سلام
نمیدونم منو کسی یادش میاد یا نه . بازم دعوامون شد بازم تو دعوامون حرف طلاقو کشیدیم وسط با اینکه هم من دوسش دارم هم اون ولی نمیدونم چرا حرف همو نمیفهمیم شاید مساله همین تفاهمه که همه میگن . مشکل این سری در مورد این مسالست که شوهرم عاشقه ماهی گیریه . اینو اول ازدواجمون به من گفت . گفت که من عاشق طبیعت و ماهی گیرییم و ممکنه هر هفته یا یه هفته در میون برم با دوستام شب بیرون (اینو بگم مطمئن که تفریحش سالمه ). من هم مخالفت کردم و گفتم ازدواج با عالم مجردی فرق داره و شما باید تعادل رو حفظ کنی و قول داد که رعایت کنه . ولی چشمتون روز بد نبینه یکسره تو مهمونی ها وخاطرات و هر چیزه دیگه بحث ماهی گیریه . تا تعطیلی میشه اولین چیزی که یادش میاد ماهی گیریه . منو حساس کرده به این مساله . حتی چند بار بیان کرده که دوستش برای راضی نگه داشتن زنش چک پول میده و زیشو اینطوری راضی میکنه که اخر هفته به ماهی گیری بره . همش میگه تا ماهی گیری نرم ارامش نمیگیرم و خستگیم در نمیره. این باعث میشه من احساس بی اهمیتی برای اون داشته باشم احساس میکنم هیچ نقشی در ارامش شوهرم ندارم و زیاد از کنار من بودن لذت نمیبره . ولی اینو نفی میکنه و میگه شما جای خود ماهی گیری جای خودش. در صورتی که دارم میبینم اون ذوق و شوقی که همیشه موقع ماهی گیری داشته هیچ وقت از با من بودن نداشته. منو حساس کرده شدید. ایا شما به من حق میدین؟
قابل ذکره که در ماه پیش 2 بار با دوستاش قرار بیرون گذاشت که همش همراه با ماهی گیری بود. البته منم بودم. دو هفته بعدش تنهایی با دوستاش رفت ماهی گیری. هفته بعدش تولد من بود طفلک نتونس بره!!! هفته پیش تا فهمید طعطیلیه اولین چیزی که گفت اخ جون میرم ماهی گیری !!!! من هم ناراحت شدم گفتم بی انصاف نمیشه بگی اخ جون خانمم با هم برنامه بزاریم بریم بیرون ؟ اخم کردو گفت من که خیلی وقته نرفتم خیلی ملاحظتو میکنم . کلی ناراخت شدم گفتم این همه ملاحظه میکنم بازم میگه من خیلی وقته نرفتم! تا اینکه این هفته 4 روز رفت سفر کاری و خسته برگشت و کلی ابراز خستگی و .... کرد . خیلی هم ابراز دلتنگی برای من کرد.منم خوشحال که اخر هفتست و میریم تفریح! فردا صبج نشده قرار ماهی گیری با دوستاش گذاشت و رفت . من دیگه نتونستم دووم بیارم . sms دادم که تو به خواسته های من بی اهمیتیو دوسم نداری .
از ماهی گیری اومد خیلی توپش پر میگه تو چرا اعتراض میکنی . من اول ازدواج گفتم و تو هم گفتی مشکلی نداری.!!! من هم در جوابش گفتم چرا مشکل دارم و نسبت به این مساله حساس شدم. میخوام یه کم ماهی گیریتو کم کنی. ماهی گیری یه بار در ماه مشکل نداره ولی بیشتر به زندگیمون داره لطمه میزنه و در جواب گفت من عاشق ماهی گیریام و کم نمیکنم. میگه احتیاج به 2 یا 3 بار ماهی گیری در ماه داره !! حتما باید بره ...پس نقش من این وسط چی میشه ؟ من چی ؟ این قدر بحث کردیم کوتاه نیومد و گفت من کوتاه نمیام اگه نمیتونی با این مساله کنار بیای باید جدا بشیم!!! ببینید حاضر شد به خاطر ماهی گیری بحث طلاق و بکشه وسط خیلی ناراحتم . اگه دوسم داشت به خاطر کم کردن حساسیتم یه کم ماهی گیریشو کم میکرد . خیلی در برابر خواسته هام مقاومت میکنه دیگه دارم کم میارم. خیلی با من میجنگه احساس بی وجودی میکنم . احساس میکنم دیگه حرفام برای شوهرم ارزش نداره و تحویلم نمیگیره . 2 ماه دیگه جشن عروسیمونه و هنوز اندر خم یه کوچه ایم . جالبه میگه تو با این مساله من مشکل داری خودتم برو درخواست طلاق بده من که مشکلی ندارم . ببینید چطور رو اعصاب راه میره . هر مشکلی رو مطرح میکنم میگه مشکل خودته من که باهاش مشکل ندارم چرت میگی مسخرست . برو خودت با کسی حرف بزن حلش کن . ادعا داره هیچ احتیاجی به همفکری و مشاوره با کسی نداره و همه چیزو درست میگه . خسته ام احساس میکنم با یه ادمی زندگی میکنم که هیچ درک درستی از نیازهای خانما نداره و خیلی خود خواهه . میگم تورو خدا یه کم کتاب بخون بدونی تو عالم زنا چی میگذره میگه همش چرته نیاز ندارم !خیلی با هم بحث میکنیم و خسته شدم خسته شدم . این دفه محاله پا پیش بذارم و میخوام 10 روزی جوابشو ندم تا از این حرفش که بین منو ماهی گیری , ماهی گیریشو انتخاب کرد بد جور پشیمون بشه . البته اینقدر مغروره که ممکنه زنگ نزنه . خیلی مرد غد و مغرور بده خیلی ادمو عذاب میده چی کار کنم چی کار کنم دارم دیوونه میشم . هیچ چیزی به ذهنم نمیرسه و اصلا نمیتونم با این مساله کنار بیام . الان به خاطر ماهی گیری پیشنهاد طلاق میده( هر چند فرمالیته) و لی پس فردا به خاطر یه چیز دیگه . از این کارش خیلی بدم اومد به نحوی که داره از خودشم بدم میاد . دارم ازش کینه به دل میگیرم فکر نمیکنم به راحتی فراموش کنم . به نظر شما چی کار کنم که دیگه این کارشو تکرار نکنه ؟ تهدید طلاقو و لجاجتشو میگم
علاقه مندی ها (Bookmarks)