سلام .مشکل من مربوط میشه به رفتارهای غیرطبیعی شوهرخواهرم بامن.من یه دختر 21 ساله هستم.خواهرمن 5 سال از من بزرگتره وچند سال پیش ازدواج کرد.دوسال اول ازدواجشون رفتارشوهرخواهرم با من ظاهراعادی بودودلیلشم شاید این بوده که من اون موقع یه بچه دبیرستانی بیشترنبودم وکمتربهم توجه میشد.همه رفتارهای غیرعادی این آقا از وقتی شروع شد که من وارد دانشگاه شدم وطبیعتارفتاروکردارم معقولانه ترشد.یه باروقتی تنها بودیم اومد بی هوا وارد اتاق شدوشروکرد به حرف زدن.ازمن میخواست باهاش راحت باشم یعنی حتی اگه جلوش حجاب هم نداشتم خیلی برام اهمیت نداشته باشه.در صورتی که خانواده های هردومون به حجاب ورعایت حدوحدودتوی روابطمون با نامحرم پایبند بود.اصولاوقتی باهام صحبت میکرد که خواهرم نباشه ومتوجه صحبتاش نشه وهمیشه اخرحرفاش بحث رو میکشید به گلایه کردن از خواهرم که اکثر اوقات حرفاش درست نبود وفقط بهانه بود.من معنی رفتاراشو متوجه نمیشدم وهمشومیذاشتم روحساب اینکه فقط میخوادبرام مثه یه برادر باشه.به حساب بانکیم پول میفرستادوازم میخواست به خواهرم چیزی نگم!این رفتاراخیلی نگران کننده نبودتا اینکه چند بار وقتی که کسی نبود یا اینکه حواسشون نبود دستشومیذاشت رو شونمو وقتی از این کارش اظهار ناراحتی کردم فقط لبخندزدوبعداگفت میخواستم باهات یه شوخی پسرانه کرده باشم.بازم برای دلداری دادن به خودم این رفتارشو میذاشتم رو حساب اینکه منومثه خواهرکوچکترش میدونه.جلوی خواهرم باهام خیلی سرسنگین ومتشخصانه رفتارمیکردومن اینوکاملامتوجه میشدم که این رفتاراش مختص مواقعی هست که باهم تنها هستیم.ومن هم به خاطرحساسیت های زنانه چیزی به خواهرم نمی گفتم.بهم اس ام اس میدادوبیش ازحد ابرازنگرانی یابعضی وقتا ابرازدلتنگی میکردوگاهی اوقات هم راجب ظاهرم اظهارنظرمیکردوهمیشه ازم تعریف میکردومیگف هروقت اسمتو میشنوم یاد خنده های قشنگت میفتم!!.وقتی من به اصرارخواهرم باهاشون میرفتم بیرون بیشتر از خواهرم هوای منوداشت.برام هدیه میخریدو... وبازمن میذاشتم رو حساب اینکه چون مهمونشون هستم تحویلم میگیره وهیچ قصد دیگه ای نداره.هروقت میخواست چیزی بهم بده عمدا دستمو میگرفت اما من همیشه طوری رفتار میکردم که انگار متوجه رفتارغیرعادیش نیستم وهمه چیزبرام عادیه.چن بارمتوجه شدم که وقتی توی اتاق خوابم از لای درداخل اتاقو نگاه میکنه وگاهی اوقات هم به بهانه اینکه نمیدونسته یا یادش رفته من داخل اتاق هستم وارد اتاق شده!واخرین رفتارغیرطبیعیش که میشه گفت بدترین اتفاق بود حدوداسه هفته پیش اتفاق افتاد.من ومادرم قراربود شب رو اونجابمونیم.بعدشام مادرم توی سالن خوابش برد وخواهرم هم توی اتاق خواب خودشون.من واون هنوز بیدار بودیم.متوجه نگاهای خاصش شده بودم.بدجوری وراندازم میکرد.سریع پاشدم رفتم توی اتاقودروبستموتنها خوابیدم.نصف شب یهو ازخواب پریدم ودیدم اون کنارم درازکشیده ووقتی متوجه شدمن بیدار شدم سریع پاشدوبدون هیچ سروصدایی از اتاق رفت بیرون.الان خیلی نگرانترازقبلم ونمیدونم باکی باید مشورت کنم؟ایا باید به خواهرم بگم اون کسی که داره باهاش زندگی میکنه اونجوری نیس که اون فک میکنه؟آیا باید به خانواده خودم این موضو روبگم؟یا اینکه بازهم سکوت کنمومنتظرباشم ببینم دفعه ی دیگه قراره چه اتفاقی برام بیفته؟یا اینکه تا اخرعمربدون گفتن دلیلم به بقیه دوررابطم باخواهرمو خط بکشم؟من الان سال اخردانشگاه هستم یعنی اینکه سه سال سکوت کردم والان خودمو سرزنش میکنم که چرا زودتر این موضو رو به خواهرم نگفتم.حداقل اونموقع خواهرم یک پسر4ماهه نداشت.لطفاراهنماییم کنید.باتشکر.
علاقه مندی ها (Bookmarks)