به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 31
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 آذر 90 [ 13:35]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,774
    سطح
    24
    Points: 1,774, Level: 24
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 64 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Question فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    سلام
    من عضو جدید هستم
    راستش یه مشکل دارم , یعنی شاید تنها مشکل و بزرگترین مشکل زندگی منه.
    نمیخوام زیاد توضیح بدم چون خیلی طولانیه, من با شوهرم فامیل هستیم ولی بعد از عقد مشکلات زیادی با مادر شوهرم (فقط مادر شوهرم داشتم و دارم). از یه خانواده فرهنگی هستم و لیسانس مهندسی شیمی دارم , درحال حاظر 27 سالمه و 22 سالگی ازدواج کردم . شوهرمو خیلی دوست دارم اونم خیلی بهم علاقه داره , وضع مال خوبی داریم , هردومون کار میکنیم و همه فامیل از این که ما اینقدر زود پیشرفت کردیم و خونه و ماشین از خودمون داریم متعجبن, همیشه به خانواده شوهرم و به خصوص مادر شوهرم احترام گذاشتم و با همه صمیمی هستم به غیر از مادر شوهرم البته اون با من مشکل داره و هیچ وقت نفهمیدم چرا .
    من با همسری هیچ مشکلی ندارم حتی مشکل کوچیک.
    تو این 5 سال مادر شوهرم خیلی من رو اذیت کرد , بهم تهمت زد , باورتون نمیشه وقتی منو آزار میده چه لذتی میبره , اونقدر که حتی شوهرم هم متوجه شده و بارها خواسته باهاشون قطع رابطه کنه ولی من نذاشتم چون دلم نمیخواد اونو از خانوادش جدا کنم , حتی وقتی ناراحتم میکنه حتی یه دقیقه باهاش قهر نمیکنم به خاطر شوهر عزیزم چون نمیخوام ناراحتیشو ببینم.
    اونقدر به مادر شوهرم خوبی کردم که حتی دختر به مادرش اینقدر خوبی نمیکنه.
    نمیگم اون تا حالا خوبی در حقم نکرده ولی اینقدر در مقابل بدیها کم بوده که به زور یادم میاد.
    ولی به هر حال مشکل من تازه شروع شده و اونم با اومدن یه عروس جدید ه. آخه برادر شوهرم که خیلی دوسش دارم و با هم صمیمی هستیم داره ازدواج میکنه ولی هنوز چیزی نشده , حتی عروس جدید رو کامل نمیشناسن اینقدر ازش تعریف میکنه ( مادر شوهرم) که فکر میکنی فرشته است البته منم دیدمش ولی از نظر من به درد عروسک بازی میخوره تا شوهر داری. آخه 15 سالشه تازه رفته تو 15 سال . درس نخونده خیال درس خوندنم نداره , تک بچه است و پدرش هم فوت کرده و مادش با یک مردی هم سن پدر خودش ازدواج کرده . میخوام کمکم کنید با این برخوردایی که از مادر شوهر خواهم دید چکار کنم , در ضمن من کسی نیستم که به هیچ عنوان به مادر شوهرم یا هر بزرگتر دیگه ای بی احترامی کنم . نمیتونم حرفایی رو که مادر شوهرم میزنه به شوهرم بگم چون ناراحت میشه و با مادرش دعوا میکنه ( قبلا این اتفاقا زیاد افتاده) میگه تحمل ناراحتی تو رو ندارم , منم نمیخوام با مادرش دعوا کنه. چکار کنم که بی احترامی نشه ولی چیزی رو که حقمه بگیرم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید ترگل1 تشکرکرده است .

    ترگل1 (دوشنبه 06 تیر 90)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 06 بهمن 91 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1390-3-25
    نوشته ها
    118
    امتیاز
    1,470
    سطح
    21
    Points: 1,470, Level: 21
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    270

    تشکرشده 270 در 103 پست

    Rep Power
    24
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    سلام الهام جان
    به همدردي خوش اومدي
    اولا بگم من خيلي نميتونم راهنماييت كنم چون من ازدواج نكردم ايشالا بقيه ميان و بهتر راهنمايي ميكنن
    دوما بابت اين كه ميگي مشكلات خودت و مادر شوهرت را به همسرت انتقال نميدي و بهش نميگي كه چيكار ميكنه مادر شوهرت واقعا افرين
    به همين روال ادامه بده چون اگه بخواي بگي اون از دست مادرش ناراحت ميشه ولي خوب مادرشه و كار زيادي هم از دستش بر نمياد پس يه جورايي ميمونه چيكار كنه
    و با توجه به اين كه گفتي حتي ميخواسته باهاشون قهر كنه پس مطمئنا اون خودش بعضي وقتا بدون حضور تو بهشون تذكر ميده
    ولي در مورد عروس جديد
    عزيزم بد قضاوت نكن در موردش، تو چون از مادر شوهرت دلخوري و اونم از عروس جديد خيلي تعريف ميكنه تو يه كم تحريك ميشي
    تو رفتار عادي باهاش داشته باش ، اون بنده خدا كه گناهي نكرده در رابطه با مادر شوهرت
    حتي ممكنه به اون درباره تو بد گفته بشه،تو با رفتارت ثابت كن كه دروغ ميگن و شما خيلي بهتر از اين رفا هستي
    در مورد قضيه اصلي هم انشا الله حالا ميان و با نظراي خوبشون كمكت ميكنن
    لباسها در آب کوتاه میشوند و برنج ها دراز. در درازای زندگی برنج باش و در پهنای آن، لباس.
    واگر عمق این پند را نفهمیدی, بدان که تنها نیستی!

  4. 5 کاربر از پست مفید mohsenn تشکرکرده اند .

    mohsenn (چهارشنبه 12 مرداد 90)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 15:40]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    4,461
    سطح
    42
    Points: 4,461, Level: 42
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,177

    تشکرشده 2,204 در 465 پست

    Rep Power
    59
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    سلام دوست عزيز. قبل از هرچيز بابت اين همسرداري مدبرانه بهت تبريك ميگم. آفرين.
    ببين عزيزم، مادر شوهرتون فرضا با شما مشكل داره.... خب اين مشكل خودشه، نه شما. شما فقط نسبت به ايشون وظيفه ي خودت رو به عنوان يه عروس انجام بده. به عبارتي وقتي شما انقدر با همسرت خوشبختي، چه اهميتي داره كه مادر شوهرتون از شما خوشش بياد يا نياد. ما كه نميتونيم دوست داشته شدنمون رو به ديگران تحميل كنيم. اما از نظر وجداني، به هر حال شما عروس اون خانواده ايد و چه خوبه اگر بي منت و بي چشم داشت، بزرگواري رو در حقشون تمام كنيد. با اين كار به خودتون عزت نفس ميدين و هيچ چيز هم از شما كم نخواهد شد.
    تنها راه حل شما فقط همينه كه اهميت ندين و در مورد كارها و حرفاشون قضاوت نكنيد و همچنين پل هاي پشت سرتون رو خراب نكنيد و تنها مراقب باشيد اين عدم رضايت از مادر شوهر، يه وقت فاصله ي بين شما و همسرتون نشه.
    در مورد عروس جديد هم همانطور كه mohsenn عزيز اشاره كردن، بهتره خواهرانه باهاش رفتار كنيد و مواظب باشيد در موردش با انصاف فكر كنيد و باهاش برخورد كنيد.

  6. 5 کاربر از پست مفید shabe barooni تشکرکرده اند .

    shabe barooni (دوشنبه 06 تیر 90)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    سلام الهام عزیز. خوش اومدی به تالار همدردی

    بهت تبریک می گم که 5 سال خانومی کردی و نذاشتی چیزی بین شما و همسرت فاصله بندازه. این همه درایت و تلاش برای حفظ زندگیت ارزشمنده و تحسین بر انگیز. قدر خودتو بدون


    نوشتی چیکار کنم که حقمو بگیرم ...
    دقت کردی شما از همین الان داری راحع به عروس جدید و رابطه های آتی، توی ذهنت مشکل دست و پا می کنی؟ ...

    اولا ازت خواهش می کنم، نگاهت به این موضوع رو عوض کن. این یه "مشکل" جدید نیست. یه "موضوع" جدیده که شما می خوای مدیریتش کنی.
    متوجه منظورم میشی؟ می خوام تو ذهن خودت هی بزرگش نکنی و منتظر رخدادش ...


    دوما: عروس جدید سنش کمه و بی تجربه. هم می تونه تحت تاثیر محبتت قرار بگیره، هم گاهی رفتار ناپخته ای داشته باشه که آزارت بده، هم می تونه یه خواهر کوچیک باشه واست، هم یه پایه که دو تایی زخم زبون مادر شوهر رو خنثی کنید ( این آخری شوخیه)
    خلاصه ملغمه ای از شیرین و ناشیرین. من در شما این توانایی رو می بینم که شیرینی ها رو دریافت کنی و تلخی ها رو فراموش ... غیر از اینه؟

    سوما: در مورد مادر شوهرت، هر جا رو دیدی می تونی دوستانه و محترمانه دلخوریت رو بروز بدی، دریغ نکن. اینجا یه مرز خیلی خیلی باریک هست. می دونم که حواست هست و می دونی که چقدر اینجاها رو محتاطانه باید قدم بر داری. هر جا رو هم که دیدی نمیشه گفت یا گفتنش توفیری نداره، به این فکر کن که رفتار مادر شوهر هر جور که باشه و هر قدر هم بی انصافانه، در برابر عشق شما به همسرت هیچه. حقیقتا هم همینه، قلبت رو دریا کن عزیزم. دریا دیدی چه جوری همه چی رو توی خودش فرو می بره و آب از آبش تکون نمی خوره؟! چقدر خوشبخی واقعا. چقدر خوشبختی که همسرت، باهات همدلی می کنه. با کم نگه داشتن شکایت ها و درددل ها( تو این مورد البته!) همیشه اونو نسبت به خودت حساس نگه دار ... به قول بچه ها بذار قلبش هری بریزه پایین واسه اشکات ...

    چهارما: برای بخشنگی هم دریا باش. نکنه تو از اونایی هستی که محبت کردن رو معامله می دونن؟! یکی دادن باید یکی بگیرن؟!
    ده تا بده هیچی نگیر. اصلا هزار تا بده بدون چشم داشت باز پرداختش. لطف بیش از حد توقع میاره؟! خب بیاره.
    شما یه راه و روش درست واسه خودت انتخاب کن و همیشه همونطوری رفتار کن. رفتار استوار و شخصیت بزرگوار شما به مرور همه رو وادار می کنه به شما احترام بذارن و تحسینت کنن.

    موفق باشی بانوی دوست داشتنی



  8. 10 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آویژه (دوشنبه 06 تیر 90)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 آذر 90 [ 13:35]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,774
    سطح
    24
    Points: 1,774, Level: 24
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 64 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Question RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    سلام محسن جان , شب بارونی عزیز و آویژه گل
    خیلی خیلی خوشحال شدم وقتی دیدم جوابمو دادید . راستش من اصلا در مورد عروس جدید بد فکر نمیکنم و میدونم توانایی اینو دارم که باهاش مثل یه خواهر باشم همونطور که با خواهر شوهرم هستم . حرفای مادر شوهرم نمیتونه باعث بشه من با عروس جدید بد رفتاری کنم چون به قول شما اون مقصر نیست ولی چون به کسی نمیگم ( البته بعضی مواقع با خواهر شوهرم صحبت میکنم ولی ازش میخوام فقط به درد دلم گوش بده و هیچی به شوهرم و به مادرش نگه )داشتم میگفتم چون به کسی نمیگم خودم اوضاع روحیم بهم میریزه و چون نباید شوهرم بفهمه بیشتر اذیت میشم .اون وقتی میبینه من ناراحتم خیلی غصه دار میشه حتی بیشتر از من . به نظر شما من چکار کنم که این حرفارو نشنیده بگیرم. در ضمن من مطمئنم مادر شوهرم از بدی من به عروس جدید چیزی نمیگه چون قبلا در مورد من این کارو کرده و جوابی نگرفته و همه فامیل حتی خواهر و برادر خودش بهش معترض شدن که چرا این حرفها رو در مورد من زده. من نمیتونم اینجا کامل توضیح بده مادر شوهرم باهام چیکار کرده اگه بگم همه شما افسردگی میگیرید اونوقت اگه دختری ازدواج نکرده عمرا دیگه ازدواج کنه. ( تا 20% شوخی بود ولی بقیش کاملا جدی بود)
    راجع به این که میخوام حقمو بگیرم باید بگم که من به خانواده شوهرم احترام میذارم و محبت میکنم و خلاصه کارهای زیادی براشون انجام میدم ولی در مقابل تنها انتظاری که دارم احترامه فقط همین اونم در حد اینکه عروس خانوادشون هستم نه بیشتر .
    میخوام یه نمونه از حرفایی که میزنه و آزارم میده براتون بگم : قبل از اینکه برن خواستگاری عروس جدید برادر شوهرم مثل همیشه( اون 27 سالشه و ما از بچگی با هم صمیمی بودیم ) ازم نظر خواست من گفتم خیلی بچه است بهش گفتم اون تا بخواد بزرگ بشه و عاقل تو رو پیر کرده ( اینم بگم هنوز 15 سالش تموم نشده حتی شناسنامش هنوز عکسدار نمیکنن) مادر شوهرم گفت نه همین خوبه هیچی نفهمه بهتره من ایندفعه دیگه سرم کلاه نمیره یکیرو میگیرم که زورم بهش برسه تازه تک بچه هم هست هی نمیخواد بره خونه خواهر برادرش( من یه برادر و سه خواهر دارم فقط یکی از خواهرام ازدواج کرده 2 ساله تو این 2 سال 3 بار رفتم خونش ولی مادر شوهرم همیشه فکر میکنه من همش خونه فامیلای خودم میرم هر چی هم خودم و شوهرم بهش میگیم که اینطور نیست فایده نداره.)
    پدر شوهرم میگه این همیشه زبونش نیش داره نه من تونستم عوضش کنم نه شما میتونید . مادر شوهرم حتی معمولی ترین حرف رو هم نمیتونه عادی بیان کنه همه ی حرفاشو با نیش و کنایه میگه. من دیگه ازش خسته شدم باورتون نمیشه همین که دهنشو باز کنه میدونم چی میخواد بگه . من باهاش چیکار کنم . یکی کمکم کنه!!!!
    ببخشید اینقدر طولانی شد , دلم خیلی پره

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 دی 92 [ 09:56]
    تاریخ عضویت
    1389-1-24
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    3,121
    سطح
    34
    Points: 3,121, Level: 34
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 79
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    445

    تشکرشده 379 در 146 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Exclamation RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    با سلام خدمت الهام خانم.
    مدیریت شما در زندگی واقعا قابل تحسینه ولی به نظر من الان داری خیلی حساس برخورد می کنید من هم یه جاری دارم و بعضی اوقات از طرف خانواده شوهرم کمی بین ما فرق می گذارند و قبلا خیلی ناراحت می شدم و غصه می خوردم . من سرکار می رم دانشگاه رفتم و ... ولی هیچ کدوم از اینها رو نداره فقط خیلی زبون داره به خاطر همین من خیلی اذیت شدم ولی الان اصلا به روی خودم نمی یارم چون خودم و دیگران می دونیم که چی به چیه . همه عاقل هستند و خوب و بد رو می تونند تشخیص بدهند شما فقط سعی کن همیشه خودت باشی و احترام بگذاری کاری نداشته باش که طرف مقابل چی می گه . دیگه به نیش و کنایه مادر شوهر هم توی این مدت باید کنار اومده باشی وقتی مدل حرف زدنش اینطوریه شما چرا به دل می گیری. از الان به بعد سعی کن خیلی حساس نشوید و اینو بدنید که شما عضو این خانواده هستید و همه دوستتون دارند بخصوص شوهرتون که با هم مشکی ندارید خدارو شکر.
    پس سعی کنید همین شرایط رو حفظ کنید و با حساسیت از دست ندهید.
    اینکه مادر شوهرتون گفته یکی رو بگیرم زورم بهش برسه خوب این خیلی خوبه که زورشون به شما نمی رسه من که اگه مادرشوهرم یه همچین حرفی می زد بهم تا یه هفته جشن می گرفتم چون عروسی بودم که نتونسته بهم زور بگه نه؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!.
    ببین یک کمی حرفهای مادرشوهرت رو از روی شوخی برداشت کن یک کمی شون رو از روی سن زیادشون یک کمی شو از روی این که مادر هستند و نصیحت می کنند و خلاصه اگه دیدت نسبت به حرفهای مادرشوت عوض بشه و هر دفعه صحبت هاشو بگذاری پای یه تجربه دیگه از دستشون ناراحت نمی شه اینو می گویند سیاست برخورد با مادرشوهر من که این کارو کردم و نتیجه داده باور کن خیلی وقتها حتی اون اوایل شوهرم بهم می گفت مامانم آدم رکی هست و اگه چیزی بهت گفت ناراحت نشو ولی من با این طرز فکری که بهتون گفتم برخوزد کردم و با اینکه توی یک خونه زندگی می کنیم خداروشکر تاحالا دلخوری بینمون پیش نیومده.

  11. 3 کاربر از پست مفید mamosh تشکرکرده اند .

    mamosh (چهارشنبه 08 تیر 90)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 آذر 90 [ 13:35]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,774
    سطح
    24
    Points: 1,774, Level: 24
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 64 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    سلام mamosh عزیزم
    اولا خیلی ازت ممنونم که جوابمو دادی اینجا هیشکی به من کمک نمیکنه , راستش من مشکلم مهمتر از این حرفاست , اصلا این طور نیست که من خیلی حساسیت به خرج میدم در واقع مادر شوهرم منو حساس میکنه , من توی این پنج سال زندگی باهاشون خیلی اذیت شدم , قبلا خیلی آروم بودم ولی الان فوق العاده عصبی شدم , صبرم خیلی زیاد بود ولی الان در حد صفر شده , توی تمام زندگیم یاد ندارم با کسی دعوا کرده باشم یا قهر یا از کسی دلخور شده باشم یا باعث ناراحتی کسی شده باشم نه دشمن داشتم نه دشمن کسی بودم , نه که آدم بد دوروبرم نبود , چرا بود ولی با صبری که من داشتم همه اونا به مرور باهام دوست میشدن و واقعا خجالت زده , تا وقتی که ازدواج کردم الانم فقط با مادر شوهرم مشکل دارم , همش میخواد منو با حرفاش آزار بده , پدر شوهر من تو کارهایی که به قول خودش زنونه است دخالتی نمیکنه فقط دست تو جیبش میبره و پول میده , میخوام اینو بگم برای عقد من مادر با مادر شوهرم و مامانم و شوهر جون رفتیم حلقه بخریم باورتون نمیشه همین حلقه رو با کراهت تمام برای من خرید نمیخوام خیلی شرح بدم اما وقتی یاد اون روز میوفتم تمام بدنم میلرزه , خب منم تازه عروس بودم یه آروزهایی برای اون روزا داشتم, حالا چند روز پیش خونشون بودیم میگفت رفتیم با عهدیه جون انگشتر نامزدی و حلقه بخریم پدرشوهرت کفت اصلا فکر پولشو نکنید هر چی دوست داره براش بخرید ( میدونم برای منم همین حرفو زده چون خیلی دوسم داره) 600 هزار تومن دو تا انگشتراش شدن ( انگشتر نامزدی منو که خودشون خریدن انگشتر عقدم که منو بردن ولی خودش انتخاب کرد هردو شون رو هم 60 هزار تومن شدن فکر کنم سبکترین انگشترایی بود که اونموقع میشد خرید خواهرم چند ماه بعد از من عقد کرد حلقه ازدواجشون 200 به بالا شد ) نه که بگم مسائل مالی که برام مهمه نه به خدا اینطوری نیست دلم از این میسوزه که با همه ی برتری که نسبت به عروس کوچولوی جدید دارم که تازه فهمیدم دو ماه دیگه 14 سالش تموم میشه نه تنها از لحاظ مالی بلکه حتی کارایی که خانواده پسر برای عروس انجام میدن رو هم برام انجام نداد مثلا بعد از عقد پا گشام نکرد اصلا حتی خودم هم تنها دعوت نکرد فردای عقد که تو محضر هم انجام شد زنگ زد خونمون گفت اگه میای اینجا پاشو بیا. من خیلی ناراحت شدم نرفتم , ظهر که شوهرم از سر کار برمیگشت اومد دنبالم و بردم خونشون, پاگشای من این بود. به همه ی فامیلاش گفت هیشکی حق نداره دعوتشون کنه هیچکس منو توی فامیلاشون دعوت نکرد البته همشون بعدا که منو شناختن پشیمون شدن ولی چه فایده , روزایی که میبایست روزای شادی برام باشه همش ناراحتی بود . حالا برای این عروس کوچولو که هنوز عقدم نکردن مراسم جشن عقد داره برقرار میکنه , از الان به فکر مهمونی پاگشاست که کیارو دعوت کنه و چی درست کنه , حالا فقط این چیزا نیست , هیچ کاری به عنوان خانواده شوهر برای من انجام نداد و بدتر از همه اینکه جلوی فامیلش بارها و بارها بهم توهین کرد حتی بهم تهمت زد ( بدترین تهمتی که میشه به یه دختر پاک که حتی توی صورت هیچ پسری نگاه نکرده زد) پیش خودم جلوی دیگران بار ها و بارها میگفت من تا پسرم زن نگرفته بود خوشبخت بودم همه ی بدبختیام از وقتی شروع شد که پسرم زن گرفت , شاید باور نکنید ولی این حرفارو اینقدر همه جا زد که حتی به گوش همکارای شوهرم هم رسید . نمیگم شوهرم این وسط کاری نمیکرد ولی بیچاره کاریم از دستش بر نمیومد , پنج سال پیش جشن عقد خرج داشت ولی حالا با این همه گرونی و خرجای زیاد میگه جشن عقد که خرجی نداره پسرم آرزو داره عروسم آرزو داره باید براشون جشن بگیریم اینا رو جلوی من میگه تا منو حرص بده . به خدا دیگه خسته شدم از یه طرف عاشق شوهرمم و از یه طرف تحملم تموم شده تا حالا فقط رفتارای مادر شوهر با خودمو بایستی تحمل میکردم حالا این تفاوتها رو هم باید تحمل کنم که به یه دختر 14 ساله چقدر احترام میذاره اونوقت من که اینهمه هم بهش خوبی میکنم انگار نه انگار ,من که تفرینش کردم ازش نمیگذرم 5 ساله روزگار منو سیاه کرده . تو رو خدا کمکم کنید , دارم به رفتن فکر میکنم با این که خیلی شوهرم رو دوست دارم ولی میخوام ولش کنم و برم , اونم بی خبر , میدونم اگه بهش بگم نمیذاره , بدون من نمیتونه تحمل کنه , منم نمیتونم , ولی میخوام برم الان یه هفته است دارم بهش فکر میکنم هیچکسم کمکم نمیکنه , دیگه یک ذره صبر ندارم , من نمیتونم از شوهر بخوام از مادرش دست بکشه چون اون مادرشه به همین خاطر حس میکنم بهترین کار اینه که خودم برم . مادر شوهرم همیشه آرزوی چنین روزی رو داشت من نمیخواستم اون به خواستش برسه باهاش جنگیدم هرچی بدی کرد خوبی کردم هرچی توهین کرد احترام گذاشتم ولی فایده نداشت . دوستا و آشنایان میگفتن یه روز قبل از عروسیتون دیدیمش بهش مبارک باد گفتیم جواب داده حالا که هنوز چیزی نشده حالا بذاری ببینیم فردا شب تموم میشه . نمیدونید صبح عروسی کاری کرد که من گفتم نمیخوام و میخواستم خودم عروسیمو بهم بزنم که اطرافیان نذاشتم بعدم با چشمای اشکی و ورم کرده رفتم آرایشگاه. شرحش خیلی مفصله....
    تو رو خدا کمکم کنید به دوستاتون بگید بهم کمکم کنن هیچکس کمکم نمیکنه .
    نمیخواستم بگم مشکلم خیلی بحرانیه فکر میکردم اگه مختصری توضیح بدم با کمک دوستان میتونم حلش کنم ولی به جز 3- 4 نفر کسی کمکم نکرد . خواهش میکنم زندگی من در خطره . تحمل من توم شده , یکی کمکم کنه

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 بهمن 90 [ 09:07]
    تاریخ عضویت
    1390-3-23
    نوشته ها
    40
    امتیاز
    1,750
    سطح
    24
    Points: 1,750, Level: 24
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 37 در 16 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    [color=#800000]

    سلام الهام جان

    خيلي سخته واقعا خدا بهت صبر بده

    يه سوال ازت مي خوام بپرسم تو و همسرت خودتون همديگر رو انتخاب كرديد يا مادرش تو رو براش انتخاب كرده؟

    اگه شما دو تا همديگر رو خودتون انتخاب كرديد احتمالا مادر شوهرت از اين موضوع كه تو انتخاب اون نبودي ناراحته و

    اين رفتار هارو با تو مي كنه و حالا مي خواد با اين رفتارها نشون بده كه عروسي كه خودش انتخاب كرده براش عزيز تره

    سعي كن حرص نخوري و من فكر مي كنم تشكيل زندگي براي يك دختر 14 ساله خيلي سخت باشه و مطمتئناً برادر شوهرت و اين دختر كوچولو با مشكل روبه رو خواهند شد و اين وسط مادر شوهرته كه هم پشيمون مي شه و

    هم انقدر مشغول مي شه كه مطمئناً دست از سرتو بر خواهد داشت

    و از طرفي مادرشوهرت اين دختر كوچولو رو به عنوان عروس انتخاب كرده تا بتونه هرجور بخواد تربيتش كنه و اونو زير دستش قرار بده

    تو زندگي با ارزشتو فداي نفشه هاي مادرشوهرت نكن اون همينو مي خواد كه ثابت كنه هركسي لياقت عروس خانواده ما شدن رو نداره و اگه داره اين همه اين عروس رو تحويل مي گيره واسه اينه كه دهنشو ببنده و زير منت مادرشوهرش بره تا هرچي مادرشوهرش بهش گفت انجام بده

    اما چون از اول مي دونسته تو تحصيل كرده هستي و عاقل و بالغي و زير بار هر حرفي نمي ريري واسه همين كارزيادي برات نكرده

    سعي كن با صبر زياد اين دوره سخت رو پشت سر بگذاري و به روزهايي فكر كن كه دختر كوچولو كلفت مادرشوهرت شده و ديگه اون كاري با تو نداره و سرش گرم مسائل و مشكلات زندگي پسرش هست

    زندگي زناشويي مثل احداث يك ساختمون هستش كه زن و شوهر پايه هاي ساختمان هستند اگه پايه هاي ساختمان محكم و مقاوم نباشن اون ساختمون زود آوار مي شه

  14. کاربر روبرو از پست مفید شكوفه تشکرکرده است .

    شكوفه (شنبه 11 تیر 90)

  15. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 آذر 90 [ 13:35]
    تاریخ عضویت
    1390-4-06
    نوشته ها
    64
    امتیاز
    1,774
    سطح
    24
    Points: 1,774, Level: 24
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    64

    تشکرشده 64 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    سلام شکوفه جان
    ممنون از محبتت
    راستش ما با خانواده شوهرم فامیل هستیم , یعنی از فامیل پدر شوهرم هستیم , مادر شوهرم قبل از این که من عروسش بشم دائما بهم میگفت تو , توی این فامیل تکی , لنگه تو پیدا نمیشه , بارها در گوشم میگفت تو عروس خودمی , راستش شوهرم هم خیلی منو دوست داشت تا اونجا که همه فامیل میدونستن منم دوسش داشتم ولی هیچکس اینو نمیدونست حتی خودش. اما نمیدونم چی شد که مادر شوهرم از اول شب نامزدی شوع کرد به اذیت کردن یه بار مامانم بهش گفت تو که میخواستی اینقدر اینا رو اذیت کنی چرا اومدی خواستگاری گفت آخه فکر نمیکردم شما قبول کنید . گفتم پسرم ناراحت نشه باهاش میام شما که رد کردید میرم براش جایی دیگه خواستگاری . اصلا حرفاش با هم سازگار نیست . معلوم نیست چی میخواد . بخدا منم بهت خیلی احترام میذارم همه جلوی خودم بهش میگن خوش به حالت چه عروسی داری , هر چی توی خونشون ببینی که جلب توجه میکنه من براش خریدم حتی پرده خونشو. ولی اصلا به روی خودش نمیاره .
    تو رو خدا چه کار کنم اون تازه شروع لذت بردنشه نمیتونم تحمل کنم جلوی یه دختر 14 ساله هم بهم توهین کنه . در ضمن اون با این عروس هم موافق نبود خودش رفته بود خواستگاری ولی خوشش نیومد اما برادر شوهرم خوشش اومد منم از این میسوزم چطور اون یه دفعه عزیز شد اونوقت من که اینقدر خوبی کردم ......
    شب نامزدی من جلوی همه مهمونا گفت من چادر سرش نمیکنم به یکی دیگه بگید ...
    نمیدونید دارم چی میکشم میخام زندگیمو ول کنم و برم فقط نگران مامانم هستم ..

    تو رو خدا به دوستاتون بگید کمکم کنن تو رو خدا

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 06 بهمن 91 [ 19:17]
    تاریخ عضویت
    1390-3-25
    نوشته ها
    118
    امتیاز
    1,470
    سطح
    21
    Points: 1,470, Level: 21
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 30
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    270

    تشکرشده 270 در 103 پست

    Rep Power
    24
    Array

    RE: فرق گذاشتن خانواده شوهر بین دو عروس

    سلام الهام جان
    يعني چي من ميخوام برم
    تو زندگي خوب خودت و همسرت و حتي خانواده ات را ميخواي خراب كني براي حرف ها و نيش و كنايه هاي يكي ديگه!؟ اين حرفا ديگه نزن
    يه سوال دارم شما چند وقت يه بار به خونه مادر شوهرت ميري؟
    من فكر ميكنم شما زياد رفت و امد ميكني باهاشون
    اگه حرفم درسته چرا كمترش نميكني؟مثلا تو هفته اي يه بار برو يا ده روز يه بار و تو اين بين هم همسرت يه بار هم خودش تنهايي بره
    اينجوري چون كمتر ميبينيش،خوب كمتر هم ناراحت ميشي
    البته يه جوري برخورد كن(كه ميدونم اين كارا ميكني)كه شوهرت ناراحت نشه و غير مستقيم بهش بفهمون كه اين كه شما كمتر بريد اونجا با توجه به رفتار هاي مادرشون باعث ميشه كمتر دلخوري تو زندگيتون بوجود بياد
    و يه چيز ديگه گفتيد حتي پرده هاشونا شما خريديد،من برداشت ميكنم كه شما به خاطر رفتارهاي مادر شوهرت سعي ميكني با محبت بيشتر اونا به خودت جلب كني!؟
    اين محبتت را كمتر كن،شما دختر اون خانواده نيستي بلكه عروسشون هستي پس مثل عروس ها محبت كن نه دخترها
    باهاشون مهربون و محترمانه برخورد كن و درعين حال رسمي
    و موضوع اخر شما داري زياد به اين موضوع فكر ميكني و اين كار باعث ميشه موضوع برات حادتر بشه
    البته با توجه به صحبت هات قبول دارم خيلي سخته ولي با فكر كردن زياد بهش،داري خودتا بيشتر حساس ميكني
    پس سعي كن رفت و امدت را كمتر كني باهاشون نسبت به قبل(البته خيلي هم كم نكن هاكه شوهرت و بقيه اعضا خانواده اش كه فكر ميكنم ادم هاي خوبي هستن ناراحت بشن) و كمتر هم به اين موضوع فكر كن و ذهن و فكرتا مشغول روابط خوب خودت با شوهرت يا خواهر شوهرت و همچنين پدر شوهرت كن
    لباسها در آب کوتاه میشوند و برنج ها دراز. در درازای زندگی برنج باش و در پهنای آن، لباس.
    واگر عمق این پند را نفهمیدی, بدان که تنها نیستی!

  17. 2 کاربر از پست مفید mohsenn تشکرکرده اند .

    mohsenn (دوشنبه 13 تیر 90)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. منم دوس دارم یه ازدواج موفق جوری ک خودم میخام داشته باشم:(((
    توسط SHahr-Zad در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 مهر 93, 23:50
  2. ریخت منحوس جاریمو دیگه نمیبینم
    توسط nahale1 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 اردیبهشت 92, 01:47
  3. عروس بزگتر بهتر است یا عروس کوچکتر خانواده؟
    توسط باربی در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 26 شهریور 91, 20:52
  4. داماد کوچک تر از عروس !
    توسط lord.hamed در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 02 آبان 90, 00:08
  5. دوس دارم یه دختر شاد و پر انرژی باشم:)
    توسط nazlin1990 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: جمعه 15 مهر 90, 12:05

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1402 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.