به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 10 12345678910 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 92
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 آبان 90 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1390-6-18
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,482
    سطح
    21
    Points: 1,482, Level: 21
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 48 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    شرح پریشانی من

    باسلام
    بنده سوالی داشتم که با توجه به سردرگمی شدید،تقاضا دارم درصورت امکان به آن پاسخ دهید.
    مدت شش سال است که ازدواج کرده ام؛ من و همسرم در دانشگاه آشنا شدیم همسرم را دوست داشتم و در اوایل ازدواجمان رابطه ای کاملا عاشقانه داشتیم ولی هرچه زمان بیشتری را با هم گذراندیم روابطمان سرد و بی رنگ شد.همسرم کاملا به من وابسته شده بود و اسم این وابستگی را عشق می گذاشت و همیشه اسم جدایی که می آمد احساس گناه مرت با گریه ها و معذرت خواهی های به جا و نا به جایش بیدار می کرد.
    از جزئیات می گذرم ولی نوع رفتار همسرم باعث انزوای ما شده بود تا جایی که شمار دوستان و اقوامی که با آنان رفت و آمد داشتیم به حداقل رسید و حتی اگر تلاش های من نمی بود خانواده همسرم نیز یادی از ما نمی کردند.
    اوایل خیلی کمکش می کردم و جای خالی همه را برایش پر می کردم و البته این اشتباه بزرگی بود و باعث شد ایشان بسیار به لحاظ روحی به من وابسته شوند و تصور دنیای بدون من برایشان محال شود.
    از آن جایی که ازدواج ما بدون رضایت قلبی خانواده ها و صرفا بر اساس خواست و اصرارمان شکل گرفت، ترس از سرزنش شدن هیچ وقت نگذاشت مشکلات زند گی ام را با کسی درمیان بگذارم.
    اصلا به جدایی فکر نمی کردم و فکر می کردم که توان این را خواهم داشت که از پس مشکلاتم بربیایم ولی نتوانستم و پیله زندگی ما هر روز تنگ و تنگ تر شد.این را هم اضافه کنم که خود خانواده همسرم او را مقصر اصلی می دانستند و مشاوره های مختلفی را پیشنهاد دادند که فقط اثری نهایتا یک ماهه بر نوع رفتارهای ایشان داشت و آن ها را هم ناامید می کرد.
    نوع رفتار درون گرایانه من باعث شده بود که دیگران از زندگی و مشکلات من خبری نداشته باشند چون من اعتقاد راسخ دارم که باید کسی را شریک دردهایت کرد که همراه شادی هایت هم باشد.
    بهانه های زیادی برای جدایی داشتم؛روابط زناشویی مان به دلیل ارتباط خارج از عرف همسرم(قبل از ازدواج) هیچ گاه به سامان نبود و برایم زجرآور و بر اساس وظیفه شده بود.چیزی که هیچ کس از آن خبر نداشت.
    مجموع خلاهای زندگی ام باعث شد که علی رغم میل باطنی،به دنبال پر کردن خلاهای عاطفی ام در خارج از خانه باشم.من معلمم و به لحاظ اجتماعی فعال و گرم هستم.
    با خانمی آشنا شدم و دیری نگذشت که احساس کردم بهترین لحظات عمر سی ساله ام همین دقایقی بوده و هست که با این خانم سپری کرده ام.این جا بود که برای اولین بار به طور جدی به طلاق فکرکردم و حق خودم را از زندگی خواستم.اما با وجود این که همه اطرافیانم حق را به من می دادند باز هم از من انتظار داشتند که صبر کنم و زندگی ام را بسازم ولی نتوانستم و اتفاق بد دیگر باردار شدن همسرم بود.
    پسرم به دنیا آمد و الان دو ساله است ولی او هم نتوانست باعث شود که احساس خوشبختی بکنم.
    همسرم همچنان به دلیل وابستگی شدیدی که به من دارد حاضر به جدایی نیست ولی من دیگر انرژی و توانی برای ادامه ندارم.
    حضور آن خانم در زندگی من فقط مرا برای اجرای تصمیمم مصمم کرد وگرنه معلوم نیست که شرایط ازدواجم با ایشان فراهم شود.
    هوسباز نبوده و نیستم فقط حس می کنم برای رهایی ازین خفگی چند ساله نیاز به همراهی یک نفر داشتم…
    حالا می خواهم کسی کمکم کند و راهکاری ارایه دهد که من بتوانم راحت تر با دغدغه های ذهنی و وجدانی خودم کنار بیایم.احساس عذاب وجدان بعد از جدایی مرا دچار تردید کرده ولی از طرفی حتی یک سلول تنم راضی به ادامه این زندگی مرگبار نیست…


  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 02 مهر 90 [ 07:46]
    تاریخ عضویت
    1390-6-19
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    1,058
    سطح
    17
    Points: 1,058, Level: 17
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: شرح پریشانی من

    دوست خوبم مهراب آراد
    نمی خواستم چیزی بنویسم اما وقتی سرگذشتتان را خواندم نتوانستم .
    من هم مشکلات زیادی با همسرم داشتم دو بار تا مرز طلاق پیش رفتیم اما الان تا حدی مشکلاتمون را حل کردیم (با تلاش من) نمیخوام نصیحتت کنم اما میخوام بگم :
    اولا به خدا توکل کن و نا امید نشو .
    بعدش به عاقبت کارات فکر کن . رابطه ات با اون خام ( نه از روی احساس )آینده فرزندت و زندگی خودت و همسری که عاشق توست یا به قول خودت وابسته به توست(کاش همسر من هم اینجور بود در اینصورت مشکلاتم خیلی زود حل میشد )
    برادرم مشلات زیادی داری سعی کن آنهارا حل کنی پاک کردن صورت مساله چیزی را عوض نمی کند اگر تونستی خانمت را پیش یک روانشناس ببر .
    موفق و سربلند باشی
    -------------------------------------------------------------------------------
    آموخته ام که زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم

  3. کاربر روبرو از پست مفید ma_al تشکرکرده است .

    ma_al (جمعه 25 شهریور 90)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: شرح پریشانی من

    سلام
    راستش می خواستم یه چیزی رک و پوست کنده بهتون بگم:
    اول اینکه شما کاملا یه طرفه به قاضی رفتید و خیلی خودخواهانه دارید درمورد زندگیتون تصمیم می گیرید همسر شما حرفها و مشکلات زیادی برای گفتن داره تا حالا از خودتون پرسیدید اشتباهات من تو زندگیم چی بوده که حالا اوضاع زندگیم اینه مطمئن باشید کوتاهی هایی تو زندگیتون کردید و من شما رو بیشتر از همسرتون مقصرید می دونم می دونید چرا چون مرد مدیر یه خونه است وقتی نتونه خوب مدیریت کنه زندگیش میشه اینیکه الان شما توشید
    به نظرم شما خانومتونو همیشه از خودتون روندید و این باعث شده اون به شما بیش از اندازه وابسته بشه
    دوم اینکه تا حالا به اون بچه فکر کردید شما الان تو زندگیتون تنها نیستید که با اومدن یه خانوم دیگه تو زندگیتون همه چیز یادتون بره و به فکر فقط و فقط خودتون باشید
    که به نظز من اون خانوم هم مورد مناسبی نیست وگرنه وارد زندگیه یه آقایی که زن و بچه داره نمی شد
    نکته مهمتر خانومتون الان صرف فقط خانومتون نیست بلکه مادر بچه تونو....
    با زندگیتون اینطوری نکنید
    وقتی شما اینطوری اسم طلاق و جلوی خانومتون می ارید چه طور انتظار دارید رابطون خوب بشه و این سردی ها از زندگیتون بره
    زن یعنی احساس و عاطفه وقتی احساسش بشکنه خودشم شکسته...
    ببخشید یه کم تند صحبت کردم

    در ضمن کاش یه مدت فقط به خودتون و اشتباهاتتون تو زندگیتون فکر می کردید و سعی می کردید اونا رو برطرف کنید ومی دیدید چه قدر زندگیتون تغییر می کرد
    همیشه آدما خودشونو راحت تر می تونند تغییر بدن تا دیگران و دیگران هم با تغییر تون خیلی راحت تغییر می کنند
    همیشه رفتارهایی که باهامون میشه نتیجه ی رفتارهای خودمونه
    بیاین دوباره شروع کنید و یه فرصت دوباره به زندگیتون بدید قدمای اولم به نظر من ایناست
    1.یه طور کامل رابطتونو با اون خانوم خاتمه بدید
    2.دیگه اسم طلاقو تو زندگیتون نیارید
    3.اول از تغییر خودتون شروع کنید و کاری هم به خانومتون و مشکلاتش نداشته باشید

    دنبال خوشبختی تو زندگی خودتون بگردید
    زندگیه سه نفرتون......
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  5. 11 کاربر از پست مفید eghlima تشکرکرده اند .

    eghlima (چهارشنبه 23 شهریور 90)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 آبان 90 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1390-6-18
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,482
    سطح
    21
    Points: 1,482, Level: 21
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 48 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شرح پریشانی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط ma_al
    دوست خوبم مهراب آراد
    نمی خواستم چیزی بنویسم اما وقتی سرگذشتتان را خواندم نتوانستم .
    من هم مشکلات زیادی با همسرم داشتم دو بار تا مرز طلاق پیش رفتیم اما الان تا حدی مشکلاتمون را حل کردیم (با تلاش من) نمیخوام نصیحتت کنم اما میخوام بگم :
    اولا به خدا توکل کن و نا امید نشو .
    بعدش به عاقبت کارات فکر کن . رابطه ات با اون خام ( نه از روی احساس )آینده فرزندت و زندگی خودت و همسری که عاشق توست یا به قول خودت وابسته به توست(کاش همسر من هم اینجور بود در اینصورت مشکلاتم خیلی زود حل میشد )
    برادرم مشلات زیادی داری سعی کن آنهارا حل کنی پاک کردن صورت مساله چیزی را عوض نمی کند اگر تونستی خانمت را پیش یک روانشناس ببر .موفق و سربلند باشی
    -------------------------------------------------------------------------------
    آموخته ام که زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم
    با سلام و سپاس
    قبول دارم که بخش بزرگی از وجود من و شما رو احساس تشکیل داده؛اما نباید فراموش کنیم که حقایق بزرگ تری هم در زندگی وجود داره.این که شما فرمودین که به عاقبت کار فکر کنم.دقیقا نگرانی من هم همینه ولی یه قسمت از عاقبت کار منم.
    گاهی برای بعضی از زندگی ها باید پیامبر بود و پیامبر گونه رفتار کرد؛یعنی تمام دنیا و خوبی های اون رو برای دیگران خواست و شوربختانه زندگی من ازین نوع است.
    من می تونم ادامه بدم به شرطی که هیچ وقت خودم رو نبینم.روانشناس و مشاور زیاد رفتیم و نکته جالب این جاست که حتی مشاورها هم حس من رو ندیده می گیرند،صرفا به این دلیل که می فهمند من صبرم زیاده بنابراین باید صبر کنم.
    ولی من معتقدم همیشه یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی پایانه!
    ممنونم که برای خوندن و نوشتن وقت گذاشتی دوست خوب من!
    نیاز دارم به شنیدن دوباره

    نقل قول نوشته اصلی توسط eghlima
    سلام
    راستش می خواستم یه چیزی رک و پوست کنده بهتون بگم:
    اول اینکه شما کاملا یه طرفه به قاضی رفتید و خیلی خودخواهانه دارید درمورد زندگیتون تصمیم می گیرید همسر شما حرفها و مشکلات زیادی برای گفتن داره تا حالا از خودتون پرسیدید اشتباهات من تو زندگیم چی بوده که حالا اوضاع زندگیم اینه مطمئن باشید کوتاهی هایی تو زندگیتون کردید و من شما رو بیشتر از همسرتون مقصرید می دونم می دونید چرا چون مرد مدیر یه خونه است وقتی نتونه خوب مدیریت کنه زندگیش میشه اینیکه الان شما توشید
    به نظرم شما خانومتونو همیشه از خودتون روندید و این باعث شده اون به شما بیش از اندازه وابسته بشه
    دوم اینکه تا حالا به اون بچه فکر کردید شما الان تو زندگیتون تنها نیستید که با اومدن یه خانوم دیگه تو زندگیتون همه چیز یادتون بره و به فکر فقط و فقط خودتون باشید
    که به نظز من اون خانوم هم مورد مناسبی نیست وگرنه وارد زندگیه یه آقایی که زن و بچه داره نمی شد
    نکته مهمتر خانومتون الان صرف فقط خانومتون نیست بلکه مادر بچه تونو....
    با زندگیتون اینطوری نکنید
    وقتی شما اینطوری اسم طلاق و جلوی خانومتون می ارید چه طور انتظار دارید رابطون خوب بشه و این سردی ها از زندگیتون بره
    زن یعنی احساس و عاطفه وقتی احساسش بشکنه خودشم شکسته...
    ببخشید یه کم تند صحبت کردم

    در ضمن کاش یه مدت فقط به خودتون و اشتباهاتتون تو زندگیتون فکر می کردید و سعی می کردید اونا رو برطرف کنید ومی دیدید چه قدر زندگیتون تغییر می کرد
    همیشه آدما خودشونو راحت تر می تونند تغییر بدن تا دیگران و دیگران هم با تغییر تون خیلی راحت تغییر می کنند
    همیشه رفتارهایی که باهامون میشه نتیجه ی رفتارهای خودمونه
    بیاین دوباره شروع کنید و یه فرصت دوباره به زندگیتون بدید قدمای اولم به نظر من ایناست
    1.یه طور کامل رابطتونو با اون خانوم خاتمه بدید
    2.دیگه اسم طلاقو تو زندگیتون نیارید
    3.اول از تغییر خودتون شروع کنید و کاری هم به خانومتون و مشکلاتش نداشته باشید

    دنبال خوشبختی تو زندگی خودتون بگردید
    زندگیه سه نفرتون......
    با سلام و سپاس!
    به خوبی ها سوگند که قصدم محاکمه کردن همسرم نبوده و نیست و این که شما نوشتین یک طرفه به قاضی رفتم، فقط بازتاب حقایق زندگی ام را نوشتم و بس.
    مدتی است که اشتباه گذشته را کنار گذاشته ام و دنبال مقصر نیستم و نقشی حداقل پنجاه درصدی برای خودم قائل هستم.مهم شرایط امروز منه و پیدا کردن مقصر،فقط به درد آروم کردن موقت وجدان می خوره.
    گفتین و نوشتین که من رو به عنوان مدیر خانواده از همسرم بیشتر مقصر می دونین.من می پذیرم ولی به یاد داشته باشید که گاهی بیچارگی از سر ناچاری است.وقتی برای حل تمام مشکلات ریز و درشتت،حتی شریک زندگیت همراهت نباشد نتیجه اش سرخوردگی و مرگ اندیشی خواهد بود آشنا!
    از پسرم گفته بودید و این که باید به فکر او هم بود.فقط خدا شاهد است که تنها امید من در زندگی حضور زیبای اوست؛اما فکر که می کنم نه او می تواند برای من فراتر از یک فرزند باشد و نه من بیشتر از یک پدر.
    اجازه بدهید درباره این که نوشته بودین علت وابستگی همسرم به من در این است که من ایشان را همیشه از خودم رانده ام توضیحی بدهم:
    دقیقا وارونه حرف شما صادق است؛اشتباه من در این بود که چندسالی نقش تمام کسانی را که باید در زنگی همسرم می بودند و نبودند برایش بازی کردم:پدر،دوست،همکارو...
    اما سهم من از او حتی یک همسر نبود.
    اما درباره راهکارایی که ارائه داده بودین:
    1-الان یک سالی هست که رابطه ای با اون خانم ندارم؛نقشی در زندگی من ندارند اما حقیقت در این است که ذهن و دل من هنوز سرشار از احساس نسبت به ایشونه.تاکید کردم که علت جدایی من حضور این خانم نیست و امکان این که شرایط ازدواجم با ایشون مهیا نشود بسیار بیشتر از ازدواج کردن است.
    2-وقتی تمام آینده رو در جدایی می بینم چطوری اسم طلاق رو نیارم؟گاهی برای قضاوت کردن درباره نوع راه رفتن دیگران باید کمی هم کفش های آن ها را پوشید.
    3-تغییر من می تونه سرمنشا یه تحول بشه اما برای تغییر انرژی لازمه و انگیزه.همش رو صرف کردم و دیگه توانی برای ادامه ندارم.
    می دونم که خیلی ناامیدانه فکر می کنم؛اما وقتی چندین سال متوالی یه سیکل بیهوده و تکراری پشت سر هم تکرار می شه و هیچ تغییر در روند زندگیت ایجاد نمی شه دیگه نقطه شروع برات حکم کابوس رو داره.
    سهم من رو هم در زندگی نادیده نگیرید...
    ممنونم از وقتی که برای خوندن و نوشتن گذاشتین!
    بازم برام بنویسین تا بتونم خودم رو بهتر در آیینه خوبانی چون شما بیابم و ببینم.

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 مهر 90 [ 03:28]
    تاریخ عضویت
    1390-6-23
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,063
    سطح
    17
    Points: 1,063, Level: 17
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 12 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شرح پریشانی من

    من چند سوال داشتم اگه لطف کنید و به سوال هایم پاسخ بدید مفصل نظرم رو بیان می کنم
    1- شما مرتب از عذاب وجدان سخن می گویید چرا عذاب وجدان دارید ؟ قراره بعد از جدایی چه اتفاقی برای خانم و بچه شما بیفته که شما به خاطرش ناراحت هستید ؟ و ایا شما به خاطر خوبی های همسرتان عذاب وجدان دارید ؟

    2- این خانمی که از او صحبت می کنید چه خصوصیت های اخلاقی دارند که همسر شما ندارند ؟
    3- از نظر شما این خانم چرا وارد رابطه با یک مرد زن و بچه دار شده ؟
    4- چه تضمینی وجود داره که با این خانم به مشکل برنخورید وقتی به زیر یه سقف رفتید ؟
    5- چرا احتمال ازدواج شما با این خانم کم است ؟
    6- تکلیف فرزند شما بعد از ازدواج چیه ؟
    7- شما در قبال فرزندتان و خانم تان چه مسئولیت هایی احساس می کنید ؟
    8- شما چه راه حل هایی را برای بهبود شرایط زندگی تان انجام داده اید ؟
    9- چرا وقتی همسرتان به شما وابسته است و شما رو دوست دارد شما عشق را از جای دیگری می طلبید ؟
    10 - تعریف شما از هوسباز چیه ؟


    ببخشید طولانی شد ولی پاسخ این سوالات خیلی می تونه کمک کنه



  8. 8 کاربر از پست مفید گل من تشکرکرده اند .

    گل من (سه شنبه 12 مهر 90)

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اسفند 93 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1390-3-29
    نوشته ها
    1,107
    امتیاز
    8,928
    سطح
    63
    Points: 8,928, Level: 63
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 33.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,038

    تشکرشده 2,035 در 738 پست

    Rep Power
    125
    Array

    RE: شرح پریشانی من

    خانمي كه به خودش اجازه مي ده وارد زندگي يك مرد زن و بچه دار بشه شما را خوشبخت كه نخواهد كرد كه هيچ شما را تا مرز نابودي هم خواهد كشاند.

    زندگي فعلي تان را بسازيد آقاي عزيز. آيا اون زمان كه با خانمتون توي دانشگاه آشنا شديد و عاشقش شديد اين شكلي بود، شما اين شكلي اش كرديد، زندگي با شما اين شكلي اش كرده.

    به فكر اون بچه معصوم باشيد كه مسبب به وجود آمدنش شما بوديد و هستيد.

    خودخواهي را كنار بگذاريد و سر دوربين را به سمت خودتان بچرخانيد.

    فكر مي كنيد زندگي چند نفر ديگه غير از همسرتون و بچه تون را كه نابود كنيد، احساس خوشبختي خواهيد كرد؟

    خوشبختي درون خود آدم هاست آقاي عزيز. بيرون از خودتون دنبالش نگرديد.

  10. 6 کاربر از پست مفید ليلا موفق تشکرکرده اند .

    ليلا موفق (چهارشنبه 23 شهریور 90)

  11. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: شرح پریشانی من

    ممنون از پاسخ با احساستون
    آقای محراب
    ازتون می خوام اگه اینجا اومدید و نوشتید فقط هدفتون دردو دل نباشه
    هیچ وقت برای طلاق جدایی دیر نیست
    صبر کنید می دونم گاهی سخته ولی یه فرصت دیگه به خودتون و این زندگی بدید خود من وقتی اومدم اینجا خیلی مشکل داشتم و بچه هایی رو هم می شناسم که اومدن اینجا و مشکلات حادی داشتن و تونستن برطرف کنند بر عکس کسایی هم بودند که فقط دلشون گرفته بود اومدن اینجا و درد و دلی کردن و رفتن پی زندگیشونو بازم به اشتباهاشون ادامه دادن و دوست دارم شما جز گروه دوم نباشید
    آقا محراب شروع کن دوباره بیا با کمک بچه های تالار این زندگی رو جراحی کنیم ببینیم میشه کاریش کرد یا نه
    شما زندگیتونو و خانومتونو دوست دارید فقط خسته شدید
    می دونی اصلاح کردن یه زندگی داغون شده چه قدر لذت بخشه
    فعلا اصلا از طلاق حرف نزن به زندگیت و به خودت فرصت بده

    دو تایپ جدا بزن یکی اشتباهات و مشکلات خودت و یکی هم اشتباهات و مشکلات خانومت
    راستی خیلی خوشحالم که رابطتون رو با اون خانوم بهم زدید
    زندگی یعنی روراستی اول با خودت بعدم با خانومت شما تعهد دارید و تا زمانی هم که تعهد دارید باید بهش پایبند باشید تعهد فقط تو کاغذ نیست.......
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  12. 5 کاربر از پست مفید eghlima تشکرکرده اند .

    eghlima (چهارشنبه 23 شهریور 90)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 92 [ 09:26]
    تاریخ عضویت
    1390-3-21
    نوشته ها
    76
    امتیاز
    1,530
    سطح
    22
    Points: 1,530, Level: 22
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 70
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    133

    تشکرشده 135 در 55 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شرح پریشانی من

    سلام
    دوست عزيز قبل از هراقدامي همسرت رو كه روزي عاشقش بودي پيش مشاور ببر و توي كلاس هاي تحليل رفتارمتقابل (اگرخواستي آدرس كلاس رو هم ميدم) ثبت نامش كن. خودت هم حتماً اين كلاسها رو برو. اونوقت اگه همسرت و خودت تغييرنكردين مي تونين بطوري جديتر به ختم اين زندگي مشترك فكر كنين.. الان شما از موضع من خوب هستم ودارم همسرم رو تحمل مي كنم دارين با موضوع برخورد مي كنين واين براي ادامه زندگي تون اصلاً خوب نيست واينجا فقط شما نيستين كه عذاب مي كشين بلكه همسرتون بيشتر از شما داره صدمه مي بينه.


  14. 5 کاربر از پست مفید پارميدا تشکرکرده اند .

    پارميدا (جمعه 25 شهریور 90)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 آبان 90 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1390-6-18
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,482
    سطح
    21
    Points: 1,482, Level: 21
    Level completed: 82%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    47

    تشکرشده 48 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: شرح پریشانی من

    نقل قول نوشته اصلی توسط گل من
    من چند سوال داشتم اگه لطف کنید و به سوال هایم پاسخ بدید مفصل نظرم رو بیان می کنم
    1- شما مرتب از عذاب وجدان سخن می گویید چرا عذاب وجدان دارید ؟ قراره بعد از جدایی چه اتفاقی برای خانم و بچه شما بیفته که شما به خاطرش ناراحت هستید ؟ و ایا شما به خاطر خوبی های همسرتان عذاب وجدان دارید ؟

    2- این خانمی که از او صحبت می کنید چه خصوصیت های اخلاقی دارند که همسر شما ندارند ؟
    3- از نظر شما این خانم چرا وارد رابطه با یک مرد زن و بچه دار شده ؟
    4- چه تضمینی وجود داره که با این خانم به مشکل برنخورید وقتی به زیر یه سقف رفتید ؟
    5- چرا احتمال ازدواج شما با این خانم کم است ؟
    6- تکلیف فرزند شما بعد از ازدواج چیه ؟
    7- شما در قبال فرزندتان و خانم تان چه مسئولیت هایی احساس می کنید ؟
    8- شما چه راه حل هایی را برای بهبود شرایط زندگی تان انجام داده اید ؟
    9- چرا وقتی همسرتان به شما وابسته است و شما رو دوست دارد شما عشق را از جای دیگری می طلبید ؟
    10 - تعریف شما از هوسباز چیه ؟


    ببخشید طولانی شد ولی پاسخ این سوالات خیلی می تونه کمک کنه


    سلام آشنا...سلام...
    ممنون این همه خوبی شما هستم و سپاسگزار از احساس مسوولیت و نوع دوستی شما عزیز.
    سوالاتتان دقیق و جامع هستند و امیدوارم پاسخ من مثل سوالاتتان دقیق باشند.
    1-الف)من در متن اصلی نوشته ام اشاره کردم که علت عذاب وجدان من،وابستگی شدید همسرم به من است و گریه های تقریبا همیشگی او.و همین مساله حس ترحم شدیدی را در من برانگیخته است؛حسی که فقط یک قدم دیگر تا تنفر فاصله دارد.هرچند که گاه جای این دو حس هم با هم عوض شده و می شود.

    ب)دوست دارم شرایط زندگی همسرم بعد از من مساعد باشم و تبعا نگران آینده او هم هستم و آرامشم بیشتر خواهد بود اگر بدانم زندگی آینده او کمتر با نوسان همراه می شود وگرنه قرار نیست اتفاق خاصی در آینده برای ایشان و پسرم بیافتد.

    ج)همسرم مثل هر انسان دیگری خاکستری است؛ترکیبی از سیاهی و پلشتی و سپیدی و پاکی.درست مثل من.مساله این است که ذهن و دل من دیگر توانی و ظرفیتی برای پذیرش ایشان ندارد وگرنه من در جایگاهی نیستم که ایشان را بد بدانم.

    2-مهم ترین ویژگی این خانم،که مرا سخت به او دلبسته کرده،استقلال شخصیت و مناعت طبع اوست.تصویرم از خانم ها،با توجه به تجربه کم بنده،انسان های ضعیفی بود که تمام کارهای شان را با گریه پیش می برند.قصد توهین و جسارت ندارم اما من با تنها زنی که زندگی کرده ام و کاملا با اروحیاتش آشنا بوده ام همسرم بوده و طبعا تصویر ذهنیم از ایشان به دیگر خانم ها تعمیم پیدا کرده است؛ولی ویژگی اخلاقی آن خانم بسیار متفاوت از تصویر ذهنی من بود.
    3-هرچند بنده برای "ارده"نقشی فراتر از دیگر عوامل تعیین کننده نوع رفتار قائلم اما باید اعتراف کنم که رفتار ما انسان ها تابع شرایط و محیط مان است.و قطعا درباره آن خانم هم این چنین است.ناگفته نماند که در آغاز آشنایی من با ایشان،همسرم هنوز باردار نبود و پای کودکی معصوم در میان نبود.نوعی نیاز دوطرفه من و آن خانم را مجذوب هم کرد.
    اگر قصد بررسی محققانه دارید باید ذهنتان را از "خیانت"دور کنید و به دور از قضاوت های معمول،داوری کنید.

    4-گفتم و نوشتم که برنامه ای برای ازدواج با این خانم ندارم هرچند که ته دلم این امر برایم یک رویای شیرین و یک آرزوی خواستنی است.
    حق با شماست که هیچ تضمینی برای خوشبخت شدن با اون خانم وجود ندارد و دراین زمینه من دچار تردیدهای اساسی هستم.هرچند که باید اعتراف کنم حرف دلم چیز دیگری است.

    5-خانم مورد بحث من یک بار ازدواج کرده و همسرش فوت کرده است.شرایط اجتماعی و اقتصادی خوبی دارد و کاملا از نوع زندگی ای که با دختر خردسالش داره راضی است و از طرفی با توجه به نوع رفتار همسر مرحومش،نگاهش به مردها خیلی مثبت نیست و یقین دارم که برای راضی کردن او به ازدواج راه دشوار و یا شاید غیرممکنی خواهم داشت.

    6-پسرم،تنها دلیلی بود که تحمل دو سال گذشته را اندکی برایم آسان کرد.حاضرم تمام شرایط همسرم را بپذیرم(حتی ازدواج نکردن را)ولی پسرم مال من باشد.بسیار نگران نوع تربیت و رفتارش هستم...بسیار...
    اما واقعا نمی دانم این حرف من تا چه حد قابلیت اجرایی دارم؛شاید هیچ...

    7-مسوولیت های من در قبال همسر و فرزندم مثل تمامی مرد هاست و یا شاید فراتر از آنها.
    همسر من شاغل است و به لحاظ مالی مستقل؛نگران هردوی آن ها هستم و بیشتر دلواپس پسرم.چون او برخلاف من و مادرش درین قضیه کاملا بی گناه است.
    حاضرم تمام مسوولیت های قانونی،وجدانی و انسانی ام را درین مورد با خوشنودی پذیرا باشم.

    8-خوشبختانه حداقل درین مورد کاملا پیش وجدان خودم سرافرازم.
    اوایل یک تنه می خواستم همه چیز را درست کنم که نمی شد.بعد خانواده همسرم وارد ماجرا شدند و مشاوره های مختلف و روانشناسی و کتاب و...
    تا جایی که احساس کردم که مشاوره به زندگی من نیازمند شده نه ما به مشاوره.
    صدها بار از صفر شروع کردیم و دوباره به صفر رسیدیم.

    9-چون ازین وابستگی او فقط دردسر و دلخوری به من رسیده است.من اعتقاد دارم که دوست داشتن باید نمود داشته باشد وگرنه ادعای آن کار هر کسی هم می تواند باشد.وقتی کسی را دوست داری باید روحیات او را هم دوست داشته باشی و یا حداقل پذیرای آن باشی.
    همسرم مدعی است که عاشق من است اما در عمل؛ارتباط با خانواده ام مختل و روابط اجتماعی ام به خاطر بدبینی های ایشان به صفر رسیده است.حاضر نیست در کوچکترین مساله ای از نظراتش منصرف شود مگر وقتی که از من بترسد.
    هیچ نشانه ای از عشق در رفتار ایشان نمایان نیست.و من آب نادیده،سراب را به فال نیک می گیرم.

    10-هوسباز در ذهن و منطق من کسی هست که برای رسیدن به سکس از هر راهی وارد می شود.کار دیگران توجیه کننده خطاهای من نیست؛اما بسیارند مردانی که هر روز با زنان جدیدی خفت و خیز دارند و پای زندگی شان هم هستند و ادعای عشق هم دارند.
    من دنبال سکس نیستم؛آرامشی طلب می کنم که سال هاست نیافته ام و آغوشی که در گرمایش دغدغه های ویران کننده ام را فراموش کنم.از شاخه ای به شاخه ای نپریدم و به گمان خودم عاشقم و اگر نام این عشق را "خیانت" می گذارید باکی نیست.
    من سهم خودم را از زندگی می خواهم،یک مرد سی و دو ساله تنها شب های آرامش را در خانه ای غیر از خانه خودش سپری کرده.سهم خودم را ازین اشتباه می پذیرم اما از حق خودم نمی گذرم.
    دانی که خداوند نفرمود به جز حق
    حق گوی و حق آغاز و حق اندیش و حق آور

    ممنونم که حرفام رو خوندید و امیدوارم که غلیان احساس من خاطر عزیزی رو مکدر نکرده باشه.

  16. کاربر روبرو از پست مفید مهراب آراد تشکرکرده است .

    مهراب آراد (جمعه 25 شهریور 90)

  17. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    RE: شرح پریشانی من

    چرا خانومتون همیشه گریه میکنه؟
    می دونه با کس دیگه ای رابطه داشتید؟
    چی کار میکنه که فکر می کنید بسیار وابسته به شماست؟
    وابستگی از نظر شما تعریفش چیه؟
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  18. کاربر روبرو از پست مفید eghlima تشکرکرده است .

    eghlima (چهارشنبه 23 شهریور 90)


 
صفحه 1 از 10 12345678910 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.