نگفتین میشه یه زندگی خورد شده رو وصله پینه زد؟فکر نمیکنم اما چون قول دادم به حرفتون گوش کنم باشه چشم.
لیلا جون تمام پستها رو از اول خوندم و نت برداشتم :
به خودت احترام بذار و رفتار جرات مندانه داشته باش.
واضح وغیر مبهم صحبت کن یعنی گفتگوی صریح اما مودبانه و محترمانه.
اعتباربخشی کردن.
روش xyz.
جلوگیری از تشدید(نیاز نیست همیشه در بحث کردن برنده شوید).
ذهن خوانی و تفسیر منفی ممنوع.
اجتناب کردن از بحث.
خواندن کتابهای نیمه تاریک از دبی فورد و رازهایی در مورد زنان و مردان.
تمرین تنفس انجام بده.
خونواده شوهرتو رها کن و اصلا برات مهم نباشند.(نمیدونم میتونم یا نه!)
خودت رو دوست داشته باش و به خودت برس.
قرار نیست به خاطر کارهایی که در گذشته انجام داده ایم خودمان را سرزنش کنیم.
گریه کردن جلوی شوهرت ممنوع.
فکر کردن به چیزهای مثبتی که داری مثله زیبایی سلامتی پدر و مادر،کار و از همه مهمتر خدا.
اولا سعی میکنم این مواردو در عمل انجام بدم و بهشون برسم و پیش یه روانپزشک هم حتما میرم و سعی میکنم اعتماد به نفسمو به دست بیارم. افسردگیمو از بین ببرم و شاد باشم. اما تا حدی که مربوط به خودم میشن.
اما در مورد چیزهایی که مربوط به خودم نیستن و یا فکر میکنم ضعیفم ،چی میشه؟ میشه راهنماییم کنین.
1.برای از بین بردن حساسیت و زودرنج بودنم چی کار کنم؟
2.واسه اینکه بقیه رو رها کنم و برام اصلا طرز تفکر و دیدگاهشون مهم نباشه.از اینکه میبینم بی منطقند به هم نریزم، باید چی کار کنم؟
3.(از همه مهمتر)از قیافه،طرز برخورد،از حرف زدن از صدا و از همه چیز شوهرم متنفرم!!!!با این موضوع چطوری کنار بیام؟
4.با هرروشی که انتقاد کنم دعوا میشه چطوری انتقاد نکنم و تحمل کنم؟اصلا میشه همه چیو تحمل کرد و هیچی نگفت؟
5.با بدبینی و تفاسیر منفی ایشون چه برخوردی داشته باشم؟ از توضیح دادن و توجیه کردن خسته شدم.
6.وقتی میبینم نمیتونه مدیریت کنه،هرچی خونوادش بهمون بد میکنن اما اون بنده اوناست و منو زیر پاش له میکنه،براش مهم نیست اونا با من چه برخوردی دارند فقط توقع داره من جلو اونا سجده کنم! با وجود بی محلیاشون به من باهاشون رفت و آمد کنم! تیکه هاشونو جواب ندم! چی کار کنم؟ من حاضرم بمیرم اما مادر و خواهر اونو نبینم. حاضره جلو پدر و مادرش سجده کنه!!اونم چه پدر و مادری!!!!!!!! واقعا که حیف از کلمه مادر!!!!!!!!!!!
از طرفی اگه بعد از کلی دعوا و کتک خووردن هم باهاش نرم اونجا باز بعدا صد برابر تلافی میکنه و ابرومو میبره. با این تناقضات چی کار کنم؟(تنفر من و تلافی اون)
7.تحت تاثیر شدید اطرافیان و به خصوص مامانشه.من از این موضوع زجر میکشم. واسه این باید چه راهکاری داشته باشم؟
8.با روابط اجتماعی بسیار ضعیف و سکوت البته در جمع خونواده من و بی احترامیش به پدر و مادرم که میدونه خیلی واسم عزیزن از روی لجبازیش و حتی سلام نکردنش چی کار کنم؟ همیشه دوست داشتم با کسی زندگی کنم که مدیریت یک جمعو به دست میگیره و شاد وشنگوله و میگه و میخنده اما چی نصیبم شد؟
9.با سرکوب کردن شدید عواطف و احساسات من و مسخره کردنم باید چی کار کنم؟ بهم میگه لوس بازی ممنوع.مردباش!!!!!
10.دوست داشتم طرفم مرد باشه،گاهی اوقات کوتاه بیاد گاهی از خود گذشتگی داشته باشه،نه اینکه سر هر موضوع کوچیکی گردن منو میگیره و فشار میده!!!!!!!!!!!!!!!!با کتک زدنش چی کار کنم؟ چطوری تهدیدش کنم؟
دیگه واسم هیچ شخصیتی باقی نذاشته .لهم کرده.
علاقه مندی ها (Bookmarks)