با سلام به همه ی دوستای خوبم و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما عزیزان
ببخشید اگه دیر میام سر میزنم واقعا دلم براتون تنگ میشه ولی باور کنین سرم شلوغه و در تدارک کارای عروسی هستیم ، چند روز پیش از مسافرت برگشتم رفتم همسرم رو دیدم ، اصلا بهم خوش نگذشت بخاطر اون پیام اشتباهی که از گوشیه همسرم گرفتم خیلی بهم ریخته بودم و فکرم خراب ، از طرفی حس میکردم رفتار خونواده ی همسرم باهام عوض شده نه جرات دارم با همسرم تعریف کنم نه بخندم نه ناراحت بشم چهارچشمی فقط مارو نگاه میکنن منم خیلی حساس شدم همش فکر میکنم که همسرم خونواده اش براش خیلی از من مهم تر هستن وقتی با همسرم حرف میزنم بعضی وقتا با صدای بلند جواب میده اونا فکر میکنن داره باهام دعوا میکنه بعد فکر میکنم از این حالت خوشحال میشن ، میخواستیم بریم بیرون یکی از وسایلامون رو بخریم همسرم گفتش که به خواهرم هم بگیم با اون بریم منم ناارحت شدم گفتم دلیلی نداره لشگرکشی کنیم مگه میخوایم چیکار کنیم و اون از خواهرش طرفداری کرد ، با مادر شوهرم و شوهرم رفتیم خونه گرفتیم و چندروزبعد به یکی از خواهرشوهرام گفتم بیا بریم خونمون رو ببین گفت باشه بعدازظهر میام ولی بی اعتنا بعدازظهر آماده شد و با خواهرش رفتن خونشون و هیچ خم به ابرو هم نیاورد ، دوباره شب قرار شد بریم بیرون 2 ماشین بودیم همه سوار شده بودن من و همسرم آخر همه از خونه اومدیم بیرون همینکه از در خونه اومدیم بیرون خواهرشوهرم با صدای بلند اسم شوهرم رو صدا زد و گفتش که بیا اینجا و به من محل نذاشت خیلی خیلی ناراحت شدم و منم مجبور شدم با برادرشوهرم و خانمش و دختر همون خواهرشوهرم برم .
مشکلم شاید مهم نباشه و شاید خنده دار باشه در مقابل مشکلات سایر دوستای خوبم ولی چون نزدیک عروسی هستیم میخوام یه کاری کنم نسبت به این مسائل بی تفاوت باشم لطفا راهنمائیم کنین
گاهی اوقات بخاطر رفتار بد بقیه به همسرم گلایه میکنم و جروبحثمون میشه دوست ندارم همسرم رو ناراحت کنم ولی نمیدونم در برابر رفتار بقیه چیکار کنم اونا خیلی راحت هرکاری دوست دارن انجام میدم ولی من خیلی خودمو عذاب میدم واقعا کلافه ام
علاقه مندی ها (Bookmarks)