سلام به همگی .
راستش مردد بودم که حرفام رو بنویسم یا نه اما برای یک بار هم که شده تصمیم گرفتم حرف دلم رو به زبان بیارم بلکه فرجی در کارام حاصل شد.
من هم مثل هر دختر دیگه ای از دوران دبیرستان و حتی زودتر خواستگارانی برا ازدواج داشته ام اما به دلیل علاقه شدیدم به تحصیل بدون حتی یه لحظه فکر کردن جواب رد میدادم و این مساله همچنان ادامه داشت .تا اینکه پارسال با یکی از دوستانم هم صحبت شدم درباره این مساله که بد جور از اون موقع درباره آینده خودم دچار نگرانی شده ام،دوستم 28 سال سن داره و میگفت که من اشتباهی مرتکب شده ام و اون هم این بوده که مثل من به همه خواستگارهاش جواب رد داده و الان مثل سابق خواستگاری نداره و....
من هم واقعیتش از اون موقع ترسیده ام درسته که اندکی از علاقه ام به ادامه تحصیل کم نشده اما روی روند درس خوندنم به شدت تاثیر بد گذاشته ،میترسم همین طور غرق درس خوندن بشم که وقتی به خودم بیام که دیر شده باشه و کیس مناسبی با توجه به تحصیلاتم پیدا نکنم.
از پارسال تا حالا 5 تا خواستگار رو رد کردم هر کدوم به یه دلیل یا تحصبلات داشتن و کار نداشتن یا تحصیلات نداشتن کار داشتن و ......
الان این طوری هستم خدا میدونه چند سال دیگه اصلا نمیتونم تصمیم بگیرم
از طرفی هیچ تعادلی ندارم یعنی به صورت افراطی فقط درس خوندن بلد هستم در کنارش هر مساله ای از جمله ازدواج مطرح بشه کل زندگی ام به هم میریزه
نمیدونم چی کار کنم دلم میخواد زندگی ام سر و سامون بگیره و یاد بگیرم در کنار درس خوندن به جنبه های دیگه ای هم برسم اما راهش رو بلد نیستم سر درگم هستم
به خواستگارام در هر مقطعی فکر میکنم سریع میزارمش کنار در حد یکی دو هفته بهش فکر میکنم وقتی می بینم مزاحم درسم میشه .....اما اینجور که نمیشه من دوست دارم همیشه چیزهای جدید یاد بگیرم نمیتونم که به خاطر این موضوع همواره مجرد بمونم.
یه دنیا ممنون میشم شما خواننده عزیز به من کمک و راهنمایی کنید
علاقه مندی ها (Bookmarks)