سلام دوستان مهربان
نمیدونم منو یادتون میاد یا نه
الان 2وماه نیم میشه که خونه پدرمم
تشکرشده 229 در 108 پست
سلام دوستان مهربان
نمیدونم منو یادتون میاد یا نه
الان 2وماه نیم میشه که خونه پدرمم
شاپرک جون (جمعه 22 مهر 90)
تشکرشده 80 در 27 پست
سلام شاپرک عزیز
بله من همون "آریکس" هستم.چه اتفاقی افتاد؟من تا آنجا خاطرم هست که همسرتان از شما خواسته بودند که یک فرصت دیگر به ایشان بدهید.بعد چه اتفاقی افتاد؟
آریـا (پنجشنبه 21 مهر 90)
تشکرشده 54 در 21 پست
سلام شاپرک.
بله من یادمه
من برات چیزی ننوشتم هیچوقت اما تاپیکت رو تا جایی که تونستم دنبال کردم اما از نتیجه و دادگاهای مربوط به جرم شوهرتون و دیگر قضایا خبر ندارم!!!
عزیزم شما در وهله اول خدا و خانواده رو داری.
بعدم دوستان همدردی رو
عزیزم یکم از حالت برامون بگو تا کارشناسا و دوستان بهت کمک کنن.
یکم به خودت استراحت بده تا بتونی با مشکلاتت خوب روبه رو بشی و به بهترین شکل حلشون کنی.
از شیوه نگارشت معلومه که خیلی خسته ای اما دوست من چه بخوای زندگیت رو با شوهرت ادامه بدی چه اینکه جدا شی باید نیروی لازم فکری رو برای تشکیل زندگی جدید داشته باشی.
چند روزی استراحت ک و به هیچی فکر نکن.
نوشین خسته (جمعه 22 مهر 90)
تشکرشده 3,560 در 934 پست
سلام شاپرک ...
خوبی عزیزم؟
چی شد شاپرک ؟ تعریف کن ببینیم چیکار کردی توی این مدت؟
فکر کنم تصمیم خوبیه که برگشتی خونه پدرت ..
توکلت به خدا عزیزم
نیلا (جمعه 22 مهر 90)
تشکرشده 229 در 108 پست
سلام دوستان خوبم شرمنده نمیتونم زود به زود به تالار سر بزنم
خوشحالم که فراموش نشدم
درخاست طلاق و مهریه دادم اما هنوز تشکیل نشده
از وقتی اومدم او 1بارم سراغمو نگرفت
اقای اریکس خیلی قول ها داد اما 1بارم عمل نکرد
اگه زندگی عذابه یه حبابه روی اب من به گریه هام میخندم میگم این همش یه خاب.....
تشکرشده 2,035 در 738 پست
سلام شاپرك جون
چه خوب كه دوباره اومدي. هميشه به فكرت بودم و نگرانت.
خوبي عزيزم.
ليلا موفق (چهارشنبه 27 مهر 90)
تشکرشده 80 در 27 پست
سلام دوستان خوبم شرمنده نمیتونم زود به زود به تالار سر بزنم
خوشحالم که فراموش نشدم
درخاست طلاق و مهریه دادم اما هنوز تشکیل نشده
از وقتی اومدم او 1بارم سراغمو نگرفت
اقای اریکس خیلی قول ها داد اما 1بارم عمل نکرد
اگه زندگی عذابه یه حبابه روی اب من به گریه هام میخندم میگم این همش یه خاب.....
شاپرک عزیز.تصمیم درست گرفتید.به هر حال به احترام اینکه همسر شما بودند کار خوبی کردید که یک فرصت دیگر به وی دادید.اینطور ثابت شد که بهترین گزینه همین کاری است که کرده اید.این احساس شما طبیعی است.با درخواستتان موافقت شود و یکمی هم زمان بگذرد همه چیز درست خواهد شد.امید داشته باشید
از صمیم قلب برایتان آرزوی خوشبختی می کنم
شاد باشید
آریـا (چهارشنبه 27 مهر 90)
تشکرشده 35,973 در 7,399 پست
شاپرک عزیز
لطفاً لینک تاپیک قبلیت را ارسال کن که در پست اول این تاپیک قرار دهیم . همچنین یک عنوان مناسب و گویا برای تاپیک انتخاب کن تا جایگزین عنوان فعلی شود . در غیر اینصورت با طبق قوانین تاپیک حذف می شود .
موفق باشی
.
فرشته مهربان (سه شنبه 26 مهر 90)
تشکرشده 229 در 108 پست
ممنون از همتون من خوب خوبم انقدا هم که قکر میکردم تنهایی سخته سخت نبود خدارو شکر
http://www.hamdardi.net/thread-16305.html
عنوان تاپیک:شوهرم منو نخواست اعتماد به نفس ندارم
او زن گرفته ابرومو برد
اصلا سراغی ازم نگرفت
اینا خیرای بد بود
احرین روزی که پیشش بودم حرفایی زد که وقتی الان بهش قکر میکنم بغضم میگیره
فکر میکردم به خاطر اون حرفاش ی روزی پشیمون میشه و عذاب وجدان میگیره و دل من اروم میشه اما نشد
تشکرشده 3,560 در 934 پست
شاپرک تو خیلی جوونی
از تجربیاتت استفاده کن و سعی کن ادامه تحصیل بدی
یه زندگی جدید و خوب واسه خودت بساز...
اگر فرض را بر این بگیریم که شبهه های تو درمورد شوهرت درست بود : مصرف مواد، سرقت و ... و الانم که میگی زن گرفته اگر درست متوجه شده باشم ... فکر کنم این زندگی زیاد امیدی به بهبودش نمیره. مگر اینکه یک تحول عمده و خیلی اساسی در شوهرت انجام بشه... سعی کن آروم باشی
نیلا (پنجشنبه 28 مهر 90)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)