سلام دوستان. پيشاپيش از راهنمايي همتون در راه پيدا كردن مسير درست براي تلطيف اين روحيه در همسرم تشكر ميكنم.
26 سالمه و شوهرم 28 سال داره. 5 ساله ازدواج كرديم. شوهرم تك پسره و يه خواهر داره.
از همون اوايل ازدواج متوجه ريزبيني و حساسيت شوهرم شدم، تحمل اين روحيه خيلي برام سخت بود، چون روحيه من دقيقا نقطه مقابل همسرم هست اصلا ريزبين و بدبين نيستم.
از ابتدا احساس ميكردم كه فقط نسبت به خانواده من حساسه، الان ميبينم كه نه كلا روحيش همينه. براتون مثال ميزنم كه شايد بهتر منظورمو متوجه بشيد و راهنماييم كنيد.
خواهرشوهرم اوايل خيلي مارو اذيت كرد، تا اينكه سال گذشته ازدواج كرد و الان خيلي برخورداش خوب شده و اصلا مثل قبل نيست. همسرم بسيار روي رفتار پدرومادرش با شوهرخواهرش ريزبينه. كوچكترين مسايل كه من و يا هر كس ديگه اي متوجه اون نميشيم، بمنظور بد برداشت ميكنه. حتي تك تك كلماتي كه در جمع صحبت ميكنن. حتي آمار تعداد دفعاتي كه ميوه به اون تعارف ميكنن و به شوهرم. خلاصه كوچكترين از كوچكترين موضوعي غفلت نميكنه، در حاليكه از نظر من و خيلياي ديگه اصلا جاي ناراحتي نداره و اين موضوع فقط و فقط به حساسيت و بدبيني شوهرم برميگرده.
اخيرا هم خواهر من ازدواج كرده و اين رفتارا و برداشت ها و حساسيت ها رو روي اون داره. مثلا همش به مامانم ميگه از وقتيكه داماد جديد آوردين منو تحويل نميگيريد، اونو بيشتر دوست داريد (لازم بذكره كه بگم يه باجناق ديگه هم داره كه قبلا اين حرفا رو در مورد اون ميگفت و الان ديگه زياد روي اون حساس نيست مگر در موارد خاص). يا مثلا ميگه چرا اومد خونه مامانت بستني آورد داره چاپلوسي ميكنه و هزاران مورد به اين شكل ..................
در ضمن خيلي هم بي رو در وايسي هستش و رك و پوست كنده هر چي در دل داره به زبون مياره.
ديگه از اين رفتاراش خسته شدم. درمونده شدم. فكر كنيد در همه زمينه هاي زندگي طرز تفكرش همينه، حتي گاهي در مورد خود من. تا الان تحمل كردم، الان ديگه كاسه صبرم لبريز شده، نميدونم چيكار كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من هميشه بهش گوشزد ميكنم كه خيلي حساس و بدبين هستي، خيلي از مسايل اينطور نيست كه فكر ميكني و ...... ولي اصلا فايده اي نداره، حتي اگه ناراحتيش رو به زبون نياره ميدونم كه طرز فكرش همونه.
تمنا ميكنم به من بگيد چيكار كنم؟ قبلا ناراحت ميشدم و ميگفتم خوب ميشه، اما الان باعث شده ديگه نتونم روي حرفاش حساب كنم و بهش كم اعتماد شدم، رفتاراش رو قبول ندارم و خودش هم اينو ميدونه. احساس ميكنم دلم داره ازش فاصله ميگيره.
منتظر راهنماييهاتون هستم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)