حالم خوب نیست

[hektor]

سلام
راستش خجالت می کشم که شاید موضوعم دوباره تکراری باشه
ولی من دارم یواش یواش کم میارم
راسش خسته شدم از خدمت اجباری
از محیط خسته کنندش
ای وای ... وقتی می بینم بقیه همکلاسیام راحت می گردن تو خیابون اون وقت من ....
حالا خوبه که کلی زحمت کشیدم واسه رسیدن به اینجا که جام راحت باشه و تقریبا هر روز میام خونه ولی....
همش استرس دارم که این موقعیتمو از دستم بگیرن چون حسود زیاده منم پیش خودم فکر می کنم که این 6 - 7 ماهی که مونده اگه نتونم بیام . اگه تو آینده فلان سرباز نیاد و جای اون منو بذارن پست و .... و همش استرس دارم
نمی دونم اشکال از منه که خیلی زود رنج و حساسم یا .... و تحمل دوری از خونه رو ندارم یا طبیعیه
قبلا خوب یا بد کنار میومدم ولی حالا که زمان میگذره هی آرزو دارم که زود تر تموم شه
قبلا که توی یه شهر دیگه ای بودم همش آرزو داشتم بیام شهرم و حالا که 2 ماهه اینجام عادی شده برام و هی استرس دارم که زود تموم کنم
چه جوری حالمو بهتر کنم و از زندگی لذت ببرم؟
و این 6 ماه باقیمونده رو شاد سپری کنم؟

[دختر مهربون]

سلام.
گفتی شرایطت خوبه و تقریبا هر روز میری خونه. بعد گفتی که تحمل دوری از خونه رو نداری!!
با این حساب دیگه شما دور نیستی از خونه!
مگه وقتای دیگه شما 24 ساعت توی خونه بودی؟!

همه ی بقیه همکلاسی های شما کلا معاف نیستن که! هستن؟ بالاخره اونا هم یه وقتی باید این مدت زمان سربازی رو تجربه کنن.

شما احساس میکنی وقتت داره تلف میشه؟ حس میکنی از زندگیت توی این مدت لذت نمیبری؟
خب به فرض که وقتایی که توی محل خدمتت هستی اینجوری باشه. وقتایی که توی خونه هستی چیکار میکنی؟


(فکر کنم عنوان تاپیکت هم مناسب نباشه.بهتره یه اسم دیگه بذاری که نشون دهنده ی مطالب اون باشه.)

[hektor]

ترس از اینکه دوباره از خونه دور باشم ناراحتم میکنه
الان که راحتم ولی میترسم آینده بد پیش بیاد و این باعث میشه که الانم اضطراب داشته باشم
تو خونه کتاب می خونم میام تو سایت مطلب می خونم
کلا تلفیق خونه و اونجا خوبه
چون اونجا تجربه های خوبی کسب کردمو میام وقتی تو سایت همدردی حس می کنم بزرگتر شدمو دچار تغییر شدم
یه ذره هم محیطش پر از خیانتو ... مخصوصا واسه منی که حساسم یه ذره ناراحت کندست

[دختر مهربون]

ترسیدن از هر موضوعی بده. مخصوصا که اگه خیلی در موردش نگران باشی اونو به خودت جذب میکنی (همون مثل معروفِ از هر چی بدم میاد سرم میاد)
به فرض که بخواد این اتفاق بیافته. حالا که هنوز نیفتاده. بذار هر وقت افتاد بشین براش غصه بخور. برای چی روزای الانت رو خراب میکنی؟!
پیشنهاد میکنم هر وقت دیدی داری به این فکرا و ترس ها فکر میکنی، جلوی فکر کردنت رو بگیری و سریع خودت رو به یه کار دیگه سرگرم کنی.

در مورد محیط کار سربازی، این موقعیت شاید بعدا هم برای محیط کار واقعیت پیش بیاد. اگه اینجوری باشی خیلی اذیت میشی. سعی کن ضمن اینکه توی اون محیط هستی، بتونی اثرات منفی ِ اون محیط رو از خودت دور کنی و تمام تلاشت رو بکنی که مثل اونها نشی.

[مهشید25]

دوست عزیز سلام
دوران سربازی جنبه های مثبت و منفی ای دارد که متاسفانه جنبه های مثبت آن کمتر مورد توجه است.
1-در این دوران شما تجربه زندگی مستقل وتقریبا دور از خانواده را دارید که باعت کمتر شدن میزان وابستگی شما و آمادگی برای داشتن زندگی مستقل در آینده را دارید.
2-مقابله با سختی ها و افزایش قدرت تحمل-وقتی شما مجبور هستید لحظات اولیه صبح علی رغم میل باطنی از خواب بیدار شوید و محدودیت های یک زندگی سخت را تجربه می کنید باعث میشود روحیه آسیب پذیر شما پخته و آبدیده شود و اراده شما در مقابله با سختی های زندگی مستحکمتر شود.در واقع دوران سربازی دوره تمرین برای تحمل مشکلات زندگی و آماده شدن برای اداره یک خانواده در اینده است.همچنین در این دوران چون حق انتخاب چه از نظر ارایش مو-لباس و پوشش-تغذیه و تفریح و امکانات رفاهی و ارتباطی تابع شرایط و امکانات خاص زمانی و مکانی است.فرد را مجبور میکند تا با امکانات محدود این دوره خود را تطبیق دهد و از امکانات موجود به خوبی استفاده کند که این بهترین محک و معیار قناعت و بهره وری و اشنایی با زندگی در شرایط سخت است.
3-نظم پذیر شدن .این نوع زندگی منظم و دقیق که پیروی از آن از سلیقه و اختیار شما خارج است به طور ناخودآگاه شما را با نظم و انضباط مانوس می کند و روحیه شما را در پذیرش نظم انعطاف پذیر میکنند.
و از مزایای دیگر افزایش حس مسئولیت پذیری .تقویت خودکفایی و شجاعت.آگاهی از استعداد ها و توانایی های شخصی.گسترش و تقویت ارتباط با دیگران و تمرین دارا و بردباری در برخورد با دیگران.
دوست عزیزبهتر است به جنبه های مثبت این دوران که کمتر در جوانهایی که این دوره را سپری نکردن دیده میشود توجه کنی و سعی کنی با کنار گذاشتن حساسیت های بی مورد و ارتباط بر قرار کردن با دوستان این دوره از زندگیت از فشاری که احساس میکنی کم کنی.در چشم بر هم زدن این دوران میگذرد و شما می مانی و خاطراتش پس سعی کن روزها را در تقویم زندگیت شاد رقم بزنی.
برایت آرزوی موفقیت دارم.

[hektor]

سلام ممنون
راسش من همیشه وقتمو توی این دوران به خوندن مطالبی مثل مطالب شما پر می کنم تا استفاده کنم
اما راسش نمی دونم چمه؟
چرا اینقدر ناراضیم
و اضطراب دارم
راسش یه اتفاقاتی افتاده واسم که توی افزایش اضطرابم موثر بوده
راستش من به در خواست یکی از بچه ها جامو باهاش عوض کردم و بنا به دلایلی که اون می گفت این اتفاق افتاد
و من در حالی قبول کردم که اون پشیمون شده بود از کارش ولی کار از کار گذشته بود
من رفتم جای اون و از مزیت های اون استفاده کردم و در حالی که مسئولیت بیشتری داشتم ولی هر روز تقریبا می رفتم خونه
و اون آقا که از قدیمی های ما بود رفت جای دیگه
من و یکی دیگه که دوست صمیمی این آقا هست با هم شدیم سرباز اونجا
اوایل رابطمون خوب بود و .... ولی حس می کنم از وقتی که اون پسر پشیمون شده و .... رابطه این هم با من بد شده طوری که حس می کنم هی گیر میدن بهم
و نگهبانیامو زیاد کردن
ولی این موضوع منو ناراحت می کنه که نمی دونم تو رفتارم چیزی دیدن یا .... که به من میگن بی ظرفیتی
یعنی منم انصافا روی مرخصی خیلی حساسم
و آخه چرا باید حساس باشم
می ترسم توی زندگی آیندم تاثیر منفی بذاره
و دچار تردید هم شدم که آیا اشکال از رفتار منه که رابطه صمیمی ندارم یا اونها می خوان منو اذیت کنن
رفتارشون طوریه که ازم دوری می کن و وقتی کنارشونم از کارام ایراد می گیرنو دنبال یه چیزین که متهمم کنن
واسم مهم نیست این رفتارا ولی چیزی که باعث میشه ناراحت شم اینه که فکر می کنم شاید من کاری کردم یا رفتارم طوری بوده که .....
مثلا یکی از فرمانده ها ازم خواست که نون سنگک بگیرم واسش و من هم خوب قبول کردم و بعد چند روز که دوباره ازمون خواستن اون کلی ناراحت شد و بیرون تیکه بارم کرد که تقصیر تو بوده و الا من که اینجا بودم یکسال اصلا از این کارا واسشون نکردم و تو باعث شدی توقعشون بالا بره
یا یه ذره از کاغذی که روی دیوار بودوروش یه ذره شعر نوشته شده بودو پاره کردم حسابی بد رفتاری کردن و منم گفتم که معذرت می خوام ولی شما ها هم کارایی کردین که من ناراحت شدم و اونها گفتن که اگه می خوای برو و اینجا نمون
من مشکلی با این کارا ندارم ولی آیا این رفتارا رو من باعث شدم؟
و باید چه جوری رفتار کنم؟
آیا اونها می خوان ازم دور شن؟ چرا؟

کارم شده فقط نغ زدن
اینقدر از مشکلاتم گفتم که گوش خانوادم پره و حالا که اونها که رفتن چند روزی مرخصی حس می کنم تنها شدمو ...
آخهخ چرا باید همچین حالتی دست بده بهم تا کی باید فقط مشکلاتمو بهشون بگم؟ قبل از این از اذیت هایی که موقع انتقالی گرفتنم بود رو هی می گفتمو هی آرامشم می دادن و .... حالا
آیا تا حدودی طبیعیه؟ که از درون ناراحت باشم؟ یا سوسولم؟
اشکال از چیه؟

[gole maryam]

سلام هکتور عزیز

برداشتم از حرفاتون اینه که شما به عنوان یک آقا روحیه بسیار حساسی دارید ، که این برای آینده زندگیتون خطرناک خواهد بود ، مشکل رفتار ایشان نیست ، مشکل روحیه شما هست که همیشه بهانه ای برای ناراحتی دارید ، اگر ایشان مشکلی با شما دارند و از دست شما ناراحت هستند به هر دلیلی ، این مشکل اوناست و خودشون باید مشکلشون رو حل بکنند ،با این خودخوری ها نتیجه ای نخواهید گرفت ، به نظر من ازشون علت رفتارشون رو خیلی واضح و صمیمانه جویا بشید ، شاید اصلا سوء تفاهمی بینتون بوجود اومده که شما هم خبر ندارید.

ولی جدا روی روحیه حساستون بیشتر کار کنید چون روحیه حساس شما رو در آینده خیلی آسیب پذیر خواهد کرد

[srr72]

سلام میشه بگی چندسالته؟تحصیلاتت چیه ؟تک فرزندی!خواهروبرادر داری؟؟؟

[hektor]

سلام گل مریم عزیز زدی به هدف
همینو می خواستم بشنوم

مشکل روحیه شما هست که همیشه بهانه ای برای ناراحتی دارید

دقیقا همین فکر الان توی ذهنم بود و تو تاکسی بهش فکر می کردم
چرا؟ کمکم کنید
توی اون یکی شهر چند تا از فرمانده ها بهم فهمونده بودن که حساسم و ....
خواهرمم چند بار بهم گفته بود تو باید دختر میشدی
خجالت می کشم
26 سالمه لیسانس دارم و تو خانواده ای بزرگ شدم که تک پسرم و خواهر هایی هم دارم فکر کنم مشکل عمدم اینه که محیطم بسته بوده تو دوران کودکی
و واسه این روحیم حساسه
ای وای
چه جوری روحیمو درست کنم

[شب نم]

و واسه این روحیم حساسه
ای وای
چه جوری روحیمو درست کنم

می گن سربازی واسه اینه که پسرهای لوس مرد بشن.
به نظرم سربازیت را تمدید کن
چند ماه اضافه بمون.