شوهر مهربونی دارم خصوصیات خوبش خیلی زیاده.اما همونطور که قبلا گفتم ابهت نداره. اگه خلاف علاقش عمل بشه اعتراض نمی کنه مخصوصا خانوادش
من نمی تونم ساکت بشیینم همیشه اعتراض می کنم چرا از حقت دفاع نمی کنی.هفته آخر شهریور رفتیم مسافرت با خانوادش با ماشین ما.4-5 ماه پیش 15 میلیون ماشین خرید(ما هنوز خونه نداریم اما عشقه ماشینه و نتونستم مانع شم)رانندگیش خوبه چییزی که من ازش دیدم.قبل سفر همش تو ذهنش رفت تا مقصد مورد نظر.حتی تقسیم بندی بیتن خودش و عموش(نا پدریش)کرد که چه طور نوبتی رانندگی کنن.اما همون طور که من خانوادشو خوب می شناختم گفتم عمو جانت بهت ماشین نمی ده و خودش می خواد رانندگی کنه هر موقع فرصت پیدا کردی حرف بنداز بفهمه قصدت چیه اونم گفت به من بسپار کاریت نباشه.بالاخره سفرمون شروع شد در ضمن خانواده خاله و مادر بزرگ و دائی مجردش هم با ماشین خالش همسفرمون بودن.پدر و مادرم هم واسه بدرقه اومده بودن از همون اول سوئیچ رو ازش گرفت اونم هیچی نگفت.(شاید بگید خیلی حساسی ولی این در صورتیه که مامانش تو هر مجلس پیش مامانم و همه و همه می گه پسرم نمی تونه حتی مامانم هم اعتمادش کم شده)راه افتادیم.عموی شوهرش بعد دو سه ساعت توقف باز نگفت بده من برونم منم همش بهش اشاره می کردم.رسیدیم قم موقع خارج شدن از شهر گفت نوبته منه گفت خارج شدن از شهر کار تو نیست بریم جاده بعدا.خانمهای محترم لطفا جواب بدید اگه دائما تو گوشتون بخونن شوهرت نمی تونه شوهرتم تلاش نکنه خلافشو ثابت کنه چه حسی بهتون دست می ده؟.
مقصد ما مشهد بود بالاخره چند ساعتی هم شوهرم روند انگار اون چند ساعتو اجازه داد تا بهونه گیری نکنه.این در حالی بود که تو ماشین خالش شوهر خاله و دائیش دائما جاشونو عوض می کردن.چرا شوهرم نباید از حقش دفاع کنه؟این نشونه ضعفش نیست؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)