به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 14
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 تیر 90 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1390-4-23
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,252
    سطح
    19
    Points: 1,252, Level: 19
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    همسرم دروغ گوست و من مشكوك. ميخوام طلاق بگيرم

    با سلام به همه دوستان خوب اين تالار

    من سارينا هستم حدود يك ماهي ميشه توسط يكي از دوستان به سايت معرفي شدم .

    من 29 ساله و شوهرم 30 ساله است حدود 6 سالي ميشه ازدواج كرديم و يك فرزند داريم . ازدواج ما به شيوه سنتي و خيلي زود اتفاق افتاد و چون شوهرم محل كارش شهر ديگه اي بود دوران عقد زياد همديگه رو نمي ديديديم بعد يكسال ازدواج كرديم و شوهرم اومد شهر خودمون

    حالا ميريم سر مشكل بزرگ زندگيمون كه ما رو تا مرز طلاق پيش برده . اخرين راه حل كه دوستم پيشنهاد داد معرفي و طرح مشكلم تو اين تالار بود تا شايد به كمك شما دوستان بتونم يكبار ديگه شانس خودم رو واسه بازسازي زندگيم امتحان كنم( بخاطر اينكه تو شهر كوچيكي زندگي ميكنم مشاور و روانشناس خوب پيدا نكردم و چند جلسه مشاوره هم رفتم ولي بي فايده بود)‌

    من زياد شك و بد گماني مياد سراغم و اين بيشتر درباره شوهرم صدق ميكنه . ولي گاهي در مورد بقيه هم شك ميكنم( مخصوصا اگه با پيش زمينه باشه)‌ . مثلا شوهر خواهرم معمولا عصرا ميره بيرون حالا بخاطر انجام كارهاي مختلف و خواهرم رو ميزاره خونه مامانم و من هميشه شك ميكنم چرا اينقدر زياد ميره بيرون نكنه كاسه اي زير نيم كاسه هست

    حالا مسائل زندگي خودم
    شوهرم گاهي بعد تمام شدن كارش ميره پيش دوستاش يا دنبال كاراي عقب مونده ولي عادت نداره زنگ بزنه و خبر بده دير مياد منم اگه يك ربع 20 دقيقه از زمان اومدنش ديرتر بشه شك مثل خوره ميفته به جونم و اذيتم ميكنه . بهش زنگ ميزنم اونم معمولا ميگه پيش دوستم هستم و يا تو خيابون الان ميام و اين الان ميشه يك ساعت بعد يا بيشتر . تمام اين مدت اضطراب دارم و دلشوره نميتونم خودم رو با كاراي خونه سرگرم كنم عصبي ميشم و دست و پام لرزش پيدا ميكنه و آماده انفجار ميشم و وقتي شوهرم ميرسه شروع ميكنم به داد و بيداد
    شوهرم خيلي بهم دروغ ميگه يا به قول خودش چون من دعوا راه نندازم حقيقت رو بهم نميگه و همين بيشتر به شك من دامن ميزنه

    تمام اين 6 سال يك هفته آشتي بوديم يك هفته قهر . هر دفعه تصميم گرفتم درست كنم اخلاقم رو نميشه . هم خودم رو خسته كردم هم شوهرم رو
    اينو بگم من و شوهرم واقعا همديگه رو دوست داريم و شوهرم خيلي ادم خوبيه و تو خوبي هاش واقعا چيزي كم نميزاره ولي همين دروغگويي اش اذيتم ميكنه
    قبول دارم مشكل بيشتر از سمت منه و خيل اوقات فقط يه سوتفاهم بوده ولي منجر به دعوا خيلي بزرگ شده اخريش هم ديروز بود

    شوهرم شيفت شب بود ساعت 5/7 بايد سركار باشه . ساعت 6 آماده شد گفت ميرم كپسول رو گاز كنم و بعد برم سركار گفتم هنوز كه خيلي زوده ( شك افتاد تو دلم كه داره بهم دروغ ميگه) صبر كن حاضر بشم منو برسون بازار.
    راه افتاديم رسيديم بازار خواستم پياده بشم گفت برو يه دوري بزن دلت باز بشه يه هوايي بخور منم عصبي شده بودم گفتم مهم اينه تو هم باشي . هنوز زوده كجا ميخواي بري چرا با من نمياي
    گفت ممكنه كار كپسول طول بكشه منم گفتم هنوز يك ساعت ديگه مونده و عصباني بچه رو بغل كردم و در ماشين رو بستم و بدون خداحافظي رفتم(‌شوهرم از اين جور رفتارا خيلي بدش مياد هميشه ميگه تو احترام منو نگه نمي داري)‌
    رفتم بازار كارم 10 دقيقه بيشتر طول نكشيد

    شك داشت ديوونه ام مي كردم گفتم بهتره برم ببينم واقعا رفته كپسول پر كنه
    ماشين گرفتم سريع رفتم . ديدم ماشين اون اطراف نيست . زنگ زدم 4-5 بار پشت سرهم جواب نداد . عصبي شدم دوباره زنگ زدم جواب داد گفت گوشي تو ماشين بوده . گفتم كجايي گفت تو صف گاز .!!!!!!!
    يه كم صبر كردم 10 دقيقه شد . دوباره زنگ زدم گفتم كارت تموم شد گفت آره ميخوام برم سركار ( مسير اداره اش همونجا بود)‌ عصباني شدم گفتم پس چرا من تو رو نمي بينم من جلوي در وايستادم بيا بيرون
    گفت نه من تو راه اداره ام
    گفتم دروغ نگو من 20 دقيقه شده اينجا وايستادم . كجايي؟ چرا دروغ ميگي ؟
    گفت: امان از دست تو . همونجا صبر كن اومدم ( باخنده)
    20 دقيقه منتظر شدم (‌از اداره اش تا اونجا فقط يه ميدون فاصله بود يعني 5 دقيقه هم نميشه )‌ اومد سوار شدم . خيلي عصباني بودم اصلا رو رفتار و حرفام كنترل نداشتم ( هيچوقت ندارم)
    گفت كجا بودي ؟ چرا بهم دروغ گفتي ؟ منو خر فرض كردي ؟ همش دروغ همش دروغ تمام مدت داد ميزدم
    ولي اون گفت من هيچ جا نبودم همونجا بودم
    و خلاصه من ميگفتم تونبودي اون ميگفت بودم
    گفت مدركش هم همين كه كپسول گاز داره امتحان كردم ديدم راست ميگه
    گفتم ولي داري دروغ ميگي
    گفت رفتم سرخاك مامانم
    گفتم اينم دروغه
    گفت اصلا دلم ميخواد دروغ بگم ( عصباني شد)‌ تو چيكاره اي و .................
    يه لحظه كنترلم رو از دست دادم و زدم تو دهنش اونم خيلي عصبي شد و 3-4 باري محكم زد تو دهنم و دماغم (‌اصلا اهل زدن نيست و چون من زدم خيلي عصباني شد)‌
    خلاصه خيلي داد و بيداد كرديم اخرش منو رسوند در خونه و گفت دلم ميخواد برم دنبال تفريح و خوشگذروني دلم ميخواد تو رو بپيچونم و بهت دروغ بگم از اين حرفا

    رفتم خونه اروم شدم خيلي از كارم پشيمون بود( هميشه بعد دعوا و جاروجنجال از رفتارم پشيمون ميشم)‌ بهش زنگ زدم گفتم كارم اشتباه بود معذرت . گفت جايي كه رفتم خلوت بود و سريع گاز زدم و رفتم اداره . وقتي زنگ زدي بهت دروغ گفتم چون اگه ميگفتم كارم زود تموم شده تو منت ميزاشتي دوباره غر ميزدي

    خلاصه اينكه ديگه خسته شدم از رفتارم . نه من درست ميشم نه شوهرم
    تصميم گرفتيم طلاق بگيريم اينطوري ديگه همديگه رو عذاب نميديم


    اگه كسي راه حل و پيشنهادي داره خوشحال ميشم بشنوم ز اقدام به طلاق يكبار ديگه اون راه رو امتحان كنم



  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 دی 90 [ 00:21]
    تاریخ عضویت
    1389-9-26
    نوشته ها
    80
    امتیاز
    2,318
    سطح
    29
    Points: 2,318, Level: 29
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    89

    تشکرشده 91 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم دروغ گوست و من مشكوك. ميخوام طلاق بگيرم

    مشکل شما با مشاوره و تمرین روی کنترل اعصاب و رفتارتون حل میشه.با 1 بچه قصد چنین کاری رو دارین؟ناگفته نماند که دلیل قابل قبولی واسه دادگاه در مورد طلاق ندارید .

    راجع به تصمیمتون بیشتر فکر کنید.طلاق بهترین راه نیست.آخرین راه هست.

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 90 [ 10:06]
    تاریخ عضویت
    1389-10-15
    نوشته ها
    79
    امتیاز
    2,335
    سطح
    29
    Points: 2,335, Level: 29
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    270

    تشکرشده 276 در 51 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم دروغ گوست و من مشكوك. ميخوام طلاق بگيرم

    سلام خواهر خوبم ؟

    دليل شك شما به همسرتون چيه؟ يعني نقطه ضعف يا مشكلي دارن كه بهشون مشكوك شديد؟

  4. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: همسرم دروغ گوست و من مشكوك. ميخوام طلاق بگيرم

    من كه همجنس خود شمام اگر دوستم چنين رفتاري باهام انجام بده تا قيامت قيدشو مي زنم چه برسه به يك مرد! زيادي به پر و پاش مي پيچي! با دست خودت داري زندگيتو نابود مي كني! تا كي فكر مي كني تحمل كنه؟! حساسيت هاتو كم كن. زيادي گير مي دي!
    پستهاي آقاي Sci رو بخون بدردت مي خوره.


    نقل قول نوشته اصلی توسط sci
    خواهرم
    براي آرامش بهتون گفتم چه كار كنيد... نيازي نيست كه خودت رو ميان انبوه مطالب گم كني...
    يكي از مواردي كه بايد بهت بگم اينه كه در گذشته و آينده زندگي نكن! آينده همين زمان حال هست كه امروز تجربه كرديم و ناشي از تلاش ما در زمان حال ديگري است كه ديروز بود(بهش مي تونيم بگيم گذشته)! پس در زمان حال زندگي كن...
    يكي از كارهايي كه بايد انجام بدهي شناخت عواطف و احساسات خودت هست... خشم! عصبانيت! عشق! محبت... دوست داشتن... دوست داشته شدن و خيلي از عواطف اساسي و حتي جزئي! براي اينكه اين عواطف رو بتوني شناسايي كني بايد ببيني كه اين عواطف ناشي از چه افكاري هستند؟ چه فكري كرديد كه خشمگين شديد! و اون افكار شما تفسير از چه موقعيتي مي باشند؟ در چه موقعيتي قرار گرفتي كه تفسير اون موقعيت شما رو به فكر فرو برد و نتيجه اون افكار،‌احساس خشم بود!
    بنابراين وقتي احساس خاصي به شما دست مي ده سعي كن اون احساس رو شناسايي كني... برگرد به چند لحظه قبلش و ببين چه فكري بوده... و اون فكر متعاقب چه موقعيتي بوده! در اين صورت مي توني مديريت كني بر عواطف و احساسات خودت... اين يك نكته و البته مهارتي كه با تمرين بدست مي آد
    موردي كه گفتي پيرامون ترس از اينكه مشكل حادي بوجود بياد تا حدودي با كسب خودآگاهي و شناخت احساس و عواطف خودت حل مي شه...
    پس به هيچ وجه نترس! مشكلت شانسي حل نشده... مشكلت اين بار بصورت سيستماتيك حل شده و مسلم بدون روز به روز بهتر مي شه و جاي هيچ گونه نگراني نيست!
    يك تكليف كه بايد انجام بدي... هر شب براي روز بعد برنامه ريزي زماني داشته باش.. صبح روز بعد با آرامش از خواب بيدار مي شي.. احساسات و عواطف خودت رو شناسايي كن و ببين چه مسائلي موجب افزايش تنش در تو خواهند شد! مثلا با ورود به محل كار برخورد فلاني موجب استرس شما مي شه! خب در اين تمرين اين استرس رو رها نمي كنيم و سعي مي كنيم با مهارتهايي كه بدست آورديم همون موقع اثرش رو كم و محو كنيم...
    با تمرين تنفس
    زدن كليد مكث به افكار سطحي و گفتن عبارت: كافيه! من به شما گوش نخواهم كرد!
    استفاده از فكر جايگزين بدين صورت كه وقتي فكر بد و ناراحت كننده اي روحيه شما رو اذيت مي كنه و تكرار مي شه: به اون فكر بگيد استپ!! STOP بعد با يك فكر و تصور بسيار ملايم و زيبا آنرا جايگزين كنيد... عبور از رودخانه اي خنك با پاي برهنه... در حاليكه صداي آبشار رو مي شنويد... صداي پرندگان... و يا هر فكر ملايم و مطابق روحيه شما!
    بنابراين از تجمع افكار استرس زا جلوگيري مي كنيم...
    در مجموع تفكر به آينده منفي (ايجاد يك مشكل و از دست دادن آرامش/ فكر كردن به اينكه اين وضعيت موقتيه! و يا امثال اين صحبتها) ناشي از خاموش نشدن ذهن سطحي شماست... هنگاميكه تمرين تنفس رو انجام مي دهيد فقط به فرايند تنفس فكر كنيد... اين گفتگو ها رو شايد در تمرينهاي اوليه نتوانيد جلوشون رو بگيريد... بگذاريد بيايند و بروند...مثل كاغذهاي روي ميز كه جمعشون مي كنيد... يك نيم نگاهي كنيد و مچاله شده به سطل بريزيد!
    با تمرين تنفس سعي كنيد ذهن سطحي رو حداقل يك بار در روز خاموش كنيد!
    بدين ترتيب كه در يك اتاق تميز و دور از صدا و وسائلي مثل تلويزيون،‌ راديو و تلفن و موبايل روي زمين بنشينيد يا بخوابيد
    یک عطر خوشبو به خود بزنید (خیلی کم در ناحیه گردن) ... چشمان را ببندید و آرام تنفس کنید... فقط به فرایند تنفس فکر کنید و بگذارید نفس مانند نوری به رنگي كه بسيار علاقه داريد وارد وجود شما شود... با بینی با یک شماره هوا را به ریه ها وارد کنید... 4 شماره نگاه دارید و با دو شماره خارج کنید! هوا را وقتی نگه می دارید تصور کنید که نور رنگي که وارد ریه ها کردید به تمام بدن شما رخنه می کند و در سر شما جمع می شود... و با بازدم تمام تصورات منفی مانند دودی سیاه خارج مي شوند... به هيچ چيزي فكر نكنيد! افكار منفي هجوم مي آورند! بعدها كم خواهند شد...

  5. 6 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (یکشنبه 20 آذر 90)

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 23 بهمن 94 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    97
    امتیاز
    4,948
    سطح
    44
    Points: 4,948, Level: 44
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 100 در 53 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم دروغ گوست و من مشكوك. ميخوام طلاق بگيرم

    عزیزم اشتباه میکنی

    چرا اینهمه سوال؟؟؟

    این کارها مال سه چهار سال اول زندگیه

    دلت واسه بچه ت نمیسوزه؟

    بیچاره شوهرت پاکه تو با این بی اعتمادی ها اونو هل میدی به سمت بدی؟؟

    باهاش خوب باش و بهش احترام بگذار بهش بگو که بهش اطمینان میکنی و دم به ساعت چکش نمیکنی
    و واقعا این کار را بکن

    اگر تونستی برو سرکار تا بهتر بتونی سرگرم بشی
    یا کلاس زبان یا خیاطی و...
    کوچولو را هم بگذار مهد کودک

    با تمام قلبت بهش اطمینان کن و مواقعی که شک سراغت میاد فقط به خدا توکل کن

    سعی کن اول خدا را دوست داشته باشی و رضایت اون برات مهم باشه
    چون خدا راضی نیست که تو جوون مردم را اینطور تا مرز سکته ببری و سین جیمش کنی ...
    اشتباه خیلی از خانمها همینه خود من هم این مشکل را داشتم البته اوایل ازدواج بیشتر بود و به مرور زمان کمش کردم خیلی کم به شرکتش زنگ میزنم
    و گاهی شکایت میکنه که چرا بهش زنگ نمیزنم
    منم میگم نمیخوام مزاحمش بشم
    به جای اینکه همش ازش بپرسی کجایی براش یک اس ام اس عاشقانه یا یک جمله زیبا و پندآموز بفرست

    تو داری با شکت و با گیر دادن بهش القا میکنی که میتونه تفریح هم داشته باشه و میتونه بپیچوندت
    حالا هم دیر نشده بهش بگو من به تو اطمینان دارم تو حتما باید بری مشاوره از دکتر بخواه که واست فلوکستین و داروی ضد استرس بنویسه
    حتما تحت درمان باش
    شک و بدگمانی به همسر گاهی به قتل و خودکشی هم می انجامد
    کتک کاری که سهله

    پس مواظب باش

    سلامتی خودت و بچه ت مهمتر هست تو با بدبینی و خودخوری هم شوهرت را از نجابت در میاری هم خودت مریض میشی و زود پیر خواهی شد

    اگر زن خونه سالم و مثبت اندیش باشه هم خودش موفق میشه هم شوهرش و هم بچه هاش

    پایه زندگی را زن تشکیل میده
    تو داری پایه زندگیت را باآفت شک از بین میبری

    قبل از ازدواج بینا باشید و بعد از انتخابتون باید چشمتون را ببندید

    یعنی اینقدر گذشت داشته باشی که همسرت اگر کاری هم میکنه یا خطایی میکنه (که میدونم نمیکنه و همش توهم شماست)چشم پوشی کنی نادیده بگیری تغافل کنی و اعتماد کنی

    ببین خانم نمیخوام چیزی که من تجربه کردم و بعد از مدتها تازه فهمیدم که چی به چیه تو تجربه کنی
    تو با شک و بدبینی همسرت را از خونه فراری میدی مرد هر چقدر هم بد باشه با یک همسر مهربون و مثبت اندیش و صبور ممکنه خوب بشه
    و یک مرد خوب با داشتن یک زن بدبین ممکنه به منجلاب کشیده بشه

    پس خودت به فکر اصلاح زندگیت باش و اول از همه به فکر سلامتی خودت
    تو با اعتماد به همسرت شک نداشتن و خوب بودن و با پوشیدن لباسهای زیبا و آرایش میتونی همسرت را کاملا اسیر خودت بکنی

    اینقدر بهش زنگ نزن چکش نکن شش هفت ماه که امتحان کنی این روش را میره تو خونت و همچنان که الان عادت داری دائم شوهرت را چک کنی
    یک روز میشه که مثل من شوهرت بهت زنگ میزنه میگه عزیزم نمیخوای یه احوالی از ما بپرسی؟؟؟

  7. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 تیر 90 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1390-4-23
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,252
    سطح
    19
    Points: 1,252, Level: 19
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم دروغ گوست و من مشكوك. ميخوام طلاق بگيرم

    ممنون دوستان گلم كه وقت گذاشتيد و صحبتهاي طولاني من رو خونديد و تشكر بابت راهنمايي هاتون

    ستاره جان! ميدونم مشكل من عدم كنترل احساسات و هيجانات ( عصبانيت ، استرس، ...)‌ و نداشتن مهارتهاي ارتباطي هست و بابت همين خودم و شوهرم رو خيلي رنج ميدم . من هيچوقت دلم نميخواد زندگيم رو خراب كنم و بچه ام بشه فرزند طلاق چون مطمئنا خيلي دوستش دارم و دلم ميخواد كنار پدر و مادر زندگي ارومي داشته باشه اما من با اين اخلاقم اون طفل معصوم رو هم زجر ميدم

    نياز گرامي ! مشكل من بابت سالهاي اول ازدواجه
    شوهرم بهم مي گفت وايميستم اضافه كاري ولي با دوستاش ميرفت دنبال خوشگذروني . منو در حاليكه حامله بودم تا نصف شب تو خونه تنها ميزاشت و با دوستاش ميرفت خارج از شهر گردش. شب خونه مون مهمون دعوت داشتيم ولي آقا با دوستانشون سرشون جاي ديگه گرم بود و بعد از همه مهمونا سر سفره شام ميرسيد
    اينا همه باعث شد من به اون و حرفاش شك كنم

    سرافراز عزيز! ميدونم رفتارم خيلي اشتباه بود واقعا امروز صبح خجالت كشيدم تو صورتش نگاه كنم اما واقعا عصبي كه ميشم كنترل همه چيز از دستم خارج ميشه . چشم حتما پست هايي رو كه گفتيد ميخونم

    مادر دو كودك عزيز! حرفات رو كاملا قبول دارم . منم ترسم از همينه كه شوهرم حالا كه ميگه تصميم گرفته رفتار گذشته رو تكرار نكنه من با اين شك و بدگماني هام دوباره اونو بكشونم به همين سمت الان مدتيه بعد كار ميره پيش دوستش چون ميگه تو خونه همش بايد جنگ اعصاب داشته باشيم



    بخاطر زندگيم،‌ بخاطر بچه ام و بخاطر عشق به شوهرم دوباره از صفر شروع ميكنم . ديشب به شوهرم گفتم ميخوام دوباره برم مشاوره

    برام دعا كنيد

    منتظر راهكارهاي سازنده شما دوستان گلم هستم

  8. کاربر روبرو از پست مفید سارينا.غ تشکرکرده است .

    سارينا.غ (پنجشنبه 30 تیر 90)

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    RE: همسرم دروغ گوست و من مشكوك. ميخوام طلاق بگيرم

    سلام سابینای عزیز.
    میدونی ادمیزاد ذاتا به سمت چیزی که ازش منع می شه سوق داده می شه؟؟؟؟
    شمایی که اینقدر نگرانی با این رفتارت دقیقا همسرت و داری دستی دستی به سمت خوشگذرونی هول می دی.
    نوشته بودی نه من درست می شم نه همسرم.
    همسرت بنده خدا کاری نکرده که باید درست بشه. این شما هستی که باید درست بشی.
    اگه یکی به منم اینقدر گیز بده برای اینکه از دستش فرار کنم راست بهش نمی گم این ذات ادمه.
    شما بهش گیر نده به راحتی از کنار حرفاش و کاراش بگذر اونوقت می بینی که اونم راست می گه.
    بودن همسرت با دوستاش به شرطی که دوستاش ادمای بدی نباشن اصلا ایراد نداره و تازه باعث می شه که همسرت تجدید نیرو کنه و برگرده به سمت شما و بچه.
    می دونستی شک یه نوع اعتیاده؟
    یعنی وقتی یه بار به شکت بها دادی بار بعدی گذشتن از کنار شکی که افتاده به جونت سختر می شه و تا دنبالش نری و باور نکنی که شکت الکی بوده راحت نمی شی و بارهای بعدی سختر و سخت تر.
    پس کار خودت و سخت نکن چون بالاخره 2 راه بیشتر نداری یا باید این کار و ترک کنی یا باید جدا شی که راه دوم به ضررته چون یک خانم مطلقه با یه بچه اونم تو این سن باید بدونی چقدر بده و چقدر با چشم بد بهش نگاه می شه.
    اما در مورد ترک : باید بری پیش مشاور و تحت نظر مشاور ترک کنی تا بتونی از زندگیت لذت ببری.
    موفق باشی

  10. 2 کاربر از پست مفید sisili تشکرکرده اند .

    sisili (سه شنبه 28 تیر 90)

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: همسرم دروغ گوست و من مشكوك. ميخوام طلاق بگيرم

    سارینای عزیز سلام و عرض ادب

    شما می دونی مشکلت کجاست و به جای اینکه باهاش مبارزه کنی و تغییر بدی خودت رو می خوای یه زندگی که توش یه بچه ی طفل معصوم هست رو از هم بپاشونی؟

    اون بچه در حال حاضر حت فشاره و این عصبانیت ها توی ذهنش خواهد ماند و بعد این شما هستید که باید جوابگوی مسائل و مشکلات روانی اون بچه باشید... حرفی برای گفتن بهش خواهید داشت؟

    می خواید به جای درمان این خانواده یه تصمیم نا بجا بگیرید؟

    اونقدرها هم مشکل شما حاد نیست که اینطور بهش جلا دادید و پر رنگش کردید

    این ذهن انسانه که یه مسئله رو برای خودش پر رنگ یا کمرنگ می کنه

    من نمی خوام دنبال مقصر بگردم اما تا وقتی خدا به آدم زبون داده دیگه جای هیچ گله ای جز گله از خودمون که از زبون نرم استفاده کنیم نیست!!!

    این ها رو می گم که از بخت بدتون گلایه نکنید و نگید که آره این قسمت من بوده... من بدبختم و این حرفها
    خداوند به ما انسانها عقل داده که قبل از انجام کارهامون باهاش فکر کنیم و بعد تصمیم بگیریم... قبل حرف زدن به حرفهامون فکر کنیم... قبل از القاء کردن به تاثیراتش فکر کنیم... قبل از داد و بیداد راه انداختن اون هم جلوی بچه که تمام این صحنه ها توی ذهنش حک می شه (شک نکنید هر قدر هم کم سن و سال باشه) راجع به کارمون فکر کنیم
    ببخشید اینقدر احساساتی می شم اما اینقدر از دست پدر و مادرم کشیدم که وقتی می بینم کسی این کارها رو می کنه طاقت نمی یارم و با جون و دل می خوام یه کاری یه تلنگری بزنم....

    من تمام صحنه های بچگی م رو یادمه

    گذشته ی بچتون رو اینجوری خشن نسازید... زجر می کشه و خواهد کشید... زندگی ش رو دوست دارید؟

    تو تاپیک مهتاب عزیز یه سری راه کارها هست... لینکش رو می ذارم و ازتون خواهش می کنم حتما حتما بخونیدش


    http://www.hamdardi.net/thread-16935.html

    خواهش می کنم تغییر رویه بدید

  12. 3 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (سه شنبه 28 تیر 90)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 تیر 90 [ 09:13]
    تاریخ عضویت
    1390-4-23
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    1,252
    سطح
    19
    Points: 1,252, Level: 19
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 4 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم دروغ گوست و من مشكوك. ميخوام طلاق بگيرم

    سلام سيسيلي عزيز و متين گرامي
    ممنون از راهنمايي هاتون

    سيسيلي جان! يه مشكلي كه هست اينه كه بعضي از دوستاي شوهرم آدماي سالمي نيستن و من ترسم از رفت و آمد با اوناست

    متين عزيز !تاپيك مهتاب رو خوندم
    شوهرم هميشه ميگه دروغ ميگم چون اگه راستش رو بگم دوباره دعوا راه ميفته و اعصاب خوردي راه ميندازي ( يعني دروغ ميگه بخاطر ترس و جلوگيري از كشمكش و دعوا )

    راستش رو حرفاي تك تك شما دوستان فكر كردم و اين چند روز تعطيلي سعي كردم راهكارهاتون رو به كار بگيرم

    اولش از شوهرم معذرت خواهي كردم بابت اشتباهم
    دوم به افكار منفي و مخرب دستور ايست ! دادم گرچه كمي سخت بود
    سوم يه مورد متوجه شدم شوهرم بازم دروغ گفته ولي به روش نياوردم و از كنار قضيه گذشتم ( همونطور كه سيسيلي عزيز گفت) اونم فهميد كه من متوجه شدم ولي چيزي نگفتم

    متين عزيز راستش حرفات خيلي دلم رو لرزوند ياد نگاه معصوم پسرم افتادم وقتي من و باباش دعوا مي كنيم . اون لحظه ساكته و بهت زده نگاه ميكنه گاهي هم ميزنه زير گريه و بعدش همش ميپرسه چرا دعوا كرديد ؟
    واقعا دلم به حالش مي سوزه و ميدونم تموم اين لحظات تو ذهنش باقي ميمونه
    از خودم خجالت كشيدم . من به عنوان يه مادر در حقش خيلي كوتاهي كردم


    تو اين مدت مقالات تالار رو تا جايي كه تونستم خوندم من مهارتهاي زندگي و مهارتهاي ارتباطي رو بلد نيستم بايد خيلي روش كار كنم

    مي خوام تغيير كنم . برام دعا كنيد آرامش به زندگيم برگرده

    تو تاپيك مهتاب خوندم آقاي Sci نوشته شايد دليل پنهانكاري و دروغ گويي شوهرت سرزنش ها و راهكار نشون دادنهاي شما باشه

    در مورد من اين قضيه صدق ميكنه
    وقتي متوجه دروغ گويي اش ميشم همش بهش ايراد ميگيرم و سرزنشش ميكنم و بهش راهكار نشون ميدم و نصيحتش ميكنم مثل مادري كه بچه اش خطا كرده و فكر ميكنم اين شوهرم رو اذيت ميكنه

  14. 3 کاربر از پست مفید سارينا.غ تشکرکرده اند .

    سارينا.غ (چهارشنبه 29 تیر 90)

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 دی 90 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1389-10-20
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    1,657
    سطح
    23
    Points: 1,657, Level: 23
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 43
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    84

    تشکرشده 88 در 44 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: همسرم دروغ گوست و من مشكوك. ميخوام طلاق بگيرم

    سارينا جان من فكر ميكنم شكو ترديد وحساسيت شمااز حد يك فردنرمال خارجه با توجه به توضيحات خودتون .
    چرا به روانپزشك مراجعه نميكنيد به نظر من شما دچار وسواس فكري شديدي هستيد يكي از خانمهاي اقوام ما هم همين طور بود با مراجعه به روانپزشك ويك مدت مصرف دارو كلا تغيير كرد الان ميگه كاش زودتر دكتر رفته بودم از دست اين بيماري زودتر خلاص ميشدم چقدر بيخود زندگيمو تلخ كرده بودم حيف اون سالهاي زندگيم كه به خاطر بي توجهي به مشكلم هدر شد
    يكي ديگه از نزديكامون سالهاي ساله به شوهرش بدبينه شوهرشم آدمه پاكو خوبيه اين خانم دچار بيماري وسواسه فكريه ولي وقتي بهش مگيم به روانپزشك مراجعه كن ميگه مگه من ديونم من مشكلي ندارم اين خانم زندگي خودشو شوهرش وبچه هاش به خاطر مشكلش وعدم آگاهي شمثل زهر تلخ كرده.
    حيف زندگي وعمر نيست آدم با نا اگاهي خزابش كنه وبجاي لذت بردن زجر بكشه .خود داني


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. به همسرم مشكوك شدم خيلي تو فكرم
    توسط maryva در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 01 خرداد 93, 19:03
  2. رفتارهاي مشكوك همسرم، كمكم كنيد كه پيشگيري كنم.
    توسط omid- zendegi در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 39
    آخرين نوشته: چهارشنبه 06 دی 91, 16:15
  3. ايميلهاي مشكوك
    توسط samine در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 07 اردیبهشت 90, 14:56
  4. نگاهی جدی به دوران بلوغ و نونهالی و نوجوانی(قسمت اول)
    توسط هوشیار در انجمن مقالات آموزشی روانشناسی کودک
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 مهر 87, 20:08

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.