به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 90 [ 22:50]
    تاریخ عضویت
    1390-6-30
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,076
    سطح
    17
    Points: 1,076, Level: 17
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کمکم کنید خواهش میکنم

    سلام
    خسته نباشید
    راستش نمیدونم چه جوری شروع کنم
    من تو زندگیم خیلی شکست عشقی خوردم
    28 سالمه به خودم گفتم که دیگه با کسی دوست نمیشوم
    ولی بعد از مدتی 1 دختر وارد زندگیم شد
    من نمیخاستم عاشقش بشم و بهش علاقه پیدا کنم ولی بعد از 3 ماه برام گریه کرد که بهش فکر کنم و دوستش داشته باشم
    با هم دوست شدیم و عاشق هم شدیم
    به هم خیلی میرسیدیم
    ولی بعد از مدتی اخلاق من عوض شد
    بهم نمیگفت عزیزم خوب یادش میرفت این حرفو بزنه عصبانی میشدم
    بهش فحش میدادم
    و.....
    رفته رفته بیشتر میشد اذیت کردنام
    راستش خیلی بهش ظلم کردم جای میرفت بهش تهمت میزدم و میگفتم رفتی بدی
    راستش من بهش شک نداشتم ولی از روی ناراحتی و عصبانیت این حرفها رو میزدم
    راستش جریان از اینجا شروع شد که به خاطر فعالیت زیاد کاری و فشار آدمها و .... من اینجوری شدم
    دختر خانواده داری بود من را هم خیلی دوست داشت کم کم من را داشت با خانواده اش آشنا میکرد
    تو 1 محیط کاری با هم بودیم
    برام ناهار درست میکرد مریض میشدم بالا سرم بود
    خیلی کمکم کرد رفته رفته خوشبخت ترم میکرد
    ولی من یک دفعه شروع کردم به بدی کردن در حقش
    ولی واقعا دوستش داشتم
    میخاستمش
    اخلاق من از اینجا شروع شد که نمیتونست با من مسافرت بیاد
    با خانواده اش نمیتونست صحبت کنه که به خواستگاریش برم
    چون از پدرش میترسید
    بهش میگفتم در مورد زندگی صحبت کن در مورد آیندمون
    در مورد چیزهای دیگه صحبت میکرد
    دینش مسیحی بود
    ولی مشکلی با دین هم نداشتیم
    با هم قول قرار ازدواج گذاشتیم
    مشاوره کردیم که چهجور میتونیم با هم ازدواج کنیم به خیلی نتایج رسیدیم
    ولی به خاطر این موضوع هر روز سرش داد میزدم بهش فحش میدادم
    ما همو میخاستیم الانم میخامش
    بعضی موقع ها از دستش عصبانی که میشدم میگفتم زنگ نزن مگر نه زنگ میزنم خونتون
    اون سعی داشت منو آروم کنه ولی تو حرفاش چیزایی میگفت که بیشتر عصبانیم میکرد 1 بار زنگ زدم خونشون مادرش گوشی را برداشت گفتم آقاتون هست گفت نه گفتم کی میاد گفت معلوم نیست فهمیده بود عصبانیم گفت شما کی هستیدبه مادرش گفتم دخترتو جمع کن مادرش میگفت شما کی هستید من گفتم جمعش کن یا جمعش میکنم به من گفت من دخترامو خوب میشناسم شما کی هستین چرا مزاحم میشید
    آروم باش ببینم چی میگی میگم حالتو جا بیارن من گفتم که تو عددی نیستی و داد میزدم حرف میزدم بهش فحش ندادم
    به خدا قسم فحش ندادم
    به داداشش زنگ زد جریانو گفت برادرش به من زنگ زد
    و من گفتم من نبودم میگفت خواهرم زنگ زد گفت تو بودی
    به خواهرش زنگ زدم عذر خواهی کردم و مرا بخشید
    و یه دروغی سر هم کرد موضوع را درست کرد
    بعضی روزها باهاش خوب بوذم بعضی روزها اذیتش میکردم
    اشتباه من اینجا بود که روزی رو بدون اون تجربه نکرده بودم
    مگر نه میشناختمش چه دختر ماهیه
    واقعا ناز و فرشتس هر جا میرفت هر کاری میکرد به من میگفت ولی من احمق بودم
    وقتی با هم صحبت میکردیم بهش میگفتم رفتی دادی .مادر جنده . حرومزاده.و.......
    من واقعا از خودم بدم میاد که این رفتار ناشایست را با اون بدبخت کردم
    خانه خواهرش میرفت من ناراحت میشدم این موضوع از اینجا شروع شد که دوست خواهرش پسرش خانه اونها قبلا عکس انداخته بودن به من بر خورده بود و یک روز که تولد شوهر خواهرش بود اونا دعوت بودن اونجا به من زنگ میزد که که بگه من دارم میرم عزیزم کاری نداری من شروع کردم به بد گفتن که برو اونجا بهت نیاز دارن مشروب ندارن اونجا تو رو میخورن به جای مشروب با تو سکس میکنن و ......
    من از دستش عصبانی بودم به خاطر چیزهای بیخود
    به خاطر اینکه قرار بوذ با برادر و خواهرش بریم بیرون بریم ارم که نرفتیم بریم مسافرت که نرفتیم بمن گفت داداشم مریضه من فکر کردم دروغ میگه و اگه مریضه چطور تولد رفته و.....
    بعد از این همه بدی گفتن که بهش اس ام اس میدادم
    گفتم الان زنگ میزنم خانه خواهرت آبروتو میبرم
    بدبخت زنگ زد آرومم کنه تا برداشتم فحش کشیدم بهش داداشش شنید
    بلافاصله به من زنگ زد و گفت دستت درد نکنه ..... این بود حرمت نان و نمکی که با هم خوردیم خواهرم سری قبلی گفت تو نبودی اشتباه کردم اون زنگ نزده بود خانه ما باور کردیم ولی الان من صداتو شنیدم
    واقعا من مانده بودم چی بگم چه جور این جریانو درست کنم که بهش گفتم یک چیز بگم طاقت شنیدنشو داری
    گفت اره من گفتم خواهرت پرده نداره
    ار روی عصبانیت چیزهای دیگه هم بهش گفتم
    گفتم شبا تو چت اخت میشه و ......
    دوست پسر زیاد داره
    زمانی که تلفن رو قطع کردم تازه فهمیدم چه غلطی کردم
    از خودم حالم بهم میخورد
    زنگ زدم به برادرش گفتم تو رو خدا موضوع رو به کسی نگو اگه پدرت بفهمه خدایی نکرده یه بلایی سرش میاره
    یا خدایی نکرده سکته میکنه
    که به خواهرش این جریان رو گفت دامادشونم فهمید
    تلفنش رو ازش گرفتن و الان تو خانه حبسش کردن
    پدر و مادرشون از این جریان اطلاعی ندارن
    نمیدونم چی کار کنم
    الان فهمیدم آدم پستی هستم
    فهمیدم خیلی برام ارزشمنده به غلط کردن افتادم
    روز به روز دارم بدتر میشم
    واقعا دوستش دارم
    بهش از طریق ایمیل نامه فرستادم ازش عذز خواهی کردم
    گفتم دیگه اذیتت نمیکنم دیگه بهت تهمت نمیزنم
    به خدا من بهش شک نداشتم
    خیلی اذیتش کردم
    میگه اگه من ببخشمت خانواده ام چی توف میکنن صورت من بعد از این همه نامردی کردن تو به من
    من میخام بدونم چی کار میتونم براش انجام بدم خانواده اش رو چه جور راضی کنم که منو ببخشن
    من واقعا عاشقشم دوستش دارم
    اون منو بزرگ کرد به جایی رسوند تو کار منو سربلند کرد در آمدم برکت زندگیم بیشتر شد
    واقعا من میخامش تصمیم گرفتم برم با پدرش صحبت کنم برم خاستگاریش که برادرش میگه ایرانی با ارمنی نمیتونه ازدواج کنه
    من برای ادامه تحصیل و زندگی اینو با خودم میخام ببرم خارج
    ولی اجازه نمیدن
    چی کار میتونم کنم که منو ببخشن خانواده اش
    خواهر برادرش میگن دیگه قدشو بزن
    من اشتباه کردم من دوستش دارم نمیخام و نمیتونم از دست بدم چون واقعا از صمیم قلب دوستش دارم و میخام باهاش باشم و خوشبختش کنم
    فقط 1 بار ا بار فرصت میخام تا خودمو نشون بدم
    تمام اشتباهاتمو بتونم جبران کنم
    من مجبور شدم از شما کمک بخام که این متن را نوشتم که کمکم کنید
    ازتون خواهش میکنم
    ا

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 دی 91 [ 22:42]
    تاریخ عضویت
    1390-5-07
    نوشته ها
    148
    امتیاز
    1,840
    سطح
    25
    Points: 1,840, Level: 25
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 60
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    284

    تشکرشده 284 در 111 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمکم کنید خواهش میکنم

    سلام
    خسته نباشی واقعا
    من نظر خودمو میگم .
    کاش قبل از اینکه این کارها رو بکنی یکم منطقی و رو راست بودی با خودت که واسه چی انتخابش کردی .
    الانم بجای عذاب وجدان تکلیفتو با خودت روشن کن . اختلاف مذهب چیز کمی نیست . ولی بعد از این موضوع باید ببینی دنبال چی هستی ! همه خصوصیات منفی و مثبت اون دختر و خودتو یاد داشت کن با خودت رو راست باش . بعد بسنج ببین واقعا نکات مثبتش که تو رو به خودش جذب کرده چه چیزهایی هست . اینجوری بهتر میتونی تصمیم بگیری چون بدون احساس گناه یا وابستگی تصمیم میگیری . سعی کن اینبار اینقدر به انتخابت مطمئن باشی که تهمت نزنی و ....
    (ببخشید تنها راهی بود که بذهنم میرسه) بیشتر از این اذیتش نکن . منطقی باش

  3. کاربر روبرو از پست مفید matin_alone تشکرکرده است .

    matin_alone (شنبه 02 مهر 90)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 01 بهمن 90 [ 20:26]
    تاریخ عضویت
    1390-6-31
    نوشته ها
    261
    امتیاز
    1,614
    سطح
    23
    Points: 1,614, Level: 23
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    694

    تشکرشده 707 در 218 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمکم کنید خواهش میکنم

    سلام..قبلا خونده بودم وقتي دنياي آدم با كسي متفاوته نبايد بهش مشاوره بده.. منم اول خواستم اينكارو نكنم اما ياد اون دختر افتادم و ميدونم كسي كه در معرض بدگماني خانواده خودشه چه حال بدي داره..بارها با چنين دخترهايي مواجه شدم..
    اول اين كه تو هنوز با رفتار و كردارت نشون ندادي كه از رفتار ت يعني تهمت زدن به يه انسان پشيماني.خودت بهتر ميدوني كه مسلماني تنها به اسم و حرف نيست. تهمت در دين ما گاه به اندازه بدترين اعمال زشت شمرده شده.اول با خداوند مهربان صحبت كن اجازه بگير.
    دوم تو راحت كلماتي رو به زبان مياري كه براي بعضي آدمها فكر كردن به اونها هم ممكن نيست.. چرا؟پيشواي ما صادق آل محمد دوست نزديكش حبيب رو به خاطر نسبت دادن نسبت زشت به مادر يكي از بردگانش از دوستي خودش طرد كرد. آيا رسم جوانمردي.. نميگم مسلماني.. اينه؟
    سوم اگر به كسي اينقدر بدگمان بودي كه به سادگي بهش تهمت زدي و به برادرش هم گفتي دو حال داره..
    يا راست بوده.. يا دروغ.. اگر كسي اينقدر غيرقابل احترامه و غير قابل قبول لطفا به جاي نمك پاشيدن به زخمش و ريختن آبروش فقط ازش دوري كن.
    اما اگر بيگناهه راه سختي رو در پيش داري تا اونو از مشكلي كه بوجود آوردي دربياري. البته اينم بگم كه اگر هم اين كارو بكني براي اونه كه در قبال يه انسان به لحاظ وجداني مسئولي.و اين از اون جهت نيست كه بتوني باهاش ازدواج كني. چون با حرف هايي كه زدي گمان نكنم فعلا بتوني به راحتي احترام و اعتماد خانوادشو در قبال خودش يا خودت جلب كني.و البته اينم بگم كه اگه از ته دل پشيماني خداوند كمكت ميكنه كار بدتو جبران كنه. اول اينو بگو آيا قصد جبران داري.. يا فقط خواست خودت و ازدواجت با او برات مهمه؟
    به هر آقاي محترم فعلا با اين شرايط روحي و اين رفتار كه در حال خشم هرچه رو نبايد به زبان ميري.. آماده ازدواج و شريك زندگي كسي شدن نيستي.اين رفتار ممكن ازدواج تو رو با هركسي ويران كنه. اشاره دوستان به تفاوت دين كه منجر به تفاوت فرهنگ هم ميشه مهمه. البته صداقت و پشيماني تو قابل احترامه. اما به نظرم براي كنترل بيشتر بر كلماتي كه در هنگام خشم به زبان مياري نيازمند مشاور و راهنما هستي.اميدوارم از من نرنجي اگر لحنم نسبت به شما تند بوده و نسبت بهت قضاوت كردم. با پوزش فراوان.

  5. کاربر روبرو از پست مفید ملاحت1 تشکرکرده است .

    ملاحت1 (شنبه 02 مهر 90)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 مهر 90 [ 22:50]
    تاریخ عضویت
    1390-6-30
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    1,076
    سطح
    17
    Points: 1,076, Level: 17
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمکم کنید خواهش میکنم

    سلام ممنونم از شما که به من پاسخ دادید
    میدونید من آدمی هستم اهل فحش و بدبینی نیستم
    دوست دارم درکم کنید
    ایشون وارد زندگی من شدند
    و من هم اهل هیچ چیزی نبودم که گفتم ضربه زیادی خوردم
    راستش نمیدونم چی بگم
    اتفاقات زیادی برام افتاد تو این چند روز
    راستش من تو کیفم دعا پیدا کردم یعنی تو دسته کیفم
    که پیش دعا نویس بردم که مطمئن بشم دعاست یا ؟
    و به من گفت که تو طلسم شده ای
    آخه من تو زندگیم با کسی مشکلی نداشتم که این کار را با من کردن
    ولی بعد مدتی ایمیل خواهرش رو هک کرده بودم که با یه دعا نویس در ارتباط بوده که از دعا نویس برای جدایی ما دعا خواسته بوده
    من واقعا نمیدونم چی بگم
    شاید حرفمو مسخره بگیرید و لی به خدا واقعیت
    خودشم شاهده ما تو این 9 ماه که با هم در ارتباط بودیم تا اردیبهشت خوب بودیم و این اتفاق بعد 3 ماه دوستیمون افتاد
    نمیدونم چی بگم
    واقعا گیج شده ام
    من اهل تهمت و فحش دادن نیستم به خاطر همینه دنبال راه حل میگردم
    از روزی که اخلاقم بد شد بهش میگفتم که احساس میکنم اخلاقم داره بدتر میشه
    نمیدونم چرا یه عده باعث میشن که با آدما این برخورد را داشته باشن یعنی دخالت کنند
    من واقعا دوستش دارم از صمیم قلب و عشقم از روی هوس نیست
    من به خاطر خودش دوستش دارم
    اینم بگم بعد اینکه من این دعا را پیدا کردم و باطل کردم خیلی آروم شدم به حالت اولم برگشتم
    من برای زندگی میخامش
    الان موندم چه کاری باید انجام دهم


  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 05 آذر 90 [ 14:43]
    تاریخ عضویت
    1390-6-15
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,675
    سطح
    23
    Points: 1,675, Level: 23
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    54

    تشکرشده 54 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمکم کنید خواهش میکنم

    سلام آقا سیاوش.
    من خوندم و میخوام نظرم رو بگم.
    ببینید شما هنوز تکلیفتون با خودتون روشن نیست و بی ثباتی شخصیتی دارید. به جای فرصت خواستن از اون خانوم باید به خودتون فرصت اصلاح شدن بدید. من الان اصلا در مورد ازدواج نیست حرفم چون اون اگر شرایطش رو داشته باشید بحث مفصل و پیچیدا هی داره. از نظر من شما اصلا الان نباید به ازدواج فکر کنید چون خیلی باید رو خودتون کار کنین. و در حد یه حرف زدن که ببخشید من جبران میکنم نیست. شاید حتی چند سال زمان ببره.

  8. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمکم کنید خواهش میکنم

    با سلام
    عنوان تاپیک شما کلی بوده و نامفهوم،چنین تاپیکهای طبق قوانین تالار حذف میشوند
    لطفا" در ارسال بعدی خود عنوان جدید را ذکر کنید تا نسبت به تغییر اقدام شود
    در غیر اینصورت تاپیک حذف خواهد شد


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:14 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.