به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    آیا مادرشوهرم تا این حد دشمن است یا بی اطلاعه؟!

    دوستان اگه یادتون باشه قبلا در مورد نفوذ و تاثیر کلام مادرشوهرم روی شوهرم گفته بودم و همینطور که خیلی نسبت به من و زندگیم دوستانه عمل نمی کنند و همه جا نهایت بی احترامی و توهین رو در مورد من ابراز می کنن!

    چند روز پیش بابت مطلبی بهش زنگ زده بودم و در نهایت احترام و ادب باهاش صحبت کردم. بین حرفا از حالم جویا شد و گفتم خیلی وضعیتم خوب نیست و به شدت کمردرد دارم. بگذریم که اولش گفت که اینها همش عوض هستش و یعنی که بدی کردی و الان داری بدی می بینی!!!! (حالا نمی دونم من چه بدی در حقش کردم!)

    بعدشم گفت که روزی یه لیوان گل گاوزبون دم کن و با نبات بخور. به مامانت هم بگو.
    منم پرسیدم و مامانم گفت که گل گاو زبون اصلا خوب نیست و حتی ممکنه بابت سقط جنین بشه و حتی اگه کسی پریود نشه بهش تجویز می کنن. من هم خیلی ادامه ندادم.
    از یه سایت پزشکی هم سوال کردم که جواب داد؛
    "دوست عزیز! گل گاو زبان را در بارداری اصلاً نباید استفاده کنید!"

    حالا با این اوصاف موندم که مادرشوهر من با داشتن کلی بچه و نوه و نتیجه، واقعا اینقدر نمی دونه؟! یا می دونه و مخصوصا گفته که این بچه دنیا نیاد؟!
    خیلی فکرم مشغول شده و دلم می خواد بفهم که واقعیت چی بوده، دشمنی یا نادونی؟!
    چون بحث یه روز دو روز که نیست. بحث یه عمره و من باید طرفمم رو بشناسم که تا چه حد با من سر دشمنی داره و چقدر در قبالشون محتاط باشم.
    اما نمی دونم چجوری بفهمم!
    شما ایده ای تو این باره دارین؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 91 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1388-5-23
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    3,209
    سطح
    35
    Points: 3,209, Level: 35
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    345

    تشکرشده 339 در 159 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: آیا مادرشوهرم تا این حد دشمن است یا بی اطلاعه؟!

    دوست عزیزم داری سخت می گیری
    مهم اینه که شما می تونی با پرس وجو از اهل فن بفهمی چه کاری درسته و چه کاری غلط
    اینقدر پیله نکن و زندگی رو به کام خودت تلخ نکن
    راحت از کنار مسائل رد شو


    عزیزم من شنیدم که دعای زن حامله مستجاب می شه پس ازت می خوام برای بچه های تالار که مشکلات بزرگی دارند دعا کنی . دوست خوبم تو الان از نظر خداوند خاص هستی و مورد لطف و عنایت او . پس تو هم هوای اون نی نی کوچولو رو داشته باش و اینقدر خودت را ناراحت نکن

    التماس دعا

    راستی من الان یادم اومد که دوران حاملگی گل گاو زبان - برگ گل سرخ و ماست برای استرسم استفاده می کردم هیچ اتفاقی هم نیفتاد. من که معتقدم تا خدا نخواد برگی از درخت نمی افته
    سلامت باشی

  3. 3 کاربر از پست مفید اتنا تشکرکرده اند .

    اتنا (سه شنبه 04 مرداد 90)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array

    RE: آیا مادرشوهرم تا این حد دشمن است یا بی اطلاعه؟!

    عزیزم این نوشته نرگل عزیز رو بخون شاید به دردت بخوره

    نقل قول نوشته اصلی توسط ترگل1
    سلام اقلیمای عزیز
    اقلیما جون خوشحالم که اوضاع داره بهتر میشه , آقای sci و دوستای دیگه هم خیلی خوب دارن سعی میکنن بهت کمک کنند و حرفهاشون واقعا جای تامل داره . نظر منم اینه که خیلی داری حساسیت به خرج میدی که البته طبیعیه ولی باید بتونی این حساسیت رو کنترل کنی . من مشاور نیستم و مشاوره هم بلد نیستم ولی تجربه شخصی خودم رو برات میگم عزیزم .
    وقتی با همسرم ازدواج کردم خیلی مورد آزار مادر شوهرم قرار گرفتم . همه رو تحمل کردم تا عروسی کردیم و رفتیم سر خونه زندگیمون . اونوقت بود که فکر میکردم دیگه اوضاع بهتر میشه ولی نشد . هر بار که به خونه مادر شوهرم میرفتم یا اونا میومدن خونه ما یه دعوای حسابی به پا میشد . بدون اغراق میگم حتی یک بار با آرامش مهمونی رو پشت سر نذاشتیم تا این که همسرم تصمیم گرفت دیگه اجازه نده اونا بیان خونمون و منم نرم اونجا , گفت هر وقت خواستم برم خودم تنهایی میرم . بهش گفتم دوست ندارم تنهایی بری تا هر وقت تو بری منم میام ولی قبول نکرد . اقلیما جون منم مثل تو فکر میکردم اگه بدون من بره اونجا مادر شوهرم مغزشو شستشو میده و نظرشو نسبت به من بر میگردونه به خاطر همین به شما حق میدم که چنین احساسی داشته باشی. نمیگم مادر شوهرم این کار رو نمیکرد چون دقیقا این کاری بود که در نبود من میکرد ولی مادر من بهم یه نصیحتی کرد . گفت : تا وقتی توی خونه برای همسرت آرامش رو برقرار کنی حرفهای مادرش روش تاثیری نمیذاره ولی اگه باهاش لجبازی کنی و اخم و محیط خونه براش یه محیط نا امنی بشه اونوقت خودت با دستای خودت مادر شوهرت رو به خواستش رسوندی .
    منم حساب کار دستم اومد نمیگم آسون بود , خیلی سخت بود چند ماه تنها رفتنش خونه مادر شوهرم رو تحمل کردم . خیلی ناراحت بودم ولی وقتی اونجا بود یکی دو تا پیام عشقولانه براش میفرستادم ولی نه طوری که احساس کنه نمیخوام بذارم با خانوادش تنها باشه . نگران جواب نباش چون اونم به من جوابی نمیداد . نه که دوستم نداشت ولی راستش نمیدونم دلیل این که بهم جواب نمیداد چی بود , منم هیچ وقت ازش نپرسیدم . وقتی هم میومد خونه اصلا ناراحتی خودم رو بروز نمیدادم و خیلی خوب و گرم باهاش برخورد میکردم . از در که میومد تو, میرفتم تو بغلش و میگفتم دلم برات تنگ شده. بعد هم مثل اینکه اتفاق خاصی نیفتاده .
    دقیقا توی اون چند ماه ,تمام خواسته های همسرم رو برآورده میکردم و تا حد زیادی از خواسته های خودم گذشتم .
    بعد از مدتی هفته ای سه بارش شد هفته ای دو بار , هفته ای دو بارش شد هفته ای یک بار , یک ماهی بود میدیدم نمیره اونجا بهش گفتم چرا نمیری خونه مامانت گفت : میرم ولی چند دقیقه یه سر میزنم زیاد نمیمونم . چیزی نگفتم . تا اینکه یه روز مادرشوهرم تلفن کرد خونه ما و هر چی از دهنش در اومد بهم گفت منم که از همه جا بی خبر پرسیدم چی شده گفت : تو یک ماهه نذاشتی پسرم بیاد به من یه سری بزنه , بهش گفتم ولی اون که میاد و.... خلاصه تازه فهمیدم که یک ماهه نرفته سر بزنه ( قابل توجه این که خونه ما تا خونه پدر شوهرم پیاده 10 دقیقه راه بود ) همسرم که اومد خونه قضیه رو بهش گفتم . گفت میدونستم زنگ میزنه خونه آخه زنگ زد به من جواب ندادم . گفتم چرا نرفتی سر بزنی . گفت بدون تو نمیتونم اونجا رو تحمل کنم اوایل این طوری نبودم ولی حالا وقتی میرم جای خالیت رو خیلی کنارم حس میکنم , نمیتونم تحمل کنم ,خودم اونجام ولی همه حواسم پیش تو .
    خلاصه این که یه مدت نرفت و به مادرشوهرم گفت من بدون همسرم نمیام اونجا اگه میخواید بیام باید همسرم هم با خودم بیارم . با رفتار هایی هم که تو میکنی فقط باعث ناراحتیش میشی . پس نمیایم . بعد از مدتی مادر شوهرم خودش زنگ زد و دعوتمون کرد خونشون , ما هم بدون نه و اما دعوتش رو پذیرفتیم و رفتیم . اونم کم کم رفتارش رو بهتر کرد . نمیگم یکدفعه خوب شد چون خیلی سخته یه نفر یکدفعه بخواد عوض بشه ولی چون دیدم داره سعی خودش رو میکنه منم یکمی صبرم رو زیاد کردم تا بهش فرصت بدم عوض بشه . خدا رو شکر الان همه چیز بهتره و حقیقتش قابل مقایسه با قبل نیست .
    اقلیما جون ببخش که طولانی شد عزیزم گفتم شاید اینا بتونه کمکت کنه . ولی باید صبر زیادی داشته باشی چون همه ی این اتفاقات تقریبا 9 ماه طول کشید ولی درست شد .
    ضمن اینکه اگر از روی دشمنی بود نمی گفتند به مادرتون هم بگید.

    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  5. 3 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (چهارشنبه 05 مرداد 90)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست حذف کاربری، خواهشمند است مدیران سایت توجه فرمایند
    توسط ترنم1 در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 آبان 95, 17:13
  2. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  3. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 20 خرداد 91, 14:03
  4. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.