به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 تیر 90 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1390-4-17
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,270
    سطح
    19
    Points: 1,270, Level: 19
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    زندگی خراب من

    نمی دونم چی باید بگم و اصلا چجوری شروع کنم.حالم خیلی بده .احساس می کنم دارم خفه می شم بارها فکر خودکشی به سرم زده اما مدام خودمو سرکوب می کنم .چهار ماهه نمی تونم بخوابم اینقدر مشاور و دکتر و روانپزشک رفتم تو این چهار ماه که حد نداره چند جا و چندین نفر شاید بیشتر از 2 میلیون تومن این مدت پول مشاور داده باشم ولی هیچی عوض نشد.هیچی اینجا اومدم چون می دونم خانمم اینجا عضوه میاد و مدام سر می زنه می خوام یکی بیاد بین ما قضاوت کنه شاید یه تغییری بکنه.
    من و خانمم 13 ساله ازدواج کردیم و یه پسر 11 ساله داریم.تا همین امسال همیشه فکر می کردم زنم یه فرشته است فکر می کردم اگه یه زن خوب توی این دنیا باشه اون زن منه .می پرستیدمش .همه جا افتخارم بود زبون بلندم بود.نمی دونم چی شد چرا اینطوری شد .زنم زن خانواده داریه .خانواده مثلا فرهنگی داره البته اگه بشه به این مدل بگن فرهنگی وقتیکه رفتم خواستگاریش مطمین بودم توی شهرمون به نجابت و خانمی معروفه .دختر ساده ای بود و اهل هیچی نبود .فقط بلد بود بیاد مدرسه و بره خونه.از اون دخترایی که همه آرزوشو دارن.الان می فهمم چقدر احمق بودم که اینطوری فکر می کردم.وقتی ازدواج کردیم من خیلی کم سن و بی تجربه بودم .23 سالم بود خیلی هم مغرور بودم .دور و برم پر دختر بود که همشون التماسم می کردن بگیرمشون .نمی دونم چی شد باش دوست شدم.مامانش خیلی ازم خواهش کرد بگیرمش.فکر می کرد چون با من دوست شده نکنه بدنامش کنم.دوستیمون اصلا دوستی نبود..همش سه ماهم نبود با هم حرف می زدیم از اون دخترایی بود که اصلا معلوم بود اینکاره نیست .هیچ نظری هم روش نداشتم ولی مامانش اینقدر پاپیچم شد که دلم براش سوخت و گرفتمش .مامانه از آبروشون می ترسید با مامانم همکار بود و مدام نگران بود مامانم نفهمه.منم دیگه از دختر بازی خسته شده بودم .
    دو سالی بود احساس می کردم خیلی بام سرد شده.اصلا تمایلی بم نداشت .مدام درسو بهانه می کرد و وقتی میومد ایران می رفت خونه مامانش.اصلا دوست نداشت بیاد اینجا توی خونه خودش.یه بار صداشو اتفاقی شنیدم داشت با موایلش حرف می زد داشت سر یکی داد می زد که چرا باز بش زنگ زده..بش شک کردم این زنی که من می شناختم محال بود با کسی با این لحن صحبت کنه حتی بدترین دشمنش .یه کم سوال پیچش کردم و با زیرکی خاصی مساله رو خیلی عادی رد کرد .ولی من قانع نشدم.دیگه تقریبا مطمین شده بودم ولی اصلا اینجوری فکر نمی کردم.میلشو هک کردم من رشتم کامپوتر بوده .نمی دونم اون روز چجوری زنده موندم چند بار رفتم روی تراس که خودمو بندازم پایین ولی نتونستم .چتاشو باز کردم و ایمیلاشو .اون با دکترش رابطه داشت .تاریخاش نشون می داد بیشتر از دو ساله که با همن .چه حرفایی به هم زده بودن .چه شبایی تا صبح پیش هم خوابیده بودن .اصلا نمی تونستم باور کنم این زن منه ..اینجوری با یه مرد غریبه حرف می زنه .اینجوری قربون صدقش می ره .اینجوری صداش می کنه .اینجوری برای همخوابی بی تاقتی می کنه..از عنوان کردن حرفاشونم شرم دارم.همون لحظه بش زنگ زدم بیاد خونه .میلاشو گذاشتم جلوش گفتم اگه نگی اینجا می کشمت یا خودمو می کشم خون جلو چشمامو گرفته بود.بم گفت خوب که چی!! اصلا انکار نکرد!! عین خیالشم نبود!
    روانی شدم توی این مدت .اوایلش خیلی بم رسیدگی کرد مدام می بردم دکتر و روانپزشک و مدام بم دلداری می داد و قول داد که تمومش می کنه .واقعا هم تمومش کرد .اون مردک کثیفم متاهل بود .رفتم پیش زنش و همه میلاشو براش فرستادم .یچاره زنش اصلا باور نمی کرد.اونم عین من می گفت اصلا توی عمرش از شوهرش همچین ابراز احساساتی ندیده! می گفت مگه اصلا این مرد عاطفه هم داره!!!!!! دلش از دست شوهرش خون بود .مدام می گفت این مرد اصلا مشکل داره..
    الان چهار ماه از اون روز گذشته .خدا می دونه توی این مدت چیا کشیدم.لحظه لحظه اش از خدا مرگ خواستم ..
    اوایلش زنم هیچی نمی گفت فقط سکوت می کرد و مدام بام همه جا می اومد و مدام نگرانم بود .از وقتی برگشتم ایران مدام می گه طلاق می خوام..من توی این مدت هر جا مشاوره رفتم گفتم کمکم کنید برگردم به زندگیم .من بچمو دوست دارم .زندگیمو دوست دارم اما زنم اصلا همکاری نمی کنه..به هیچ صراطی مستقیم نیست .میگه من از اول اشتباهم تو بودی .باید تو رو حذف می کردم نه عین بزدلا مشکلمو بدتر کنم.اینطوری که می ینم اصرار می کنه بدتر لجم می گیره .حس انتقام همه وجودمو گرفته .دلم می خواد مدام یه بلایی سرش بیارم دسته چک ایرانش پیشمه دلم می خواد کاری کنم تا ابد بره زندان اون مامان احمقش بیاد تا ابد التماسم کنه..می دونم دیگه با اون آشغالم رابطه نداره مدام چکش می کنم.اونم دیگه درگیر زندگی خودش و زنش شده .ولی دلم نمی خوادم طلاقش بدم.زندگیمو سیاه کرده حالا باید تاوانشو پس بده..توی این مدت حتی یه بارم نیومد به پام بیفته .این غرورش بدتر لجمو در میاره...فقط میگه من دو تا اشتباه کردم اولیش تو بودی دومیش اون...
    روانی شدم گلوم مدام درد می کنه مدام حس می کنم دارم خفه می شم..
    تو رو خدا کمکم کنین من دیگه دارم کافر می شم.

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 شهریور 94 [ 23:38]
    تاریخ عضویت
    1389-12-01
    نوشته ها
    190
    امتیاز
    5,807
    سطح
    49
    Points: 5,807, Level: 49
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,748

    تشکرشده 1,723 در 298 پست

    Rep Power
    33
    Array

    RE: زندگی خراب من

    سلام


    شما احتمالا قبل از رابطه همسرتون با اون اقا،مشکلی با هم نداشتین؟زندگیتون خوب بود یا نه؟چی باعث شد که بهتون خیانت کنن؟تنهایی یا ....؟
    دو سالی بود احساس می کردم خیلی بام سرد شده.اصلا تمایلی بم نداشت .مدام درسو بهانه می کرد و وقتی میومد ایران می رفت خونه مامانش.اصلا دوست نداشت بیاد اینجا توی خونه خودش.
    خانومتون خارج زندگی میکردن و شما ایران؟منظورتون از اینجا خونه خودش ایرانه؟جدا از هم زندگی میکردین؟


    ولی دلم نمی خوادم طلاقش بدم.زندگیمو سیاه کرده حالا باید تاوانشو پس بده.
    .

    شما بالاخره زنتونو دوست دارین،که نمیخاین طلاقش بدین؟یا میخاین ازش انتقام بگیرین؟

    لطفا به این سوالات جواب بدین،کارشناسا حتما میان بکمکتون.

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 16:01]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    1,794
    سطح
    24
    Points: 1,794, Level: 24
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    762

    تشکرشده 768 در 239 پست

    Rep Power
    42
    Array

    RE: زندگی خراب من

    تاپیک های خانمتون را خوندید؟

    می دونید نگاهش به شما و زندگیتون چی بوده؟

    از احساساتش نسبت به خودتون و زندگیتون خبر دارید؟


  4. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 تیر 90 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1390-4-17
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,270
    سطح
    19
    Points: 1,270, Level: 19
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی خراب من

    سلام


    شما احتمالا قبل از رابطه همسرتون با اون اقا،مشکلی با هم نداشتین؟زندگیتون خوب بود یا نه؟چی باعث شد که بهتون خیانت کنن؟تنهایی یا ....؟

    نقل قول:
    دو سالی بود احساس می کردم خیلی بام سرد شده.اصلا تمایلی بم نداشت .مدام درسو بهانه می کرد و وقتی میومد ایران می رفت خونه مامانش.اصلا دوست نداشت بیاد اینجا توی خونه خودش.

    خانومتون خارج زندگی میکردن و شما ایران؟منظورتون از اینجا خونه خودش ایرانه؟جدا از هم زندگی میکردین؟



    نقل قول:
    ولی دلم نمی خوادم طلاقش بدم.زندگیمو سیاه کرده حالا باید تاوانشو پس بده.
    .

    شما بالاخره زنتونو دوست دارین،که نمیخاین طلاقش بدین؟یا میخاین ازش انتقام بگیرین؟

    لطفا به این سوالات جواب بدین،کارشناسا حتما میان بکمکتون.

    قبل از این آقا با هم خیلی مشکل داشتیم مخصوصا اوایل زندگیمون که من خیلی خام و بی تجربه بودم ولی اون زمان کنار میومد با همه چی .با همه فامیل خودشم بخاطر من در افتاد .وقتی جریان مدرکمو فهمید و یا کارای جعل و دادگاهیمو تنها کسی که باهام موند این بود اون زمان هیچی نمی گفت.گریه می کرد گلایه می کرد اما تحملم می کرد و هر بار که بحثی می شد با صحبت و منت کشی من حل می شد.من خیلی جاها اشتباه کردم و توی خیلی جاها توی زندگیم باعث شدم اونم دادگاه بره و دو سه باری بازداشت موقت شد.اما بخدا هیچ کدومش عمدی نبوده هر کاری کردم فقط هدفم این بود برای اینا رفاه و آرامش فراهم کنم.اصلا خودم به زور بردمشون از ایران بیرون دیدم تحمل جریانات دادگاهی منو نداره و طلبکارای من خیلی اذیتش می کنن و منم نمی تونستم باشون باشم بخاطر مشکلات دادگاهیم که هنوز حل نشده بودن بردمشون از ایران که آرامش داشته باشن.این اصلا با خانواده اش هم رابطه خوبی نداشت .مخصوصا با مادرش.اون زمان حتی می اومد زندان ملاقاتم هم هیچی نمی گفت !! چرا اون زمان موند ؟؟؟ اگه منو نمی خواست همون زمان باید ولم می کرد ..چرا الان بعد 14 سال؟؟؟ فقط می خواست این چند سال منو خوب بچاپه خودشو ببنده؟؟؟؟ این حق من نبود من هر کاریم کردم جوابم این نبود.بخدا همیشه فکر می کردم براش همه چیو جران کردم.بهترین زندگی رو براش توی این دو سه سال که وضعم خوب شد براش فراهم کردم.هیچ کمبودی نداشت هیچی هر چی خواست براش خریدم فکر می کردم جبران کاراشه.همیشه فکر می کردم زنی که توی اون 10 سال با همه چی من ساخت لیاقت همه چیو داره.خانواده خودمم دیگه بهم ایراد می گرفتن که چرا اینقد به زنت بها می دی..مادرم همیشه می گفت این ولت می کنه می ره..بخدا همیشه توی دلم به این حرفا می خندیدم..چرا الان؟؟ بعد اینکه همه زندگیمو بش دادم..
    نه شایانا .دیگه واقعا دوستش ندارم .اگه حس می کردم می خواد بام زندگی کنه و پشیمونه جونمم می دادم ولی اصلا اینطوری نیست..تازه بدتر شده .مدام میگه پس چی شد ؟؟ من طلاق می خوام!!!!!هر کی ندونه فکر می کنه من خیانت کردم!!!!فقط دلم می خواد بکشمش.این حس یه لحظه هم ولم نمی کنه.دلم فقط انتقام می خواد ازش..همین

    تاپیک های خانمتون را خوندید؟

    می دونید نگاهش به شما و زندگیتون چی بوده؟

    از احساساتش نسبت به خودتون و زندگیتون خبر دارید؟

    خوندم ولی این حرفا بیشتر برام خنده داره.اینا رو به خودمم بارها گفته ولی اصلا نمی تونم قبول کنم .مگه هر زنی تنها بود و یا کمبود داشت مجازه به همچین کاری؟؟؟؟؟
    بعدشم من اگه هر کاری کردم روی قصد و غرض بوده؟؟؟؟؟ من خواستم زندگیم بهتر بشه ولی اون چی ؟؟؟ اونم با همین دید اینکارو کرد؟؟؟
    نمی خوام طلاقش بدم می خوام زجرش بدم فقط نمی دونم چجوری...چرا الان اینقدر مصره به طلاق؟؟؟ این به جای غلط کردمشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ایناست که منو زجر می ده..

  5. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: زندگی خراب من

    سلام
    زندگی شما از اول زندگی نبوده، بار کج به منزل نمیرسد!
    شما می دونید اصلا داشتن یک شوهر کلاهبردار یعنی چی؟
    واقعا درک می کنید یا فکر می کنید عادی هست؟
    دارین اعتراف می کنید که بخاطر ساختن زندگی براش این کارها رو کردید، پس سایر نیازهای یک زن چی میشه؟
    میگید جعل مدرک کردید و باعث شدید بره به دادگاه، همون خانومی که خودتون میگید نجیب و از یه خانواده خوب بوده، بعد میگید عمدی نبوده! یعنی سهوا جعل مدرک کردید؟ یک زن چطور می تونه به شما اعتماد کنه؟
    اشتباه خانوم شما این بوده که از اول با شما سوخته و ساخته، این اشتباه خیلی از ما زن هاست، همه چیز رو میریزیم تو خودمون و خودمون رو داغون می کنیم برای ترس از طلاق یا دلسوزی یا نجابت یا هر چیزی
    من جای خانوم شما بودم می ذاشتم میرفتم
    طلاقش بدین بره، بهترین راه هست برای شما، و بیش از این زجرش ندید گناه داره
    نپرسید چطوری می تونم زجرش بدم که تاحالا خیلی موفق بودید در این زمینه

  6. 6 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (شنبه 18 تیر 90)

  7. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 دی 91 [ 16:37]
    تاریخ عضویت
    1390-3-26
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    1,359
    سطح
    20
    Points: 1,359, Level: 20
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    46

    تشکرشده 47 در 19 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی خراب من

    من تاپیک های خانمتون رو خوندم
    خیلی برام عجیبه چه طور یه دهه تونسته با شما سر کنه هرکسی موقع مشکلات یه جور عمل می کنه همسر شما نیاز به تخلیه روانی داشته این عمل رو با خیانت کردن به شما انجام داده
    الان شما دارید به خودتون می گید نه من دوستش ندارم اگه دوستش ندارید چرا انقدر عصبانی هستید؟چرا دوست دارید زجرش بدید؟
    چون شما دوستش دارید و اون نداره انقدر دوستش دارید که حاضرید خیانتشو ببخشید اگه فقط اون یه قدم براتون برداره و ازتون عذر بخواد ولی می بینید اون زنی که موقع سختی ها کمکتون کرده و تو بدترین شرایط ترکتون نکرده الان می خواد بره
    الان حاضره هر هزینه ای رو بده که دیگه باهاتون زندگی نکنه می گید دلایلش قابل قبول نیست از نظر من به عنوان یک شخص سوم قابل قبوله
    ما انسانها ماشین نیستیم که موقع هر عملی یک عکس العمل قابل پیش بینی انجام بدیم ما برمبنای شخصیتمون عکس العمل های متفاوتی انجام می دیم خانم شما الان که بعد از اون ماجرا تخلیه روانی شده احساس می کنه زندگیشو با زندگی در کنار شما باخته
    14 سال از بهترین سالهای زندگیشو از دست داده مردها توی 60 سالگی هم اگه وضع مالی خوبی داشته باشند می تونند بهترین موقعیت ها رو داشته باشن برای ازدواج ولی زن ها نه
    شما چرا اصرار به آزار زنی دارید که مادر بچه تونه؟می دونید اگه به قول خودتون موجب به زندان افتادنش بشید و یه روز بچه تون بفهمه شما چه کار کردید چه حالی می شه؟هر صدمه ای بهش بزنید نفر بعدی که صدمه می بینه فرزند شماست
    ببخشید و طلاقش بدید برای اینکه خودتون آزار نبینید

  8. 4 کاربر از پست مفید nazanin1366 تشکرکرده اند .

    nazanin1366 (شنبه 18 تیر 90), اقای نجار (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  9. #7
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 11 بهمن 94 [ 04:40]
    تاریخ عضویت
    1389-3-25
    نوشته ها
    2,890
    امتیاز
    27,971
    سطح
    98
    Points: 27,971, Level: 98
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 379
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    15,041

    تشکرشده 10,678 در 2,786 پست

    حالت من
    Moteajeb
    Rep Power
    339
    Array

    RE: زندگی خراب من

    می خواستی با لغمه حروم به رفاه برسی اینم شد نتیجش.الآنم به جای اینکه نقشه بکشی زنتو چطوری عذاب بدی،

    برو از تمام کسایی که کلاهشونو برداشتی حلالیت بخواه چون عذاب الآنت نتیجه کار دیروزته.زنتم به نوبه خودش عذاب

    می کشه شما به فکر خودت باش.پروندتو بیشتر از این سنگین نکن.

  10. 3 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    فرهنگ 27 (شنبه 18 تیر 90)

  11. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array

    RE: زندگی خراب من

    اقای محترم

    به همدردی خوش امدید

    اول از همه روی اعصابتون مسلط باشید

    از نوشته ها تون معلومه خیلی اشفته اید. یه بار دیگه نوشته هاتونو بخونید. آیا شما از ما می خواهید که بهتونن یاد بدیم چطور همسرتون رو زجر بدید؟
    سایت همدردی معمولا برای بهتر کردن اوضاع نظر می ده نه برای به هم ریخته تر کردن

    بهتره مشاورتون رو عوض کنید و پیش یک روانپزشک برید تا شرایط روحیتون به وضع عادی برگرده .

    به نظر من حتی اگر فکر می کنید باید همسرتون برای این کارش زجری ببینه ایا فکر نمی کنید این زجرو در 10 سال زندگی با شما ده برابر دیده؟ ایا فکر می کنید ده سال زجر زندگی در بدری و در حال فرار و با یک کلاهبردار که نمی تونه نیازهای اولیه هر زنی رو براورده کنه زجر کمیه؟ اینقدر شما در این مدت سرتون شلوغ بوده که اصلا متوجه نشدید چی بر همسر و فرزندتون گذشته. ای کاش یک لحظه خودتون رو جای همسرتون بذارید که هیچ پناهی نداره ولی چنان سختی ای در دوران جوانیش کشیده که هیج زن 60 ساله ای هم این زجرو سختی رو نکشیده.

    امیدوارم نخواهید بیشتر از این برای پسر و همسرتون سختی ایجاد کنید. تازه بر عکس باید همسرتون رو طوری حمایت کنید تا بتونه از این به بعد هم تنهایی با این همه خستگی پسرتون رو بزرگ کنه.
    همسرتون خودش از کارش پشیمون شده که دیگه با اون اقا رابطه نداره شما هم ایشون رو ببخش و بذار با خیال راحت فرزندتون رو بزرگ کنه.

    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  12. کاربر روبرو از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده است .

    اقای نجار (پنجشنبه 27 فروردین 94)

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 شهریور 94 [ 23:38]
    تاریخ عضویت
    1389-12-01
    نوشته ها
    190
    امتیاز
    5,807
    سطح
    49
    Points: 5,807, Level: 49
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,748

    تشکرشده 1,723 در 298 پست

    Rep Power
    33
    Array

    RE: زندگی خراب من


    بنظر من،اگه الان خانمتون ازتون طلاق میخاد و دیگه حاضر به ادامه زندگی با شما نیست به این خاطره که شما رو مسبب گناهی که کرده میدونه،الان ایشون عذاب وجدان دارن،همونطور که خودتون گفتین ایشون زن نجیبی بودن،ولی
    انقدر در تنگنا و تنهایی و مشکلات این زندگی قرار گرفتن که بهتون خیانت کردن(البته کار همسرتون اصلا توجیه پذیر نیست،هر چقدرم بهشون فشار میومد نباید اینکارو میکردن،ولی امان از این وسوسه ها و دلِ سیاهِ شیطون)

    اینکار شما که خانومتو با یه بچه تو مملکت غریب ول کردی به امون خدا،اصلا درست نبوده،یه زن احتیاج به حمایت و محبت شوهرش داره ولی شما حتی بخاطر اشتباهات خودت ایشونو قربانی کردین(قضیه بازداشت شدن ایشون بخاطر شما)

    این زندگی نبود که شما میکردین!(زن و شوهر هر کدوم تو یه کشور)هر دو الان دارین چوب ندانم کاریهاتونو میخورین.

    اقای کریمیان،زندگی بدون علاقه و محبت مثل زندگی برزخیه،اگه قصدت از نگه داشتن همسرت فقط اذیت کردن
    و انتقامه،اینکارو نکن،طلاقش بده.

    دنیا فقط این دنیا نیستا،هر چی بکاریم یا تو این دنیا یا حتما اون دنیا برداشت میکنیم.

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 تیر 90 [ 20:40]
    تاریخ عضویت
    1390-4-17
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    1,270
    سطح
    19
    Points: 1,270, Level: 19
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: زندگی خراب من

    سلام
    زندگی شما از اول زندگی نبوده، بار کج به منزل نمیرسد!
    شما می دونید اصلا داشتن یک شوهر کلاهبردار یعنی چی؟
    واقعا درک می کنید یا فکر می کنید عادی هست؟
    دارین اعتراف می کنید که بخاطر ساختن زندگی براش این کارها رو کردید، پس سایر نیازهای یک زن چی میشه؟
    میگید جعل مدرک کردید و باعث شدید بره به دادگاه، همون خانومی که خودتون میگید نجیب و از یه خانواده خوب بوده، بعد میگید عمدی نبوده! یعنی سهوا جعل مدرک کردید؟ یک زن چطور می تونه به شما اعتماد کنه؟
    اشتباه خانوم شما این بوده که از اول با شما سوخته و ساخته، این اشتباه خیلی از ما زن هاست، همه چیز رو میریزیم تو خودمون و خودمون رو داغون می کنیم برای ترس از طلاق یا دلسوزی یا نجابت یا هر چیزی
    من جای خانوم شما بودم می ذاشتم میرفتم
    طلاقش بدین بره، بهترین راه هست برای شما، و بیش از این زجرش ندید گناه داره
    نپرسید چطوری می تونم زجرش بدم که تاحالا خیلی موفق بودید در این زمینه

    اینها همه مال شش هفت ساله پیشه .هیچکدوم جدید نیست .اون از وقتی از ایران رفت دیگه مشکلی نداشت.فقط یکی دو سال اول که ممنوع الخروج بود و من نذاشتم بیاد ایران و یه بارم اونجا بخاطر پیدا کردن من گرفتنش ولی این دو سال اخیر دیگه هیچ مشکلی نداشت.همه چی براش فراهم بود.بهترین امکانات زندگی رو داشت .چرا پس پولمو می گرفت اگه منو دوست نداشت؟؟؟ چرا با پولای من با یه مرد غریبه عشق می کرد؟؟ اینا منو خیلی می سوزونه..کاش شما بودین اون مرتیکه کثیفو می دیدین.از خودش اقلا ده پانزده سالی بزرگ تر بود..آخه اون چی داشت که من نداشتم؟؟ زن خودشم بم گفت تو چی نداشتی که شوهر من داشت؟؟؟ یه مردک دراز لاغر مردنی کچل ..نمی خوام کفر بگم ولی نه پول داشت نه قیافه نه جوون بود.بخدا من صد سال اون لباسای تن اونو دلم نمیاد تنم کنم.خودشم خیلی گرون پوشه من نمی دونم چی اون مردو به من ترجیح داد؟ بخدا اینا جیگرمو می سوزونه.مردی که اگه زنش نباشه کمکش کنه به نون شبشم محتاجه.(اینا رو زنش گفت از قیافشم داد می زد).چرا زن من باید خودشو تا این سطح پایین بیاره؟؟؟ اینا هر کدوم یه علامت سوال گندست تو ذهن داغون من.
    اینایی که می گین مال سالها پیشه .مساله رو چرا اینقدر بزرگ جلوه می دین ؟؟زناییکه بخاطر شرایط مالی و گرفتاری های شوهرشون گیر می کنن کم نیستن.همشون باید برن اینکار رو بکنن.
    نمی دونم چی باید بگم ولی واقعا جیگرم سوخته.
    شما چرا اصرار به آزار زنی دارید که مادر بچه تونه؟می دونید اگه به قول خودتون موجب به زندان افتادنش بشید و یه روز بچه تون بفهمه شما چه کار کردید چه حالی می شه؟هر صدمه ای بهش بزنید نفر بعدی که صدمه می بینه فرزند شماست
    ببخشید و طلاقش بدید برای اینکه خودتون آزار نبینید

    طلاقش بدم!!!!! چرا؟؟ که بره با اون مرتیکه ایندفعه با خیال راحت خوش گذرونه؟؟ با پولای من؟؟ با هر چیزی که از صدقه سر من داره؟؟ من اینجا تو ایران جون بکنم از همه چی بگذرم که پول دربیارم بفرستم اون تختخواب مارکدار بخره یکی دیگه رو بیاره روش بخوابونه؟؟ اصلا با اونم نباشه می ره با یکی دیگه.عاشق سینه چاک که کم نداره.بره تو خونه ای که من با کلی عشق خریدم مبله اش کردم بره با یکی دیگه حال بکنه؟؟ اینبار با خیال راحت یکی رو بیاره تو خونه خودم بالا سر بچم؟؟؟؟؟این بچه رو چکار کنم .بخدا خیلی زور زدم بچه رو ازش دور کنم اصلا جدا نمی شه از این زن.هنوز نمی دونه مادرش هرزه ست.یه روزی می شناسدش بالاخره.
    می کشه شما به فکر خودت باش.پروندتو بیشتر از این سنگین نکن.
    من دو سه ساله خلاف نکردم هر چی بوده مال سابقه.یعنی یه مدرک دانشگاهی اینقد مهمه ؟؟ مگه اون دکتر رذل مدرک داشت انسان بود؟؟حالم از این درس به هم می خوره .من هر خلافی کردم دنبال زن شوهر دار نبودم.اصلا دنبال زن نبودم.این چه بلایی بود سرم اومد؟؟ من الان چند ساله تجارت می کنم.خود زنم منو انداخت تو راه درست کار .چرا اینکارو کرد وقتی نمی خواستم؟؟
    این تاپیکو باز نکردم بگم راهی نشونم بدین زجرش بدم.راهشو بلدم و تا اینکار رو نکنم زجه زدنشو نبینم آروم نمی شم .تازه اونم آرومم نمی کنه .فقط احساس می کنم مرگشه که بم آرامش می ده .می خوام بدونم چرا منو از زندگیش انداخته بیرون؟؟؟ به جای اینکه این مساله باعث بشه بچسبه به زندگیش هول می زنه برا طلاق برا آزادی .
    می خوام یه راهی بم نشون بدین بچمو ازش بگیرم .نمی خوام بچم زیر دست این زن هرزه باشه.چجوری بچه رو راضی کنم جداش کنم ازش؟؟
    بخدا اگه سرشو می انداخت پایین می چسبید به زندگیش نمی ذاشتم آب تو دلش تکون بخوره ولی الان جواب اطرافیانو چی بدم؟یه عمر پز زنمو دادم پز قیافشو شعورشو تحصیلاتشو نجابتشو خانمیشو الان فامیل چه حرفایی بم می زنن؟
    بخدا دیگه حالم ازش به هم می خوره.یاد اون قربون صدقه ها و تکیه کلامایی که با اون اشغال به کار می برد می افتم .چطوری تونست اینکار رو بام بکنه ؟ نفرت همه وجودمو گرفته.

    دلم نمی خواست آبروشو جایی ببرم اسمشم نمی یارم ولی همه انگار می دونن کیه و در مورد کی صحبت می کنم.من تاپیک قبلیشم اتفاقی پیدا کردم.موضوعاتو خیلی پررنگ نشون داده بود .هر کی ندونه فکر می کنه من یه اژدهای مخوفم! اینا همش چرنده .این مسایل توی همه زندگی ها هست .چرا این اصرار داره اینقدر تکیه کنه که اذیت شده!! در صورتیکه اصلا هم اذیت نشده اگه من هر کاریم کردم تو این زندگی اون با اینکارش هزار برابر جبران کرد.من بچه بودم وقتی ازدواج کردیم خیلی خام بودم.اون موقع اصلا نمی دونستم زن داری چجوریه!!!!! هنوزم تو حال و هوای مجردیم بودم.به جان پسرم هیچ کاری رو روی قصدوغرض انجام ندادم .من فقط می خواستم زندگیم بهترین باشه.وقتی نتونستم مدرک بگیرم از دانشگاه و اونجا رو وزارت علوم منحل کرد این برام یه عقده بزرگ شده بود.نمی خواستم کسی فک کنه زندگی خوب فقط با درسه.بخدا این جوابم نبود.من هیچی از این زن دریغ نکردم.اون کارش برام یه عقده شده این سر قضیه شده اینکه منو کنار زده!!! کسیکه این وسط همه چیشو باخته منم اون دنبال طلاقه؟؟اون برای من شرط می ذاره که چکار کنم؟؟از وقتی اینو فهمیدم دیگه نمازم نمی خونم.به هیچی عقیده ندارم.اگه خدایی بود اینهمه زجر منو می دید.

    همین الانشم من بش کمک نکنم نمی تونه خودشو اداره کنه .حنی نمی تونه خرج مدرسه بچشو بده!!!! به چیش اینقدر مغروره!!!؟؟؟ بهش گفتم بیا با دستخط خودت بنویس که اینکار رو کردی تا طلاقت بدم .باید اینو همه ببینن.همین بلا رم سرش میارم.باید بفهمه چیکار کرده با زندگیش.


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:31 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.