عيد نوروز امسال 7-8 هفته باردار بودم البته خودم هم نمي دونستم روز سوم عيد خانواده شوهرم را كه به خاطر خونه خريدنمون 2 ماهي بود كه با ما قهر بودند را دعوت كردم تا صلح برقرار بشه اما كاش اين كار را نمي كردم از همون عصر كه از خانه ما رفتند شروع كردند پشت سر من (طبق معمول) صفحه گذاشتن فرداي آن روز هم اومدند خانه ما كه پاشو گمشو خانه بابات و هزار تا فحش خيلي بد به خودم و خانوادم 2 روز هم خانه ما موندند و خلاصه به هر قيمتي بود مي خواستند من را از خونه خودم بيرون كنند من كه اون موقع اصلا نمي دونستم باردارم فقط براي آروم شدن اعصابم بهشون گفتم كه ديگه نمي تونيد زندگي من را به هم بزنين چون من باردارم
اون ها به شوهرم گفتند ببرش آزمايش و اگه باردار نبود توي بيمارستان ولش كن
رفتيم آزمايشگاه جواب مثبت بود يك آزمايشگاه ديگه بازم جواب مثبت بود
و اونا از روزي كه فهميدند باردارم شروع كردند به صفحه گذاشتن پشت سر خودم و خانوادم و اينقدر كردند و كردند تا يك روز بر سر فتنه گري هاشون دعواي سختي بين من و شوهرم در گرفت من براي اينكه شوهرم نتونه صدمه اي بهم بزنه رفتم توي دستشويي و در را از پشت قفل كردم شوهرم اينقدر به در ور رفت تا در قفل شد و ديگه باز نمي شد اون به جاي اينكه بهم بگه مي رم دنبال قفل ساز گفت ميرم خانه بابام و تا شب بر نمي گردم از شدت ناراحتي و نگراني داشتم مي مردم
اون بعد از 1 ساعت برگشت و گفت دنبال قفل ساز رفته بوده اما من ديگه خونريزي كرده بودم در را شكست و من را بيرون آورد دوباره كتكم زد و بردم بيمارستان زنان توي بيمارستان دوباره مشاجره داشتيم من را توي بيمارستان رها كرد و رفت بعد از 6 روز خونريزي جنين سقط شد
خانم آني و گل رز چرا جوابم را نمي دهيد؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)