اقایون سلام ، من دو ماه هستش که عقد کردیم و کم کم داریم اماده میشیم برای عروسی ، عروسی هم 3 ماه دیگه هستش .
حالا این وسط مادرزن بد رو اعصابمه . من کلا ادم خانواده دوست ، ساده ، دلپاک ، سازگاری با حداقل ها ، وقتی زنم یه چیزی میخواد و من مخالف باشم هیچ وقت بروز نمیدم و حق انتخاب رو به زنم میدم ، هیچ وقت بابت هیچ موضوعی سیاستی نداشتم و ندارم و همیشه حرف هامو مستقیم زدم . خانواده همسرو نزدیک 30 ساله ازدوستان نزدیک پدرم و مادرم هستند و ازدواج هم به هیچ عنوان به صورت سنتی نبوده . مشکلم اینه که مادرزن تمام حرفاشو با سیاست میزنه ، به دیوار میگه که در بشنوه ... موقع خرید هایی که منو خانومم میخوایم بکنیم من حق انتخاب رو به خانومم میدم و هرچی دوست داره انتخاب کنه اما یه دفعه میبینم میپره وسط و نظرشو القا میکنه به همسرم ، با اینکه خانومم هم حرفشو گوش نمیده اما اینکارو انجام میده ، یه مواقعی هم که خانومم یه چیزی رو انتخاب میکنه خوب نیست من میگم به نظرش احترام بگذارم ، بعدش میگم همینو بگیریم ، یه دفعه مادرزن میپره وسط نه این خوب نیست ، اونوقت منم لج میکنم میگم حتما باید همینو بگیریم . وقتی منو خانومم برای زندگیمون یه چیزی رو انتخاب کردیم این وسط مادرزن چیکارست ؟ نظر مادرزنو اصلا کی خواست که میپره وسط ؟ مثلا یه جا میخواد بره یا کاری میخواد انجام بده همش حرفارو یه طوری میگه که توش همش سیاسته . بار ها خانومم هم به مادرش تذکر های جدی داده اما انگار نه انگار ، تو تمام مساعل ماجرا داریم ، طوری شده که میخوام از دست این مادرزن فرار کنم .
یه مشکل دیگه هم داریم ، با اینکه عقد کردیم مادر زن نمیذاره همسرم با خانواده من بیاد مسافرت !!! میگه مردم حرف درست میکنن برامون .!!!! یعنی چی این حرف!؟!؟!؟!؟؟!؟! ، یا خیلی سنتی و طالبانی هستند یا خیلی به دخترشون وابسته هستند ، دلم میخواد بعد از عروسی تا چند سال اصلا همچین ادمی طرفم نیاد
اینم بگم مادرزن هرهفته برای دیدن پدر و مادرش و خواهرش میره تهران و نزدیک 4-5 روز اونجاست، دخترها و شوهرو همرو تنها میذاره میره ... بدون غذا ، خانوم من هم کارمنده نمیرسه غذا درست کنه ، بقیه هم تنبل هستند . دارم دیوونه میشم به خدا
علاقه مندی ها (Bookmarks)