RE: سرانجام: میخواهیم تغییر کنیم.
عزیزم خیلی خوبه که داری به نتیجه درست میرسی. دقیقا همینه که میگی. نگرانیهاشم بذار به عهده شوهرت اما عوضش این انرژی ای که تا به حال می گذاشتی برای نگران بودن و برنا مه ریزی برای خرجی خونه الان بذار برای کم کردن نگرانی های همسرت و همراهی و قوت قلب دادن به همسرت و با گفتار و کردارت همسرت رو تشویق کن.
نوشته اصلی توسط
یک زن امیدوار
سلام. از دیروزخیلی سعی کردم که پیشاپیش نتیجه گیری نکنم و تا حدود زیادی هم موفق شدم در مورد اون عروسی هم همسرم نیومد دنبالم و به احتمال زیاد خودش هم نیمره اما سوال بعدیم که اگه دوستان لطف کنن راهنمایم کنن: فکر کنم دوستانی که در جریان مشکل منن میدونن که من سال گذشته بعد از بیکاری همسرم یه مغازه باز کردم و تا سه چهار ماهم خودم پشتش وایسادم و برای سر پا نگه داشتنش خیلی تلاش کردم (هم مالی هم معنوی) بعد همسرم یه شغل نسبتا خوب پیدا کرد منم برای مغازه فروشنده گرفتم و خودمم گاه گداری بهش سر میزدم ناگفته نماند همسرمم برای سرپا نگه داشتن مغازه تلاش میکرد حتی گاهی اوقات حقوق خودش که زیادی میومد و خرج ضروری نداشتیم برای مغازه جنس میخرید اما رفته رفته یک سری مشکلات مالی پیش اومد و مغازه یه کم جنسش کم شد بعدترش همسرم دوباره 2 ماه بیکار شد و بعدکه پاش شکست همه اینها باعث شد که مغازه کاملا بی جنس بمونه به حالا همسرم دوباره سر کار برگشته اما تو این مدت کلی قسط و بدهی روی هم تلنبار شده و چون توصیه ی اکثر دوستان به من این بود که دیگه تو مسایل مالیش دخالت نکن منم حل این مشکلات به اون سپردم اونم میخاد مغازه رو جمع کنه و با پول پیشش و حراج جنساش (که دیگه خیلی کم شدن) تا حدودی بدهیها رو بده اما من از این تصمیم خیلی خوشحال نیستم بهچند دلیل
:1.شغل همسرم اداری نیست و اگرچه شاید درآمدش بد نباشه اما روزانه است و اگه بر هر دلیلی یک روز نتونه بره سر کار از حقوقش کم میشه تو این جور مواقع همیشه دخل مغازه به دادمون میرسید اما حالا اگه مغازه جمع شه چه کار باید بکنیم؟
به شما مربوط نیست بسپار به همسرت و مطمئن باش اگر همسرت چون می دونه دیگه مغازه ای در کار نیست تلاش بیشتری برای کسب در امد بیشتر خواهد کرد.
2.مغازه به خودی خود داره قربانی میشه چون جنس نداره! میخاد جمع بشه در حالیکه اگه میتونست براش جنس جور کنه دوباره به روزهای اوج خودش میرسید.
خوب خودتم میگی جنس نمی تونه واسش جور کنه پس قربانی شدن مغازه فدای قربانی شدن زندگی شما دو نفر.
3.من خیلی برای مغازه هزینه کردم(از طلا و قرض و حتی ماشین سمندم) حالا اگه جمع بشه یه جورایی بهم احساس شکست میده.
کدوم اجساس شکست یا بهتره بگم کدوم احساس پیروزی بیشتر خوشحالت می کنه. اگر دوباره زمانی وضع مالیتون خوب بشه همه اینها جبران میشه اما اگر زندگیتون از این فشاری که در اون هست بیرون نیاد ممکنه هیچوقت قابل جبران نباشه.
4.اگه این مغازه جمع شه دیگه معلوم نیست ما بتونیم بازم یه مغازه باز کنیم این مغازه قسمتی از رویای همیشگی من بود.
خوشبختانه یکبار تونستی به این رویای همیشگیت برسی پس رویایی دست یافتنیه. برای دست یافتن به این رویاهای کوچک همیشه زمان هست اما برای بعضی رویاها ی بزرگ ممکنه زمان بگذره.
حالا نمیدونم باید چه کار کنم! نمیتونمم بهش بگم مغازه رو نگه داره چون پول جنس جور کردنشو نداره نمیشه هم خودم برای بار صدم کمکش کنم چون میشه همون آش و همون کاسه.واقعا lمستاصلم
پس همونطور که خودتم گفتی چیزی نگو و نگران هم نباش . کم کم عادت می کنی که چطور از نگرانیهای نادرست به سمت نگرانیهای درست پیش بری.
موفق و شاد باشی.
هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
علاقه مندی ها (Bookmarks)