من با یه اقایی به منظور ازدواج اشناشدم
من25سالمه ایشون 26
هردومونم تحصیلاتمون لیسانس هست
ایشون شاغل هستن و سربازی هم رفتن وشرایط ازدواجم دارن
یک ماه با ایشون ارتباط داشتم وچهارمرتبه ملاقات حضوری.
دراین مدت من ایشونو منطبق برمعیارام دیدم به نظرم شرایط ایده الی دارن .
ازنظرمذهبی/فرهنگی/اقتصادی به قول معروف هم کفو هستیم.
درطول این یک ماه خانواده هامون در جریان ارتباطمون نبودن
اواسط این یک ماه ایشون در مورد من با خانوادش صحبت کرده و عکس منو به اونها نشون داده و امادگی خودشو برای ازدواج اعلام کرده
طبق گفته ایشون،مامانش و خواهرش بادیدن عکسم مخالفت کردن و بش گفتن تو بلد نیستی زن پیدا کنی و ماخودمون برات پیدا میکنیم.(دنبال عروس خشگل تر ازمن میگردن )
(هرچند این موضوع برام عجیبه که علف باید به دهن بزی شیرین بیادو اون اقا هم منو پسندیده خانوادش ازم خوششون نیومده!!!)
بعددوهفته ازین جریان من ازش خواستم ابتدا امادگی لازم رو در خانوادش برای معرفی مجدد من بده و بعد دوباره درمورد من بااونها صحبت کنه
همچنین ازش خواستم مدتی طبق میل خانوادش عمل کنه با اونها بره خواستگاری وکم کم شرایط رو اماده کنه تا خانوادش بیان خواستگاریم
به این منظور ارتباطمونم قطع کردیم.
و بش یک ماه وقت دادم تااگرخانوادشو تونست راضی کنه بیاد خواستگاریم در غیر اینصورت خداحافظ
الان یه هفته از قطع ارتباطمون میگذره وکاملا ازش بیخبرم:(
واما سوال من:
دراین مدت به نظرتون اشتباهاتی داشته ام ،چی بوده؟
ایشون برای راضی کردن خانوادش بره خواستگاری افراد دیگه بهتره یا بدتر،ایرادش چیه؟
چه پیشنهادی برای حل این موضوعات دارید؟
جای امیدواری داره که بیشترازین بش وقت بدم واسش صبرکنم تاخانوادش راضی شن (خودش و شخصیتش برام ارزش صبرکردن داره ولی اینکه خانوادش راضی شن یا نه،نمیدونم)؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)