سلام به همه ي دوستان عزيزم من قبلا تو تاپيك چرا هميشه در جواب بدي توصيه به عروسا اينه كه سكوت كنند شرح مختصري از رفتاراي مادرشوهرم با خودم زو نوشتم كه همه ي دوستان كمكم نكردند حالا من ميخوام يه سري رفتاراي كلي كه من بايد داشته باشم در برابر اين چيزي كه الان ميخوام بنويسم رو از شما مشاوراي مهربون بشنوم پس خواهش ميكنم كمكم كنيد.
ببينيد من رو در وضعيتي در نظر بگيريد كه عروس خانواده ي همسرم هستم و بعد از سه سال از گذشتن ازدواجم با همه ي احترام وسكوت و گذشتي كه كردم بازم متهمم به بد بودن و واقعا نميدونم چرا البته گفتم و باز هم ميگم هميشه هم تلاش كردم كه با صحبت منطقي و ومحترمانه بدبيني و ظن رو از بين برم ولي در ديدگاه مادر همسزم فايده نداره،بگذريم،الان من تو وضعيتي هستم كه مادرشوهرم با من مراوده و ارتباط نداره و فقط وقتايي كه زنگ ميزنه باپسرش صحبت ميكنه و پدر شوهرم كه من دختر عزيزش بودم تحت تاثير حرفا و كاراي مادرهمسرم هم ديگه باهام صحبت نميكنه و فقط احوالم رو از شوهرم ميپرسه و ماهم حدود دو ماهي ميشه كه نرفتيم شهرستان آخه ماتهران زندگي ميكنيم ودر واقعآخرين بار كه ما با يكي از دوستانمون رفتيم شهرستان براي تفريح مادرشوهرم پيش اين دوستمون از من و مادرم و خانوادم بد گفت و گفت كه مريم پسرم رو اينجوري كرده و پدرشوهرم هم پيش همين دوستمون از من گله كرد به طور جداگانه و يواشكي و من بابت اين موضوع ازشون ناراحتم خصوصا از پدرشوهرم كه اينقدر دوستم داشت و من اين انتظار رو ازش تداشتم.البته اين رو بگم كه همسرم آدم كاملا منطقي هست و اصلا حرفايي كه زدند و ميزنند خصوصا مادرش رو قبول نداره و ميگه من قبول دارم كه تو اين مدت تو هيچ جا مقصر نبودي و تو الكي محكوم شدي و خدارو شكر كه اون دلداريم ميداد و آرومم ميكرد والا دق ميكردم.حالا بگيد من در برخورد با اونا چي كار كنم رفتم خونشون چي؟شوهرم ميگه ديگه نميخواد توبياي اونجا كه عذاب ببيني و ناراحت بشي برو خونه ي مادرت من خودم ميرم خونه ي بابام هركي هم پرسيد ميگم من اجازه ندادم(دوستان در نظر داشته باشيد من همه ي راهها رو رفتم هر راهي كه بتونه همه چيز رو بهتر كنه ولي مادرشوهرم با من سر جنگ داره خصوصا از وقتي كه برادرشوهرم ازدواج كرده خيلي تبعيض قائل ميشه خيلي)(من 24 سالمه تحصيلكرده هم هستم)بگيد چي كار كنم خودم كه مد نظرم اينه ديگه باهاش سرد باشم هميشه وقتي ميريم شهرستان خونه ي بابام باشم آخه خيلي منو شوهرم رو اذيت ميكنه و هر بار ما باچشم گريون برميگرديم......
علاقه مندی ها (Bookmarks)