با سلام
حدود 2 سال پيش ازدواج كرديم و الان حدود 4 ماه است كه رسما زندگيمونو شروع كرديم . شوهرم پسر ارشد خانواده اش است پدر شوهرم چند سال پيش فوت كرده قبل از عقد شوهرم گفت كه خانواده اش هم هستن اما بيش از حد به آنها توجه مي كند و تا بحال حتي يك بار هم در مقابل آنها از من حمايت نكرده با توجه به اينكه يك خواهر شوهر 24 ساله هم دارم كه مجرد است و اخلاق بسيار بدي دارد اصلا مراعات ديگران را نمي كند و فقط به فكر خواسته هاي خودش است همسرم هم به طور عجيبي از او حمايت مي كند و تمام خواسته هايش را براورده مي كند حتي اگر غير منطقي باشد و وقتي من به همسرم اعتراض مي كنم نداشتن پدر را بهانه مي كند و بخاطر رسيدگي هاي بي جاي شوهرم ، خواهر شوهرم حالت عقده اي ها را پيدا كرده، از نظر شوهرم من حق هيچ اعتراضي ندارم . من اختيار هيچ چيزي رو در زندگيم ندارم ، از نظر اقتصادي و فرهنگي سطح خانواده ما بالاتر است و احساس مي كنم همسرم هميشه مي خواهد با تحقير كردن من اين كمبود را جبران كند ، خيلي كم تنهايي با من به گردش مي آيد و عقيده دارد با خانواده اش بيشتر خوش مي گذرد ، خانه ما از خانواده اش جداست اما قرار است به طبقه پايين ما منتقل شوند ، نميدانم چكار كنم از يك طرف به خودم ميگم اگه بيان پيش ما ديگه رفت و آمد ما به خانه آنها كمتر مي شود و شوهرم خيالش راحت مي شود و و بيشتر به من توجه مي كند از طرف ديگر مي ترسم اوضاع بد تر شود
علاقه مندی ها (Bookmarks)