به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 خرداد 92 [ 22:54]
    تاریخ عضویت
    1390-4-19
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,523
    سطح
    22
    Points: 1,523, Level: 22
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 90 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ديگه بريدم از اين زندگي

    با سلام
    دوستاي خوبم من يه مشكلي دارم كه واقعا داره عذابم ميده لطفا منو راهنمايي كنيد
    من و همسرم 5 ساله كه ازدواج كرديم اون 34 سالشه و مهندسه و من 28 سالمه و ليسانس.
    خيلي منو دوست داشت من تو شركتي كه كار مي كردم گاها ميومد و از همونجا بهم علاقه مند شده بود بعد از 3 سال بالاخره تونستم خودمو راضي كنم كه باهم دوست بشيم و اگه تونستيم با اطلاع خانواده هامون بريم بيرون كه همديگرو بيشتر بشناسيم.من همش با بداخلاقي هام اونو از خودم دوست داشتم كه برونم.البته اينم بگم كه قبل از ايشون من يه ازدواج ناموفقي هم داشتم كه به اصرار اون پسر و خانوادم بود ومن بدون هيچ علاقه اي قبول كردم و بعد 2سال طرف رفت با يه زن ديگه دوست شد و گفت تورو نمي خوام و از هم جدا شديم.از روي تنفري و بي اعتمادي كه به مردها داشتم همش اين شوهرمو از خودم ميروندم با حرفام و اذيتام ولي اون واقعا عاشقم بود و دست بردار نبود.من همش مي ترسيدم اگه جريان ازدواج قبليمو بفهمه ممكنه كه پشمون بشه بزاره بره يا اينكه ازم سوءاستفاده كنه.موقعي كه همه جوره تستش كردم و ديدم بدرد من ميخوره وميتونم به عنوان همسرم روش حساب كنم بهش جريان زندگيمو گفتم و ازش خواستم كه روي مسئله ازدواج خوب فكر كنه و نترسه از عقب نشيني چون بهش نگفته بودم كه منم بهش علاقه مند شدم.اون ظرف 2-3 روز اعلام كرد كه براش مهم نيست و بهم علاقه داره و منصرف نشده. ولي من بهش گفتم خيلي به خانوادش نگه اگه ميتونه فقط بگه در حد عقد بوده نه ازدواج و اونم قبول كرد.بعد 1ماه خانوادش آمدند و مراسم خواستگاري و عقدمون خيلي زود انجام شد.بعد از 6ماه هم چون خودمون مستقل بوديم تصميم گرفتيم بريم سر زنديگمون با يه مراسم خيلي كوچيك و سبك بدون كمك خانوادهامون.خانواده اون يه كمي ناراحت شدند و چند ماهي مادرش با ما قهر بود ميگفت بيشتر نامزد بمونيد تا پولاتونو جمع كنيد يه عروسي خوب بگيريد ما هم ديديم اونجوري بايد 2سال بمونيم و دير ميشه.علي الرغم مخالفت مادرش رفتيم سر خونه زندگيمون.بعد از كلي دعواي و قهر من و مادرش بالاخره مادرش بعد از 6ماه پيشقدم آشتي شد و اومد خونمون و همه چيز خوب پيش مي رفت ولي بعد از اون دعواهاي اول زندگي من با مادرش و مخالفت من براي رفتن اون به خانه مادرش احساس ميكنم رومون بهم باز شد و خيلي زود هر جفتمون از كوره درمي ريم و شروع به اهانت و فحش و تحقير همديگه ميكنيم الان هم خانوادش با من مشكلي ندارند ولي ما خودمون با هم خيلي زود جروبحثمون ميشه سر هر چيز كوچيك و بي ارزشي.به خواست خودشم بچه دار شديم الان يه پسر 9ماهه دارم.ضمنا 2سال بعد ازواجمون هم من ديگه بعلت انحلال شركتمون بيكار شدم و از اون موقع سركار نميرم.شوهرم هم خيلي با توخونه موندنم مشكل نداشت الانم كه ديگه بچه دار شدم ميگه حالا نرو سركار.ولي تا دعوامون ميشه ميگه اينقدر دوست دارم طلاقت بدم ديگه از دستت خسته شدم.نميدونم چرا اينقدر دائم دوست داره بهونه گيري كنه ازم و ايراد بگيره و چرا اينقدر زود عصبي ميشه.البته از محيط كارشم يكمي ناراضيه بعلت حقوق كمش.ولي واقعا نميدونم چيكار كنم.همين چند شب پيش سراينكه پاي بچه عرق سوز شده بود كلي منو زد (براي اولين بار)و كلي فحش داديم به هم.بچمون داشت از ترس سكته مي كرد.توروخدا كمكم كنيد.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 26 اسفند 90 [ 01:46]
    تاریخ عضویت
    1388-9-01
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    4,329
    سطح
    41
    Points: 4,329, Level: 41
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    876

    تشکرشده 872 در 206 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ديگه بريدم از اين زندگي

    سلام
    انشالله كه با تحمل مادرانه خودت و درايت و ياد گيري مهارت هاي جديد در زندگيت ياد ميگيري چطور خانواده ات رو شاداب و تنددرست هدايت كني .

    برات دعا ميكنيم

  3. کاربر روبرو از پست مفید m25teh تشکرکرده است .

    m25teh (دوشنبه 20 تیر 90)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    113
    Array

    RE: ديگه بريدم از اين زندگي

    سلام ستاره سهیل
    بیشتر توضیح بده.از جزئیات دعواتون بگو .

  5. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 05 دی 91 [ 15:28]
    تاریخ عضویت
    1390-4-13
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,243
    سطح
    19
    Points: 1,243, Level: 19
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 32 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ديگه بريدم از اين زندگي

    سلام خانومم

    عزیز من که جای خواهرمی
    ببین هرو دوتاون تحصیل کرده
    با شعور
    فهمیده هستید
    مشکلتون میشه با یک صحبت عاقلانه از بین بره
    بشینید یکبار سنگاتونو با هم باز کنید ببینید اصلا مشکل کجاست؟
    نه اینکه دنبال مقصر باشید

  6. کاربر روبرو از پست مفید tanha-lz تشکرکرده است .

    tanha-lz (دوشنبه 20 تیر 90)

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 خرداد 92 [ 22:54]
    تاریخ عضویت
    1390-4-19
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    1,523
    سطح
    22
    Points: 1,523, Level: 22
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    88

    تشکرشده 90 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ديگه بريدم از اين زندگي

    سلام ممنونم دوست عزيزم
    من احساس ميكنم شايد چون هردومون بچه اول هستيم يكمي زندگي مون سخت شده به دليل اون خودمحوري و مديريت و اخلاقياتي كه بچه هاي اول دارند.
    يا اينكه وقتي اون عصباني ميشه منم همون لحظه عصبي ميشم چون اون سر هرچيزي كه عصبي ميشه از همون اولش شروع ميكنه به تحقير و فحاشي.نمي دونم واقغا چرا به اين زودي به اينجا رسيديم
    ولي من اصلا دوست ندارم جدا بشم اول به خاطر بچمون و بعد به خاطر اينكه تجربه طلاق و يه بار ديگه قبلا داشتم.
    همش دارم دعا ميكنم خدا يه فرجي برام بكنه.از راهنماييتون ممنون

  8. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 15:49]
    تاریخ عضویت
    1390-2-11
    نوشته ها
    1,002
    امتیاز
    17,617
    سطح
    84
    Points: 17,617, Level: 84
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 233
    Overall activity: 18.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    3,189

    تشکرشده 3,297 در 818 پست

    Rep Power
    113
    Array

    RE: ديگه بريدم از اين زندگي

    نقل قول نوشته اصلی توسط setareh soheil
    ولي من اصلا دوست ندارم جدا بشم اول به خاطر بچمون و بعد به خاطر اينكه تجربه طلاق و يه بار ديگه قبلا داشتم.
    چرا باید این جمله رو بگی؟.بگو دوست ندارم جدا شم چون همسرمو دوست دارم.نه اینکه از روی ناچاری نمی خوای جدا شی.
    وقتی عصبی می شه تو چه عکس العملی نشون می دی؟.اگه جواب پس می دی روشتو عوض کن.اون لحظه سکوت کن.نذار ازین کاراش نتیجه بگیره و به رفتارش ادامه بده

  9. کاربر روبرو از پست مفید رایحه عشق تشکرکرده است .

    رایحه عشق (سه شنبه 21 تیر 90)

  10. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 27 اسفند 90 [ 09:37]
    تاریخ عضویت
    1390-4-13
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    1,699
    سطح
    23
    Points: 1,699, Level: 23
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    87

    تشکرشده 88 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: ديگه بريدم از اين زندگي

    سلام عزیزم

    من متاهل نیستم که بتونم اونطور که باید راهنماییت کنم ، اما یه چیزیو خوب میدونم اونم معضل بزرگی عصبی بودنه !!!چون توی یه خونه ای بزرگ شدم که مادرم شدیدا عصبی و پدر آرامی داشتم ، ستاره سهیل اول از همه سعی کن آروم بشی که زود از کوره در نری ، همین کمکت میکنه که دعواتون تشدید نشه ، اون بچه طفل معصوم گناه داره ، میدونم سخته آروم بودن من 27 سالمه 2 ساله دارم تلاش میکنم عصبی نشم اونم وقتی مادرم از عصبانیت فریاد میزنه ، اما بهتر شدم ، وقتی عصبانی میشه فحاشی میکنه هیچی نگو ببین ادامه میده؟ یا آروم میشه؟؟ خودتو آروم کن ببین تاثیری رو رفتارش میذاره؟؟

  11. کاربر روبرو از پست مفید آوازه تشکرکرده است .

    آوازه (سه شنبه 21 تیر 90)

  12. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 14 اسفند 90 [ 23:46]
    تاریخ عضویت
    1387-7-21
    نوشته ها
    1,027
    امتیاز
    8,463
    سطح
    62
    Points: 8,463, Level: 62
    Level completed: 5%, Points required for next Level: 287
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    4,165

    تشکرشده 4,222 در 1,018 پست

    Rep Power
    119
    Array

    RE: ديگه بريدم از اين زندگي

    ستاره سهیل عزیز سلام

    به نظر من شما قبل از هر چیزی نیاز دارید که مهارتهای زندگی مشترک را افزایش دهید و نیاز دارید که به شناخت بهتری از دنیای مردان برسید ، برای همین توصیه می کنم کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی را مطالعه فرمایید

    ضمنا خویشتنداری در لحظه عصبانی شدن و کنترل خشم خود را افزایش دهید

    به هیچ وجه منظورم این نیست که فقط شما مقصر هستید ، نه ، ولی من از سهم شما در روبه راه کردن این زندگی صحبت می کنم ، شما اگر رفتارتان عوض شود ، مطمئن باشید رفتار همسرتان نیز بهتر خواهد شد.

  13. 2 کاربر از پست مفید gole maryam تشکرکرده اند .

    gole maryam (سه شنبه 21 تیر 90)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.