به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 26

موضوع: دلتنگتم پدر

  1. #1
    عضو فعال آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دلتنگتم پدر

    سلام،

    نمی دونم چرا این تاپیک رو باز می کنم.
    نمی دونم چرا اینقدر دلم گرفته.

    شاید چون این شعر حافظ رو شنیدم:

    یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد *** به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
    دل به امید صدایی که مگر در تو رسد *** ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد


    شاید چون یک پست برای سبکتکین گذاشتم و خاطرات خودم زیر و رو شد.

    و شاید چون دوباره وقتش رسیده که پدرم به دیدار ما بیاید.

    البته که خیلی دلتنگ او هستم. خوشحالم که میاد.
    ولی هر دفعه که موقعش می رسه باز یاد این می افتم که مامان بابا از هم جدا شدند.
    یاد این می افتم که بابا دیگه نمی تونه بیاید خونه ما.
    باید برایش هتل رزرو کنم.
    یاد این می افتم که باید یک هفته صبح تا شب توی خیابون ها راه برویم یا 3 نفری رو یک تخت کوچک هتل بنشینیم.
    نمی دونم، این مسئله خیلی ساده به نظر می رسه. ولی نمی دونم چرا اینقدر برای من سنگینه.

    اون دفعه صاحب هتل که اتفاقاً فارسی زبان هم بود از من پرسید شما پدرتون اینجاست، شبها خودتون کجا می روید؟
    گفتم میریم خونه مون. تعجب کرد پرسید چرا پدرت رو نمی بری خونه تون؟
    حرفی برای گفتن نداشتم!
    گفت آهان! دوست دختر داری، اون نمی گذاره؟!
    گفتم نه.
    یک نگاه معنادار به من کرد که مثلاً خجالت بکش...
    شاید کافی بود بگم پدر مادرم از هم جدا شدند. ولی می دونستم پدرم ناراحت می شه اگه بفهمه من این قضیه رو به این طرف گفتم.

    آشناهای سابق که من رو می بینند، هر دفعه می پرسند پدرت کجاست؟
    می گم ایرانه. می پرسند هنوز نیومده؟ می گم نه. به شوخی یا حتی با طعنه می گن حتماً دیگه زن دوم رو گرفته و خوشه دیگه. منم مجبورم بخندم، بگم ای بابا!
    اینقدر دوست دارم یکبار رک بگم آخه به شما چه ربطی داره که من هر دفعه باید جواب این سوال رو به شما بدم؟!

    -----------------------------------------------

    احساس می کنم دیگه برای من پدر شده یک صدا از تلفن یا بلندگوهای کامپوتر.
    شبی 5 دقیقه، یک ربع، گاهی حتی 1 ساعت.
    ولی حرف زیادی برای گفتن نیست.
    برای خودش توی اینترنت می گرده، هر 5 دقیقه یکبار می پرسه خب دیگه چه خبر بابا، منم می گم هیچی، شما چه خبر؟

    گاهی برایش کلی حرف می زنم و چیزی رو توضیح می دهم، آخرش می فهمم که گوش نداده.

    با یک سری جوون 20-30 ساله دوست شده.
    اون هم فکر کنم نبود ما رو با اونها می خواهد جبران کنه. چیزی که اذیتم می کنه...


    همیشه زبانی خیلی قربون صدقه ما میره. وقتی هم پیش هم هستیم خیلی به ما می رسه.
    ولی احساس می کنم برای از دست ندادن ما خیلی بیشتر می تونست تلاش کنه.
    من و خواهرم خیلی به او احتیاج داشتیم و داریم.
    وقتی پدر خونه نیست، آدم حس می کنه بی پشتوانه است.


    ببخشید اینها رو نوشتم. بیشتر درد دل بود تا سوالی خاص.
    معمولاً اینها رو در خاطراتم می نویسم، ولی این دفعه دوست داشتم شنونده داشته باشم.


    به كجایی غمگسار من، فغان زار من بشنو، بازآ
    از صبا حكايتی ز روزگار من بشنو، بازآ
    چون روشنی از ديده ی ما رفتی
    با قافله ی باد صبا رفتی
    با ما بودی، بی ما رفتی
    تنها ماندم، تنها رفتی



    دارم ناشکری می کنم نه؟
    می دونم خیلی ها اینجا هستند که پدر ندارند...
    خدایا شکرت!

  2. 23 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (جمعه 21 مرداد 90)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 27 آذر 92 [ 10:02]
    تاریخ عضویت
    1390-4-28
    نوشته ها
    269
    امتیاز
    3,049
    سطح
    33
    Points: 3,049, Level: 33
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    955

    تشکرشده 950 در 237 پست

    Rep Power
    39
    Array

    RE: دلتنگتم پدر

    خیلی دلتنگ کننده بود ....
    صحبتهای من بر پایه نظرات شخصی ام می باشد و در زمینه مشاوره تخصصی ندارم






    [size=medium]
    مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند
    اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو دیدگان آنهاست

    [/size]

  4. کاربر روبرو از پست مفید tasnime_elahi تشکرکرده است .

    tasnime_elahi (پنجشنبه 20 مرداد 90)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: دلتنگتم پدر

    اینها همه درددل یه دلتنگ بی گناه بود...
    پدرها ومادرها تورو خدا حواستون باشه...
    هرمشکلی راه حلش طلاق نیست...
    چراموقع ازدواج سرسری میگیرید...؟
    درددل های حامدباید سرلوحه ای باشه توزندگی همه ماها تا چشمامون رو خوب باز کنیم وانتخاب،ووقتی انتخاب کردیم وباعث بوجودآمدن یه انسان دیگه شدیم درک کنیم که خودخواه نباشیم...
    من ازحرفای حامد پرینت میگیرم تا همیشه حواسم باشه که یاهیچ وقت نخوام ویا اگه خواستم باتمام وجودم بخوام و
    براش ازجونم مایه بذارم.

  6. 7 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (پنجشنبه 20 مرداد 90)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 مرداد 92 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1389-10-15
    نوشته ها
    600
    امتیاز
    6,453
    سطح
    52
    Points: 6,453, Level: 52
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    1,919

    تشکرشده 1,958 در 415 پست

    Rep Power
    75
    Array

    RE: دلتنگتم پدر

    آقا حامد يادمه يه وقتايي دوستان تو يكي از تاپيكاتون بهتون پيشنهاد دادن شما بچه ها خودتون دست بكار بشين و يه راهي براي آشتي بين پدر و مادرتون پيدا كنين . آخرش كاري كردين ؟ به نظرم وجود بچه ها تو زندگي پدرا و مادرا يه حلقه اتصال خيلي قوي هستش .
    در مورد خودم 99 درصد مطمئنم كه اگه بچه اي داشتيم شوهرم به اين راحتي دل نمي كند و اونم يه تلاشي واسه حفظ زندگيش مي كرد ولي خب قسمت نبود ديگه .
    اميدوارم دلتنگي شما هم زود برطرف بشه . ببخشيد كه باعث شدم خاطرات بدتون رو يادآوري كنيد .

  8. 2 کاربر از پست مفید saboktakin تشکرکرده اند .

    saboktakin (پنجشنبه 20 مرداد 90)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 اسفند 98 [ 02:57]
    تاریخ عضویت
    1389-6-09
    نوشته ها
    274
    امتیاز
    9,988
    سطح
    66
    Points: 9,988, Level: 66
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    SocialVeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    2,955

    تشکرشده 2,267 در 375 پست

    Rep Power
    43
    Array

    RE: دلتنگتم پدر

    سلام آقاحامد.از خوندن حرفاي دلتون ناراحت شدم و متاسف.فقط ميخواستم اينو بگم كه شما ناشكري نميكنيد.اين حق طبيعيتونه كه از اين وضع ناراحت باشيد.خدا هم قربونش برم انقد مهربونه كه اين حس بنده شو به حساب ناشكري نميذاره
    يه جورايي هم دركتون ميكنم.البته مشكل من با پدرم دقيقا برعكس شماست.پدر من هست ولي من دوس دارم نباشه.نميخوام تو اين تاپيك شما ازش حرفي بزنم ولي قصد دارم به تاپيك درمورد زندگيم و پدرم و.... بزنم.پيشاپيش شمارو دعوت ميكنم به تاپيكم سر بزنيد ;)

  10. کاربر روبرو از پست مفید راحیل خانوم تشکرکرده است .

    راحیل خانوم (پنجشنبه 20 مرداد 90)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 تیر 97 [ 22:36]
    تاریخ عضویت
    1390-2-15
    نوشته ها
    144
    امتیاز
    7,721
    سطح
    58
    Points: 7,721, Level: 58
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    1,069

    تشکرشده 1,120 در 173 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: دلتنگتم پدر

    سلام

    اینجور وقتا وقتی کسی دردل می کنه و از شرایطی می گه که من هیچ وقت تجربه اش نکردم ,نمی دونم چی بگم با خودم فکر می کنم الان هر چی که بگم واسش حکم دل خوشکنک رو داره و لابد طرف توی دلش می گه برو بابا نفست از جای گرم در میاد!
    ولی فکر کردم وقتی کسی اینقدر دلش گرفته که صبح به این زودی بیاد اینجا و این تاپیکو باز کنه شاید این چند خط نوشته منم کمکی باشه برای رفع دلتنگیش.

    آقا حامد پدر و مادر من با هم زندگی می کنن ولی از ما دورن منم خیلی دلتنگشونم می دونم که شرایط شما فرق می کنه و اگه الان بگم درکت می کنم دروغ گفتم! ولی حس جای خالی پدر توی خونه رو می فهمم وقتی نیستن انگار هر کار می کنی خونه گرم نمی شه !

    اینکه گفتی :
    "احساس می کنم دیگه برای من پدر شده یک صدا از تلفن یا بلندگوهای کامپوتر.
    شبی 5 دقیقه، یک ربع، گاهی حتی 1 ساعت.
    ولی حرف زیادی برای گفتن نیست.
    برای خودش توی اینترنت می گرده، هر 5 دقیقه یکبار می پرسه خب دیگه چه خبر بابا، منم می گم هیچی، شما چه خبر؟ "

    انگار این جمله مال من بود ! ما هم هر شب بهم می گیم : دیگه چه خبر ؟ شما چه خبر؟ دقیقا همینجوری.:)

    چند ماه پیش بود که پدر یکی از همکلاسیامون ناگهانی فوت کرد ! وقتی شنیدم شوکه شدم اون شب پدرم مثل هر شب زنگ زد ولی من مثل هر شب نبودم نمی دونی چقدر خدارو شکر کردم که هست که نشسته می گه : خب دیگه چه خبر بابا , که ما می گیم شما چه خبر ؟

    می دونم خودت این حرفارو بهتر از من بلدی می دونم که این دردل ها از سر دلتنگی بوده نه از سر ناشکری , حق هم داری.

    نمی دونم حکمت این اتفاق توی زندگیتون چی بوده ,این تصمیم اشتباه بوده یا با توجه به شرایطشون درست ترین کار ممکن ! نمی دونم پدر و مادرت به نسبت قبل الان آرامش بیشتری دارن یا نه ولی فکر می کنم برای هردوشون شما و خواهرت با ارزش ترین چیزی هستین که توی دنیا دارن حتی اگه اشتباه کرده باشن.

    شاید حداقل فعلا نشه این وضعیتو تغییر داد ولی حالا که شرایط اینجوریه ایندفعه که پدرت اومد سعی کن همین راه رفتن های صبح تا شب توی خیابون یا نشستن های سه نفری روی تخت کوچیک هتل بشه جزو قشنگ ترین خاطراتت.

    کسی از آینده خبر نداره ولی خدارو چه دیدی خودش می دونه یکی از بزرگترین آرزوهای آقا حامد چیه ...

    (نمی دونم الان این حرفام در جهت رفع دلتنگی بود یا خودش دلتنگ کننده!:))





  12. 8 کاربر از پست مفید hadieh تشکرکرده اند .

    hadieh (پنجشنبه 20 مرداد 90)

  13. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: دلتنگتم پدر

    خیلی جالبه
    بعضی وقتا قلب ادم یه خراش هایی برمیداره که شاید به نظر کوچک بیان شاید فکر کنیم مهلک نیستن
    اما دردناکن و زجراور
    هیچی مثل این نیست که خاطره ها جلوی چشمت رژه برن و تو بخاطر چیزی که نمیدونی چیه و یا چیزی که درش بی تقصیری
    از داشتن دوباره خاطره ها محروم باشی
    پدری که خاطرات دوران کودکیت با صدا و نفس اون عجین شده
    حالا به هر دلیلی نیست که بازم خاطره ساز بشه
    خاطرات لحظه های جوونیت حالا که بابا میانساله
    حالا که تو شیطنت میکنی و اون محافظه کاره ، حالا تو باید بهش بگی این که ترس نداره !
    خاطرات حالا شیرین تر میشه
    ترسم از ده سال دیگه است که دیگه خاطره ای ندارم که باهاش سر کنم ...

    ای کاش بود ای کاش هیچی نداشت ولی بود
    تحملش خیلی سخته اینکه بدونی پدر داری پدری که ادعا میکنه همه چیزش تویی اما کنارت نیست با هزار جور بهانه
    نمیدونم ایا این وظیفه است یا لطف پدر مادرا که وقتی بچه هاشون بزرگ تر میشن بازم براشون وقت بزارن به درددلاشون گوش بدن
    همیشه اروز داشتم پدرم اونقدر وقت داشت که با هم یه سفر طولانی تر میرفتیم بیشتر از سه روز
    پدر من هست اما سالی یه ماه کنارمه ، هر چهار ماه ده روز !!
    تو ده روز چی کار میشه کرد
    میشه درد دل کرد ، دلت میاد اون ده روزشو نابود کنی ، نه میتونی حرف بزنی نه میتونی گریه کنی نه میتونی زار بزنی
    نه فقط باید لبخند بزنی ، باید بگی همه چی خوبه ، اینقدر خوبم که دارم خفه میشم از این همه خوشی
    بعضی وقتا فکر میکنم ای کاش دنبال خوش گذرونی و دل خودش بود اونوقت دلتنگش نمیشدم

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamed65
    آشناهای سابق که من رو می بینند، هر دفعه می پرسند پدرت کجاست؟
    می گم ایرانه. می پرسند هنوز نیومده؟ می گم نه. به شوخی یا حتی با طعنه می گن حتماً دیگه زن دوم رو گرفته و خوشه دیگه. منم مجبورم بخندم، بگم ای بابا!
    اینقدر دوست دارم یکبار رک بگم آخه به شما چه ربطی داره که من هر دفعه باید جواب این سوال رو به شما بدم؟!

    چقدر قصه زندگی ها به هم نزدیکه
    این شوخی مسخره رو منم بارها شنیدم
    فقط لبخند میزنم ولی تمام وجودم میسوزه (هیچوقت این حرف رو حتی به شوخی به کسی نزنید )



    دیدم صاحب تاپیک اهل دله گفتم منم درددل کنم
    اما حقیقت اینه که هیچوقت نباید از بنده های خدا توقع داشت
    ضمن اینکه احساس میکنم من چه انتظاری بیجایی دارم
    پدر بخشی از زندگیشو برای ما گذاشت بخشی رو هم به کاری که دوست داره میپردازه
    ایا این حق رو نداره ، درست یا غلط این حق اونه
    وقتی ازم معذرت خواهی میکنه بیشتر دلم میسوزه
    چند ماه پیش به شوخی دقیقا اینو بهم گفت
    که اره دیگه چند سال دیگه که من از پا افتادم به تلافی این پنچ شش سالی که نتونستم همیشه کنارتون باشم شما هم میرین پی زندگیتون ، دنیا دار مکافاته !
    وقتی اینو گفت حس کردم چقدر فکرش مشغوله چقدر درد داره
    دلم میخواست بهش بگم
    پدر
    بابت اون لحظه ای که انداختیم تو استخر پرعمق تا ترسم بریزه
    بابت اون مچایی که انداختیم و همیشه من بردم
    بابت اولین نمازی که خوندم
    بابت اولین و اخرین سیلی که زدی
    بابت بحثای داغ نصفه شبای تابستون
    بابت تلسکوپی که برام خریدی
    بابت اون لحظه هایی که با هم سگا بازی کردیم
    بابت نفسایی که میکشم
    بابت ماکتی که با هم درست کردیم
    بابت چش غره هایی که اگه نبودن معلوم نبود من الان کجا بودم
    بابت حرصی که وقتی پشت فرمون میشستم میخوردی
    بابت پول تو جیبیایی که تو کشوم میذاشتی که خجالت نکشم
    بابت کله هایی که صبحای جمعه میزدیم
    بابت لحظه لحظه هایی که بهم دادی وهر لحظه اش برام یه سال خاطره است که هنوزم با یاداوریشون بزرگ میشم
    بابت همه چیز ازت ممنونم بهت مدیونم
    باشی یا نباشی همیشه دوست دارم

  14. 9 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    meysamm (یکشنبه 27 آذر 90)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 15:40]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    4,461
    سطح
    42
    Points: 4,461, Level: 42
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,177

    تشکرشده 2,204 در 465 پست

    Rep Power
    59
    Array

    RE: دلتنگتم پدر

    سلام حامد عزیز.
    با خوندن متنتون داغ دل من تازه شد و بدم نیومد منم خودمو خالی کنم. البته ببخشید که تو تاپیک شما این تخلیه احساسی صورت میگیره .

    فرق من با شما اینه که من و مادرم تنها ایران زندگی میکنیم و پدر و خواهر و دوتا داداش اونور! اقواممون هم اکثرا اونور اند و تعداد اقوامی هم که تو ایران داریم شیراز نیستن. شاید تعداد خویشاوندانمون در شیراز به ده نفر نرسه!

    سفرهاشون همه 7 ماه و 8 ماه و یک سال و دو ساله..... اما وقتی میان اینجا فقط یک ماه! حالا اگه لطف داشته باشن دو ماه!

    باز خدارو شکر خواهرم تابستونی واسه یک ماهی اومده پیشمون! ولی خب خوشحالیم نسبت به حضورش دیگه مثل همیشه نیست. چون از روزی که میاد نگرانم روزهای با اون بودن تمام شه و دوباره بره.

    نسبت به پدرم و داداشام هم دلتنگ میشم، اما نبودنشون رو ترجیح میدم. چون وقتی میان ایران آرامشمون رو میگیرن و جو خونه رو با دعواها و دردسر هاشون متشنج میکنن. وقتی دور هستن، بیشتر دوستشون دارم!

    زندگی روزمره ی من و مادرم خیلی جالب میگذره. اون یا بیرونه یا در حال تلویزیون تماشا کردن و من تو اتاقم به 4 تا چیز بیجون دلخوشم. اونقدر زندگیم تکراریه که بدون فکر کردن، اتوماتیک همه کارامو به ترتیب برنامه ی سه سال قبل انجام میدم.

    اما.... اما... اما.....
    نمیتونم خودمو به خاطر شرایطی که مقصرش من نبودم آزار بدم. تا کی غصه ی چیزیو بخورم که نداشتنش گناه من نیست؟ به هر حال باید شرایطو بپذیرم و بهش قانع و دلخوش باشم. همین که سایه شون بالای سرمه باید خدارو شکر کنم. کم کم باید عادت کنم که زندگی به کامم نباشه و خیلی چیزارو به دست نیارم و خیلی چیزارو هم نداشته باشم. این قانون زندگیه. به هر کسی یه رنجی تحمیل میشه. این دیگه به ما بستگی داره که چطور با اون رنج کنار بیایم. اگه بخوای تو این دنیا طعمه ی رنج ها نشی، باید خودتو از تعلقات رها کنی. باید ازشون بگذری تا به نوعی دیگر بهشون برسی. به نوعی که دیگه تعلق نیست.





  16. 7 کاربر از پست مفید shabe barooni تشکرکرده اند .

    shabe barooni (پنجشنبه 20 مرداد 90)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array

    RE: دلتنگتم پدر

    سلام آقا حامد

    راستش یاد یک خاطره افتادم گفتم بگم شاید همونجور که منو تا حدودی اروم کرد شما رو هم اروم کنه. یکبار که من خیلی برای پدر مادرم که ایرانن دلتنگی می کردم همسرم بهم گفت حد اقل خوشحال باش که پدری داری که هر وقت بخوای میتونی صداشو بشنوی. من چی بگم که دیگه هیچ وقت صداشو نمی شنوم. (پدر همسرم فوت کرده). اونموقع ساکت شدم اما همیشه وقتی دلتنگشون می شم می گم خدایا اونا رو هر جا هستند سلامت نگه دار. این برای من کافیه.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  18. 4 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (شنبه 22 مرداد 90)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 تیر 94 [ 07:29]
    تاریخ عضویت
    1389-11-16
    نوشته ها
    90
    امتیاز
    4,518
    سطح
    42
    Points: 4,518, Level: 42
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    43

    تشکرشده 43 در 33 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دلتنگتم پدر

    سلام نمیدونم این چیزهای که الان دارم مینوسم رابایدمینوشتم یانه ولی یه حسی بهم گفت بنویسم !!!!
    یه دوستی دارم هنوزتازه باهاش آشناشده بودم ازمن پرسیدکه شغل بابات چیه منم بهش جواب دادم بعدچندلحظه بهش گفتم شغل بابای شماچیه ؟گفت بابام فوت شده منم فکرکردم شوخی میکنه آخه خیلی شوخ بودبهش گفتم شوخی نکن اونم گفت نه شوخی نمیکنم
    اونقدر ناراحت شدم که حس کردم به بشکه آب سرد روم ریختن زود ازش عذرخواهی کردم گفتم ببخشیدناراحتت کردم!!!!
    این برای این نوشتم که خداروشکرمجبورنیستی همچین جوابی به دوست هایت بدهی!!!!!!!تازه بابای توکه میگی به حرفهام زیادتوجه نمیکنه یه چیزکاملان طبیعی هست توی دنیای امروز ما!!!!
    راستی پدرت ازمادرتون جداشه ولی میتونه شب تواتاق شمابخوابه اشکالب نداره بامادرتون توی یه خونه باشن!!!!!

  20. 2 کاربر از پست مفید srr72 تشکرکرده اند .

    srr72 (شنبه 22 مرداد 90)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.