفی بهت نزنن مبادا ناراحت شی... مادرت اینقدر میفهمه حرفش و مزه مزه میکنه.... چرا در برابر من گنده گو هست... کلا خیلی کلافم کرده این موضوع... دائم رو مخمه... آرومم نمیذاره...چون دائم اونها با ما هستن.... همش بحث داریم چون شوهرم انتقاد ناپذیره... تمرکزم رو تحصیلم نیست....
    دنبال راه آرامشم....

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: کلافه شدم شدید

    سلام آزاده عزیز
    خوش اومدید.
    اینجور که از حرفاتون پیداست خودتون مادرنیستید.درسته که رفتارهای مادر همسرتون خیلی افراطی هستند واین نوع رفتار یه نوع وابستگی به دنبال داره که شاید درآینده پذیرش برخی مسائل برای همسرتون دشوارشده وقابل درک نباشه.
    قبول کنید که ایشون یک مادر هستند ودوری مسیرومخصوصا فرزند ارشد بودن باعث چنین رفتارهایی شده .نظرشخصی من اینه که به جای اعتراض به اعمال مادر،همسرتون رو به این باور برسونید که ضمن درک احساس مادرانه ایشون کمکش خواهیدکرد تا ازاین وابستگی نجات یابد.برایش از عواقب چنین وابستگی ها مقاله جمع کنیدوتلاش کنید تا خودشون متوجه قضیه باشند.مطمئنا روشی که درپیش گرفته اید دید اطرافیان را نسبت به شما تغییرداده وشاید گمان کنند که حس حسادتتون گل کرده!درضمن سعی کنید زیاد به این موضوع فکر نکنید، برای ذهن خودتان خوره درست نکنید.مطمئن باشید هیچ وقت مادر یا خواهر شما ازدادمادشان آنگونه که ازشما تعریف می کنند، تمجید نخواهندکرد!!!

  3. 3 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (دوشنبه 09 آبان 90)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    113
    Array

    RE: کلافه شدم شدید

    خوش اومدی به تالار.
    من از تجربه نه چندان زیادم بگم.هر چقدر به این قضایا حساس نباشی زندگی راحتتری داری.من الان دو سه ماه راحت زندگی می کنم چون تمرکزمو از توجهات مادر شوهرم به شوهرم برداشتم.در ضمن به هیچ وجه ازشون پیش شوهرت بد گوئی نکن.چون خودت ضررشو می بینی.باور کن من هر روز حسرت می خورم کاش بد گوئی نمی کردم.اما به جاش با سیاست سعی کن وابستگیشو کم کنی.یکم هم خودتو بذار جای مادر شوهرت.رو من که خیلی تاثیر داره مثلا زحمتهائی که کشیده تا شوهرتو بزرگ کنه رو بیار جلو چشمت.
    اما بیاین ماها که داریم اینقدر از وابستگی ها رنج می بریم بچه های خودمونو وابسته بار نیاریم.و خودمونو چند سال زودتر از سن ازدواجشون آماده دوریشون کنیم.مخصوصا پسرا نه اینکه برعکس هر چی عقدس سر عروسمون خالی کنیم.من که این تصمیمو دارم ولی هنوز که مادر نیستم و نفسم از جای گرم بلند میشه

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 اردیبهشت 93 [ 23:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-09
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,944
    سطح
    26
    Points: 1,944, Level: 26
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: کلافه شدم شدید

    نقل قول نوشته اصلی توسط داملا
    سلام آزاده عزیز
    خوش اومدید.
    اینجور که از حرفاتون پیداست خودتون مادرنیستید.درسته که رفتارهای مادر همسرتون خیلی افراطی هستند واین نوع رفتار یه نوع وابستگی به دنبال داره که شاید درآینده پذیرش برخی مسائل برای همسرتون دشوارشده وقابل درک نباشه.
    قبول کنید که ایشون یک مادر هستند ودوری مسیرومخصوصا فرزند ارشد بودن باعث چنین رفتارهایی شده .نظرشخصی من اینه که به جای اعتراض به اعمال مادر،همسرتون رو به این باور برسونید که ضمن درک احساس مادرانه ایشون کمکش خواهیدکرد تا ازاین وابستگی نجات یابد.برایش از عواقب چنین وابستگی ها مقاله جمع کنیدوتلاش کنید تا خودشون متوجه قضیه باشند.مطمئنا روشی که درپیش گرفته اید دید اطرافیان را نسبت به شما تغییرداده وشاید گمان کنند که حس حسادتتون گل کرده!درضمن سعی کنید زیاد به این موضوع فکر نکنید، برای ذهن خودتان خوره درست نکنید.مطمئن باشید هیچ وقت مادر یا خواهر شما ازدادمادشان آنگونه که ازشما تعریف می کنند، تمجید نخواهندکرد!!!

    ممنون دوست عزیز
    نه مادر نیستم هنوز... شما میگید در آینده پذیرش برخی مسائل برای همسرتون دشوارشده...ولی من همیشه این رو حس میکنم...از اونجایی هم که همسن هستیم...بار مسایل رو دوش من بوده و هست...
    من دلم میخواد مادرش هم از این وابستگیهاش اندکی کم کنه... چون من این رفتارها رو وقتی ابتدایی بودم از خانواده میدیدم...اون هم نه اینقدر شدید...
    من انتظار تمجید دائم ندارم به خدا... موضع گیریهای اونها به پسرشون... از من این ساخته... مثلا مادرم واسم لباس بافته بود به مناسبت تولدم. .. تا این و گفتم به مادرش...یه دفعه خیلی جدی گفت خوب بگو واسه شوهرتم ببافه... این یک مثال ساده است ... اینکه پسرش براش قبله گاهه... ولی خانواده من همیشه ذوق همسرم رو دارن... خیلی...

    نقل قول نوشته اصلی توسط رایحه عشق
    خوش اومدی به تالار.
    من از تجربه نه چندان زیادم بگم.هر چقدر به این قضایا حساس نباشی زندگی راحتتری داری.من الان دو سه ماه راحت زندگی می کنم چون تمرکزمو از توجهات مادر شوهرم به شوهرم برداشتم.در ضمن به هیچ وجه ازشون پیش شوهرت بد گوئی نکن.چون خودت ضررشو می بینی.باور کن من هر روز حسرت می خورم کاش بد گوئی نمی کردم.اما به جاش با سیاست سعی کن وابستگیشو کم کنی.یکم هم خودتو بذار جای مادر شوهرت.رو من که خیلی تاثیر داره مثلا زحمتهائی که کشیده تا شوهرتو بزرگ کنه رو بیار جلو چشمت.
    اما بیاین ماها که داریم اینقدر از وابستگی ها رنج می بریم بچه های خودمونو وابسته بار نیاریم.و خودمونو چند سال زودتر از سن ازدواجشون آماده دوریشون کنیم.مخصوصا پسرا نه اینکه برعکس هر چی عقدس سر عروسمون خالی کنیم.من که این تصمیمو دارم ولی هنوز که مادر نیستم و نفسم از جای گرم بلند میشه
    ممنونم دوست عزیز
    من سعی میکنم... رفتاراشون من رو حساس میکنه...24 ساعت داره به ما (البته پسرش) فکر میکنه... غصه میخوره پروژه اش جواب نداده...
    باهات موافقم که بدگویی کردن کار رو درست نمیکنه... شاید قبلا ایران بودم خودم رو پیش دوستام خالی میکردم...الان تنهام و کسی جز شوهرم نیست... ولی شاید باید میفهمید رفتار مادرش طبیعی نیست... از بس خدای اعتماد به نفسن... فکر میکنن کاراشون در کمال صحته و درستیه... من از مادرشوهرم که 30 سال آموزش بچه های ابتدایی رو به دوش داشته واقعا انتظار ندارم.....

  6. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    113
    Array

    RE: وابستگی شدید و غیر طبیعی مادر شوهرم به پسرش

    می تونی واسه درد و دل کردن بیای اینجا.فقط ما زن می تونیم همدیگرو درک کنیم.شوهره من می گه چرا تو و مادرم اینقدر کارای بچگونه می کنید.مردا اگه هم بخوان نمی تونن کارا و حساسیتامونو عاقلانه بدونن.پس بیا اینجا و خودتو خالی کن.البته گاهی درد و دل با شوهرت لازمه.درد و دل بدون اینکه به کسی توهین کنی

  7. کاربر روبرو از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده است .

    رایحه عشق (دوشنبه 09 آبان 90)

  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 11 شهریور 95 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1387-7-19
    نوشته ها
    466
    امتیاز
    9,840
    سطح
    66
    Points: 9,840, Level: 66
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 210
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    880

    تشکرشده 885 در 224 پست

    Rep Power
    62
    Array

    RE: وابستگی شدید و غیر طبیعی مادر شوهرم به پسرش

    عزیزم منم اوایل زندگیم مشکل تو رو داشتم .مادر شوهر منم به شدت به پسرش وابسته بود و همیشه با هم در حال تماس بودن ..تمام زندگی ما بصورت روزانه به ایشان گزارش می شد و نظر اون در همه تصمیم گیری های ما دخیل بود ..یادمه یه بار اوایل ازدواج مادر شوهرم بهم گفت علی هیچوقت خودش برای خودش میوه پوست نمی گیره عادت داره پوست کنده بذارن جلوش !! منم اون زمان از این حرفا حرص می خوردم اما خیلی با احترام و با لبخند میوه رو می ذاشتم جلوی علی و به مادرش می گفتم توی خانواده ما این چیزها مرسوم نیست ...همیشه سعی کن خیلی با احترام و لبخند و در عین حال با بی تفاوتی صد در صد از کنار حرفاش و تعریف و تمجیداش بگذری و در عین حال هم اصلا سعی نکن ادامه رو رفتارهای اونا با شوهرت باشی .با شوهرت خیلی عادی برخورد کن طوریکه حس کنه اون برای خانواده خودش خیلی ارزش داره ولی برای تو یه شوهر عادی و معمولی هست ..حرفهای مادرش رو اصلا بهش انتقال نده و گله نکن و در برابر حرفاشم خیلی اروم و بی تفاوت باش ...به زودی متوجه میشی که شوهرت خودش به مرور کاری می کنه که این رفتارها متعادل بشه بدون اینکه خودت متوجه بشی ..
    کل کلام اینکه هر چی بیشتر حساسیت به خرج بدی نتیجه عکس می گیری .کمی روی ارامش خودت کار کن و این خرده فرمایشات تنش زا رو از ذهنت بنداز بیرون!!

  9. کاربر روبرو از پست مفید f_z تشکرکرده است .

    f_z (سه شنبه 10 آبان 90)

  10. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: وابستگی شدید و غیر طبیعی مادر شوهرم به پسرش

    سلام آزاده جان
    مادر شوهر منم تا حدودی مثل مادر شوهر شماست ولی با چند درجه کمتر من برای این رفتار مادر همسرم دو دلیل پیدا کردم یکی اینکه اون رابطه خوبی با پدر شوهرم نداره و از نظر عاطفی به همسرم وابسته و نیازمنده دوم هم اینکه به عنوان یک مادر چون قبلا خودش مواظب بچه اش بوده الان نگرانه که کم و کسری نداشته باشه یه جور حس مادرانه که من تو مادر خودمم گاهی با شدت کمتر می بینم
    من راهکاری که برای این رفتارهای مادر شوهرم پیدا کردم و تا حدودی هم جواب گرفتم اینا بوده:
    اول اینکه به نیاز های عاطفیش سعی میکنم جواب بدم مثلا وقتی موهاشو رنگ میکنه بهش میگم چهقدر قشنگه و بهش می اد یا مثلا از دست پختش تعریف می کنم خلاصه از این جور تعریف ها و توجه هات به نظرم اون نیازمنده توجهاتی که باید همسرش بهش میکرده و نکرده و الان این خلائی شده تو زندگیش که مکنه به زندگی منم آسیب برسونه
    دومین کاری رو که کردم و به نظر خودم جواب گرفتم این بود که وقتی با مادرشوهرم یا کلا خانواده همسرم هستم به همسرم احترام می ذارم و هواشو دارم مثلا در مورد خورد و خوراک که حرف می زنیم همش میگم که چیزایی که همسرم دوست داره درست می کنم یا یه روز هوا بارونی بود و ما تو خونمون یه چتر داشتیم که من چتر نبردم و اونا گذاشتم برای همسرم (همسرم کلی برای این کارم ازم تشکر کرد)وقتی رفتیم خونه مادر شوهرم اینا این ماجرا رو تعریف کردم به علاوه اینکه یه چترم سر راه برای همسرم خریده بودم و اونجا برده بودم که کلی اونا از رفتار من خوششون اومده بود و یا مثلا یه روز داشتم به مادرشوهرم می گفتم که همسرم خوراک دوست نداره و من درست نمی کنم که اونم برگشت گفت همسرم می خواد خودشو برای من لوس کنه تو هر چی میلت میکشه بپز این حرف واقعا از مادرشوهرم که همیشه مدافع سرسخت شوهرمه بعید بود
    ببخشید طولانی شد گفتم شاید تجربیاتم به دردت بخوره
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  11. 3 کاربر از پست مفید eghlima تشکرکرده اند .

    eghlima (یکشنبه 15 آبان 90)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 اردیبهشت 93 [ 23:53]
    تاریخ عضویت
    1390-8-09
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,944
    سطح
    26
    Points: 1,944, Level: 26
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: وابستگی شدید و غیر طبیعی مادر شوهرم به پسرش

    نقل قول نوشته اصلی توسط eghlima
    سلام آزاده جان
    مادر شوهر منم تا حدودی مثل مادر شوهر شماست ولی با چند درجه کمتر من برای این رفتار مادر همسرم دو دلیل پیدا کردم یکی اینکه اون رابطه خوبی با پدر شوهرم نداره و از نظر عاطفی به همسرم وابسته و نیازمنده دوم هم اینکه به عنوان یک مادر چون قبلا خودش مواظب بچه اش بوده الان نگرانه که کم و کسری نداشته باشه یه جور حس مادرانه که من تو مادر خودمم گاهی با شدت کمتر می بینم
    من راهکاری که برای این رفتارهای مادر شوهرم پیدا کردم و تا حدودی هم جواب گرفتم اینا بوده:
    اول اینکه به نیاز های عاطفیش سعی میکنم جواب بدم مثلا وقتی موهاشو رنگ میکنه بهش میگم چهقدر قشنگه و بهش می اد یا مثلا از دست پختش تعریف می کنم خلاصه از این جور تعریف ها و توجه هات به نظرم اون نیازمنده توجهاتی که باید همسرش بهش میکرده و نکرده و الان این خلائی شده تو زندگیش که مکنه به زندگی منم آسیب برسونه
    دومین کاری رو که کردم و به نظر خودم جواب گرفتم این بود که وقتی با مادرشوهرم یا کلا خانواده همسرم هستم به همسرم احترام می ذارم و هواشو دارم مثلا در مورد خورد و خوراک که حرف می زنیم همش میگم که چیزایی که همسرم دوست داره درست می کنم یا یه روز هوا بارونی بود و ما تو خونمون یه چتر داشتیم که من چتر نبردم و اونا گذاشتم برای همسرم (همسرم کلی برای این کارم ازم تشکر کرد)وقتی رفتیم خونه مادر شوهرم اینا این ماجرا رو تعریف کردم به علاوه اینکه یه چترم سر راه برای همسرم خریده بودم و اونجا برده بودم که کلی اونا از رفتار من خوششون اومده بود و یا مثلا یه روز داشتم به مادرشوهرم می گفتم که همسرم خوراک دوست نداره و من درست نمی کنم که اونم برگشت گفت همسرم می خواد خودشو برای من لوس کنه تو هر چی میلت میکشه بپز این حرف واقعا از مادرشوهرم که همیشه مدافع سرسخت شوهرمه بعید بود
    ببخشید طولانی شد گفتم شاید تجربیاتم به دردت بخوره

    ممنون دوست نازنین
    مادر شوهر من رابطه خوبی با شوهرش داره...البته بسیار سیاستمداره...تو این 4 سال که نذاشتن من چیزی احساس کنم. فکرش و بکن دیگه.... پدرشوهرم آدم مهربونیه ولی محبتش کلامی نیست...مطمئنم این طرز رفتار مادرشوهر از کمبود محبتش نیست...
    اون 30 سال مدرس ابتدایی بوده... من فکر میکنم از بس با بچه های 7-8 ساله سر و کله زده و با اونها زندگی کرده... هم خودش تو قالب بچه هاست و هم رفتارش با پسرش....
    این رفتار و نگرانیهای بی حدش شکل گرفته... به بچه هاش هم داده... مثلا شوهر من دائم نگرانه... وقتی چیزی باعث اضطرابش میشه... از بیرون کاملا شکنندگیش رو حس میکنی.... دقیقا مثل بچه ها که قدرت کنترل ندارن.
    خلاصه آبجی ما کیلومترها از هم دوریم ... ولی حس میکنی این فاصله یک وجبه....


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چطوری احساس خودم رو به یه پسر غیر مستقیم نشون بدم؟
    توسط Shadiii در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 اردیبهشت 94, 01:52
  2. ازدواج با پسر غیر ایرانی غیر مسلمان(دوستش دارم چه کنم؟)
    توسط 1391 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 21 دی 91, 21:02
  3. حد طبیعی اختلاف سطح تحصیلات دختر و پسر
    توسط sepi در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 تیر 90, 16:49
  4. ایا خواسته های نامزدم طبیعی است؟
    توسط النا61 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 25
    آخرين نوشته: دوشنبه 02 شهریور 88, 07:50

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.