به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آذر 86 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1386-9-01
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    3,883
    سطح
    39
    Points: 3,883, Level: 39
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Question khaheshan komakam konid

    salam man ye moshkeli daram ke omidvaram javabamo bedin
    man ba pesari budam taghriban 5 mah ke madaram motevajeh shod
    gharar bud biad khastegari ke be elate konkure man be aghab oftad
    taghriban 4 mahe pish eghdam kard
    raft pishe pedaram ba samande baradaresh va pedare man ham ba koli tashrifat tahvilesh gereft
    in mozu edame peida kard va pedare man ham razi bud be in ezdevaj
    ta shod ke motevajeh shod ma ba ham dust budim
    shoru kard be azyat kardan
    goft motade bayad azmayesh bede dad va nabud
    goft moshavere raftim khodesh ja zad
    goft estekhare. kardo khub umad badesh goft man ino ghabul nadaram
    kholase be har dari zad ke nashe.albate bedune dalile ghane konandeii
    ma dota ham kheili hamdigaro dust darim
    kholase pedaram did ma vaghan hamo mikhaim habul kard
    ta diruz ma raftim azmayesham dadim ke vase emruz aghd beshim
    pedaram dishab zang zade be baradaram ke kharej az keshvare hala unam mige sab konid 5 mah dige man biam bebinam khube ya na
    ino begam mano un bad tu azabim man mohem nistam vali un dare daghun mishe
    az har tarighi vared mishe pedaram ye jur azyat mikone
    hamasham mige nemikham to bad bakht beshi
    dar zemn in miun yeki umad khastegarie man ke az nazare mali kheyli bala budan vali pesare az lahaze aghli ziad salem nist
    pedare man pishnahad dad ba un ezdevaj konam pas donbale male tarafe na shakhsiato ensaniatesh
    komakam konid ke bahash che kar konam vaghan dochare afsordegi shodam

  2. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 فروردین 03 [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: khaheshan komakam konid

    سلام آزاده
    ورود شما را خیر مقدم عرض می کنم.
    همچنین واقعا متاسفم که با فینگلیسی مشکل دارم. لطفا مانند اسمتون ، مطلبتون را هم به زبان شیرین فارسی بنویسید.

  3. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آذر 86 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1386-9-01
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    3,883
    سطح
    39
    Points: 3,883, Level: 39
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    اینم فارسی دردو دلم

    سلام من معذرت می خوام که فینگلیس نوشتم آخه دستم تو تایپ فارسی تند نیست .من دقیقا تو یه مجلس عروسی در تاریخ 28 شهریور 1385 با پسری به اسم مهدی آشنا شدم .اول آشنایی ما با چت شروع شد.مهدی معتقد بود که تو چت همه چی دروغه .اون موقع من موبایل نداشتم و شبانه موبایل بابا رو بر می داشتم و باهاش حرف می زدم.به این روال سپری شد و ما همدیگرو ندیدیم تا 3 ما بعد.البته انم بگم تقریبا از موقعیتش خبر داشتم .روز اولی که دیدمش با یه سمند اومده بود .وقتی سوار ماشین شدم تا سلام کرد گفت این ماشین برادرمه فکر نکنی مال منه .خلاصه همون روز که ما فقط نیم ساعت پیش هم بودیم تقریبا نیمه ی دیگه ی زندگیشو برام گفت .که چقدر سختی کشیده. که مادرشو از دست داده و ... خلاصه هر چی پیش می رفتیم علاقمون نسبت به هم بیشتر میشد .تا شد تقریبا 5 یا 6 ماه دیدیم که نسبتا اخلاقامون به هم می خوره .پیشنهاد داد که اقدام کنه واسه خواستگاری. منم چون هم سنمو کم می دونستم واسه ازدواج (20 سالمه) و کنکورمم پیش روم بود مخالفت کردم .خلاصه از اون اصرار از من انکار .می گفت بدم میاد از این قایم موشک بازی ها.میگفت دوست دارم وقتی باهات حرف می زنم دلهره نداشته باشم.تا شد تقریبا 8ماه بعد از آشنایی ما که خواهرش اولین قدمو واسه خواستگاری گذاشت و زنگ زد خونمون مامانم گفت که با بابام حرف بزنند.آخه خونه ی ما کاملا مرد سالاریه.بابام گفت من تا تحقیق نکنم کسیو تو خونم راه نمی دم .آدرس محل کارش و خونشونو گرفت (کار مهدی پخش چوب وپالت زنیه)گذشتو پیگیرش نشد .اصولا بابای من واسه بچه هاش وقت نمی ذاره.خلاصه زنگ زد به مهدی که من نمی رسم بیام .آدرسو می دم تو پاشو بیا پیشم .بابای من مدیر یه مشاوره املاک بزرگه.مهدی هم با همون سمند رفت پیشش(بابای من از جریان دوستیمون بی خبر بود) سوییچ سمند و که میبینه دستش کلی تحویلش می گیره .خلاصه اولین سوال و ازش می پرسه :سیگار می کشی؟دومی:خونه داری؟مهدی گفته اره بابام خونه داده بهم اینم گذشت بابام اومد خونه که با من صحبت کنه .به من گفت همچین کسی هست پسر خیلی خوبیه خونه داره ماشین داره اومدم بگم مال خودش نیست خب تابلو می شد .خلاصه منم گفتم هر چی شما بگین بعد از یه مدت با 2 تا از برادرام رفتن خونشون .باباش ادم ساده ایه از تجملات زیاد خوشش نمیاد واسه همین مبل دوست نداره.بابای من نداشتن مبل کرد یه نمره ی منفی.ولی در کل از خونوادش خوشش اومده بو.کلا بابای من مادی گراست .تا شد مادر بزرگم فوت کرد این مسِله عقب افتاد.من برای کنکور سراسریم مجاز شدم ولی چون مهدی دیپلم داشت نرفتم واسه انتخاب رشته .بابای من روز انتخاب رشته از ماجرای دوستی ما با خبر شد .از اون روز شروع کرد به مخالفت.از من اصرار از اون انکار .از اون جا بود شرو کرد اذیت کردن . با کلی التماس راضی شد اینا بیان خونمون واسه خواستگاری.اومدن با یه دسته گل بزرگ و یه شیرینی و رفتن به خیرو خوشی تموم شد .قرار گذاشتن که بیان واسه بله برون .همشون اومدن و بابای من سر مهریه گفت ما رسم داریم که کمتر از 1100 تا نباشه در حالی که مال داداشام و خواهرم 350 سکه بود سر مهریه کل کل شد و بابام با کلی بی احترامی راهیشون کرد.تازه از بابای مهدی می خواست خونه رو به اسم مهدی کنه .باباش می گفت من به اسم بقیشون نکردم شاکی می شن.اصلا حرف هیچی نبود بابام می گفت خونشون باید اینجا باشه .
    اینجا بود که دیگه بابای مهدی ناز می کرد زنگ نمیزد.با کلی التمس مهدی قانع شد و زنگ زد و دوباره قرار گذاشتن .اومدن مهرم شد 600 تا با یه مکه.انگشترم دستم کردن.
    از اون جا گیر داد که حق ندارید با هم حرف بزنید.داداشمو فرستاد تحقیق تو محلشون سر کارش بدی گیر نیاورد .گیر داد که بدم میاد ازش.جالب اینجاست که همه دوسش دارن .گفت توکل به خدا استخاره می کنیم.استخاره کردیم خوب اومد .دید خوب اومد گفت من اعتقاد ندارم به قران و استخاره.نمی دونم از کی شنیده بود برن مشاوره .رفتیم 2 جلسه گذشت گفت نمی خواد برید.از هر طریقی وارد شد که نشه .خواست خدا بود که همش جور میشد .برای عقد هم هی اذیت کرد .هر چی اونا زنگ میزدن می گفت الان نه .تا الانم واسم کم نذاشتن .تا شد قرار گذاشتن پیگیر شیم واسه عقد.رفتیم محضر نامه گرفتیم واسه آزمایشگاه رفتیم ازمایشگاه جوابم گرفتیم همه چی حل بود .تا اینکه داداشم که تو لندن زندگی می کنه زنگ زد که هنوز تو بچه ای .زود می خوای شوهر کنی .می گم تا الان کجا بودی چرا الان یادت افتاده .حالا موقعی که داره جور می شه واسه عقد داره میفرسته واسه تحقیق .دارن اذیت می کنن .دیگه نمی دونم باید چه کار کنم خیلی داغونم .اگه این وصلت جور بشه دیگه ابرویی پیش اونا ندارم .تو این موقعیت می گین من چکار کنم با اینا؟

  4. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 آذر 86 [ 11:44]
    تاریخ عضویت
    1386-9-03
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    3,830
    سطح
    39
    Points: 3,830, Level: 39
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اینم فارسی دردو دلم

    سلام
    از اينگومه مسائل ميشه گفت در اكثر خانواده ها اتفاق ميوفته كه عده ايي راضي و عده ايي نا راضي باشند ...مطمئن باشيد خدا بهترين چيزا رو براي ما ها در نظر گرفته اما ماها از ديد خودمون نيگاه ميكنيم .....به نظر بنده اصلا عجله نكن ....بزار همه چيز روند طبيعي خودشو طي كنه ..مطمئن باشين درست ميشه .....فقط اينجا يه مسئله هست كه شماها چقدر همديگه رو دوست دارين ....اميدتو بده به خدا

  5. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 اردیبهشت 95 [ 10:27]
    تاریخ عضویت
    1386-7-15
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    6,261
    سطح
    51
    Points: 6,261, Level: 51
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اینم فارسی دردو دلم

    سلام
    منم نظرم همینه. اگر درست انتخاب کردی، قدم بعدی صبوریه.... . عجله باعث میشه که احساساتت برت غلبه کنه و کارو خراب کنی.

  6. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 87 [ 13:36]
    تاریخ عضویت
    1386-8-27
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    4,247
    سطح
    41
    Points: 4,247, Level: 41
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    28

    تشکرشده 29 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اینم فارسی دردو دلم

    سلام دوست عزیزم ازاده
    من قصد قضاوت ندارم اما یه سوال ایا شما قبل از اینکه با اقا مهدی اشنا بشین همین نظر و درباره پدرتون داشتین؟

  7. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آذر 86 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1386-9-01
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    3,883
    سطح
    39
    Points: 3,883, Level: 39
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دوباره سلام

    دوباره سلام و ممنونم از راهنمایی هاتون،و جواب شما آقا یا خانم موسوی بله از اول این نظر رو نسبت پدرم داشتم .جدیدا یه مشکل دیگه برام پیش اومده پدرم حالا یا به خاطر من یا از ته قلب رضایت داد که عقد شیم ما آزمایش هم دادیم برادرم حالا گیر داده ،خودشم نمی دونه چراشو فقط میگه بذارید واسه بعد از محرم تقریبا 4 ماه دیگه بهونه های الکی میاره که خودشم خندش می گیره.چون من بچه آخری هستم و واسه همه فوق العاده عزیز این توقع رو دارن با یک فرد بیش از حد پولدار ازدواج کنم.داداشم میگه همه می تونن مثل مهدی دوستت داشته باشن وبرات بمیرم.منم گفتم ولی من نمی تونم همه رو از ته قلبم دوست داشته باشم.منم حرف ندارم صبر کنم ولی رفتار های پدرم این اجازه رو به من نمی ده که بذارم بیشتر از این به مهدی بی احترامی بشه .پدر من چون 2 تا ماشین داره و مدیر یه املاک بزرگه فکر می کنه سطحش خیلی بالاست و بقیه بی فرهنگ و خیلی سطح پایینی دارن .گیج شدم یکی و راضی می کنم یکی دیگه گیر می ده .من مهدی و تا پای جونم دوست دارم و اینم حتم دارم که عاشق چشم بسته نیستم .بدی هاشو از بین بردیم با هم و جوری نیستم که بخوام به خاطر دوست داشتنم رو بدیهاش چشم پوشی کنم .اگه راهی به ذهنتون می رسه راهنماییم کنید من تا ازمایش هم رفتم زشته دوباره بیافته عقب.

  8. #8
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 30 فروردین 03 [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: اینم فارسی دردو دلم

    سلام آزاده
    همانطور که "دخترتنها" اشاره کرده است، شاه کلید حل این مشکل در مرحل اول خونسردی و صبوری هست. و دوم اینکه باید برای مهدی کاملا مشخص باشد که نحوه نگرش شما به زندگی با پدرتون فرق دارد( البته او این را می داند ولی تاکید روی آن مهم است). مسئله بعدی هیچ درختی بدون ریشه هایش نمی تواند با طراوت باشد اگرچه ریشه ها آفت زده باشد. یعنی اینکه درگیری احساسی با پدرت مشکل را حاد تر می کند. وقتی آرام و صبورانه و با ظرافت با پدرت صحبت می کنی، یقین بدان کم کم اوضاع بهبود می یابد. باید مهارت ها گفتاری و ارتباطی ظریف تری با پدرت در پیش بگیری که مبتنی بر نیازها و خواسته های پدرت باشد. و در گفتارت او را از این طریق مجاب کنی. در مورد برادر مسئله فرق می کنه. او را باید مجاب کنی که تحقیق ها کامل است و نگرانی های او را برطرف کنی.
    البته شما هم اشتباهاتی داشته اید مثل اینکه چون مهدی دیپلم است شما نسبت به انتخاب رشته و ....، تغییر روش داده اید. ( شاید چنین مسائلی به ذهن پدرتون بیاورد که شما از روی احساس عمل می کنید).
    اگر صبوری و سعه صدر ، براتون مشکل است. بدانید که زندگی هم براتون مشکل خواهد شد.


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27
  2. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  3. دیگه فرصت چندانی ندارم،زودتر راهنماییم کنید
    توسط kimia2000 در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 تیر 89, 15:40
  4. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57
  5. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.