به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 91 [ 22:24]
    تاریخ عضویت
    1387-7-22
    نوشته ها
    227
    امتیاز
    5,482
    سطح
    47
    Points: 5,482, Level: 47
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    932

    تشکرشده 968 در 217 پست

    Rep Power
    38
    Array

    کاش پیشم بودی

    زندگی کاروانی است زودگذر، آهنگی نیمه تمام، تابلویی زیبا و فریبنده، میسوزد و می سوزاند و هیچ چیز در آن رنگ حقیقت نمی گیرد جز محبت

    نمی دونی چقدر دلم برات تنگ شده اونقدر که بعضی وقتا مثل بچه ها های های گریه میکنم دوست داشتم که کنارم بودی و باهام حرف میزدی حتی شده باهام دعوا میکردی کاش بودی حتی بهم فحش میدادی. دلم گرفته اونقدر که حتی به نبودنم راضیم. وقتی بودی قدرتو خوب ندونستم اذیت کردم دلخورت کردم بهت تندی کردم حتی جوابتو دادم. یادته بهت میگفتم عالی ، دلم لک زده برای گفتنش و شنیدن جوابت . هرچی میگم هیچ جوابی نمی شنوم . نمیدونم یاد من می افتی یا نه؟ حرفامو میشنوی یا نه؟ اصلا دلت برام تنگ شده یا نه؟
    عالی جون وقتی یاد اون روزی می افتم که حالت بد بود جلوی چشمای من رفتی کما ، جلوی چشمای ناباور من نفست به خس خس افتاد و چشماتو بستی ، قلبم درد میگیره و به خودم میگم خدایا من چقدر تحمل داشتم و دیدم و هنوزم روپاهام ایستادم و تمام این حادثه هارو مرور می کنم و مرور میکنم و هر سری برام تازه تر میشه. عالی یادته تا صبح کنارت بودم دستاتو گرفته بودم و ماکس اکسیژنتو درست میکردم. عالی جون یادم نمیره چقدر برام اون ثانیه ها دیر میگذشت. یادته تو حالت بد بود و من بالای سرت پنهونی گریه میکردم ولی صدامو نمی تونستم آزاد کنم میدونی چرا؟ میترسیدم از اینکه تو بفهمی چقدر دوست دارم و دارم داغون میشم. عالی جون یادته اون مرد جوانی که تخت کناریت بود در حال حرف زدن جلوی مادرش نفسش بند اومد و تموم کرد. چقدر دلم لرزید اون موقع گفتم نکنه توهم بری و منو تنها بذاری. چقدر برات دعا خوندم چقدر برات نذر کرد به همه متوسل شدم آخه عالی جون چهار روز بالای سرت بودم و کارم شده بود گریه و التماس که تو فقط یه باره دیگه چشماتو باز کنی و تو این کارو کردی و وقتی بردنت آی سی یو فکر کردم خوب شدی داری میری که چند روز تحت مراقبت باشی و بیای چقدر خوشحال بودم اون روز ولی نمی دونستم که اونجا اگه کسی بره برگشتنش با خداست. شایدم میدونستم و داشتم خودمو گول میزدم. توی دو ماهی که اونجا بودی چقدر به دیدنت اومدم چقدر امید داشتم تو بیای دوباره باهم باشیم. نمی دونی چطور روز و شبمو گذروندم. خدا نصیب هیچ کس نکنه خیلی سخت و دردآوره. عالی یادته با وجودی که به دستگاه وصل بودی و نمی تونستی حرف بزنی وقتی صدات میکردم چشماتو باز میکردی و نگاهم میکردی و من چقدر کنترل میکردم که گریمو نبینی یادته اول از همه میومدم پیشت و اخر از همه هم ازت خداحافظی میکردم. آخ نمی دونی که چی کشیدم از نبودنت توی خونه. خونه بدون تو دیگه رنگ و بویی نداشت. مثل اینکه همه دست به دست هم داده بودن که تو بری و فقط من نمی خواستم. عالی بخاطر تو برای شفای تو رفتم مشهد و برات نذر کردم، دعا خوندم التماس کردم که خدا فقط بخاطر من به تو نظر کنه و خوبت کنه بخاطر تنها بودن من نداشتن کسی غیر خودش به من رحم کنه. چقدر گفتم و خواستم ولی تو آخرین لحظه ها به دلم افتاد که چرا من بخاطر خودم دارم به تو اذیت می کنم تویی که نفست به دستگاه بند بود و خوب شدن محال ممکن. چرا با این خواستم دارم تورو زجر میدم . میدونستم که تو خودتم به نبودنت راضی نبودی ولی با تقدیر و سرنوشت و از همه مهمتر با خواست خدا که نمی شه جنگ کرد. همونجا بود که با خدا یه معامله کردم و شاهدشو آقا امام رضا قرار دادم. سر خاکت بهت گفتم بذار یه بار دیگم بگم . گفتم خدایا من که از بچگی مزه داشتن پدرو نکشیدم اصلا نمیدونم پدر یعنی چی؟ حالا بعد از این مدت تنها کسمو داری ازم میگیری که گرفتن و دادن حق تو هست ولی قربونت برم نبود پدر و حالا مادر....خیلی برام سخته که تنها امیدمو بعد خودتت ازم بگیری کسی که این همه سال باهام بود و توی خوشیها و بیشتر توی سختیها کنارم بودرو ازم داری میگیری اونم تو این شرایط که هنوز خیلی کارام مونده و خیلی ارزوهام که از همه مهمتر بودن مادرم توی مراسم ازدواجم، حتی بچه دار شدنم و موفقیت کارام. گفتم و گفتم اونقدر گقتم که حرفام تموم شد و آخرش خواستم در ازای گرفتن توچیزی به من بده که نبودنتو خیلی بهونه نکنم و بهش گفتم خداجون عیبی نداره عالیو ازم بگیر تنهایی و فشار زندگی رو تحمل میکنم تمام آرزوهامو بدون عالی انجام میدم ولی در ازای نبودنش به کارم رونق و برکت بده اونقدر که از بهترینها داشته باشم و به دیگرونم بدم تا اونام داشته باشن. گفتم و اومدم و چندروز بعد بود که گفتن تو حالت بهتر شده و داری بدون دستگاه نفس میکشی. نمی دونی چقدر ذوق کردم که وای یعنی عالی من خوب شده وقتی بالای سرت اومدم دیدم بدون دستگاه نفس که نه، داری زجر میکشی و چشمای قشنگ داره میره وقتی صدات کردم بزور نگاهم کردی و وقتی پرسیدم خوبی با سرت در حالی که سخت نفس میکشیدی گفتی نه. چقدر دلم شکست که خدا به من نظر نکرده. فردا صبحش بود که گفتن بیاید بیمارستان حال مریضتون خوب نیست. نمی دونی چطور خودمو رسوندم ته دلم می دونستم که بلاخره راضی شدی به نبودنت.راضی شدی بری .دوماه انتظار و آماده شدن به نبودنت کم نبود. چقدر اصرار کردم تا گذاشتن بیام بالای سرت. وقتی میومدم پیشت میدونی اون دکتره بهم چی گفت؟ گفت خانم فقط بلند گریه نکنی چرا که روحیه مریضا خراب میشه. اومدم بالای سرت صورتتو بوسیدم هنوز بدنت گرم بود فقط یادمه بهت گفتم عالی منو به کی سپردی و رفتی. و اونا تورو بردن سردخونه و من موندم و تنهایی و دردی که داشتم. گریم نمی اومد تازه به گریه کردن دیگرونم برام مسخره میمومد میگفتم تو نمردی خوب میشی اینا همش امتحانه که منو اذیت کنی تنبیهم بکنی. تا روز بعدش که اومدم غسالخونه تا خودم بشورمت میخواستم باز شدن چشماتو ببینم تا به همه ثابت کنم تو داری منو اذیت میکنی. عالی وقتی زیپ کیسه رو باز میکردم به صورتت نگاه کردم چقدر غمگین بودی. چقدر دلم میخواد بدونم چرا اینقدر چهرت غم داشت؟ کاری مونده بود که بکنی و نتونستی یا شادیم بخاطر من اینطور بودی؟ وقتی داشتم می شستمت با خودم گفتم الان بلند میشی و میگی چکار میکنی دختر مگه خودم دست ندارم. عالی جون باورم نمی شد که منو تنها گذاشتی ولی اون موقع که تو قبر گذاشتنت و خاک ریختن باورم شد که واقعا رفتی تازه اون موقع بود که گریه کردم و ضجه زدم. رفتی و من موندم و خاطراتی که باهات داشتم و آرزوهایی که دیگه برام مهم نیستن چرا که جای تو خالیه و برام دیگه مثل سابق لذت بخش نیستن. رفتی و خدا نتیجه معامله ای که باهاش بستمو نشونم داد و بلافاصله بعد از تو کارم رونق گرفت و همینطور دارم پیش میرم و دارم از بهترینها به نوبت استفاده میکنم . راستی یادته دوست داشتی بری مکه و میگفتی که تو باید منو ببری؟ عالی الهی من قربونت برم امسال اسممو نوشتم که فقط به نیابت از تو برم و فقط و فقط برای تو اعمال بجا بیارم. راستی عالی یادته میگفتم که میخوام بچه داشته باشم تو میگفتی حالا شوهر کن تا بچه بیاد. یه دختربچه به سرپرستی گرفتم و ثواب کمک به اونو بخاطر تو و بابا قبول کردم. عالی من؛ برام دعا کن و دعای خیرتو از من بچه هات دریغ نکن و از همه مهمتر حلالم کن در حقت کوتاهی کردم. با اینکه پیشم نیستی ولی وجودتو توی خونه حس میکنم. قاب عکست پیش قاب عکس بابا هر روز جلوی چشمامه . ازت یه خواهشی دارم تورو خدا به خوابم بیا و باهام حرف بزن خیلی دلم برات تنگ شده خیلی. خیلی دوست داشتم که توهم با من توی پیشترفتام بودی. کاش پیشم بودی و دوباره می تونستم صدات کنم مامان من عالی.

  2. 8 کاربر از پست مفید هاله نو تشکرکرده اند .

    هاله نو (یکشنبه 08 آبان 90)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست طلاق دادم ولی مادر شوهرم پیش همه دروغ میگه وآبرومو پیش همه میبره چکار کنم؟
    توسط یاصاحب زمان ادرکنی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 آذر 95, 11:16
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 بهمن 93, 00:46
  3. قبول کردن پیشنهاد خوابیدن پیش هم در دوران نامزدی بدون هیچ محرمیتی !!!
    توسط tanhaei در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 31 شهریور 92, 06:04
  4. پیامدهای روابط افراطی دختر و پسر پیش از ازدواج؟
    توسط keyvan در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 بهمن 87, 19:02

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.