نوشته اصلی توسط
آریاناng
سلام دوستای عزیزم
ازاول زندگی مشترکم عادت داشتم فقط وفقط جنبه های مثبت همسرم رومی دیدم وهرگز جنبه های منفی اون رو نه به زبون آوردم ونه بهشون فکرکردم.
خیلی کار قشنگی انجام می دهی و ارزشمند هست ----- جنبه های منفی اش رو هم ببین ، هیچ کس در دنیا مطلق نیست همه چیز نسبی است وقتی مطلق خوبی می بینی یعنی از او در ذهنت یه انسان بی عیب ساختی ...خوب اگر روزی این فرشته بی نقص کار خطایی انجام بده و شما ظرفیت پذیرش بیشتر رو نداشته باشی واقعا سرریز می شوی
وهمیشه وهمه جا بهش گفتم توفرشته ای وبی نقص وایراد.
همون طور که گفتم شما از طریق نوشته هایت به دیگران خط سیر و دیدگاه می دهی و وقتی غیراز این واقع بشه هم برای دیگران ثقیل میشه و هم برای خودت ... درست کاری که در دنیای واقعی با همسرت انجام می دهی ... وقتی اون خودش رو خوب مطلق ببینه و شما نیز بر مطلق بودنش صحه بگذاری اون وقت کارخطا و اشتباه رو نیز خوب میدونه و تو نمی تونی اعتراضی کنی
حالا دچار دوگانگی شدم چون امروز باگذشت 7سال احساس می کنم زیادی خوب بودم واگه فقط یه روز نخوام خوب باشم متقابلا اون هم خوب نیست.
این همون حس تعارضی هست که بهت گفتم دچارش می شی
اینکه می گم خوبم غرور نیست براتون مثال می زنم:از روزی که عقدکردم تاحالاهمیشه مراعات حالش روکردم وهیچ وقت نخواستم اسراف کنم یامثل دخترهای امروزه ولخرجی.
ببین نگه داشتن حد تعادل خوب هست .... و این کار رو نه به خاطر ملاحظه جیب شوهرت بلکه به خاطر خودت و زندگی ات انجام بده
وقتی ما برای خودمون کاری انجام می دهیم اون وقت راضی هستیم ولی اگه برای دیگری باشد همش انظار داریم همش توقع داریم
یا انتظار اینکه ازمون تشکر بشه
یا اینکه خودش برامون کاری رو انجام بده
بعدازدواج ازهمون روز اولش رفتم سرکار.حقوقی که می گیریم من واون نداریم وحسابمون یکی است.یعنی تاحالانگفتم مثلا این مانتورو خودم خریدم.صبح ها من یک ساعت زودترازاون می رم سرکار وعصرهاباهم برمی گردیم.اغلب هم بین راه قرار میذاریم ومیریم یکی دوساعت پیاده روی
این قسمت عالی است و بی نقص
می تونی بعضی روزها از همسرت بخواهی صبح ها او نیز زودتر بیدار بشه و گاهی پیاده روی عصر رو صبح داشته باشید ... بهش بگی حس خوبی بهم دست میده که بعضی روزها تو نیز همراه با من بیدار شوی (البته اگر خودت تمایل داری)
.حدود ساعت 5/8 - 9 میرسیم خونه.(دقت کنید)همسرم ازفرط خستگی رومبل ولو میشه وتلویزیون می بینه.من لباسامو درمیارم،نمی شینم ومستقیم میرم آشپزخونه تا ساعت 10 هم آشپزی می کنم ناگفته نمونه که قبلش هم آرایش کرده ومرتب شدم.
گاهی از همسرت درخواست کن که تهیه شام با او باشد ( یعنی خودش شام بپزد) ... یا با همدیگه ... از قبل بهش بگو ... با مهربانی... و بعد ازش قدردانی کن
سعی می کنم خستگیموبه روش نیارم وشارژباشم بعد شام می شینم وروز رو چه جوری گذروندم براش تعریف می کنم وکلی می خندیم.(این هم بماند که کارم واقعا اعصاب آدم رو تضعیف می کنه)اونقدر قربون صدقه اش می رم،ازش تعریف می کنم،عین بچه ها ازسروکولش بالا میرم وشیطنت می کنم که فکر کنم شارژ روزبعدش رو ازمن می گیره(البته اینو خودش هم می گه)
اینجا هم نگه داشتن حد تعادل خوبه
ببین شما هم انسانی ... خسته می شی ... عصبی می شی ... کلافه می شی ... اگه اینها را به جا و از راه درست بروز ندهی ... روی هم جمع می شود و میشه همون فشار زیادی که مثالش رو زدم ... در ضمن باعث ایجاد توقع در همسرت هم میشه که تو باید همیشه شاد و شنگول باشی .... خوب این که نمیشه.. به نظرت میشه؟
میشه من هیچوقت بهم نریزم؟ میشه هیچوقت خسته نشم؟
تو هم مثل همسرت نیاز داری که گاهی او پیش قدم شود برای شارژ زندگی و بهبود روابطتون تلاش کنه ... این تلاش هم برای اون شیرین هست و هم برای تو لذت بخش
تاحالا بچه نداشتیم درعوض اون برام بچه بوده ومن برای اون.
می دونم از بچه بیزاری ... ولی انگار جای خالی یه بچه توی خونتون دیده میشه ... خوب نیاز به بچه دار شدن طبیعی هست ... و نیاز هم مثل هر نیاز دیگه ای که درست و به جا هست احتیاج به پاسخ داره ... وقتی این نیاز رو بی پاسخ بذاریم ... وقتی مقابل طبیعت ذاتیمون مقابله کنیم ، این نیاز از بین نمیره منتها اثرش رو در سایر زوایای زندگی میذاره
همیشه احساس کردم خوشبخت ترین دختر دنیام.چون خودم می خواستم باشم.روزانه صدبار به خودم تلقین کردم وهمش به چیزای خوب فکرکردم وخودمو باافکار منفی داغون نکردم وحالا احساس می کنم اشتباه کردم واینهمه نیمه پر لیوان رو دیدن هم اشتباهه.خاطرنشان میشم همسرم جنبه های مثبت زیادی داره که واقعا دوست داشتنی هست.
نه عزیزم
اصلا اشتباه نکردی ... مثبت دیدن به معنای انکار کردن منفی ها نیست بلکه به معنای آن هست که در کنار اینکه منفی ها رو می بینی
اونهایی رو که می تونی از بین می بری
و اونهایی رو که نمیشه خیلی با متانت می پذیری
مثبت های رو پررنگ تر میبینی و روی مثبت ها بیشتر تمرکز داری
همیشه وقتی بین دوستام بودم واونا اززندگی وشوهرهاشون ناراضی ،سعی می کردم بهشون بفهمونم که خودتون روتغییربدیدوبه چیزای خوب فکر کنیدوقتی عملی مخالف میل شما انجام میدن خوبیهاشون رو فدا نکنید.دوستام می گفتند تو زیادی فداکاری می کنی وازخودت مایه میذاری یه روزی می بینی شکسته شدی واون موقع هست که شوهرت این فداکاری هات یادش نمیاد.
خانومی
اومدی تالار و مشکلات بچه ها رو خوندی ... شاید خیلی از مشکلات رو تو هم داری ولی تاحالا اصلا خیالت نبوده و به آسونی از کنارشون گذشتی و اصلا بهشون اهمیت ندادی ... حالا پیش خودت می گی نکنه من خیلی بی خیالم ... چون این قدر که دیگران نسبت به این مشکلات واکنش نشون می دهند و من نه
این وضعیت رو خودم لمس کردم و پشت سر گذاشتم
فکر می کردم حتما من خیلی بی رگ و سیب زمینی هستم که این مشکلات را در حال حاضر دارم ولی باز هم به نظرم زندگیم خوب و زیباست
از فرشته پرسیدم و خواستم راهنماییم کنه
بهم گفت ... ورژنت رفته بالا ... بزرگ شدی و دیدت وسیع شده ... واسه همین هست که این مشکلات واست عددی حساب نمیشه
باید بگم شما زودتر از من این ورژن رو داشتی و مدلت بالاتر هست ..
وقتی می بینم دوستای شاغلم تاظهر(نیمه وقت)کار می کنند،
یعدش 2ساعت خواب روزانه وبعدکلی وقت دارنداماوظیفشون رو به درستی انجام نمیدن(شام درست نمی کنند ،به شوهرهاشون نمی رسن به بهانه خستگی)احساس بی ارزش بودن می کنم .
چرا بی ارزش بودن
شما ارزش وقت رو درک کرده ای و با مدیرت درست داری بهترین استفاده رو ازش می بری
اونها باید افسوس بخورند که اینقدر از زندگی و داشتن لحظات شاد عقب هستند
حالا می خوام همفکری کنید.
آیامن الان دارم اشتباه می کنم یانه واقعازیاده روی کردم؟
می بخشیدپرحرفی کردم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)