به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 مهر 90 [ 09:48]
    تاریخ عضویت
    1390-7-06
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,095
    سطح
    17
    Points: 1,095, Level: 17
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    فکر کنم مثل من پیدا نشه!

    سلام
    خوشحالم عضو شدم. من زنی هستم 41 ساله در 24 سالگی ازدواج کردم و بعد از کلی تحمل بدبختی و درست موقعی که همه چی داشت رو براه می شد همسرم به خاطر همکارش من و ترک کرد و خیلی بی دردسر جدا شدیم . من کار می کردم و دو سالی را با پدر و مادرم زندگی کردم تا از اقوام کسی خواستار ازدواج شد که او هم تازه جداشده بود. هیچ کدام فرزندی نداشتیم. من دلیل طلاقم مشخص بود و بچه نداشتنم هم به دلیل بیماری بود که همسرم در طول زندگی مبتلا شد و می دانستم سالها نباید بچه داشته باشیم. ایشان دلیل جدایی را بیماری همسرشان که ازشان کتمان کرده بود و عدم توانایی زن خود در بارداری را عنوان کرده و ازدواج انجام شد. با توجه به مشخصات هر دو ما ازدواج بسیار خوبی پیش بینی می شد. من بلافاصله استعفا دادم تا زودتر بچه دار شویم (32 سالم بود) و به زندگی برسم احتیاج مالی هم نداشتیم. بعد از یکسال (خانواده بسیار مزاحمی دارد) متوجه شدیم که ایشان توان باردار نمودن من را ندارد! و چون تنها راه انجام IVF بود در نهایت به دلایل مختلف تصمیم گرفتیم بچه دار نشیم. در چهارچوب منزل خودمان مثل همه اختلافاتی داشتیم که قابل تحمل بود ولی دخالتهای خانواده همسرم برای من قابل تحمل نبود و همسرم در برابر آنها (حتی بچه 8 ساله) اراده نداشت هرچه تلاش کردم موافقت کند در مواقع لزوم من با آنها ملاقات کنم نپذیرفت در نهایت بعد از 5 سال من خواستم که یا طلاق بگیریم یا من دیگر ارتباطم را با خانواده او قطع می کنم و او در مقابل مختار است که با خانواده من رفت و آمد داشته باشد یا نه. بعد از صحبتهای زیاد در نهایت ایشان رابطه را با خانواده من حفظ کرد و من قطع رابطه کردم. هم زمان برای اینکه زندگیم از دست نرود زیر نظر یک مشاور بودیم (البته بیشتر همسرم باید می رفت و من هر وقت مشاور لازم میدید می رفتم) 2 سال به این منوال می گذشت که من متوجه بیماری MS در ایشان شدم که 11 سال درگیر بوده و به من نگفته بود ناگفته نماند به دلایل فیزیکی ارتباط زناشویی ما در واقع قطع شده بود. با همه اینها چون برای اقامت کانادا اقدام کرده بودیم و چیزی به نتیجه نمانده بود و تصورم این بود که همه این بیماری ها آنجا بهتر می شود ولی از دروغهایی که به من گفته بود بسیار دلگیر بودم. برادر ایشان در حال ازدواج بود با اینکه من پیشنهاد دادم که حاضرم در مراسم باشم به دلیل اینکه از رفتار خانواده اش می ترسید ممانعت کرد حتی خودش با دلخوری رفت. در تمام دو سال من نه تنها در ارتباطات خانواده اش کمکش می کردم بارها کوتاهی هایی می کرد که من جلو او را می گرفتم واقعا اعتقادم این است که هیچ کس پدر و مادر نمی شود. به هر حال!
    ایشان در این عروسی با یک نفر 20 سال از خودش کوچکتر! باب دوستی باز کرد که وکیل بود! و در نهایت تعجب من که نمی دانستم چگونه این آدم بیمار این طور شده به این نتیجه رسیدم در شب مهمانی از سمت خانواده خیلی تحقیر شده و از من متنفر شده و این آدم هم حضور داشته و دست به دست هم داده. ما تصمیم به جدایی گرفتیم الان 10 ماه است که دنبال جریاناته دادگاهی هستیم و طلاق با هر بدبختی به تقاضای من در حال انجام است. مشکل کلی شکایات کیفری است که این وسط همه از هم میکنیم! با مدارکی که داشتم روابط آنها را مورد شکایت قرار دادم. و همین باعث شد که حتی از پدرم شکایت کیفری کند! مسلما ایشان مسن هستند. به جرم افترا در داوری دادگاه خانواده! که رابطه ایشان را با شک اینکه مشروع است یا نامشروع عنوان کرده! به هر حال تعداد شکایات زیاد است! مشکل اصلی این است من مهریه ندارم و دو ملک به نامم است. در واقع آنها مورد نظر است.
    در طول این مدت یک بار هم با من تماس نگرفته بارها از طریق پدر، برادر، وکیل پیغام داده ام که اگر منطقی جلو بیاید نمی گذارم مشکل مالی پیدا کند ولی او می گوید برو و همه چیز را به من بده! که خوب نمی شود
    حالا من یک مشکل شاید غیر منطقی دارم! دلم برایش تنگ شده با همه مشکلات با همه بدی ها احساس می کنم تو این سن برای هر دو ما بهتر است این کار را نکنیم. دلم زندگی خودمان را می خواهد. مشکل مالی ندارم مسلما بعد از جدایی مشکلی ندارم ولی چرا؟ خانواده اش ای بلا را سر ما آورده اند و او قدرت تصمیم گیری ندارد تنها دروغ می گوید! مثل همیشه. شاید منطقی نباشد ما دوباره زندگی کنیم به خصوص از پدرم خجالت می کشم که او را تا کلاتتری و دادسرا کشاند. از همه مهمتر اصلا تمایل به حرف زدن هم ندارد .
    من خسته ام می دانم طلاق چیست برای همین این همه زور زدم و زیر بار همه مشکلات رفتم. الان هم فکر می کنم احتمال زیاد او هم ناراحت است. هیچ واسطه ای نداریم. وکلا مسلما لذت می برند! خودش و خانواده اش در سکوت محض هستند. من چکار کنم؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!

    با سلام.فکر نمیکنم هیچ کس تو این تالار باید و به شما بگه که چی کار کنید! شما اول تصمیم بگیرید که میخاید ادامه بدین یا نه بعد راهنمایی بخاین در اون صورت تمام دوستان ان شالله کمکتون خواهند کرد.
    موفق باشید

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 16:01]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    1,794
    سطح
    24
    Points: 1,794, Level: 24
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    762

    تشکرشده 768 در 239 پست

    Rep Power
    42
    Array

    RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!


    به این واضحی گفتن که مایلند ادامه بدهند.

    نقل قول نوشته اصلی توسط no name

    حالا من یک مشکل شاید غیر منطقی دارم! دلم برایش تنگ شده با همه مشکلات با همه بدی ها احساس می کنم تو این سن برای هر دو ما بهتر است این کار را نکنیم. دلم زندگی خودمان را می خواهد.

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!

    نقل قول نوشته اصلی توسط no name
    مشکل مالی ندارم مسلما بعد از جدایی مشکلی ندارم ولی چرا؟ خانواده اش ای بلا را سر ما آورده اند و او قدرت تصمیم گیری ندارد تنها دروغ می گوید! مثل همیشه. شاید منطقی نباشد ما دوباره زندگی کنیم به خصوص از پدرم خجالت می کشم که او را تا کلاتتری و دادسرا کشاند. از همه مهمتر اصلا تمایل به حرف زدن هم ندارد .
    من خسته ام می دانم طلاق چیست برای همین این همه زور زدم و زیر بار همه مشکلات رفتم. الان هم فکر می کنم احتمال زیاد او هم ناراحت است. هیچ واسطه ای نداریم. وکلا مسلما لذت می برند! خودش و خانواده اش در سکوت محض هستند. من چکار کنم؟
    و به نظر من به این واضحی گفتن نمیدونن چی میخان!

  5. کاربر روبرو از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده است .

    یک زن امیدوار (پنجشنبه 07 مهر 90)

  6. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 16:01]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    1,794
    سطح
    24
    Points: 1,794, Level: 24
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    762

    تشکرشده 768 در 239 پست

    Rep Power
    42
    Array

    RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!

    برداشت من این است که ایشون راهنمایی خواستن برای برگشتن به زندگی مشترکشون.


  7. کاربر روبرو از پست مفید شب نم تشکرکرده است .

    شب نم (پنجشنبه 07 مهر 90)

  8. #6
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!

    به جاي بحث و گمانه زني و.....اجازه بدهيد بازكننده ي تاپيك حاضر شود و خودش پاسخگو باشد و ............

    گمانه زني و حدس زدن ...........سازنده نيست


  9. 4 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (جمعه 08 مهر 90)

  10. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 01 بهمن 90 [ 20:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-31
    نوشته ها
    261
    امتیاز
    1,614
    سطح
    23
    Points: 1,614, Level: 23
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    694

    تشکرشده 707 در 218 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!

    دوست عزيز لطفا درباره دلايل رد و قبول خودتون بيشتر صحبت كنيد . البته زندگي پيشخوان بقالي نيست اما من در موارد كمي بود يا نبود يك نفر در زندگيم رو چنين دسته بندي ميكنم
    1. چرا دوست دارم x باشى ؟ 2. و همه دلايلم رو ميشمرم.
    چرا دوست ندارم و باز هم دلايلم رو ميگم. بعد مدت زماني رو با
    در حال حاضر از تاپيك شما چنين بر مياد كه بين طلاق و بازگشت تاحد زيادي مردد شديد . از همسرتون هم خيلي مطلع نيست و اونچه نوشتيد گمان شما درباره ايشونه.هنوز يقين نداريد . ابتدا سنجشي با خودتون داشته باشين درون خودتون با توجه به تمام چيزهايي كه پيش اومده يه سبك سنگين كنيد بعد براي دوستان بنويسيد. در ضمن دوست عزيز ما اينجا همه باهاتون همدلي ميكنيم راهكار اگه بلد باشيم طرح ميكنيم. اما به جاي شما تصميم نميگيريم. تصميم بر عهده خودتونه.

  11. 2 کاربر از پست مفید ملاحت1 تشکرکرده اند .

    ملاحت1 (شنبه 09 مهر 90)

  12. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 مهر 90 [ 09:48]
    تاریخ عضویت
    1390-7-06
    نوشته ها
    4
    امتیاز
    1,095
    سطح
    17
    Points: 1,095, Level: 17
    Level completed: 95%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!

    چقدر لذت دارد که همه شما با من همفکری می کنید.
    سعی می کنم نکته هایی که تردید ایجاد کرده را بگم با اینکه خودم هم مطمئنم با وضعیت که درونشم خیلی منطقی نیستم.
    اینکه دلم می خواهد دوباره برگردم ، خواسته منه واقعا نمی دونم همسرم هم می خواهد یا نه و اگه می خواهد چرا می خواهد
    من می دونم طلاق چه جوریه تجربش کردم. اهل لذتهای مجردی نیستم و ترجیح می دم یک زندگی نرمال و طبیعی مثل همه آدما داشته باشم. از اینکه خونه و زندگی و رفت و امد داشته باشم. با همسرم سفر برم. خرید برم. مهمانی برم لذت می برم. همه اینها مجردی هم می شه ولی من ترجیحم اینه.
    دلم نمی خواهد برگردم چون بیشتر از هر چیزی دیگه اعتماد بهش ندارم. نمی توانم با خانوادش ارتباط داشته باشم (این مشکل را من تنها ندارم کلا همه خانواده باهاشون مشکل دارند ) . از اینکه بیماریش شدید بشه می ترسم نتونم از پسش بربیام.
    علاقه خاصی بهش ندارم.
    الان که می نویسم می بینم بیشتر نمی خواهم تا بخوام! ولی فکر می کنم اینجوری نرمال تره. نه سنیم که بگم می رم درس می خونم. مسلما ازدواج امکان نداره. نه بچه ای دارم که انگیزه ای برام باشه . خدا را شکر خانواده هستند ولی من یک کم بعد ترش رو نگاه می کنم. ما زوج مناسبی بودیم تنها سست بودن همسرم در مقابل خانوادش این مسائل را در پی داشت و با هرکس زندگی کنه مشکلش حل نمیشه ، من خیلی تلاش کردم در کنار اعتماد به نفس بهش دادن اصلا بین اون و خانوادش فاصله نندازم. چون خودم هم خانوادم را دوست دارم و چیزی که نتونم را ازش نخواستم. ولی هیچ انگیزه ای برام باقی نگذاشت. مهمترینش مشکل توسل به دروغ هست حتی ساده ترین چیزها را دروغ می گه . مادر که نشدم. شغلم را از دست دادم. هنوز هم نمی دونم چه چیزهایی هست که نمی دونم! یعنی سرنوشتم دگرگون شد بدون اینکه نظرم را بخواد. شاید من اصلا ازدواج نمی کردم شاید با کسه دیگه ای ازدواج می کردم و الان سرنوشتم چیزه دیگه ای بود. لطمه بزرگی بهم زده. با همه اینا دلم می خواهد همفکری باهام بشه که تحمل تجرد بهتره یا بازگشت. البته تاکید می کنم من به بازگشت فکر می کنم. نمی دونم اون چی تو سرش هست. و بازگشت خطرناکه یا نیست. و اینکه هیچ حرکتی نمی کنه و شاید من باید بپذیرم این اتفاق افتاده و اون از بین خانواده و دیگری ماندن خسته شده. مرسی

  13. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 اسفند 92 [ 23:20]
    تاریخ عضویت
    1390-4-25
    نوشته ها
    643
    امتیاز
    4,583
    سطح
    43
    Points: 4,583, Level: 43
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,779

    تشکرشده 2,844 در 585 پست

    Rep Power
    78
    Array

    RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!

    دوست عزیز من صرفا نظر شخصیمو میگم.احتمال هم داره که اشتباه باشه! به نظرم تا قبل از این که کاملا تصمیم قطعیتونو بگیرین یک مدت همه چیز رو راکد بزارین نه به دنبال جدایی باشین و نه به دنبال شروع مجدد.اجازه بدین تمام احساسات و ناراحتیهاتون فروکش کنه.این اجازه رو به همسرتون هم بدین (میدونم که شرایطتون خیلی سخته من خودمم وقتی به این تالار اومدم بین رفتن و موندن مردد بودم حتی بیشتر مایل بودم تا جدا شم اما بعد از گذشت یک ماه و به کمک دوستان تصمیم گرفتم یک فرصت دوباره به خودم بدم).مشکل شما فقط خانوا ده ی ایشون نیست اصلی ترین مشکلاتی که به نظر من اومد اینها بود:
    1.بیماری همسرتون
    2.دروغگویی
    3.نداشتن بچه
    4.سست اراده بودن ایشون
    مسلما برای برخی از این مشکلات راهکار هست اما مثلا برای بیماری ایشون به جز صبر و همت و همدلی راه دیگه ای وجود نداره.مسایلی رو هم که بعد از جدایی باهاش مواجه خواهید شد رو برای خودتون لیست کنید و بعد خودتون تصمیم بگیرین که کدوم حالت براتون بهتره.نهایتا خود شما تصمیم گیرنده هستین. فقط سعی کنید کاملا آگاهانه و با شناخت همه ی جوانب و بدون عجله و یا از سر احساسات منفی تصمیم گیری کنید.

  14. 3 کاربر از پست مفید یک زن امیدوار تشکرکرده اند .

    یک زن امیدوار (جمعه 08 مهر 90)

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    RE: فکر کنم مثل من پیدا نشه!

    سلام به تالار همدردی خوش اومدین.
    با اطلاعات اندکی که دادی ما نه می تونیم بگیم جدا شو نه می تونیم بگیم جدا نشو. نهایتا خودت هستی که باید تصمیم اخر و بگیری.
    اما چیز یکه می تونم بهت بگم اینه که : جایی با همسرت قرار بذاری و به دور از وجود اطرافیان با هم حرفای اخرتون و بزنید . خودتون دو تا. به دو از احساسات. با منطق. هم او باید متوجه اشتباهاتش بشه و هم شما. و بعد با هم تصمیم بگیرید که ماندن بهتره یا رفتن.
    موفق باشی

  16. 4 کاربر از پست مفید sisili تشکرکرده اند .

    sisili (شنبه 09 مهر 90)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست طلاق دادم ولی مادر شوهرم پیش همه دروغ میگه وآبرومو پیش همه میبره چکار کنم؟
    توسط یاصاحب زمان ادرکنی در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 آذر 95, 11:16
  2. پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 بهمن 93, 00:46
  3. قبول کردن پیشنهاد خوابیدن پیش هم در دوران نامزدی بدون هیچ محرمیتی !!!
    توسط tanhaei در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 31 شهریور 92, 06:04
  4. پیامدهای روابط افراطی دختر و پسر پیش از ازدواج؟
    توسط keyvan در انجمن ارتباط دختر و پسر(عشق)
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 بهمن 87, 19:02

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.