سلام.
من شکیلا هستم.فروردین سال 1386 بعد از 2 سال دوستی با شوهرم عقد کردم.
شوهر من ترکه.زمان دوستی با هم مشکلی نداشتیم.ولی الان شدیدا به من مشکوکه.تا جایی که حتی منو از رفتن به عروسیه فامیلام منع میکنه.البته من جلوی این خواسته ایستادم و اصلا نمیخوام قبولش کنم.بهشم گفتم هر جوری که تو بخوای همونجوری میرم.ما فعلا از نظر مسافت خیلی از هم دوریم.هر چی تا حالا ازم خواسته رو رعایت کردم.ولی حالا با این خواسته نمیدونم چیکار کنم.به نظر من اصلا منطقی نیست.یک مشکلم اینه که همه مشکلاتمونو با مادرش مطرح میکنه.خواهش میکنم راهنماییم کنید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)