به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 آبان 90 [ 01:53]
    تاریخ عضویت
    1390-4-17
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    1,308
    سطح
    20
    Points: 1,308, Level: 20
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    کمک!! شرایط پیچیده من......

    به دلیل پیچیده بودن شرایط، لطفا فقط با تجربه ها جواب بدن

    سلام دوستان


    این نه تنها اولین پست من تو این فروم هست بلکه اولین پستیه که من به زبان فارسی جهت دریافت کمک و همفکری میزارم دلیلش هم اینه که معمولا راجع به همچین مسائلی روی وب فارسی مطالب چندانی یافت نمیشه (حتی کتاب های موجود در بازار هم اکثرا ترجمه هستن) و من قبل از مراجعه به اینجا کلی کتاب های زبان اصلی خوندم و توی خیلی از فروم های انگلیسی زبان پست گذاشتم. ولی متاسفانه شرایط بهتر که نشد هیچ، بدتر هم شد. درسته که خیلی از مسائل بین فرهنگ ها مشترکا وجود داره اما از اونجائی که فرهنگ جامعه ما طبیعتا با جوامع دیگه متفاوت هست، باید من دنبال راه حلم همین جا بگردم (البته اینجا هم خیلی توی پست ها گشتم ولی نمونه مشابهی پیدا نکردم).
    الان هم خوشحالم که می بینم یه همچین تالارگفتمانی به زبان فارسی راه افتاده و به دوستان دست اندر کار هم تبریک و خسته نباشید می گم.

    من سعی می کنم شرایط پیچیده ای رو که دارم خلاصه مطرح کنم که حوصله تون سر نره و از همفکری تون و پاسخ هائی که میذارید هم پیشاپیش سپاسگذارم. البته ترجیح می دم به جای خلاصه گوئی صرف حالت داستانی تعریف کنم که هم با شخصیت ها و هم با شرایط بهتر آشنا بشید.


    من 27 سالمه و کمتر از یک سال پیش یه سفر کاری یه هفته ای و صد البته اجباری برام پیش اومد (هر چقدر سعی کردم که این سفر رو نرم تقدیر این شد که برم) و اونجا با خانمی که در حال حاضر 29 سالشون هست آشنا شدم (من قبلا یکبار سابقه نامزدی و در پایان بهم خوردنش رو داشتم و ایشون هم همینطور، البته ایشون به من نگفتن ولی من خودم پی بردم، اما ایشون راجع به من اطلاع داشت). ابتدا ایشون جذابیت خاصی برای بنده نداشتن اما بعد از اتمام سفر، رابطه ما گاها به صورت تلفنی ادامه داشت البته نه به صورت عاشقانه بلکه یک دوستی ساده و البته راه دور (با 600 کلیومتر فاصله). به مرور زمان ارتباط ما خیلی بیشتر شد و هرچی وقت آزاد داشتیم رو یا تلفنی صحبت می کردیم و یا آنلاین باهم ارتباط داشتیم (از اونجایی که من برنامه نویسم و کارم کلا توی منزل بود و البته ایشون هم از ساعت 2 به بعد وقتشون آزاد بود تقریبا میشه گفت همه ی روزها دست کم روزی 6 تا 7 هفت ساعت رو باهم می گذروندیم). بعد از حدود دوماه و اندی من احساسم رو به ایشون گفتم و به ایشون ابراز علاقه کردم، اما ایشون گفتن که نمی تونن وارد این نوع رابطه بشن!!!! (البته من هیچ پیشنهادی برای دوستی یا ازدواج ندادم و فقط احساسم رو گفتم و همین) خوب چون ایشون ناز کردن یه بگو مگوئی بین ما پیش اومد و من با حالت قهر داشتم خداحافظی می کردم که ایشون کلی دلیل آورد و ......
    من هم اون شب رو تا آخر وقت دیگه صحبتی نکردم اما با شناختی که از خانم ها داشتم تصمیم گرفتم که از روز بعد چند روزی ناپدید بشم، ایشون چندباری زنگ زده بودن یا پیام گذاشته بودن که آیا قهری؟ و بعدش گفته بودن که کلی گریه کردم و ........
    بعد از چند روز من به ایشون زنگ زدم و سر زنگ چهارم ایشون گوشی رو برداشت و اولین جمله ای که گفتش این بود که "الان با این کاری که کردی آیا حقته که گوشی رو جواب بدم" من هم عذرخواهی کردم و کلی آسمون ریسمون بافتم و ......
    بعد از این اتفاق مطمئن شدم که ایشون هم به بنده علاقه دارند و به خوبی و خوشی رابطه دوستی ما به همون شکل قدیم ادامه پیدا کرد.

    تا اینکه یه روز ایشون حالش بد شده بود و مرخصی گرفته بود. من اتفاقی دیدم که ایشون هم آنلاین هستن. در حین صحبت یک موضوعی پیش اومد و ایشون ناراحت شد و من هم همینطور، که من پیشنهاد دادم اگه میشه چندروزی با هم هیچ تماسی نداشته باشیم و ایشون هم قبول کردن (البته بار اول نبود که از این اتفاقات می افتاد، و به دلیل عدم شناخت گاها سوتفاهم پیش میومد، مثلا در همون هفته اول در همون سفر کاری، یه بگومگو بین ما اتفاق افتاد که من با عذرخواهی و خرید یک هدیه برای ایشون سوتفاهم رو رفع کردم). شب همون روز آنلاین شده بودم که یکی از دوستانم درب منزل اومده بود که به اتفاق هم جائی بریم. چون سیستم من همیشه روشنه ایشون در این حین آنلاین شده بودن و دیده بودن که چراغ مسنجر من سبزه اما هرچی نوشته بودن من جواب نداده بودم (در حالی که نبودم جواب بدم) فکر میکنن که من بی اعتنائی کردم و زمانی هم که من اومدم چون دیروقت بود نمی شد با ایشون تماس بگیرم براشون پیام گذاشته بودم. روز بعد پنجشنبه دو بار با ایشون تماس گرفتم اما ایشون جواب ندادن. جمعه رو هم من یادم نیست چند بار زنگ زدم اما گوشی کلا توی دستم بود و بارها زنگ زدم اما فایده ای نداشت. تا این که حدودا ساعت 20:20 بود که دیدم ایشون آنلاین شده و عذر خواهی کرده که من امروز رو کلا توی مراسم کفن و دفن پسر دوستم بودم و گوشیم دست خودم نبوده.
    خلاصه اون شب هم گذشت و هفته بعد من قرار بود بازهم مسافرتی به محل زندگی ایشون داشته باشم. من حتی پیش از آشنائی با ایشون با یک شرکت خصوصی در محل زندگی ایشون صحبت کرده بودم و قبلا قرار بود اونجا کار کنم که خود من پیگیر نشده بودم. اما به صرف آشنائی با ایشون تصمیم گرفتم برای اینکه وضعیت بهتری از لحاظ مالی داشته باشم و به ایشون هم نزدیکتر باشم دوباره با شرکت صحبت کنم. خلاصه من با ایشون تماس گرفتم که من چهارشنبه هفته بعد قراره برای توافق با شرکت بیام اونجا و شما رو هم ببینم.
    البته بعد از اتفاق هفته گذشته رابطه ما یه خورده سرد شده بود و فقط یکبار تلفنی صحبت کرده بودیم (تقریبا یک ماه آخر رابطه ما همینجوری گذشت، یا ایشون یه مدت غیبش می زد من زنگ می زدم یا من یه مدت آفتابی نمی شدم ایشون زنگ می زد که سوتفاهم نشه من به فکرت بودم و از این حرف ها، این رو هم بگم که گاهی وقت ها شدیدا گله مند می شد راجع به نبودن من).

    روزی که من رفتم ایشون رو دیدم من تا بعداظهر رو شرکت سپری کردم و بعداظهر قرار شد من درب مسجدی که مراسم هفتم پسر دوستشون بود ایشون رو ببینم. ایشون اومد و قرار شد نیم ساعتی اونجا باشن و من هم توی ماشینشون منتظر شدم. تا اینکه یکی از دوستاشون اومدن و گفتش که حال ایشون بد شده و من هم بعد از چند دقیقه ای صحبت با ایشون با این که قصد داشتم راجع به جدی تر و رسمی شدن رابطمون صحبت کنم با توجه به موافقت شرکت برای استخدام من تصمیم گرفتم دو هفته بعد که برگشتم بازهم ایشون رو ببینم و صحبت کنم.
    ایشون شب اون روز زنگ زدن و عذر خواهی کردن و من هم برگشتم. در هفته بعد که من مشغول جمع و جور کردن کارهام برای انتقال به محل جدید برای زندگی و کار بودم یکی دو بار ایشون زنگ زد و یکی دو بار هم من.
    دوشنبه بود که من زنگ زدم و ایشون گفتن که مهمون داریم و من فردا شب بهت زنگ می زنم. فردای اون روز که من آنلاین شده بودم دیدم ایشون یک پیام گذاشته که من فردا سالگرد پدربزرگمه و امشب رو مسافرتم می بخشید که نتوستم تماس بگیرم. من هم زنگ زدم و چون ایشون توی راه بودن موبایلشون خوب خط نمی داد گفتم بعدا زنگ می زنم. چهارشنبه رو هم چون مراسم هفتم عمه من بود و از طرفی ایشون هم توی مراسم بودن من زنگ نزدم.
    من پنجشنبه دو بار با ایشون تماس گرفتم اما ایشون جواب ندادن!!!؟؟؟؟ حتی جمعه رو هم زنگ نزدم که ببینم ایشون تماس می گره یا نه؟ من بیرون رفته بودم که با دوستام داحافظی کنم و وقتی برگشتم توی یاهو حالت نامرئی آنلاین شدم (من چون دوستام زیادن معمولا همینجوری یاهو می رم و ایشون هم معمولا همونجوری میومد). دیدم چراغ ایشون سبزه (ایشون هیچوقت چراغ سبز نمی اومد و معمولا وقتی قهر بودیم این یعنی اینکه می خوام صحبت کنم). اما من تصمیم گرفتم که بی اعتنائی کنم در پاسخ به بی اعتنائی ایشون و از یاهو خارج شدم و چندتا ایمیل فان که معمولا دوستان می فرستادن رو برای ایشون فوروارد کردم که گفته باشم پای سیستم هستم ولی نمی خوام صحبت کنم. من شنبه با ایشون هیچ تماسی نگرفتم اما یک شنبه که داشتم راه می افتادم و دوشنبه که بازهم محل زندگی ایشون بودم تماس گرفتم و باهم صحبت کردیم. صحبت ما هم عادی بود و حاشیه ای نداشت. شب همون روز زنگ زدم و ایشون جواب نداد.

    روز بعد دو بار به ایشون زنگ زدم و ایشون فقط دفعه دوم جواب داد و گفت بعدا زنگ می زنم در حالیکه تماس نگرفت من هم اونروز شب برگشتم به شهر خودمون که وسائلم رو به خونه ای که اجاره کرده بودم منتقل کنم. اونروز من وسائلم رو جمع کردم و شب چند بار به ایشون زنگ زدم اما جواب ندادن. اس ام اس دادم که آیا این یعنی اینکه دیگه زنگ نزنم؟؟ بازهم ایشون جوابی نداد. با اینکه فردا صبح قرار بود وسائلم رو منتقل کنم و مسافر بودم تا صبح به این موضوع فکر می کردم و خسته از این موضوع خیلی عجول و عصبانی شروع کردم به نوشتن یک ایمیل و کل عصابنیتم رو در اون ایمیل ابراز کردم و گله مند شدم که چرا بازی کردن رو دوست دارید؟؟ بعداش هم یه پیام دادم که خداحافظ و دیگه باهم کاری نداریم.
    پنج شنبه راه افتادم و تا شنبه که شرکت رفتم اینترنت دسترسی نداشتم، ایشون همون پنج شنبه به حالت خیلی عصبانی جواب داده بود و منکر همه چی شده بود که نه چیزی بین ما وجود نداشت و..... دیگه با من تماس نگیر. منهم جواب دادم و گفتم زنگ نمی زنم و کاری باهم نداریم که بخوام زنگ بزنم.

    تقریبا دو هفته گذشت و بعداش که من عصبانیتم فروکش کرده بود و پی برده بودم که رفتارم عجولانه، بچه گانه و غیر منطقی بوده تصمیم گرفتم که تماس بگیرم و عذر خواهی کنم. چون مطمئن بودم که عصبانیه و ممکنه جواب نده با یه شماره جدید تماس گرفتم و ایشون طوری که معلوم بود خیلی ناراحته جواب داد و من عذر خواهی کردم، گفت: "دفعه چندمت بود لعنتی؟" (فک کنم کلا 6 باری بینمون در مدت 4 ماه دلخوری پیش اومد) خلاصه بازهم عذرخواهی کردم ایشون هم گفت بخشیدم (البته من چون اخلاقش رو می دونستم، می دونستم داره تظاهر می کنه). گفتش نمی تونم صحبت کنم شب تماس بگیر. اما شب که زنگ زدم ایشون موبایلش رو خاموش کرد!!!!

    چون می دونستم ناراحته گفتم تا روز تولدش که اواخر اسفنده (تقریبا سه ماه واندی بعد صبر می کنم) بعد تماس می گیرم و از دلش در میارم. متاسفانه با این که می دونستم این کار اشتباهه و بایستی صبر کرد که زخمش التیام پیدا کنه به توصیه یکی از دوستان حدودا دو هفه بعد رفتم محل کارش و با این که اونجا بود حاضر نشد من رو ببینه و یکی از همکاراش اومد و گفت نیستش. باز هم یه راه دیگه رو امتحان کردم و براش نامه عذرخواهی از طریق پست ارسال کردم ولی پاسخی نداد. دیگه تلاشی نکردم تا روز تولدش اما اون روز هم حال خوبی نداشت و گفتش که همه چی گذشته و تمومه.

    الان حدودا کمتر از 8 ماه از قطع رابطه امون گذشته و این دو ماه آخر حدودا هر دو هفته یکبار هر بار یه اس ام اس معمولی (یه جمله قشنگ و البته غیر عاشقانه) واسش فرستادم ولی جوابی نداده. تقریبا کمتر از سه هفته دیگه یکسال از آغاز آشنایی ما می گذره و واقعا الان هیچ ایده ای ندارم که چگونه؟؟؟؟


    اما مسائلی که رابطه ما رو پیپیده می کنه:
    1. من به این موضوع اشاره نکردم، ایشون توی سرشون تومور (غده سرطانی) دارند و البته خود ایشون هم تا اواسط رابطه ما نمی دونستند این موضوع رو؛ فقط خیلی از مواقع دچار میگرن های شدید می شدن.
    من از این بابت احساس گناه شدیدی می کنم که شرایط ایشون رو در نتیجه گیری و تصمیم گیری های اون موقع لحاظ نکردم و شاید استرسی که ایشون بعد از فهمیدن این موضوع داشته باعث می شده که رفتارش نسبت به من تغییر کنه. البته من هم الان بعد از گذشت زمان نسبتا طولانی 100% مطمئنم که به خاطر احساس گناه رها کردن ایشون در بدترین شرایط نیست که دوست دارم به ایشون برگردم و فقط به خاطر علاقه ایه که نسبت به ایشون دارم.

    2. قطعا بدون ایشون من به زندگیم ادامه می دم و ایشون هم بدون بنده همچنین، حتی در این مدت توی زندگیم از هر لحاظ سیر رو به جلوئی رو داشتم. اما من در عمرم با خانم های زیادی سر و کار داشتم از دوران تحصیل گرفته تا سر کلاس های درس خودم، معدود هستند تعداد خانم هائی که توانائی جلب توجه من رو داشته باشند. به همین دلیل هستش که از بهم خوردن نامزدی من تا آشنائی با یک فرد جدید 6 سال طول کشید.
    نمی خوام احساسی راجع به این موضوع فکر کنم اما در مدت این 6 سال هیچ کسی نتونسته نظر من رو جلب کنه. حتی با شکست اولی که من داشتم خیلی راحت با این موضوع کنار اومدم.
    اما در این مورد مثله میخی که توی ذهنم فرو رفته فکر از دست دادن ایشون گاها من رو به جنون می کشونه. برای من مثله فردی می مونه که شاید 10 سال یکبار هم در زندگی آدم پیدا نشه.

    3. ما هیچ دوست مشترکی نداریم، محل کار مشترکی نداریم، در واقع اصلا تماسی نداریم که از شرایط هم آگاه باشیم و این واقعا شرایط رو سخت می کنه.

    4. ایشون یا بازی ذهنی رو دوست دارند یا فکر می کنن که من داشتم با ایشون بازی ذهنی می کردم. به نظر من این چیزی هست که باعث خیلی از سوتفاهمات بین ما شده. البته اکثریت خانم ها این نوع بازی رو دوست دارن و دائما آقایون رو تست میزنن و از نظر من اگر فردی تسلیم بشه از جذابیتش نزد خانم ها کم میشه. من هم فکر می کنم که من در اواسط رابطه امون توی این بازی کم آوردم و شاید به خاطر شرایطش بیشتر سعی می کردم هواشو داشته باشم و بیشتر زنگ می زدم (از اعتدالی که رعایت می کردم خارج شد)، فقط به این خاطر که نیاز داره در شرایط جدید احساس کنه تنهاش نذاشتم.



    اما از نظر خودم اشتباه من کجا بود؟؟
    قبل از پاسخ به این موضوع اجازه بدید از دیدگاه خودم مطلبی رو عنوان کنم

    وقتی شما مستقیما از خانمی سوال کنید که چه جور مردی رو می پسندید، معمولا با جواب های مبهمی روبرو خواهید شد:
    1. من مرد با احساس رو می پسندم
    2. من مردی رو می پسندم که از به اشتراک گذاشتن احساساتش ترسی نداشته باشه
    3. من مردی رو می پسندم که درکم کنه
    4. من مردی رو می پسندم که به من احترام بگذاره

    در واقع 99 درصد خانم ها نمی دونن که واقعا چه جور مردی موردنظرشونه و اون 1 درصد هم اگر بدونند معمولا از پاسخ دادن طفره می رن!!

    یک بحثی هست به نام Genetic Programming که اینجا مجال توضیح دادنش نیست اما خودتون می تونید گوگل بفرمائید برای توضیحات بیشتر.
    خانم ها ذاتا برنامه ریزی شدن دنبال مردهای قدرتمند و با اعتماد به نفس بالا باشن (به این دلیل که اولین نیاز زن ها امنیته و این اولین چیزی است که در یک رابطه بصورت ناخودآگاه جستجو می کنند)
    http://www.google.com/images?q=How%20to%20get%20the%20girl%20based%20on% 20successful%20attempts
    متاسفانه این واقعیته!! وقتی شما زیادی توجه کنید شما فرد ضعیفی به نظر خواهید آمد.
    باید بتونید یک تعادل و بالانس رو ایجاد کنید.

    متاسفانه جامعه به ما عکس واقعیات رو یاد میده:
    * خانم ها خیلی پیچیده هستند
    * شما هیچ وقت آنچه که درون یک یک خانم می گذرد رو درک نمی کنید
    * فقط خانم ها می دونند که خانم ها چی می خوان


    در حالیکه من در حال حاضر با اندوخته های خودم اعتقاد دارم که (من احترام زیادی برای خانم ها قائلم و این به این معنا نیست که همه چیز در مورد خانم ها احساسی است، لطفا بنده رو دعوا نکنید):
    * خانم ها ماشین های احساسی هستند نه منطقی!!
    * خانم ها هر تصمیمی رو بر اساس احساساتشون می گیرند.
    * یک الگوی کلی و قطعی وجود داره که در مورد همه ی خانوم ها کارگره.... به این معنا که خانم ها قابل پیش بینی اند

    من اعتقاد دارم نمیشه جاده ورود به قلب خانم ها رو خرید، بلکه باید ماشه احساس خانم ها رو چکوند. در واقع اگر دکمه احساس خانمی رو پیدا کنید راه ورود به قلبش رو پیدا کردید.


    در حال حاضر بنده خیلی از راه حلی هائی رو که دیگران پیشنهاد دادند یا جایی خوندم امتحان کردم و هیچی کارگر نیافتاده (شاید من ضعیف عمل کردم). و شاید هم جامعه........

    الان کاملا گیج هستم در مورد این موضوع و دنبال الگوئی که کارگر بیافته!!

    فقط از دوستان خواهش می کنم نظرات احساسی رو مطرح نکنید مثلا:
    1. باید دنبالش بری
    2. برو محل کارش
    3. اینقدر زنگ بزن که جواب بده
    4......
    چرا که همه ی اینها باعث میشه که دورتر و دورتر بشه
    5. یا اینکه بی خیال شو!!
    در واقع بی خیال شدن تنها گزینه پیش رو هست که خودم از اون اطلاع دارم. به همین دلیل هست که دنبال پیشنهاد هستم. چون نمی خوام بعدها با افسوس زندگی کنم.


    از بزرگوارانی که وقت گذاشتند و این متن رو خوندن یا به این پست پاسخ می دن پیشاپیش کمال تشکر رو دارم.

    گفتم: دل و جان بر سرکارت کردم
    هر چیز که داشتم نثارت کردم
    گفتا: تو که باشی که کنی یا نکنی
    این من بودم که بیقرارت کردم
    عطار

  2. 3 کاربر از پست مفید guilt تشکرکرده اند .

    guilt (جمعه 17 تیر 90)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: کمک!! شرایط پیچیده من......

    سلام دوست عزیز, مسئله ای رو که مطرح کردی رو کامل و با دقت خوندم, اطلاعاتی رو که درباره ی خانمها مطالعه کردی خیلی دقیق و علمی بود و من هم بهره بردم, شما بسیار انسان دقیقی هستید که اینطور وارد مباحث علمی از روی کتابهای اورجینال شدید اما از نظر من مسئله ی شما مربوط به علم برنامه ریزی ژنتیک و پایه ی ژنتیک نیست (نظر شخصی) فکر می کنم مربوط به علم روانشناسی هست

    از اونجائی که من خودم هم خانم هستم باید خدمتتون عارض بشم که این معامله رو شما شروع کردید (قصدم اصلا محکوم کردن نیست)... منظورم تصمیم تون برای ناپدید شدن هست و غرور اون خانم رو خدشه دار کرد, شاید اول بهتون ابراز علاقه کرده باشه اما بعد از یه مدت وقتی مسئله ای پیش اومده ایشون هم کار شما رو انجام داده و این قهر و آشتی ها ادامه پیدا کرده و خانم خسته شده چون روحیات خانم با شما متفاوته شاید درکش برای هر کسی سخت باشه اما من هم مثل ایشون حس غروری دارم که وقتی کسی خدشه دارش کنه اول بهش نزدیک می شم اما بعد که اوضاع آروم می شه اون احساس شکست غرور سراغم میاد و جبهه می گیرم

    من کارشناس نیستم فقط تجربه ش رو داشتم, ادعایی هم ندارم

    به نظر من اگه ایشون توجه شما رو جلب کردند به صورت رسمی (خواستگاری) اقدام کنید, اگه شما خواهانش هستید پس می تونید پیداش کنید.

  4. 6 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (سه شنبه 29 شهریور 90)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: کمک!! شرایط پیچیده من......

    سلام دوست خوبم
    امیدوارم مشکلتون به زودی حل بشه ولی شما که همه راه ها رو به روی ما بستید، کل جواب هایی که در این تاپیک به شما داده خواهد شد دو دسته خواهند بود: یا راه هایی برای ارتباط با ایشون پیشنهاد خواهند کرد یا راه هایی برای فراموش کردن ایشون! که شما گفتید هیچکدوم رو پیشنهاد ندیم، من شخصا احساس کردم شما هم چندان از بازی بدتون نمیاد و در واقع با بستن این دوراه دوست دارید ما راه حل سومی پیشنهاد بدیم که چطور با یک بازی و بطور غیر مستقیم ایشون رو به سمت خودتون بکشونید که با توجه به این که ارتباطی با هم ندارید این خیلی سخت هست.
    از طرفی شما دقیقا خودتون میدونید مشکلتون همین بازی ها و علاوه شدن تومور مغزی که خیلی مهم هست بوده و ریشه از همونجا بوده، من تنها می تونم شما رو به یک تفکر دعوت کنم: اولا اگر ایشون هم ایرانی هستند رابطه هدفمند رو دوست دارن و باید شما فکر کنید ببینید با توجه به شکست قبلی ایشون و شما و مشکل تومور مغزی آیا شما توانایی اداره این رابطه رو دارید یا خیر و آیا میتونید پشتیبانی احتمالی رو از ایشون داشته باشید یا نه، و آیا اصولا به رابطه جدی فکر می کنید یا خیر؟
    ثانیا: شما گفتید که شش هفت ساعت هر روز باهم بودید ولی خوب با توجه به حرفهای بعدیتون من حدس می زنم رابطه شما بیشتر اینترنتی بوده و رابطه اینترنتی سو تفاهم زیاد داره، هم در شناخت دو طرف از هم و هم در ارتباط...
    ثالثا: ببینید ابراز علاقه و شکل گیری یک رابطه ددلاین خاصی داره که اگر طول بکشه اینطوری رابطه رو خراب می کنه
    من فکر می کنم اول شما باید تکلیفتون رو با خودتون مشخص کنید و اگر ایشون را واقعا می خواهید مستقیما به دیدنشون برید و خیلی جدی ازشون بخواید برای شما وقت بگذاره، غرور رو کنار بذارید و بدونید که این مرد هست که باید رابطه را شروع کنه، نهایتا جواب منفی میگیرید ولی به قول خودتون از این حالت تعارض و افسوس خارج می شید، اگر هم جواب مثبت بود خواهشا بازی را کنار بگذارید هر دو طرف و در جهت ایجاد یک رابطه هدفمند صحیح قدم بگذارید

  6. 9 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (دوشنبه 20 تیر 90)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: کمک!! شرایط پیچیده من......

    [img][/img]



    I want to say you the most important thing about girls that it’s wrong here… if u act based on this I should tell you change this: Ignore Her to this: Don’t Ignore Her and see the result… if sb ignores u what do u feel?

    از سایتی که گذاشتید متوجه شدم شما به تبعیت از عکسی که بالا درج کردم برای تصاحب اون خانم دارید نادیده ش می گیریدش!!!!!!!!!!!!!!........................ ....درصدی مربوط به اینه که شما خودتون باشید, درصدی خندوندن و یا شاد کردن دختر هست, درصدی مربوط به پدر و مادر هست که اونها رو تحت تاثیر قرار بدید, درصدی مربوط به احترام به شخص اوست درصدی به خودانگیختگی و در نهایت قرض گرفتن توله سگ دوستتان!!! اینکه شما کتاب های اورجینال رو می خونید خوبه اما خوب تر اینه که روی علمی ترین مطالب هم تفکر بشه و با توجه به فرهنگ, اخلاقیات و تفکر طرف مقابل از اون نوشته جات بهره جویی بشه, فکر می کنم بهره برداری شما از کتاب به صرف علمی بودنش انجام شده و نتیجه هم این رفتارها بوده.... دختر غرور داشته و اینکه آقا نادیده بگیردش براش قابل تحمل نبوده, بهتره با بینشی عمقی تر و نگاهی واقع بینانه تر و روانشناسانه تر به این قضیه نگاه کنید نه بر اساس مطالبی که شاید علمی باشن اما عملی نیستن چون فرهنگ ما متفاوته.
    شما به جای در نظر گرفتن روان فرد و تکیه بر علم روانشناسی وارد علم ژنتیک شدید!

  8. 4 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (شنبه 18 تیر 90)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: کمک!! شرایط پیچیده من......

    بنده شوهرم دوساله طبق این چارت شما داشت عمل می کرد، باور ندارید برید تاپیکمو بخونید که چقدر مصمم بودم ازش طلاق بگیرم، حالا شوهره و نه دوست پسر و طلاقه و اسمش بزرگتره و ... بازم بیشترین چیزی که رنجم میداد همین ایگنور کردنش بود... اگر تا این اواخر اخلاقشو عوض نمی کرد هنوز هم منتظر روزی بودم که نمره زبانم بیاد و بهش بگم نمی خوامت، ایگنور کردن یک دختر یعنی این!

  10. 5 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (شنبه 18 تیر 90)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 آبان 90 [ 01:53]
    تاریخ عضویت
    1390-4-17
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    1,308
    سطح
    20
    Points: 1,308, Level: 20
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک!! شرایط پیچیده من......

    با سلام
    ممنون بابت پاسخ های منطقی که دادید.

    اما فک می کنم من بد شرایط رو تشریح کردم.

    @tell me
    پیش از هر چیز باید عرض کنم که بله برای بررسی برخی رفتارهای انسانی بایستی قبل از روانشناسی به ژنتیک پرداخت.
    اون تصویری که بنده لینکش رو گذاشتم بخش بزرگیش مربوط به جلب توجه خانم ها قبل از ایجاد رابطه است (منظورم از رابطه: زمانی که دو نفر احساساتشون برای هم دیگه مشخص می شه و وارد مرحله عاطفی شدن).
    بله من همون بار اول که با ایشون برخورد داشتم ایشون رو ایگنور کردم و حتی ایشون دوبار از بنده نام من رو پرسیدن بعد جواب دادم. حتی ایشون شماره اش رو به بنده داد و حتی برای اولین بار هم ایشون تماس گرفتن. در مورد نامزد سابق من هم مدت ها پیش همینطور، من اجازه ندادم که ایشون توی تیم من کار کنن و این خیلی در جلب نظرش به گفته خودش (که من از بقیه شنیدم :D) تاثیر داشته.
    در ضمن من چون داستان رو کلی گفتم به این نکته اشاره نکردم که بعد از هفته اول آشنائی ما هفته دوم که دو سه باری با هم تماس داشتیم. در هفته بعد من دو بار به ایشون زنگ زدم و ایشون نه جواب دادن نه بعدش زنگ زدن (اعتراف می کنم که حالم گرفته شد). بعد من زنگ نزدم تا اینکه یادمه جمعه تقریبا 8 غروب بود (دو هفته پس از هفته آشنائی) و من چون در خلال یه پروژه سنگین بودم و روزی حداقل 18 ساعت کار می کردم وضعیت خواب و بیداریم مشخص نبود و اون موقع خواب بودم که با صدای پیغام گیر تلفن ثابتم (من موبایل نداشتم اون موقع) از خواب بیدار شدم و دیدم ایشون یه پیغام واسه بنده داره میزاره که من اون موقع جواب ندادم و دقیقا یادمه که فردا شب که با یکی از دوستان بیرون رفته بودیم دیر موقع برگشته بودم اما با وجود دیر موقع بودن به ایشون زنگ زدم و یه دفعه ایشون 66 دقیقه با من صحبت کردن!!!!!! (پس می بینید که من شروع نکردم و ایشون اول این روش رو امتحان کردن، نه به یه هفته جواب ندادن نه به این شکل یک دفعه تحویل گرفتن)

    البته این نکته رو اضافه کنم که ایشون بسیار باهوش و تیز هستش و من اصولا آدمی هستم که چیزهای کمتری رو درمی یابم اما روی همون ها عمیق تمرکز می کنم (شاید دلیلش 15 سال سیستمی و به اصطلاح Low-Level برنامه نوشتن باشه) و این باعث میشه که از خیلی از مسائل علی الظاهر سطحی اما مهم غافل می شم. در واقع ایشون برای مسائل Real-time به قولی Optimize شدن و سریعا هر چیزی رو می بینه و پاسخی براش داره. اما من مسائل رو فیلتر می کنم و عمیق تر توی بحرشون می رم (عین تضاد) و ممکنه نتونم برای خیلی از مسائل جوابی پیدا کنم و اینجا هنگ کنم و گیج بشم.

    این دقیقا توی همون هفته اول سردرد ساز شده بود. چون اون هفته یه هفته کاری سخت و پیچیده بود و هرکسی بایستی برای استانی که از سمتش اومده بود تلاش می کرد بعضا اتفاقی می افتاد می افتاد که ایشون فوق العاده خوب مدیریتش می کرد حتی کمک بزرگی به من هم کرد. چون همه چی ائتلافی بود ایشون هم با ما ائتلاف کرده بود. اما اولش ایشون فکر می کرد که من خودم رو به خنگ بازی زدم و می خوام سرشون به قولی شیره بمالم. چیزهائی که ایشون مدنظرش بود رو ممکن بود من برعکس انجام بدم. البته روش من هم کارآمد بود و بعدا به کمک ایشون هم اومد. این رو گفتم که متوجه تفاوت ما بشید.

    سیستم فکری و نتیجه گیری ما کاملا متفاوته و من این رو خیلی دوست دارم چون مکمل هست.
    و یقینا من خیلی بازی کردن رو دوست ندارم. این سبک بازی رو معمولا افرادی با خصوصیاتی که گفتم باید ازش لذت ببرند. یه نوع شطرنج بازی کردن!!

    در ضمن من مطالب کتاب هائی که خوندم رو اکثریتش رو قبول دارم. دونستن با عمل کردن بسیار متفاوته.
    Morpheus: There's a difference between knowing the path and walking the path.
    The Matrix
    قطعا زمانبندی من برای عمل و عملکرد من ایراد داشته. البته همونطوری که گفتم فرهنگ ها هم متفاوته و خیلی چیزها اساسا با هم متفاوته.
    مثلا یه سری مسائلی رو که من توی اون کتابها خوندم قبلا بدون اینکه بدونم به یه سریش عمل کردم و همیشه هم جواب داده. مثلا استراتژی No Contact که من در مورد نامزد قبلیم یکبار 6 ماه و یکبار سه ماه امتحانش کردم (چون ایشون به بنده دروغ گفته بودن) و وقتی اولین تماس رو می گرفتی معلوم بود که سر از پا نمی شناسه. یا No Contact یک هفته ای و بعد Full Force Contact که همونطور که در پست اول هم توضیح دادم بدون اینکه بدونم در مورد ایشون عالی جواب داد. یا در مورد همون چارتی که گذاشتم من قبلا توی یه مرکز دولتی هم به تعدادی دانشجوی خانم درس می دادم و هم تعدادی همکار خانم داشتم. به دلیل همین Ignore کردن شدید من جذبه خاصی توی اون مرکز داشتم و هر چی بیشتر ملت رو Ignore می کردم ملت بیشتر پاپی می شدن. حتی کار به خواستگاری واسطه ای ملت از بنده هم رسید!!!
    در مورد ایشون من خودم هم اشاره کردم که من کار رو خراب کردم با چندتا عمل نسجیده و احساسی و الا احتمال موفقیت وجود داشت. به هر حال من یکی از بهترین این منابع رو معرفی می کنم شاید دوستان استفاده ای بردند.

    How To Get Her Back For Good - 4th Edition, By George Karanastasis, M.D.
    ایشون ادعا دارند که 1200 زوج رو از جدائی نجات دادن و همونطور که می بینید کتابشون به چاپ چهارم هم رسیده. من به هر آقائی چه مجرد چه متاهل چه در حال جدائی توصیه می کنم برای بهتر شدن رابطه اشون این کتاب رو بخونن. فوق العاده است (حتما لازم نیست در حال جدائی باشید که بخونید اطلاعات خوبی داره).

    اگر خواستید منابع دیگه ای هم هست که در صورت تمایل می زارم.


    @سابینا
    مشکل ما بیماری ایشون نبود و من با این موضوع مشکلی ندارم. در ضمن ایشون هم ایرانی هستن (نمی دونم چه چجوری نتیجه گرفتید که ممکنه ایرانی نباشند؟؟؟).
    در ضمن من به رابطه ما اینترنتی نمی گم. چون ما یک هفته کامل از سر صبح تا شب رو با هم کامل گذروندیم (حتی قهر و آشتی هم داشتیم در اون مدت، حتی عکس و فیلم و بیرون رفتن داشتیم و....). من اسمش رو می زارم رابطه راه دور (که اگر کسی این مطلب رو بخونه فک نکنه آغاز دوستی ما از اینترنت بوده). اما بدلیل هزینه بسیار کمتر بجای استفاده از تلفن اینترنتی تماس داشتیم (خصوصا به خاطر علاقه ایشون به فیلم من هم گاها مجبور بودم با ایشون آنلاین فیلم نگاه کنم و در حین دیدن صحبت هم می کردیم).
    در مورد این که من حاضرم هر کاری بکنم هیچ شکی نیست. من خیلی زمین خورده و خاکی هستم این رو نه خودم بلکه دیگران می گن و اعبائی از اینکه غرورم رو کنار بزارم ندارم.
    اما من یکبار به محل کار ایشون مراجعه کردم و ایشون نخواست من رو ببینه، انصافا شما یک خانم اگر فردی رو نخواهید ببینید و هر روز بیاد محل کارتون، احساس ناراحتی نمی کنید؟؟
    در مورد خواستگاری و این حرف ها هم بنده عرض کنم من آدمی هستم که تمامی این کارها رو خودم انجام می دم. اول خودم می رم با پدر دختر صحبت می کنم اگر ایشون اوکی داد خب بعد بله!! من دوست دارم کارهام رو خودم انجام بدم نه دیگران برای من!! شاید بقیه مخالف بودند و این به غرور خانواده صدمه می زنه که برای چیزی که خود من هم مطمئن نباشم اقدام کنند و بعد نه بشنوند. بهر حال هر فردی دارای احترام هست و باید جوانب و تمامی افراد رو سنجید.


    به هر حال ممنون از پاسخ هاتون.
    اما من امروز یه خبر گرفتم که می تونه صدرصد در این رابطه تاثیر گذار باشه!! و صد البته بستگی به عملکرد من داره.
    همونطور که گفتم من قبلا موبایل نداشتم (بنا بدلایلی دوست نداشتم در دسترس باشم) و فقط یک خط ثابت با منشی تلفنی که به دلیل نقل مکان استفاده از اون میسر نیست.
    از اونجائی که سازمانی که من قبلا براشون کار می کردم (و ایشون هم کارمندش هست) شماره قبلی من رو داشتن امروز تماس می گیرن و به مادرم یک شماره دادند که من باهاشون تا فردا تماس بگیرم در مورد همون سفر کاری سالیانه (چون چند سالی من رفتم به دلیل تجربه کاری)!!
    از اونجائی که ایشون به من گفتن که سال دیگه هم تمایل دارند باشند (البته قطعیتی در کار نیست) ولی من به ایشون گفتم که نه!! به دلایلی (که ایشون در جریانش بودن) من دیگه هیچ وقت پام رو اینجا نمی زارم. و از اونجائی که همه اسامی افرادی که حضور دارند رو از قبل می دونند می خواستم ببینم شما بودید چیکار می کردید؟؟
    البته نه از دیدگاه من بلکه از دیدگاه ایشون!!
    اگر می دیدید فرد مقابل نیومده یا اومده در هردو حالت اولا چه احساسی داشتید دوما آیا با دیدن شرکت کردن طرف مقابلتون بازهم حاضر به اومدن می شدید؟؟
    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: کمک!! شرایط پیچیده من......

    به نظر من ریز بینانه نگاه کردن به مسائل نمی تونه باعث بشه شما نتونید کلیات رو برسی کنید چون جزئیاته که کلیات رو می سازه

    در مورد شما باید بگم اینقدر دقیق به مسائل نگاه می کنید که باعث گیج شدن می شه, پست اول شما رو که داشتم می خوندم خیلی خیلی دقیق شده بودم تا منظورتون رو متوجه بشم, پست بعدی رو هم همینطور, سعی کنید اینقدر پایه ای به مسائل نگاه نکنید, فکر می کردم من اینقدر ریز بین و وسواسی هستم آخه در مسئله ی ازدواج من معروف به اینم که طرفم رو از آبکش رد می کنم! شما از تفاله گیر چایی رد می کنید والا هم خودتون رو عذاب می دید هم طرف مقابلتون رو.

    اینکه سیستم فکری افراد متضاد باشه همچین چیز خوبی هم نیست شاید اگه هماهنگی بیشتری داشتید بهتر بود البته این صحبت بنده در مورد یک سری مسائل صدق نمی کنه مثل یک سری رفتارها شبیه غرور که ایجاد مشکل می کنه اما تو خیلی مسائل باعث ایجاد توافق می شه مثلا اینکه هر دو از تماشای فیلم لذت ببرید و تضاد هم شیرینی زندگیه اما نه اینکه کل زندگی تضاد باشه اونوقت نه تنها مکمل نیست بلکه مخرب هم هست
    من فکرمی کنم شاید بهتر باشه به جای این قایم باشک بازی ها برید سر اصل مطلب و قدم محکمی بردارید, مطمئنا ایشون وقتی ببینند یه قدم محکم برداشتید یک قدم محکم بر می دارند

    در مورد پارت آخر باید عرض کنم که اگه من جای ایشون بودم اگه می دیدیدم فرد مقابلم نیومده احساس خوبی نداشتم و شاید دلم می خواست بیاد و ببینمش, اگه نمی یومد هم ناراحت می شدم اما کاری نمی کردم چون خلقت انسان جوریه که اگه خانم زیاد دنبال آقا راه بیفته اون مرد احساس بدی به خانم پیدا می کنه, اول آدم بود که قدم برداشت نه حوا پس اینقدر خودتون رو درگیر این بازی های ژنتیک نکنید, این ها بازی با احساساته و برای چند ساعت کارگره نه مکررا و برای تمام عمر, مسلما اگه با همین وضع پیش برید اوضاع زندگی تون جالب نخواهد بود
    و اینکه اینقدر سعی نکنید خودتون رو جور دیگه ای نشون بدید و با تکنیک های به ظاهر علمی و ثابت شده که بعضی هاشون ثابت نشده و غیر علمی هم می تونن باشن سعی در جذب افراد و جذاب بودن نکنید, ساده ترین و بهترین کار اینه که خودتون باشید به دور از هر نوع تظاهر.

    چند سوال برام پیش اومده:
    دلیل جدایی شما از نامزد قبلی تون و اون خانم از نامزد قبلی شون چی بوده؟
    از رابطه تون بیشتر بگید البته این بار سعی کنید کلی نگری کنید و روز و تاریخ و دقیقه نگید (منظورم اینه که ریزبینانه نگید) این خودش می تونه تمرینی برای کلی نگری باشه

  13. 3 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (یکشنبه 19 تیر 90)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 آبان 90 [ 01:53]
    تاریخ عضویت
    1390-4-17
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    1,308
    سطح
    20
    Points: 1,308, Level: 20
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 8 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: کمک!! شرایط پیچیده من......

    خب!! من امروز تماس گرفتم و اعلام آمادگی کردم. منتظر می شیم ببینیم چی پیش میاد.

    در مورد نامزد سابقم بر می گرده به 6 یا 7 سال پیش:
    1. ایشون دروغ گفت!! و من اینو تحمل نمی کنم، نه یکبار نه دوبار.......
    2. من با پدر ایشون سر یک مسئله مشکل داشتم، ایشون می گفت من فقط به کارمند دولتی دختر می دم!! و من با اینکه اون اواخر کارمند هم شده بودم و تا دو سال پس از اون هم تو دو تا ارگان دولتی (:D) کار می کردم رو نکردم این موضوع رو. چون اگر قراره آدم کسی رو قبول کنه به خاطر خودش قبول می کنه نه شرایطش!! این شد که کار بالا گرفت و به هم خورد و در حالی که رابطه ما به صورت غیر رسمی ادامه داشت تا چند ما بعد، پدر ایشون نمی دونست که بعد مادر ایشون می خواستن دائی شون رو واسط کنن، که من وقتی حرف های دائی ایشون رو شنیدم گفتم صد رحمت به پدر ایشون با اون می شد کنار اومد ولی عقاید این یکی رو نمیشه تحمل کرد (هیچ وقت اولین جمله ای که از من پرسید رو یادم نمی ره هنوز هم میمیرم از خنده، دائی ایشون شهر دیگه ای بود و تو اون ایام، من اولین و آخرین بار شد که دیدمشون)!!! این بود که اولین روز سال نو بهم زدیم.
    من راجع به خودم بگم که من هیچ وقت بیشتر از حداکثر دو سال یه جا نمی مونم و کلا از کارهای جدید، پروژه ای و کوتاه مدت لذت می برم. این سبک زندگی من هست و تنها مشکل واقعی اون خانواده با من همین بود.

    راجع به ایشون هم من اطلاع ندارم چون هیچ وقت حرفی نزد ولی می دونم که یه دفعه ای به هم خورده و ضربه سنگینی براش بوده به دلیل احساسی بودن. اما خانم ها که معمولا از 26 بالاتر می رن کلا خیلی منطقی تر می شن و دیدگاهشون تغییرات اساسی می کنه. از زمانیکه من ایشون رو می شناسم کلا انسان شاد و پر جنب و جوشی بود. کلا آدم محکم و پر روحیه ای هستش و به هیچ وجه با نامزد سابقم از هر لحاظ قابل مقایسه نیست از نظر من.

    نمی دونم منظورتون از، از رابطتون بیشتر بگید چی هست؟؟؟




  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 16:01]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    1,794
    سطح
    24
    Points: 1,794, Level: 24
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    762

    تشکرشده 768 در 239 پست

    Rep Power
    42
    Array

    RE: کمک!! شرایط پیچیده من......

    چقد صفر و یک، چقد دو دو تا چهار تا ...

    جسارتا خوندن نوشته هاتون هم برای یک دختر زجرآور است، چه برسه به تحمل رو در روش.

    اون خانم خسته شده از این کارهاتون. همین !!




    شما یکی از مهم ترین مسایلی که باید بدونید را نمی دونید. دلیل رابطه و جدایی قبلی اون خانم ...
    این همه چارت و نمودار و ignore , contact , no contact , full contact , .... به چه درد می خوره وقتی مهم ترین فاکتورها را نادیده گرفتید و نشستید به خوندن این کتابها و روشها.

    بله این روشها جواب می ده اما نه همیشه و دایمی. هر کس با بی محلی ممکنه توجهش جلب بشه. هر کس با یک مدت توجه و محبت جذب می شه و قطع این توجه براش ممکنه سوال ایجاد کنه و تماس بعدی براش هیجان انگیز باشه ... اما تا کی؟ کجا؟ در مورد کی؟ این بازیها آیا برای پدر و مادر شما هم با 25 سال زندگی مشترک جواب می ده؟ شما این بازی ن کانتکت را سه بار با همسرت بازی کنی، فکر می کنی بار چهارم چی می شه؟ یا مثلا یه عمر نادیده بگیریش؟ کی می شینه نگاه کنه این همه تحقیر و توهین را؟ بالاخره اون هم یک عکس العملی نشون می ده.


  16. 3 کاربر از پست مفید شب نم تشکرکرده اند .

    شب نم (دوشنبه 20 تیر 90)

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: کمک!! شرایط پیچیده من......

    ببینید در مورد نامزد سابقتون و اینکه کارمند بودید و رو نکردید کارتون رو تائید نمی کنم چون هر پدر و مادری نگران آینده ی فرزندشه و یک سری خواسته ها و شرایط داره که مستقیما روی زندگی فرزندشون تاثیر گذاره و حق دارن بدونن و این اصلا به این معنا نیست که اخلاقیات شما نادیده گرفته شده, عذر می خوام اما شاید لازمه بگم که شما اعتماد به نفستون اونقدر که به نظر می رسه بالا نیست

    اما اینکه شما پروژه های کوتاه مدت رو دوست دارید و به توافق نرسیدید این عادیه چون بعضی ها تحمل ندارند از این شهر به اون شهر برن یا نمی تونن دلتنگی رو تحمل کنند یا خانواده هاشون نمی تونن

    در مورد اینکه خانمها از 26 به بالا منطقی تر هستند هم قبول ندارم حداقل در مورد من صدق نمی کنه

    منظورم از توضیح در مورد رابطه تون اینه که از چیزهای دیگه صحبت کنید.. از عقاید, طرز فکر و ... البته نه ریز بلکه کلی و خلاصه.

    در مورد اطلاعاتی که در مورد اون خانم ندارید با شبنم جون موافقم

    شاید لازم باشه هزاران بار تکرار بشه شاید لازمه خانمها بیان و اینجا بگن که کسی اگه باهاشون این کار رو کنه چه عکس العملی نشون می دن... من شاید یکی دو بار زیاد اهمیت ندم اما بعد ناراحتی برام ایجاد می شه و در نهایت قید همه چیز رو می زنم.

  18. 3 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (یکشنبه 19 تیر 90)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تاپیک های نیازمند به حضور کارشناسان تالار
    توسط بالهای صداقت در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 285
    آخرين نوشته: جمعه 03 دی 00, 17:47
  2. پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 شهریور 92, 02:53
  3. پیمان شکنی‌های آن‌لاین
    توسط ویدا@ در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 92, 07:59
  4. تاثیرات منفی! تاپیک های خیانت!!!!!!!!
    توسط del در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 33
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 دی 90, 12:47

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.