سلام
من دختری هستم که مهندسی میخونم وبا پسری حدود سه ماه بود که آشنا شدم که با تمام معیارهایی که من برای ازدواج با همسرم در نظر داشتم کاملا مطابق بود که با پیشنهاد دادن او وسپس خواستگاری اون با خانواده ام خانوادهام بخصوص مادرم مخالفت کرد کاملا سر یک موضوع پوچ که او شهرستانی است فقط همین چون همه شرایط مورد دلخواه مادرم بود فقط بهانه تراشی اون موقع خانواده اونها کاملا موافق بودن من سه سال تمام تلاشمو کردم تا مادرمو قانعش بکنم که پسر خوب و مورد نظرشون هست من واون پسر خیلی بهم علاقه داریم ولی از شانس و یا نمی دونم چی بذارم مشکلمون حالا مادرم راضی شده پس از سه سال حالا مشکلمون سر یکدندگی پدر علی هست همه راضی هستن الا پدرش البته پدرش حرف اول تو خونه شان می زنه که حدود 6 ماه سر موضوع هیچ بدون دلیل می گه نه نه نه من با قران استخاره کردم خوب نیومد و ما هم خیلی دوست داریم یک ازدواج آبرومند به اتفاق خانواده مون داشته باشیم مثل تموم جوونها به خدا این یکدندگی مادرم و پدر اون خیلی اذیتمون می کنه میشه در این مورد راهنمایی کنید از طرفی هر دومون خسته شدیم انقدر سر این موضوع ناراحتیم هیچ راه درست ومنطقی به فکرمون نمیرسه الان من 26 ساله ام و علی هم 28 نمی تونیم دوری همدیگر تحمل کنیم اگه کسی به این جور مشکلی در بین دوستاش ممنون میشم کمک کنید بخدا نه درس می تونم بخونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)