به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 41
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    فرشته مهربان همفکری می خوام

    سلام دوستای عزیزم
    واقعیتش چیزهایی که می خوام براتون بگم اسمش رونمیشه درگیری واختلاف گذاشت ولی جای دیگه ای نبود.
    همتون آشنایی تقریبی بامن وزندگیم دارید.می دونیدکه شاغلم وبیشتراز7ساله که ازدواج کردم.ازاول زندگی مشترکم عادت داشتم فقط وفقط جنبه های مثبت همسرم رومی دیدم وهرگز جنبه های منفی اون رو نه به زبون آوردم ونه بهشون فکرکردم.وهمیشه وهمه جا بهش گفتم توفرشته ای وبی نقص وایراد.حالا دچار دوگانگی شدم چون امروز باگذشت 7سال احساس می کنم زیادی خوب بودم واگه فقط یه روز نخوام خوب باشم متقابلا اون هم خوب نیست.
    اینکه می گم خوبم غرور نیست براتون مثال می زنم:از روزی که عقدکردم تاحالاهمیشه مراعات حالش روکردم وهیچ وقت نخواستم اسراف کنم یامثل دخترهای امروزه ولخرجی.
    بعدازدواج ازهمون روز اولش رفتم سرکار.حقوقی که می گیریم من واون نداریم وحسابمون یکی است.یعنی تاحالانگفتم مثلا این مانتورو خودم خریدم.صبح ها من یک ساعت زودترازاون می رم سرکار وعصرهاباهم برمی گردیم.اغلب هم بین راه قرار میذاریم ومیریم یکی دوساعت پیاده روی.حدود ساعت 5/8 - 9 میرسیم خونه.(دقت کنید)همسرم ازفرط خستگی رومبل ولو میشه وتلویزیون می بینه.من لباسامو درمیارم،نمی شینم ومستقیم میرم آشپزخونه تا ساعت 10 هم آشپزی می کنم ناگفته نمونه که قبلش هم آرایش کرده ومرتب شدم.
    سعی می کنم خستگیموبه روش نیارم وشارژباشم بعد شام می شینم وروز رو چه جوری گذروندم براش تعریف می کنم وکلی می خندیم.(این هم بماند که کارم واقعا اعصاب آدم رو تضعیف می کنه)اونقدر قربون صدقه اش می رم،ازش تعریف می کنم،عین بچه ها ازسروکولش بالا میرم وشیطنت می کنم که فکر کنم شارژ روزبعدش رو ازمن می گیره(البته اینو خودش هم می گه)تاحالا بچه نداشتیم درعوض اون برام بچه بوده ومن برای اون.همیشه احساس کردم خوشبخت ترین دختر دنیام.چون خودم می خواستم باشم.روزانه صدبار به خودم تلقین کردم وهمش به چیزای خوب فکرکردم وخودمو باافکار منفی داغون نکردم وحالا احساس می کنم اشتباه کردم واینهمه نیمه پر لیوان رو دیدن هم اشتباهه.خاطرنشان میشم همسرم جنبه های مثبت زیادی داره که واقعا دوست داشتنی هست.
    همیشه وقتی بین دوستام بودم واونا اززندگی وشوهرهاشون ناراضی ،سعی می کردم بهشون بفهمونم که خودتون روتغییربدیدوبه چیزای خوب فکر کنیدوقتی عملی مخالف میل شما انجام میدن خوبیهاشون رو فدا نکنید.دوستام می گفتند تو زیادی فداکاری می کنی وازخودت مایه میذاری یه روزی می بینی شکسته شدی واون موقع هست که شوهرت این فداکاری هات یادش نمیاد.وقتی می بینم دوستای شاغلم تاظهر(نیمه وقت)کار می کنند،
    یعدش 2ساعت خواب روزانه وبعدکلی وقت دارنداماوظیفشون رو به درستی انجام نمیدن(شام درست نمی کنند ،به شوهرهاشون نمی رسن به بهانه خستگی)احساس بی ارزش بودن می کنم .حالا می خوام همفکری کنید.
    آیامن الان دارم اشتباه می کنم یانه واقعازیاده روی کردم؟
    می بخشیدپرحرفی کردم.

  2. 5 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (یکشنبه 29 خرداد 90)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 04 بهمن 91 [ 14:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    4,847
    سطح
    44
    Points: 4,847, Level: 44
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 103
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,967

    تشکرشده 1,971 در 570 پست

    Rep Power
    80
    Array

    RE: فرشته مهربان همفکری می خوام

    سلام
    اریانا جان!

    تو نوشته هات من مشکلی ندیدم، پس کجاست؟

    هرچی گفتی از خوبیها بود، چرا به خودت تلقین میکنی که زیادی مایه گذاشتی؟
    زن و شوهر برای زندگی مشترکشون هر زحمتی بکشن و هرکاری بکنند کمه چون خودشون هم تو اون زندگی سهمی دارند.از آرامش-رفاه-همدردی-خوشبختی و ...
    تو نزدگی مشترک اگه یه طرف یا دو طرف کوتاهی کنند، که همه چی به هم میریزه.
    عزیزم، به حرف دیگرانی که به هر دلیل زندگیشون مسکلی داره توجه نکن و زندگی خودت رو با اونها مقایسه نکن.
    البته مقایسه بکن اما در جهت مثبت و شکرگزاری! نه اینکه فکر کنی زندگی تو هم ممکنه همون شکلی بشه.

    تو از کجا میدونی دوستانت چطور با شوهرهاشون رفتار میکنند که به فرض از شوهرشون کم توجهی دیدند ؟
    تو از زندگیت راضی بودی(خودت گفتی) با تمام کارهایی که براش کردی خب پس دیگه مشکلی نیست.
    راز احساس خوشبخی ای که تا حالا داشتی به گفته خودت همین بوده. پس لابد کارت درسته دیگه.

    تو که با شوهرت مشکلی نداری، چرا دنبال مشکل میگردی عزیز دلم ؟

    فکر بد نکن و به زندگیت ادامه بده

  4. 5 کاربر از پست مفید فرانک1389 تشکرکرده اند .

    فرانک1389 (سه شنبه 21 تیر 90)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 27 مهر 91 [ 19:39]
    تاریخ عضویت
    1390-3-24
    نوشته ها
    45
    امتیاز
    1,442
    سطح
    21
    Points: 1,442, Level: 21
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 58
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    91

    تشکرشده 92 در 34 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: فرشته مهربان همفکری می خوام

    فقط میتونم بگم چه خانم خیلی خیلی خیلی خوبی!
    امیدورم همسرت قدرت رو بدونه و مثل خود شما باشه که انشاالله هست...

    آریانا خانم گل!
    شما به عنوان بهترین همسری که روی کره خاکی توسط دکتر بینگو دیده شده شناخته شدید وبهتره به دوستانتون که افکار منفی می بافن بگید از شما یاد بگیرند و در درجه اول قدر خودشون و در جه دوم همسرشون رو بدونند.مطموئن باشید همین کار هایی که شما میکنید باعث استحکام فولادی خانوادی کوچولوتون میشه و دیگران حسرت زندگی شما رو دارند ولی شاید از روی حسودی حرف های دیگری می زنند.

    -------------------------
    پاورقی:
    خدایا من مجردم،یک خانم شبیه خانم آریانا قسمت من بکن!(دوستان که پست رو میخونند نخندند ،ارزو بر جوان عیب نیست)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 93 [ 10:43]
    تاریخ عضویت
    1390-2-12
    نوشته ها
    234
    امتیاز
    3,908
    سطح
    39
    Points: 3,908, Level: 39
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    341

    تشکرشده 352 در 169 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: فرشته مهربان همفکری می خوام

    آریانا جونم منم بهت تبریک میگم
    وبرای دکتر بینگو هم دعا میکنم آرزوش برآورده بشه به زودی
    من هم بادکتر موافقم بعضی آدما ازروی حسادت خیلی سعی میکنن زندگی کسائی که خوشبختن رو به هم بریزن البته ماشالله خودت استادی میدونی محبت زیادی هم دردسره ولی وقتی اینقدر شوهرت آدم فهمیده ای که قدراین محبت رو میفهمه پس محبتت رو اسراف نمیکنی واینجوری که من ازدوستای متاهلم شنیدم بعد ازازدواج خیلی ها این فکر به ذهنشون میاد که اشتباه کردن یا نه اون هم مقطعی هست و گذرا
    شاید این خرافات باشه ولی سعی کن خیلی از خوبی زندگیت برای دیگرون تعریف نکنی همه جنبه ندارن شاید هم ازروی دوست داشتن چشمت کنن خواهر گلم

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 آذر 96 [ 10:48]
    تاریخ عضویت
    1389-5-14
    نوشته ها
    376
    امتیاز
    8,441
    سطح
    61
    Points: 8,441, Level: 61
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,178

    تشکرشده 1,175 در 313 پست

    Rep Power
    51
    Array

    RE: فرشته مهربان همفکری می خوام

    شما برا چی می رین سره کار؟؟؟؟

    به نظره من، اصلن درست نیست یه خانوم فول تایم بره سره کار!
    هر قدر هم به پولش نیاز داشته باشه،
    می تونین یه مقدار از امکانات رفاهیتون کم کنین و به جاش پاره وقت شاغل بشین!

    یه دوستی می گفت قلب خونه خانومه خونس! اگه پژمرده و ضعیف شد، رو کل خونه تأثیر گذاره!

    شما همین اول زندگی دارین کله انرژیتون رو مصرف می کنین! اوه ه ه ه ه ه ه می دونین چقدر دیگه کار دارین!!

    می دونین بچه چه قدر انرژی از آدم می گیره! پس سعی کنین خودتون رو از همین حالا خسته نکنین!

    این وظایف مرده خونس که شما دارین انجام می دین!

    به نظر من یه مدت کار رو بذارین کنار، بعدش که خستگیتون در رفت، اگه دوست داشتین برین دنباله یه کاره نیمه وقت!!

    مرده خونه بیشتر که به پول نیاز داشته باشه، به چیزای دیگه نیاز داره!

  8. 5 کاربر از پست مفید ایوب تشکرکرده اند .

    ایوب (یکشنبه 29 خرداد 90)

  9. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: فرشته مهربان همفکری می خوام

    سلام
    خانوم اریانا
    یادمه اون موقع که اولین تاپیکت رو زده بودی
    جوری نوشته بودی که افرادی شما رو مرفه بدون درد می دیدند و البته از من هم پرسیدند که اریانا اصلا هیچ مشکلی نداره ...
    میدونی چرا بعضی از دیگران اینگونه برداشت می کنن؟
    به خاطر نگاهی هست که بهشون میدی
    منتها اگر عمقی قضایا رو ببینیم و خیلی ساده از روشون رد نشیم خیلی قشنگ میشه علت یابی کرد

    تاپیکت رو دیروز دیدم ... بعدش هم تالار رفت مرخصی ... الان هم اوج کار هست که روی میزم جمع شده ... ولی اونقدر تو و نوشته هات روان و سیال هست که نمیشه ازشون گذشت
    خصوصا آواتارت ... اون دختر کوچولو با لباس قرمز که از پشت شیشه نگاه می کنه ... حس اون دختر را عجیب توی وجودم استشمام می کنم

    البته اینها ربطی به تاپیکت نداشت ولی دوست داشتم این حرف ها برایت بگویم


    *************************************
    اریانای عزیز نوشته هایت خالی از مشکل نیست
    مشکل تو این هست که این اعمال را در برابر همسرت انجام دادی و با دید وظیفه
    یعنی یه جورایی خودت رو ملزم کردی به انجامشون
    دقت کن این روش ، روش بدی نیست منتها هرازگاهی دچار تعارض می شی که ایا این رفتار و اعمالت درست هست یا نه
    و دوم اینکه اگر فشار زیادی رو متحمل بشی و بروز ندهی دقت کن منظور از فشار نه اینکه یه بحران شدید باشه ها
    مثلا امروز خسته ای و کسل ولی به خاطر همسرت بروز ندهی و درون خودت بریزی این کم کم ها روی هم تلنبار شده و میشه فشار زیاد اون وقت نیاز به قدردانی درت خیلی پررنگ میشه که چنانچه به این نیاز پاسخی داده نشه نسبت به زندگی دلسرد می شی

    حالا پستت رو یه بار دیگه مرور کنیم؟




    نقل قول نوشته اصلی توسط آریاناng
    سلام دوستای عزیزم
    ازاول زندگی مشترکم عادت داشتم فقط وفقط جنبه های مثبت همسرم رومی دیدم وهرگز جنبه های منفی اون رو نه به زبون آوردم ونه بهشون فکرکردم.

    خیلی کار قشنگی انجام می دهی و ارزشمند هست ----- جنبه های منفی اش رو هم ببین ، هیچ کس در دنیا مطلق نیست همه چیز نسبی است وقتی مطلق خوبی می بینی یعنی از او در ذهنت یه انسان بی عیب ساختی ...خوب اگر روزی این فرشته بی نقص کار خطایی انجام بده و شما ظرفیت پذیرش بیشتر رو نداشته باشی واقعا سرریز می شوی



    وهمیشه وهمه جا بهش گفتم توفرشته ای وبی نقص وایراد.

    همون طور که گفتم شما از طریق نوشته هایت به دیگران خط سیر و دیدگاه می دهی و وقتی غیراز این واقع بشه هم برای دیگران ثقیل میشه و هم برای خودت ... درست کاری که در دنیای واقعی با همسرت انجام می دهی ... وقتی اون خودش رو خوب مطلق ببینه و شما نیز بر مطلق بودنش صحه بگذاری اون وقت کارخطا و اشتباه رو نیز خوب میدونه و تو نمی تونی اعتراضی کنی



    حالا دچار دوگانگی شدم چون امروز باگذشت 7سال احساس می کنم زیادی خوب بودم واگه فقط یه روز نخوام خوب باشم متقابلا اون هم خوب نیست.

    این همون حس تعارضی هست که بهت گفتم دچارش می شی

    اینکه می گم خوبم غرور نیست براتون مثال می زنم:از روزی که عقدکردم تاحالاهمیشه مراعات حالش روکردم وهیچ وقت نخواستم اسراف کنم یامثل دخترهای امروزه ولخرجی.

    ببین نگه داشتن حد تعادل خوب هست .... و این کار رو نه به خاطر ملاحظه جیب شوهرت بلکه به خاطر خودت و زندگی ات انجام بده
    وقتی ما برای خودمون کاری انجام می دهیم اون وقت راضی هستیم ولی اگه برای دیگری باشد همش انظار داریم همش توقع داریم
    یا انتظار اینکه ازمون تشکر بشه
    یا اینکه خودش برامون کاری رو انجام بده



    بعدازدواج ازهمون روز اولش رفتم سرکار.حقوقی که می گیریم من واون نداریم وحسابمون یکی است.یعنی تاحالانگفتم مثلا این مانتورو خودم خریدم.صبح ها من یک ساعت زودترازاون می رم سرکار وعصرهاباهم برمی گردیم.اغلب هم بین راه قرار میذاریم ومیریم یکی دوساعت پیاده روی

    این قسمت عالی است و بی نقص
    می تونی بعضی روزها از همسرت بخواهی صبح ها او نیز زودتر بیدار بشه و گاهی پیاده روی عصر رو صبح داشته باشید ... بهش بگی حس خوبی بهم دست میده که بعضی روزها تو نیز همراه با من بیدار شوی (البته اگر خودت تمایل داری)


    .حدود ساعت 5/8 - 9 میرسیم خونه.(دقت کنید)همسرم ازفرط خستگی رومبل ولو میشه وتلویزیون می بینه.من لباسامو درمیارم،نمی شینم ومستقیم میرم آشپزخونه تا ساعت 10 هم آشپزی می کنم ناگفته نمونه که قبلش هم آرایش کرده ومرتب شدم.


    گاهی از همسرت درخواست کن که تهیه شام با او باشد ( یعنی خودش شام بپزد) ... یا با همدیگه ... از قبل بهش بگو ... با مهربانی... و بعد ازش قدردانی کن

    سعی می کنم خستگیموبه روش نیارم وشارژباشم بعد شام می شینم وروز رو چه جوری گذروندم براش تعریف می کنم وکلی می خندیم.(این هم بماند که کارم واقعا اعصاب آدم رو تضعیف می کنه)اونقدر قربون صدقه اش می رم،ازش تعریف می کنم،عین بچه ها ازسروکولش بالا میرم وشیطنت می کنم که فکر کنم شارژ روزبعدش رو ازمن می گیره(البته اینو خودش هم می گه)

    اینجا هم نگه داشتن حد تعادل خوبه
    ببین شما هم انسانی ... خسته می شی ... عصبی می شی ... کلافه می شی ... اگه اینها را به جا و از راه درست بروز ندهی ... روی هم جمع می شود و میشه همون فشار زیادی که مثالش رو زدم ... در ضمن باعث ایجاد توقع در همسرت هم میشه که تو باید همیشه شاد و شنگول باشی .... خوب این که نمیشه.. به نظرت میشه؟
    میشه من هیچوقت بهم نریزم؟ میشه هیچوقت خسته نشم؟
    تو هم مثل همسرت نیاز داری که گاهی او پیش قدم شود برای شارژ زندگی و بهبود روابطتون تلاش کنه ... این تلاش هم برای اون شیرین هست و هم برای تو لذت بخش



    تاحالا بچه نداشتیم درعوض اون برام بچه بوده ومن برای اون.

    می دونم از بچه بیزاری ... ولی انگار جای خالی یه بچه توی خونتون دیده میشه ... خوب نیاز به بچه دار شدن طبیعی هست ... و نیاز هم مثل هر نیاز دیگه ای که درست و به جا هست احتیاج به پاسخ داره ... وقتی این نیاز رو بی پاسخ بذاریم ... وقتی مقابل طبیعت ذاتیمون مقابله کنیم ، این نیاز از بین نمیره منتها اثرش رو در سایر زوایای زندگی میذاره


    همیشه احساس کردم خوشبخت ترین دختر دنیام.چون خودم می خواستم باشم.روزانه صدبار به خودم تلقین کردم وهمش به چیزای خوب فکرکردم وخودمو باافکار منفی داغون نکردم وحالا احساس می کنم اشتباه کردم واینهمه نیمه پر لیوان رو دیدن هم اشتباهه.خاطرنشان میشم همسرم جنبه های مثبت زیادی داره که واقعا دوست داشتنی هست.

    نه عزیزم
    اصلا اشتباه نکردی ... مثبت دیدن به معنای انکار کردن منفی ها نیست بلکه به معنای آن هست که در کنار اینکه منفی ها رو می بینی
    اونهایی رو که می تونی از بین می بری
    و اونهایی رو که نمیشه خیلی با متانت می پذیری
    مثبت های رو پررنگ تر میبینی و روی مثبت ها بیشتر تمرکز داری





    همیشه وقتی بین دوستام بودم واونا اززندگی وشوهرهاشون ناراضی ،سعی می کردم بهشون بفهمونم که خودتون روتغییربدیدوبه چیزای خوب فکر کنیدوقتی عملی مخالف میل شما انجام میدن خوبیهاشون رو فدا نکنید.دوستام می گفتند تو زیادی فداکاری می کنی وازخودت مایه میذاری یه روزی می بینی شکسته شدی واون موقع هست که شوهرت این فداکاری هات یادش نمیاد.


    خانومی
    اومدی تالار و مشکلات بچه ها رو خوندی ... شاید خیلی از مشکلات رو تو هم داری ولی تاحالا اصلا خیالت نبوده و به آسونی از کنارشون گذشتی و اصلا بهشون اهمیت ندادی ... حالا پیش خودت می گی نکنه من خیلی بی خیالم ... چون این قدر که دیگران نسبت به این مشکلات واکنش نشون می دهند و من نه

    این وضعیت رو خودم لمس کردم و پشت سر گذاشتم
    فکر می کردم حتما من خیلی بی رگ و سیب زمینی هستم که این مشکلات را در حال حاضر دارم ولی باز هم به نظرم زندگیم خوب و زیباست
    از فرشته پرسیدم و خواستم راهنماییم کنه
    بهم گفت ... ورژنت رفته بالا ... بزرگ شدی و دیدت وسیع شده ... واسه همین هست که این مشکلات واست عددی حساب نمیشه

    باید بگم شما زودتر از من این ورژن رو داشتی و مدلت بالاتر هست ..



    وقتی می بینم دوستای شاغلم تاظهر(نیمه وقت)کار می کنند،
    یعدش 2ساعت خواب روزانه وبعدکلی وقت دارنداماوظیفشون رو به درستی انجام نمیدن(شام درست نمی کنند ،به شوهرهاشون نمی رسن به بهانه خستگی)احساس بی ارزش بودن می کنم .

    چرا بی ارزش بودن
    شما ارزش وقت رو درک کرده ای و با مدیرت درست داری بهترین استفاده رو ازش می بری
    اونها باید افسوس بخورند که اینقدر از زندگی و داشتن لحظات شاد عقب هستند




    حالا می خوام همفکری کنید.
    آیامن الان دارم اشتباه می کنم یانه واقعازیاده روی کردم؟
    می بخشیدپرحرفی کردم.

    پس
    اولا) احساساتت رو بروز بده ... خستگی هات ، دلتنگی هات، ناراحتی هات .... درست و به جا .... و از همسرت بخواه در اون مواقع با تو هم حسی کنه .... نریز توی خودت ....

    دوما)مطلق نگری رو نسبت به همه چیز و همه کس ( خصوصا همسرت) کنار بگذار ... با علم به اینکه هر چیزی هم خوبی داره و هم بدی در زندگی ات تصمیم بگیر و رفتار کن

    سوما)تعادل رو در همه جا مد نظر داشته باش



    و در اخر و مهم تر از همه
    اریانای عزیز و گرامی یاد بگیر اگر قدمی برمیداری و یا کاری انجام می دهی اون رو برای خودت انجام دهی یعنی رضایت قلبی نسبت به انجام اون کار در وجودت باشه یه رغبت و شوق خاص
    باشه


    شاید جملاتم نارسا باشن
    می خوام بگم ببین وقتی یه کاری رو با رغبتو شادی انجام بدی نه از روی وظیفه و به خاطر دیگری ... یعنی انجام اون کار خواست خودت باشه و برای دلت انجام بدی ... اون وقت هیچ انتظار و توقع و تعارضی برایت پیش نمیاد


    موفق باش و سرزنده
    و برای من خیلی دعا کن

  10. 9 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (سه شنبه 31 خرداد 90)

  11. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: فرشته مهربان همفکری می خوام

    ممنونم بالهای صداقت عزیز
    مثل همیشه آروم ودقیق بررسی کردید وچقدر عالی تجزیه!
    دیروز وقتی دیدم تالار رفت مرخصی ومن موندم وکلی افکارنامفهوم.نشستم فکر کردم تاخودم راه چاره رو پیداکنم.مثل شما نتونستم مشکلات خودمو حلاجی کنم ولی به این نتیجه رسیدم که منم آدمم وحق دارم خسته باشم،غمگین باشم و یکی روبخوام دلداریم بده.
    دیروز قرار پیاده روی رو کنسل کردم رفتم خونه.شام هم درست نکردم.ناراحتیم روهم نخواستم قایم کنم.همسرم خیلی تعجب کرده بود.گفت شام چی داریم؟گفتم نون وماست.یه کم تعجب کردوبعد گفت:خسته ای؟گفتم:آره خیلی.
    گفت:باشه چه بهتر هواگرمه ماست هم می چسبه.من همینجوری دمغ نشستم.(اینو بگم ناراحتی وکسل بودن من واقعا انرژی اون رو ازش می گیره)کنارم نشست وگفت:دلت می خواد حرف بزنی؟یه کم برام حرف بزن.
    منم شروع کردم عین بمب ترکیدم وحرفای دلمو بهش گفتم.خیلی جاخورده بود.بعدش سکوت شدواون رفت توفکر.شام (نون وماست)روخوردیم وبعدمن خوابیدم.صبح که بلندشدم داشت(البته بین جمله هام بگم همسرم صبحها بامن بیدارمیشه منوبدرقه می کنه ومیره ورزش)آماده میشد بره ورزش.منتظر بدرقه من نشدخدافظی کردورفت.دیدم توکیفم یه نامه گذاشته.توش نوشته بودتاصبح نشسته به حرفام فکرکرده متوجه شده که من توی این چندسال خیلی زحمت کشیدم ونتیجه اش روآنچنان که باید وشاید ازطرف اون دریافت نکردم.ازم معذرت خواسته بود که نتونسته تا امروز درکم کنه.نوشته بودکه می فهمه که دارم عین یک مردکارمی کنم واون هم متقابلا باید توکارای خونه کمکم کنه.ازم به خاطر تنهانگذاشتن مادرش هم تشکرکرده بودواینکه لیاقت من بیشتر ازاینهابوده وافسوس برای خودش که نتونسته تاامروز درک کنه!گفته بود اینهمه تلاش من روبه خاطر زندگیمون هیچ وقت یادش نمیره.
    من امروز باکمال تعجب ازنوشته های شوهرم اومدم سرکار.باورتون نمیشه ازصبح چندبارزنگ زده وحالموپرسیده که آیا
    نسبت به دیروز فرقی کردم یانه؟
    دلم می خواست بهش می گفتم:قربون اون دل نازکت برم که تحمل یک روز ناراحتی منو نداشتی ولی خودموکنترل کردم تالااقل به این زودی نگفته باشم.




    اریانای عزیز و گرامی یاد بگیر اگر قدمی برمیداری و یا کاری انجام می دهی اون رو برای خودت انجام دهی یعنی رضایت قلبی نسبت به انجام اون کار در وجودت باشه یه رغبت و شوق خاص
    باشه


    چشم،این جملتون روباید باطلانوشت منم سعی خودمومی کنم .

  12. 3 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (دوشنبه 30 خرداد 90)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 28 خرداد 93 [ 10:43]
    تاریخ عضویت
    1390-2-12
    نوشته ها
    234
    امتیاز
    3,908
    سطح
    39
    Points: 3,908, Level: 39
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    341

    تشکرشده 352 در 169 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: فرشته مهربان همفکری می خوام

    آریاناجونم
    خواهرگلم
    بابت داشتن یه همچین همسر فهمیده وقدردانی بازم بهت تبریک میگم امیدوارم همیشه درکنار هم سالم وخوش باشین (دست راستتم زیرسرما مجردا)

  14. کاربر روبرو از پست مفید سارابختیاری تشکرکرده است .

    سارابختیاری (دوشنبه 30 خرداد 90)

  15. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: فرشته مهربان همفکری می خوام

    فرانک ،دکتربینگو وسارای عزیز ازشماهم بخاطرپستهای ارزشمندتون متشکرم.
    واما IVI195 ،دوست عزیزم ممنونم ازلطفی که داشتی ولی بایدبگم من عاشق کارمم وبه هیچ وجه حاضرنیستم
    بذارمش کنار.یه قولی هم به همسرم موقع عقد دادم که هیچ وقت توزندگی تنها رهاش نمی کنم وکمکش می کنم تا زندگیمون به دست خودمون سروسامون بگیره ،سر قولم هم هستم.

  16. 3 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (دوشنبه 30 خرداد 90)

  17. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    189
    Array

    RE: فرشته مهربان همفکری می خوام

    نقل قول نوشته اصلی توسط آریاناng
    سلام دوستای عزیزم
    واقعیتش چیزهایی که می خوام براتون بگم اسمش رونمیشه درگیری واختلاف گذاشت ولی جای دیگه ای نبود.
    همتون آشنایی تقریبی بامن وزندگیم دارید.می دونیدکه شاغلم وبیشتراز7ساله که ازدواج کردم.ازاول زندگی مشترکم عادت داشتم فقط وفقط جنبه های مثبت همسرم رومی دیدم وهرگز جنبه های منفی اون رو نه به زبون آوردم ونه بهشون فکرکردم.وهمیشه وهمه جا بهش گفتم توفرشته ای وبی نقص وایراد.حالا دچار دوگانگی شدم چون امروز باگذشت 7سال احساس می کنم زیادی خوب بودم واگه فقط یه روز نخوام خوب باشم متقابلا اون هم خوب نیست.
    اینکه می گم خوبم غرور نیست براتون مثال می زنم:از روزی که عقدکردم تاحالاهمیشه مراعات حالش روکردم وهیچ وقت نخواستم اسراف کنم یامثل دخترهای امروزه ولخرجی.
    بعدازدواج ازهمون روز اولش رفتم سرکار.حقوقی که می گیریم من واون نداریم وحسابمون یکی است.یعنی تاحالانگفتم مثلا این مانتورو خودم خریدم.صبح ها من یک ساعت زودترازاون می رم سرکار وعصرهاباهم برمی گردیم.اغلب هم بین راه قرار میذاریم ومیریم یکی دوساعت پیاده روی.حدود ساعت 5/8 - 9 میرسیم خونه.(دقت کنید)همسرم ازفرط خستگی رومبل ولو میشه وتلویزیون می بینه.من لباسامو درمیارم،نمی شینم ومستقیم میرم آشپزخونه تا ساعت 10 هم آشپزی می کنم ناگفته نمونه که قبلش هم آرایش کرده ومرتب شدم.
    سعی می کنم خستگیموبه روش نیارم وشارژباشم بعد شام می شینم وروز رو چه جوری گذروندم براش تعریف می کنم وکلی می خندیم.(این هم بماند که کارم واقعا اعصاب آدم رو تضعیف می کنه)اونقدر قربون صدقه اش می رم،ازش تعریف می کنم،عین بچه ها ازسروکولش بالا میرم وشیطنت می کنم که فکر کنم شارژ روزبعدش رو ازمن می گیره(البته اینو خودش هم می گه)تاحالا بچه نداشتیم درعوض اون برام بچه بوده ومن برای اون.همیشه احساس کردم خوشبخت ترین دختر دنیام.چون خودم می خواستم باشم.روزانه صدبار به خودم تلقین کردم وهمش به چیزای خوب فکرکردم وخودمو باافکار منفی داغون نکردم وحالا احساس می کنم اشتباه کردم واینهمه نیمه پر لیوان رو دیدن هم اشتباهه.خاطرنشان میشم همسرم جنبه های مثبت زیادی داره که واقعا دوست داشتنی هست.
    همیشه وقتی بین دوستام بودم واونا اززندگی وشوهرهاشون ناراضی ،سعی می کردم بهشون بفهمونم که خودتون روتغییربدیدوبه چیزای خوب فکر کنیدوقتی عملی مخالف میل شما انجام میدن خوبیهاشون رو فدا نکنید.دوستام می گفتند تو زیادی فداکاری می کنی وازخودت مایه میذاری یه روزی می بینی شکسته شدی واون موقع هست که شوهرت این فداکاری هات یادش نمیاد.وقتی می بینم دوستای شاغلم تاظهر(نیمه وقت)کار می کنند،
    یعدش 2ساعت خواب روزانه وبعدکلی وقت دارنداماوظیفشون رو به درستی انجام نمیدن(شام درست نمی کنند ،به شوهرهاشون نمی رسن به بهانه خستگی)احساس بی ارزش بودن می کنم .حالا می خوام همفکری کنید.
    آیامن الان دارم اشتباه می کنم یانه واقعازیاده روی کردم؟
    می بخشیدپرحرفی کردم.
    سلام.... عنوان تاپيكت "فرشته مهريان همفكري ميخوام" خواستم جواب ندم چون از كس ديگه اي همفكري خواستي به همين دليل فقط يه مورد رو برات مثال ميزنم...وهمفكري رو ميذارم به عهده ي فرشته...
    خانمي رو ميشناسم كه حدودا سال 60 ازدواج كرده...خانمي فعال و سرزنده بوده هر كاري از دستش بر ميومده براي همه كرده...از روحيه دادن به جووناي جبهه تا شركت توي كارهاي جهادسازندگي و....اين خانم با مردي ازدواج ميكنه كه به قول خودمون خنثي است...نقش خاصي توي زندگي نداره...جز سر كار رفتن خريد كردن و....نقش هاي عادي يه مرد ...به مرور خانم تمام بار زندگي رو به دوش ميكشه و ناخوداگاه شوهرش رو تنبل تر از قبل ميكنه....طوري كه الان ديگه جز خريد و سر كار رفتن هيچ وظيفه ي ديگه اي توي خونه به عهده مرد نيست ....خانم يه تنه هم سر كار ميره هم به بچه هاش ميرسه هم به مادر و خواهر و خانواده انرژي ميده ...با اينكه سني ازش گذشته اما هنوزم انرژي سفر به مريخ رو داره اما...اما...در اثر همين رفتار خودش مرد زندگيش به قدري كمرنگ و كمرنگ شده كه به نظر من حتي اگه روزي نباشه هم خللي توي زندگيش وارد نميشه و اين خيلي بده...به نظر من يعني مرگ!!!

    اين خانم حالا با يه قلب شكسته و تن خسته مونده با يه دنيا ارزو كه اگه شوهرم باهام همراه بود فلان ميشد اگه من همه ي بار زندگي رو به دوش نميكشيدم الان از اين همه بيماري قلب و ريه و پا درد و ...نميناليدم...

    عزيزم ادما هميشه جوون نيستن...هميشه انرژي شيطنت و شارژ كردن ندارن....نميگم به شوهرت كم محلي كن يا مراعاتشو نكن ها...نه...ميگم سرويس بيش از حد نده و بد عادتش نده....رفتار تو دقيقا رفتار همسرت رو شكل ميده پس طوري رفتار كن كه اگه بهش عادت كرد لااقل 20 سال بعد هم بتوني اون طوري سرويس بدي....

  18. 10 کاربر از پست مفید parnian1 تشکرکرده اند .

    parnian1 (چهارشنبه 01 تیر 90)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.