به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 55
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 بهمن 91 [ 17:50]
    تاریخ عضویت
    1390-5-04
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,544
    سطح
    22
    Points: 1,544, Level: 22
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    111

    تشکرشده 109 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خیانت همسر.... نمیتونم با خودم کنار بیام

    منو همسرم تو دوره لیسانس همکلاسی بودیم. از همون موقع به هم علاقه مند شدیم. تو همون دوره عقد کردیم. خیلی زیاد همدیگرو دوست داشتیم. الان 6 سال از عقدمون میگذره و حدود 3.5 سال هست که عروسی کردیم و با هم زندگی میکنیم. من الان دکتری میخونم و اونم فوق لیسانسشو تموم کرده. تو این مدت هم سختی های زیادی رو با هم تحمل کردیم. الان هر دو با هم در یک شرکت خارجی کار میکنیم. اما ساختمون کاریمون جداست.
    حدود 2 ماه پیش بود که احساس کردم همسرم با یکی از همکارای من خیلی صمیمی شده. اولش سعی کردم به خودم بگم چیزی نیست جز یه رابطه کاری. یه طوری هم برخورد کردم که بفهمه من خوشم نمیاد. یه مدت گذشت و دیدم تو فیس بوک بیش از معمول داره چت میکنه. یه چند باری تو خونه تا من میومدم فیس بوکشو میبست. و نمیذاشت من ببینم چی میگه. من یکم ناراحت شدم. برا اینکه من زیاد گیر ندم رفت تو چت یاهو. یه روز من رفتم از اون اتاق چیزی بردارم دیدم مشغوله چته و طبق معمول نذاشت من ببینم. من دیگه مطمئن شدم یه خبری هست. 1 هفته شدید دپرس شدم. تصمیم گرفتم با خودش حرف بزنم. ازش پرسیدم با کی چت میکنی؟ اونم یه سری بهانه آورد که کسی نسیت. یکی از دوستای فیس بوکمه و خانومه و مشکل داره. من که باور نکردم. یکم ناراحتی کردم و خودمو زدم به موش مردگی. اونم گفت خیلی خوب ناراحت نباش. مرده. اما چیزی بینمون نیست. حرفای معمولی و یکی از دوستای فیس بوکشو نشون داد گفت اینه. ازش خواستم تمومش کنه. من تحمل ندارم. بعد از کلی گریه و ناراحتی قول داد که تمومش کنه. تو فیس بوک هم طرف رو ریموو کرد. منم بعد از چند روز بخشیدمش و مثل سابق شدم. بعدش شروع کرد به خوندن یه مجموعه 7 جلدی کتاب معروف. خیلی با جدیت میخوند . بعد از ساعت کاری همش داشت کتاب میخوند و میگفت باید تا مهر اینارو تموم کنم. برام یکم عجیب بود که چرا اینقدر فشرده. یه مدت گذشت و دوباره دیدم چت هم میکنه اما وقتی من خونه نیستم. دیگه یه چیزی مثل خوره افتاد تو جونم که باید بفهمم چه خبره ( ای کاش نمیفهمیدم). منم براحتی یه نرم افزار رو لپ تاپش نصب کردم که هر 10 ثانیه از صفحه دسکتاپ عکس میگیره. بعد از چند روز نشستم به دیدن آنچه که ضبط شده بود. متاسفانه دیدم اون مرده که باهاش ارتباط داره همون همکار خودمه که چند بار ازش خواسته بودم ارتباطشو کم کنه. متاسفانه متوجه شدم چند وقتی هست با هم ارتباط دارن. اون مرده اهل نوشتنه. این دو تا با هم کل کل کردن و اون مجموعه کتاب رو همکارم بهش معرفی کرده که بخونه و گفته عمرا بتونی اینو تموم کنی. همسرم هم کل انداخته گفته من تو 3 ماه 3800 صفحه رو میخونم و خلاصه کل کل کردن و همسر من ازش خواسته باید کتابشو به همسرم تقدیم کنه .اونم قبول کرده. ولی گفته منم یه شرط دارم. بعد از یه هفته شرطشو گفته. شرطش سنگین ترین نوع خیانتی هست که میشه مرتکب شد. از همسر من خواسته که اگه باخت باید یه بچه از اون داشته باشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    من که اینارو فهمیدم دنیا رو سرم چرخید............اگه فقط دوست بودن براحتی میبخشیدمش.... حتی اگه رابطه جنسی داشتن هم میتونستم ببخشم چون خیلی دوسش دارم.... اما این یکی دیگه خیلی عجیبه...............منم اصلا نمیتونم ناراحتیمو پنهان کنم. همون روز ازش خواستم هر چی بینشون هست بگه... خودم اول چیزی رو نکردم. منتها همش دروغ میگفت. تااینکه خودم گفتم میدونم چه خبره........ حرفی برا گفتن نداشت........بعدش به غلط کردن افتاد........الان 2 هفته از این موضوع میگذره. خیلی ابراز پشیمونی کرده. منم بعد از یه هفته بهش گفتم بخشیدمش. اما هنوز نتونستم با خودم کنار بیام........ فکر نکنم هیچوقت بتونم کنار بیام...همش دارم سیگار میکشم... من برا این زندگی خیلی زحمت کشیدم. همیشه هم بهش ابراز علاقه میکردم. اینقدر که همیشه شاکی میشه و میگه خستم میکنی ولم کن. همه حسرت زندگی و عشق مارو میخورن........ اما..........
    نمیدونم باید چیکار کنم. باید جدا شم؟ اگه جدا نشم نمیتونم ازش بچه دار شم. چون همش این تو ذهنمه که این بچه من نیست.........

  2. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیانت همسر.... نمیتونم با خودم کنار بیام

    سلام علی آقا،

    به تالار همدردی خوش آمدید.

    از اتفاقی که پیش آمده متاسفم.

    به نظر من بهتر هست که شما و همسرتون حضوری پیش یک مشاور بروید. توی این فضای مجازی حل کردن این جور مشکلات سخته.

    البته فقط خدا رو شکر می کنم که عمل خیانت صورت نگرفته. بلکه در حد شرط بندی بوده که قبل از پایانش شما به قضیه پی بردی. و همینطور اینکه همسر شما هرطوری بوده قصد این رو داشته که این شرط رو نبازد.
    و همینطور باید دید که این شرط بندی تا چه حد جدی بوده. یعنی هیچ کس نمی تواند بگوید که حتی اگر همسر شما شرط رو می باخت، تن به این کار می داد!

    ولی با این حال حتماً شما و همسرتون باید پیش یک مشاور بروید.
    سوال اینجاست که چرا همسر شما باید اصلاً چنین شرط بندی بکند و با وجود داشتن همسر خودش رو وارد یک چنین بازی بکند.

    به نظر من حرف جدایی رو نزنید. بلکه حالا که اینقدر همسرتون رو هم دوست دارید، سعی کنید رابطه رو بازسازی کنید. ان شا الله همسر شما هم از کار خودش پشیمان می شود و به زندگی عادی بر می گردید.

    موفق باشید.

  3. 21 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (شنبه 22 مهر 91)

  4. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: خیانت همسر.... نمیتونم با خودم کنار بیام

    نقل قول نوشته اصلی توسط علی ایرانی

    من برا این زندگی خیلی زحمت کشیدم. همیشه هم بهش ابراز علاقه میکردم. اینقدر که همیشه شاکی میشه و میگه خستم میکنی ولم کن. همه حسرت زندگی و عشق مارو میخورن........ اما..........
    نمیدونم باید چیکار کنم. باید جدا شم؟ اگه جدا نشم نمیتونم ازش بچه دار شم. چون همش این تو ذهنمه که این بچه من نیست.........
    ضمن تایید حرفهای اقای حامد

    وقتی ارزش به ضد ارزش تبدیل میشه ، نتیجه اش همین میشه که می بینی
    وقتی تعادل رو برقرار نمی کنی و افراط و تفریط میاد وسط اون وقت میشه که در مقابل اون زحمتی که کشیدی دستمزد نمی گیره
    چرا گفتی "من" برای زندگی خیلی زحمت کشیدم چرا نگفتی "ما" ؟
    وقتی مسئولیت ها رو خودت به دوش می کشی
    وقتی بدون حساب و کتاب از بانک احساساتت خرج می کنی و به همسرت فرصت نمی دهی که این وام های احساسات را بیاد و پرداخت کنه، تا جایی که بهت میگه خستم کردی و ولم کن اون وقت چه انتظاری می تونی داشته باشی؟

    نوشتی نمی دونی چکار کنی
    درحالیکه اتفاقا برعکس قدم اول را درست برداشتی
    گرفتن همفکری و مشاوره ( همین که اومدی توی این سایت و داری طرح مشکل می کنی)
    فعلا فکر طلاق رو از ذهنت بیرون کن نه به جدایی فکر کن و نه به اینکه اگه ادامه بدی چی میشه و چی نمیشه

    با خودت خلوت کن و یکبار با دیده ی واقع بین زندگی ات رو بررسی کن
    کم و کاستی ها ی زندگی ات رو مشخص کن
    نقاط قوتش رو هم در نظر بگیر
    سپس بررسی کن ببین خط قرمز زندگیتون کجاست
    وقتی این خط قرمز شکسته بشه اون وقت چه تصمیمی خواهید گرفت
    به خودت و همسرت این فرصت رو بده که بازبینی مجدد نسبت به زندگیتون داشته باشید

    وقتی بعد از مرور و بررسی همه جانبه زوایای زندگی به آرامش نسبی دسترسی پیدا کردی و تونستی تا حدودی با قضیه کنار بیایی

    >>> اگر خواستی با ذهنیتت در آینده کنار بیایی به روانشناس مراجعه کن
    >>> و اگر هم خواستید با هم یکبار دیگه همه چیز رو فراموش کنید و از نو شروع کنید از یک مشاور مجرب و متخصص کمک بگیرید

  5. 23 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (پنجشنبه 31 شهریور 90)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 آذر 90 [ 01:50]
    تاریخ عضویت
    1390-5-01
    نوشته ها
    319
    امتیاز
    2,559
    سطح
    30
    Points: 2,559, Level: 30
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    346

    تشکرشده 358 در 196 پست

    Rep Power
    44
    Array

    RE: خیانت همسر.... نمیتونم با خودم کنار بیام

    سلام دوست عزیز
    خیلی ناراحت شدم از اتفاقی که افتاده
    چون دوستش داری و خیلی واسه زندگیتون تلاش کردی طلاق رو فراموش کن
    همسرتون هنوز سر کار میرن؟ با اون آقا برخوردی نداشتید؟
    اجازه ندید کسی توی محیط کار یا خانواده از موضوع اطلاع پیدا کنند چون دیدشون به همسرتون عوض میشه
    نمیشه جوری با همسرتون برخورد کنید که هیچ اتفاقی نیافتاده باهاش صحبت کنید بگید خیلی از این موضوع ناراحتید بگید با هم خیلی واسه زندگیتون زحمت کشیدید
    برید پیش مشاور خوب با کمک هم این مشکل رو کامل حل کنید که با هر اتفاقی یاد این موضوع نیافتید
    خیلی زمان میبره که این قضیه رو بتونید فراموش کنید ولی تو این شرایط باید آرامشتونو حفظ کنید با بحث ودعوا اوضاع خرابتر میشه
    همسرتون دلیل کارشرو چی گفته؟شاید نیازی داشته
    به راحتی نباید میبخشیدین باید میفهمید کارش خیلی اشتباه بوده
    الان رابطتون خوبه؟ یا سرسنگینید؟

  7. 8 کاربر از پست مفید hamdam 96 تشکرکرده اند .

    hamdam 96 (دوشنبه 04 مهر 90)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 شهریور 90 [ 07:28]
    تاریخ عضویت
    1390-3-21
    نوشته ها
    55
    امتیاز
    1,470
    سطح
    21
    Points: 1,470, Level: 21
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    41

    تشکرشده 41 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیانت همسر.... نمیتونم با خودم کنار بیام

    سلام علی اقا خیلی براتون ناراحت شدم همه براتون دعا میکنیم من فکر میکنم اولین قدم رفتن پیش مشاوره است ودوم اینکه خانومتون محل کارش رو کلا عوض کنه بهترین کار برای فراموش کردن اون اقا از طرف خانومتون ندیدنشه بعد هم ازش بخواهید دلیلش رو توضیح بده شاید اون چیزی رو که اون می خواسته شما نتونستید براش فراهم کنید شاید تعریف محبت از دید شما وایشون متفاوت باشه بهرحال اگه برین پیش یه مشاور خوب همه اینه رو بررسی می کنه بعد یه سوال دیگه داشتم شما و خانومتون از نظر اعتقادی در چه حدی هستید

  9. 7 کاربر از پست مفید اریاناز تشکرکرده اند .

    اریاناز (دوشنبه 24 مرداد 90)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 16 اردیبهشت 01 [ 17:22]
    تاریخ عضویت
    1390-2-19
    نوشته ها
    238
    امتیاز
    13,943
    سطح
    76
    Points: 13,943, Level: 76
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 107
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    383

    تشکرشده 386 در 151 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیانت همسر.... نمیتونم با خودم کنار بیام

    وقتی ارزش به ضد ارزش تبدیل میشه ، نتیجه اش همین میشه که می بینی
    وقتی تعادل رو برقرار نمی کنی و افراط و تفریط میاد وسط اون وقت میشه که در مقابل اون زحمتی که کشیدی دستمزد نمی گیره
    چرا گفتی "من" برای زندگی خیلی زحمت کشیدم چرا نگفتی "ما" ؟
    وقتی مسئولیت ها رو خودت به دوش می کشی
    وقتی بدون حساب و کتاب از بانک احساساتت خرج می کنی و به همسرت فرصت نمی دهی که این وام های احساسات را بیاد و پرداخت کنه، تا جایی که بهت میگه خستم کردی و ولم کن اون وقت چه انتظاری می تونی داشته باشی؟


    این حرفهای بالهای صداقت رو باید طلا گرفت

    این مشکل اکثر ماهستش و مشکل بزرگ خود من
    مشکلی که امروز دارم و از حل کردنش عاجز موندم و طلاق رو آخرین راه حلش میدونم از همینجا بود که شروع شد
    طرز برخورد در زندگی زناشویی خیلی ظرافت می خواد و خیلی دقت باید داشته باشی که یه وقت اشتباه نکنی در کل زندگی زناشویی خیلی حساسه

    بالهای صداقت عزیز از این حرف قشنگت ممنونم خیلی زیبا و با دقت به این موضوع محبت بیش از اندازه پرداختی

  11. 7 کاربر از پست مفید mta تشکرکرده اند .

    mta (دوشنبه 24 مرداد 90)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 مرداد 90 [ 10:03]
    تاریخ عضویت
    1389-11-30
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    2,424
    سطح
    29
    Points: 2,424, Level: 29
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    198

    تشکرشده 198 در 76 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیانت همسر.... نمیتونم با خودم کنار بیام

    سلام، خوبه که اینجا می تونیم بی پرده صحبت کنیم...

    من همسری زحمت کش دارم که خیلی کار می کنه و خودم هم خیلی آدم مقید و با اخلاقی هستم ولی با شرمندگی زیاد دیروز توی نت دنبال یه هم زبون می گشتم، حالا ببین چقدر بهم فشار اومده و چقدر دانسته هام کمه که اولا مستاصل شدم و دوما برای رفع اش متاسفانه، متاسفانه به این کار رو آوردم.

    به نظر من این شرط بندی در حد حرفه... اکثر خانم ها اگه سر بستنی هم شرط ببندن ته دلشون به اینکه سر شرطشون وایسن مطمئن نیستن. پس این شرط بندی رو اصلا جدی نگیر. ولی موضوع جدی اینه که چرا همسرتون به سمت یه مرد دیگه کشیده شده؟!

    ساعت کاری شما زیاده؟ چه وقتهایی رو در کنار همسرتون می گذرونید؟ همسرتون شاغله؟

    مشخصا همسر شما خلاء ای رو حس می کنه که خواسته این جوری پر اش کنه. سعی کن این خلاء رو شناسایی کنی و از بین ببریش. مسئولیت های زندگی رو تقسیم کن و بذار در انجامشون با شما رقابت کنه.....

  13. 5 کاربر از پست مفید negar_a تشکرکرده اند .

    negar_a (پنجشنبه 31 شهریور 90)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 اردیبهشت 93 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    2,981
    سطح
    33
    Points: 2,981, Level: 33
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    227

    تشکرشده 409 در 163 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: خیانت همسر.... نمیتونم با خودم کنار بیام

    دوست خوبم شما به دو مشاور و دو نوع مشاوره نیاز دارین. اولین مشاور باید به مسائل بین شما و خانمتون رسیدگی کنه و دقیقا مسائل حال و گذشته رو بررسی کنه و سیر چرایی جریانات اخیر رو براتون روشن کنه. در مرحله بعد به تنهایی پیش روانشناس برین و داستان رو براش تعریف کنین ، روانشناس با آشنایی به روحیات شما و مسائلی که اتفاق افتاده بهترین راه حل رو بهتون ارائه میده. به خاطرتون باشه که من و شما نمیتونیم به تنهایی این مشکل رو حل کنیم و اجازه ندید که این مساله بیش از این آزارتون بده.

  15. 7 کاربر از پست مفید samanis تشکرکرده اند .

    samanis (پنجشنبه 31 شهریور 90)

  16. #9
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,051
    امتیاز
    146,648
    سطح
    100
    Points: 146,648, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.3%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,651

    تشکرشده 35,973 در 7,399 پست

    Rep Power
    1091
    Array

    RE: خیانت همسر.... نمیتونم با خودم کنار بیام

    علی ایرانی گرامی

    به تالار همدردی خوش آمدی


    درک می کنم که از بین رفتن اعتماد بین زن و شوهر ضربه سنگینیه . اعتماد مهمترین سرمایه ارتباطی بین زن و شوهر است . شما اعتمادت به همسرت رو از دست دادی . و آنهم به نوعی در اثر شوک از مواجهه با مسئله ای غیر منتظره است .

    می خواهم بگویم همین شوک باعث شده شما موضعی کاملاً احساسی بگیرید ، از این جهت که با بررسی به عمل آمده متوجه شده ای همه چیز در حد حرفه ، هنوز اتفاقی نیافتاده اما موضعی گرفته ای که گویی کار از کار گذشته . عجله همسرت برای به پایان رساندن آن کتاب در موعد مقرر را نمی بینی ( که نشونه نگرانی وی از باخت است ). ارتباط و رفتار و ورود به عرصه چنین شرط بندی ای از سوی همسر شما کاملاً نسنجیده و غلط است . اما همین گویای سیکل معیوب ارتباط شمابا هم است .

    بهتره در نظر بگیری اتفاقی که ناراحت آن هستی هنوز نیافتاده و بعید ندان که هرگز هم اتفاق نمی افتاد . پس قصاص قبل از جنایت را کنار بگذار .

    در مورد شکل گیری این رابطه غلط و ..... بهتره بررسی رابطه بین خودت و همسرت را در پیش بگیری و توصیه می کنم به کمک یک مشاور به طور حضوری . و رفع نقص کنید و شکافهای بین خود را بازشناسی کرده و پر کنید .

    تشخیص من می گوید شما یک فرد عاطفی و علاقمند به ابراز عشق کلامی هستید و به نوعی در رابطه با همسرت بسیار رمانتیک بوده و از دیسیپلین مردانه کافی در عاطفه ورزی برخوردار نبوده ای . از طرف دیگر با دنیای زنانه و عواطف آنها چندان آشنا نیستی و در مورد همسرت و علائقش آگاهی کافی نداری . مثلاً اینکه مشخصه همسر شما یک رابطه پر شور و همراه با بحثهای چالش برانگیز ( به قول شما کل کل ) را دوست دارد و احتمالاً فردی بذله گو ( شوخ طبع ) هم می باشد . و شما متقابلاً آرام و در گفتگوی بین فردی بیشتر اهل گفتگوهای عاشقانه رمانتیک هستی تا مباحثه .

    احساسی بودن همسرتان در تصمیم ها و هیجان محوری وی در روابط باعث شده این خلائی که در رابطه با شما دارد را با دیگری که آنر خوب پوشش داده پر کند . به جای آنکه خلاء و نیاز خود را شناخته و با شما مطرح کند . و این را هم به حساب ناآگاهی و بی مهارتی وی باید گذاشت .

    هر دو نیاز به مشاوره حضوری و شناخت بیشتر خود و یکدیگر و کسب مهارتهای ارتباطی دارید .


    هم زندگیتان پتانسیل بهسازی را دارد و هم اعتماد شما قابل برگشته ( مطمئن باشید همسر شما نه قصد خیانت داشته و نه دارد بلکه راه اشتباهی را به خاطر نا آگاهی در پر کردن خلاء ارتباطی در پیش گرفته که قابل اصلاح هست ) .

    آرام باشید و بر خود مسلط بوده و همراه وی نزد یک مشاور رفته و با مطالعه در جهت رفع نقصهایی که گفتم بکوشید و به جدایی فکر نکنید


    موفق باشید .


    .

  17. 26 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 04 مهر 90)

  18. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 بهمن 91 [ 17:50]
    تاریخ عضویت
    1390-5-04
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    1,544
    سطح
    22
    Points: 1,544, Level: 22
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 56
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    111

    تشکرشده 109 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خیانت همسر.... نمیتونم با خودم کنار بیام

    سلام دوستای مهربون
    خیلی شرمندم که نیومدم تو این مدت جواب بدم. راستش هر روز میومدم و نظرات شما رو میخوندم اما یه چیزی از درونم مانع میشد جواب بدم.
    بعد از اون اتفاق چند بار دیگه با هم حرف زدیم. من همیشه ناراحت بودم. اونم همش ابراز پشیمانی میکرد. همش میگفت یه بازی بود. اصلا مهم نبود. من هیچوقت تن به این شرط نمیدادم و این جور حرفا... اینقدر گفت که من باورم شد که واقعا همه چیز بین اونا تموم شده. دوباره برگشتم به زندگی سابق. منتها اینبار دیگه محبت رو به اندازه انجام دادم. نه زیاد نه کم.
    اما متاسفانه امروز متوجه شدم که رابطه شون قطع نشده و فقط نوعش عوض شده. این بار از طریق ایمیل ارتباط دارن.................... چند تا از ایمیل هارو دیدم. اینجور که معلومه همسرم دوسش داره. چون براش شعرهای عاشقانه مینویسه و همش اونو با الفاظ محبت آمیز خطاب میکنه.
    آخه مگه یه انسان چقدر میتونه احمق باشه......... جالبه همیشه با کنایه نسبت به خواهرش که طلاق گرفته حرف میزنه و میگه حماقت انسان تمومی نداره...... و حالا خودش اینقدر احمقانه رفتار میکنه........
    آخه مگه چند بار میشه یه آدمو بخشید؟؟؟؟؟؟؟؟
    بیشتر از این نمیتونم بنویسم.... حالم اصل خوب نیست.........
    امروز از یه مشاور وقت گرفتم.........

  19. 4 کاربر از پست مفید علی ایرانی تشکرکرده اند .

    علی ایرانی (پنجشنبه 31 شهریور 90)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نمیتونم از حق خودم دفاع کنم.
    توسط Pooh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 خرداد 94, 00:32
  2. چه طوری میتونم بخشی از حافظه مو پاک کنم
    توسط ribbon در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: چهارشنبه 03 مهر 92, 17:59
  3. نه میتونم ادامه بدم نه جدا بشم
    توسط sheidajojo در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 16 مرداد 92, 10:57
  4. با خانواده افسرده ام چه کار میتونم کنم؟
    توسط pardis 1995 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 15 مهر 91, 05:48
  5. هرچی به شوهرم میگم میگه نمیتونم!خوب منم نمیتونم چیکار کنیم؟؟؟؟؟؟
    توسط matra در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 22:27

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.