به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 دی 89 [ 16:43]
    تاریخ عضویت
    1387-4-03
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    5,593
    سطح
    48
    Points: 5,593, Level: 48
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 157
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    58

    تشکرشده 59 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array

    همسرم را دوست دارم ولي...

    چند سالي از ازدواجم مي گذره . با همسرم دوست بودم و عاشق هم بوديم من سال اول دانشگاه بودم و اون كارمند يكي از ادارات دولتي بود من 18 سال ايشون 24 ساله خيلي دلسوزمه اما كاملاً منطقي هرگز در مواقعي كه اشتباه از جانب منه به خاطر دلخوشي ام توي صورتم نمي خنده .
    اوايل ازدواج به خاطر اينكه شغل همسرم در شهرستان بود من توي خونه مادري ام (مادر زني تنها بودن) زندگي رو شروع كردم و اين كه مادر تنها بمونن برام سخت بود و از طرفي قدرت مستقل شدن نداشتيم خانواده همسرم با ازدواج ما تنها به اين دليل كه دوست هستيم مخالفت كردن اما بعد كوتاه اومدن و از شانس من همسرم از همون ابتدا كه پدرشون ما رو پاگشا كردن و اعلام كردن بايد از صبح بياييد مخالفت كردن و نرفتن و اين شد كه اونها دو هفته اي سرسنگين بودن و بعد هم آموختن كه نبايد توي زندگي پسري كه مثل يه مهمان توي عروسي اش شركت كردن و كمك حال داماد جوانشون نبودن دخالت كنن من هم همين رويه رو پيش گرفتم و هميشه مدافع همسرم در بين فاميل بودم و اين چنين شد كه دخالتي از جانب اقوام در زندگي ما رخ نداد.

    همسرم مشاور منه پناه منه برادرم دوستم پدرم دلسوزم و هر چه كه يه مرد خوب بايد داشته باشه
    اون داره
    اما من هم كم نگذاشتم و در نداري شريكش بودم درمشكلاتي كه گاهاً خانواده اش با بي عاطفگي هاشون پيش مي اوردن تنها حامي اش بودم
    اما مشكل من
    بيشتر ماديه و البته رفتار هاي نامعقول همسرم از ديدگاه من
    از همون ابتدا مادرم جهيزيه مفصلي به من داد و چون برادرهمام هر دو خارج از ايران بودن تمام هم و غمش رو براي من گذاشت مارم حقوق بگير هستن و تمام خرج خانه با ايشونه به نوعي عادت كرده ام نيازهامو به مادرم بگم - البته شوهرم از كار دولتي استعفا دادن و به كار آزاد روي آوردن و عجيب كه تا حالا مرتب شكست مي خورن و هميشه مشكل مالي دارن- مادرم لباس كودم رو مي خره برايم وسايل خانه مي خره زندگي ام رو مي چرخونه و من و همسرم فقط استفاده مي كنيم خانه مادرم بهترين نقطه شهره و حقوقشون هم بالاست
    هرگز از همسرم يا من پولي مطالبه نكرده يه مادر مهربون كه هرگز توقعي نداره حتي به مناسبت روز مادر هم كادو ها رو اگر گرون قيمت باشن نمي پذيره . از فرزندم نگهداري مي كنه
    اما در اين بين رفتارهايي هم دارد مثلا هرگز به ظاهر خود رسيدگي نمي كنه .توي تربيت كودكم خود رو محق مي دونه كه نارت مستقيم كنه البته الان كمتر شده .
    و لي هر چه جلو تر مي رم و مادرم مهربون تر مي شه زبون شوهرم درازتر مي شه كه ناسپاسي كنه وقتي مادرم چيزي ميخره به زور تشكر مي كنه هرگز قدرشناسي نمي كنه البته از من هم مينطور
    نوزادي دارم كه ماهيانه خرجش به صورت كامل با خودم است چون شاغلم در مورد هزينه خريد لباس و هر چه كه مربوط يه خودمه بايد خودم بپردازم حتي انتظار داره به صورت هديه براي اون هم لباس تهيه كنم و البته تا حالا هم همينطور بوده
    در كل شوهر من هميشه مي گه ندارم من هم ديگه ازش چيزي نمي خوام خرج خونه با مادرمه خونه مادرمه خرج بچه و خودم هم كه بايد من پرداخت كنم
    اما همه اينها قابل حله چون خودم رو اينطور توجيه مي كنم كه الان مشكلات مالي داره اما چرا قدر شناس نيست .
    و هميشه از همه دنيا توقع داره كه بهش بهترين احترام رو بذارن البته خودش هم خيلي اهل احترامه گذاشتنه خيلي آقا منشه اما توي خونه اونقدر از زمان و زمين ايراد مي گيره كه حالم به هم مي خوره و من هم مجبورم گوش بدم مبادا بهش بر نخوره
    اگر چيزي خواست بايد فراهم بشه وگرنه ...
    خيلي عصبي شده روزهايي كه مادرم نيست بهتره رفتارش
    در كل خيلي دوستش دارم مرد آرزوهامه اما دلم مي خواست راهي مي بود تا قدرشناسي مي كرد
    با اينكه مشاورمه هميشه و مشوقم در پيشرفت اما اعصاب خوردش داره افسرده ام مي كنه
    خيلي باهاش حرف زده ام كه روند زندگي ات رو بهتر كن اما نمي شه
    نمي دونم چكار كنم
    البته الان با خانواده اش در حد فاميلي دور ارتباط داره تنها به اين دليل كه آتش خرمن از دور خوشه و اونها خيال مي كنن ما خيلي پولداريم و بهشون نمي رسيم و متوقع متوقع متوقع.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 اردیبهشت 88 [ 10:18]
    تاریخ عضویت
    1387-8-05
    نوشته ها
    477
    امتیاز
    6,023
    سطح
    50
    Points: 6,023, Level: 50
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 127
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 45 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم را دوست دارم ولي...

    چقدر سخته مشكلت رو نميگم .اين كه بين مادر و همسرت قرار گرفتي با اون حرف بزن در مورد اين كه رفتارش با مادرشما بد شده و اينم بگو كه دوست نداري بعد از چند سال محبتي كه مادرتون به شما كرده بهش بي احترامي بشه به همسرت بگو اگه ناراحته و توان ماليش رو داره از اون جا بريد و مستقل شيد شايد خسته شده اگه شما هم چند سال با مادر شوهرت كه تنها هم بود زندگي ميكردي همين طوري ميشدي.اگه هم قبول كرد از اونجا برييد ميتونيد توي همون كوچه يا خيابون يه خونه بگيريد كه مادر شما هم اذيت نشه چون خيلي براش سخته كه بعد از اين همه سال شما ازش دور بشيد درمورد حقوقتون هم اينو بگم بد نيست يه مقداري پس انداز كنيد ضمنا اون مرد خونه است و وظيفه خريد و مايحتاج شما و فرزندتون با اونه نه با شما(اون پولش رو كجا خرج ميكنه).ما هم براتون دعا ميكنيم كه مشكلتون حل بشه.

  3. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اردیبهشت 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,234
    امتیاز
    8,567
    سطح
    62
    Points: 8,567, Level: 62
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 281 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم را دوست دارم ولي...

    دوست خوبم اشتباه پشت اشتباه.
    شما نباید کاملا با خانواده همسرتون قطع رابطه می کردین مخصوصا تو مسائل مالی. دوما همیشه اگر جای نقش ها توی زندگی عوض بشه حتما مشکلاتی پیش خواهد امد.
    الان شما در نقش مرد و ایشان در نقش زن هستند از لحاظ درامد و تامین خانواده. این خیلی بده.
    خداوند در ذات مردها کارکردن و نان اوری رو قرار داده. این خصلتشونه. همیشه جنس نر باید نیازها رو تامین. درسته که در ابتدای ازدواج زن و مرد دوش به دوش هم کار می کنن ولی پس از گذشت چندین سال باید نقش زن در درآمد خانواده کمرنگ تر بشه. از طرفی همسر شما چون خیالشون از تامین زندگی راحته احتمالا الان خیلی ریسک ها در کارشون انجام می دهند که مرتب در حال ورشکستگی هستند.
    دوست من باید سعی کنید دوباره نقش ها رو در زندگیتون سر جای خودش برگردونید.
    با خانواده همسرتون در ارتباط باشید . مطمئننا اگر در جریان مالی پسرشون باشند شاید بیشتر احساس مسئولیت کنند.

  4. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 آبان 91 [ 17:29]
    تاریخ عضویت
    1386-7-17
    نوشته ها
    1,333
    امتیاز
    16,003
    سطح
    81
    Points: 16,003, Level: 81
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 347
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    484

    تشکرشده 498 در 242 پست

    Rep Power
    150
    Array

    RE: همسرم را دوست دارم ولي...

    دوست عزیزم
    او عادت کرده به اینکه خرج زندگیش رو کس دیگه بده و این اصلا" خوب نیست
    کمکم خرج زندگی رو به او واگذار کن
    مثلا" بگو داری میایی خواه فلان چیز رو بگیر اینطوری کم کمک عادتش تغییر میکنه
    موفق باشی
    درد من حصار برکه نیست درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور

    نکرده است\"


  5. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 دی 89 [ 16:43]
    تاریخ عضویت
    1387-4-03
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    5,593
    سطح
    48
    Points: 5,593, Level: 48
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 157
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    58

    تشکرشده 59 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم را دوست دارم ولي...

    نازنين عزيزم خانواده شوهر من هرگز كمك مالي نميكنن كه هيچ انتظار برآورده شدن خواسته هاشون رو هم دارن پس كمك خواستن از اونها منتفي شده امامن باهاشون قطع رابطه نكرده ام بنا به شرايط خاصي كه يك خانواده -مادر شوهرم- معذرت مي خوام كم شعور و بي چشم و رو و تفرقه انداز داره ارتباط كم شده كه مبادا به بي احترامي يا قطع رابطه منجر بشه
    اما درست مي گيد دوستان احتمالاً شوهرم خسته شده اما چاره اي هم نداريم چون شرايط مستقل شدن برايم مهيا نيست
    اما چطور به شوهرم بگم من بهت كمك نمي كنم در صورتي كه اون بهم احتياج داره من بيشتر از پرتوقعي و قدرنشناسي اش در عذابم وگرنه با خودم مي گم من كه همه چيز دارم (مادرم در حد توانش زمين به نامم كرده كه در آينده دچار مشكل نشم) چه اشكالي داره بيش از نصف از حقوقم خرج بچه ام بشه من با خرج كردن مشكل زيادي ندارم مشكلم اينه كه اون اين محبت رو نمي بينه ، يعني در هر كاري اول تشكر مي كنه بعد كه تكرار شد اون رو وظيفه فرد مي دونه اميدوارم متوجه منظورم شده باشين
    چند وقت پيش بهش گفتم تو از صبح تا شب خونه نيستي نياز هاي روحي بچه ها رو من برآورده مي كنم پس پدر خوبي نيستي
    توي خرج هم كمك من نيستي تازه معني تشكر رو هم زورت مي ياد بدني پس اگر من از دوست داشتنت فاكتور بگيرم و اينكه فقط توي مشكلات به صورت فيزيكي و يا زبوني مشاورمي . پس شوهر خوبي هم نيستي
    در اين صورت فكر مي كني من چقدر مي تونم تحمل كنم
    باور كنيد گاهي اوقات به سرم مي زنه ازش جدا بشم و لااقل بدون آقا بالسر به زندگي ادامه بدم
    مي دونم ديگه دارم چرند مي گم اما بگذاريد به حساب خستگي كمكم كنيد راه حل لطفاً

  6. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 دی 89 [ 16:43]
    تاریخ عضویت
    1387-4-03
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    5,593
    سطح
    48
    Points: 5,593, Level: 48
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 157
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    58

    تشکرشده 59 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم را دوست دارم ولي...

    الينا جان به خدا خودم هم موندم مثلا شوهر من بيمه اش خويش فرما است هي به من غر مي زنه كه خرج خونه بالاست مي گم چه خرجي مي كني ميگه بيمه ماهي 70 هزار تومن مي گم به من چه آينده خودته اما توي توهمش خيال مي كنه خرج منو مي ده
    يه بار هم برام شامپو خريد بعد از دو روز گفت شامپو گرفن 6 هزارتومن گفتم پس من هر ماه مي خرم هيچي نيست . چي بگم ديگه
    حساب كن من بگم گوشت بخر البته توي اين چند سال يه بار خريد كرده قد يه بار غذا درست كردن .
    جديدا هم كه وقتي مي گم شام بريم بيرون يه كم عاطف ه به خرج مي دن كه باشه اما مهمون كي باشيم يعني تو بده پول شام رو
    واضح كه نگاه مي كنم مي بينم راه پدرش رو در پيش گرفته البته اون خرج با خودشه اما با خون دل به زنش پول مي ده تا خريد كنه و توي اين چند سال كه من عروسشونم نديدم براي زنش خريد كنه
    نمي خوام انصافم رو از دست بدم شوهرم يه مدتي دستش باز شده بود و توي مسافرت كمي خرج فرمودن و براي همسرشون لباس خريدن.

  7. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اردیبهشت 92 [ 12:37]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    نوشته ها
    1,234
    امتیاز
    8,567
    سطح
    62
    Points: 8,567, Level: 62
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 183
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    277

    تشکرشده 281 در 126 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم را دوست دارم ولي...

    عزیزم توقع داری یک مرد هر 5 دقیقه یکبار ازت تشکر کنه ؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
    به نظر من اون رفتارهاش طبیعیه که عادت می کنه و وظیفه شما می شه !!!
    دلناز جان به نظر من تنها دوای دردت اینکه کم کم بار مالی رو به دوش شوهرت بذاری.
    دوست من دوباره تاکید می کنم نقش ها تو زندگی شما گم شدن...

    در مورد هانواده همسرت بدتر از مال من نیستن. اونا از پسر سربازشون توقع داشتن!!!!!!!!!! ولی کم کم متوجه شدن. بهت توصیه می کنم پست های منو بخونی عزیزم. من نتیجه گرفتم . امیدوارم شما هم بتونی .

  8. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 13 مهر 89 [ 16:10]
    تاریخ عضویت
    1387-1-19
    نوشته ها
    1,801
    امتیاز
    13,034
    سطح
    74
    Points: 13,034, Level: 74
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    954

    تشکرشده 992 در 530 پست

    Rep Power
    197
    Array

    RE: همسرم را دوست دارم ولي...

    دوست گرامي
    من كاملا! با نظر نازنين جان موافقم.

    شما باعث شديد كه ايشان به اين وضعيت عادت كنندو احساس مسئوليتشان كم رنگ بشود. شما ايشان را بد عادت كرده ايد و مادر شما در ظاهر مهرباني ولي باطنا به شما دشمني كرده اند كه اينقدر زير بال و پر داماد را گرفته اند. بهتر است موضوع را با مادرتان در ميان بگذاريد تا به كمك هم بتوانيد اين مشكل را حل كنيد

  9. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 دی 89 [ 16:43]
    تاریخ عضویت
    1387-4-03
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    5,593
    سطح
    48
    Points: 5,593, Level: 48
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 157
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    58

    تشکرشده 59 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم را دوست دارم ولي...

    نازنين عزيز من هميشه پست من حساسم يا اون بي معرفته رو دنيال ميكنم تا الان كه 16 صفحه شده اما نظري نداشتم كه به درد تو عزيز بخوره آره گلم خانواده شوهر من بدترن چون توي صورتم يه روزي خوب بودن و بعد پشت سرم هر چه كه باعث حسادتشون شده بود بر گردن . اونها براي زندگي پسرشون دل نمي سوزونن گاهي احساس مي كنم اين مادر پسرش رو دوست دارد آيا ؟ به هر حال بحث الان خانواده او نيست من سالها زندگي كردم تا امروز به بي تقاوتي رسيدم خدا رو شكر هرگز بهشون نياز نداشتم (البته تصميم دارم اگر در اون مورد هم مشكلي ايجاد شد مطرح مي كنم تا به مشكلات ديگه ام اضافه نشه )
    اما چطوري گلم ازش بخوام در صورتي كه الان كارش توي مناقصه برنده نشده در صورتي كه مشكل داره ؟
    من مي گم چطور برخورد كنم كه اون بفهمه رك و راست بهت بگم دارم در حقش لطف مي كنيم
    خانمي من كي گفتم دم و دقيقه ازم تشكر كنه ؟
    چطور يادش بدم به موقع تشكر كنه چطور محيط خونه رو وقتي بي حوصله است درست كنم كه عصبانيتش اين همه آزارم نده ؟ چطور يادش بيارم كه هرگز تنهاش نگذاشته ام ؟
    يادم مي يا د توي پستت نوشته بودي من توي اين تالار ياد گرفتم كه كجاي زندگي جاي دارم .حالا من جايم رو گم كرد هام كمكم كنيد

  10. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 دی 89 [ 16:43]
    تاریخ عضویت
    1387-4-03
    نوشته ها
    286
    امتیاز
    5,593
    سطح
    48
    Points: 5,593, Level: 48
    Level completed: 22%, Points required for next Level: 157
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    58

    تشکرشده 59 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم را دوست دارم ولي...

    به نظرتون اگر خواستم باهاش حرف بزنم بيشتر چه موضعي رو در نظر بگيرم اينكه قدرشناس نيست يا مسائل مالي رو؟


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 95, 22:29
  2. منو زن داداشام دوستیم دوست دوست
    توسط ارشیدا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 11:00
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.