به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 28
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.

    سلام دوستان خوبم. این روزا یه مقداری به مشکل خوردم و امیدوارم بتونم با کمک شما راه برون رفت رو پیدا کنم.

    مدتیه که از نظر فکری به هم ریختم. تمام چارچوب هایی که یه روز توی ذهنم خیلی محکم بود در هم شکسته. ذهنم نسبت به هر چیزی ( به خصوص دین) پر از شک و به شدت انتقادی شده. یک روز مسلمانم و خدا پرست و روز دیگر ...

    وقتی همسرم به خواستگاریم اومد اوضاع اینقدر بحرانی نبود. اما باز هم تلاش کردم سر نخ هایی از این ذهنیت رو بدم دستش. ایشون کنجکاوی نکرد که بیشتر بدونه و من هم به همون مقدار بسنده کردم.

    حالا هر از گاهی نمی تونم زبانم رو کنترل کنم و بحث رو شروع می کنم. همسرم مهربانانه باهام راه میاد و حتی گاهی بعد از بحثامون که من با دلخوری تمومش می کنم، می ره برام گل می گیره ... ایشون بسیار بسیار بزرگوارانه بر خورد می کنه و هر کس دیگه ای بود تا حالا سه طلاقه ام کرده بود!

    اما نمی دونم چقدر می تونه صبور باشه... نمی دونم دو تا آدم چقدر می تونن خوددار باشن...

    راهکار هایی که به نظر خودم می رسه:

    1- کلن بنده گُل دهن بگیرم! ( یه مدت این کار رو کردم ولی دیدم با اینجور غریبه انگاری همسرم ، داریم از هم دور می شیم)

    2- ؟ ...


    لطفا کمکم کنید قبل از اینکه همسرم بگه دیگه بسه! ...





  2. 4 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آویژه (یکشنبه 22 خرداد 90)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.

    آویژه ی عزیز میشه برامون بیشتر توضیح بدی که منظورت از اینکه چارچوب های ذهنیت به هم ریخته چیه؟
    به نظرت این اتفاق از کی شروع شده؟ و آیا فکر می کنی موضوع جدیدی پیش اومده که باعث شده شما حساس تر بشی؟
    چرا با همسرت در این مورد بحث میکنی؟مگه همسرت در جبهه ی مقابل شماست که دوست داری باهاش بحث کنی یا عقایدت رو بهشون ثابت کنی؟
    فکر میکنی اینکه آدم ها از هر لحاظ شبیه به هم باشن؛ حتی در زیرلایه های اعتقادی و شخصی شون؛ این به معنی خوشبختی و نبودنش یعنی دوری و نداشتن صمیمیت با همسر محسوب میشه؟
    فکر نمی کنی که دچار نوعی وسواس شدی؟
    و در آخر اینکه عزیزم میشه یه مقدار از فعالیت هایی که در طول روز انجام میدی رو برامون بنویسی؟!

  4. 6 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (جمعه 03 تیر 90)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 خرداد 98 [ 14:08]
    تاریخ عضویت
    1389-1-27
    نوشته ها
    155
    امتیاز
    8,847
    سطح
    63
    Points: 8,847, Level: 63
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    420

    تشکرشده 448 در 136 پست

    Rep Power
    32
    Array

    RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.

    آویژه جان
    این عضو کوچک همدردی هم در درد شما شریکه :)

    نگران به هم ریختن چهارچوب فکریتون نباشید. این یک نعمته. ازش درست استفاده کنید.
    به نظر بنده این لازمه یک زندگی سالمه.
    از اونجایی که همیشه در حال تغییر و رشد هستیم مخصوصا رشد فکری پس بعضی عقاید هم هر از چندگاهی نیاز به بازبینی دارند. یا در مورد اونها به یقین و پایبندی بیشتر می رسیم و یا با فکر و دید بازتری اونها رو نگاه می کنیم و اصلاحات مثبت می کنیم.
    قرار نیست که یک چارچوب فکری همیشه قالبی بدون تغییر داشته باشه گاهی بازتر و گاهی بسته تر میشه. تا در نهایت با پختگی کامل شما اون چارچوب هم قالب اصلی خودش رو پیدا می کنه. فیت فیت میشه :)
    مطالعه کنید.
    سعی کنید قبل از اینکه وارد بحثی با همسرتون بشید به دنبال مطالعه بیشتر باشید. شاید جوابهاتون رو توی کتابهای خوب پیدا کنید و دیگه نیازی به بحث کردن نباشه.
    به نظر من دلیل اینکه بحثی به نتیجه خوبی نمیرسه و یا تبدیل به کشمکش میشه موضوع مورد بحث نیست. بلکه نحوه بحث کردنه. اگر هدف به رخ کشیدن اطلاعات و به کرسی نشوندن حرف خودت باشه نتیجه ای حاصل نمیشه جز ناراحتی.
    هر دو طرف باید سعه صدر داشته باشید. انتقاد پذیر باشید.
    چرا و چطور بحث رو با دلخوری تموم میکنید؟(توضیح بیشتر)
    بحث رو برای خودتون لذت بخش کنید.
    از نظرهای متفاوت همدیگه نکته های خوب و مشترک در بیارید. اینجوری نظراتتون هم در یک راستا قرار میگیرن.

    با گذشت زمان و مطالعه درست دوباره به ثبات فکری می رسید و به کمال فکریتون هم نزدیکتر میشید


  6. 7 کاربر از پست مفید جاودان تشکرکرده اند .

    جاودان (یکشنبه 22 خرداد 90)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 اسفند 91 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-1-09
    نوشته ها
    423
    امتیاز
    5,445
    سطح
    47
    Points: 5,445, Level: 47
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 105
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points1000 Experience Points
    تشکرها
    3,495

    تشکرشده 3,519 در 509 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.

    سلام آویژه جان
    چرا فکر می کنی همسرت حتما می تونه پاسخگوی سوالاتت باشه؟
    همسر شما هراعتقادی داره واسه خودش محترمه وهمچنین اعتقادات شما.
    حالااگر شما دچار شک وشبهه ای درمسائل دینی یا هرمسئله دیگری شدی نباید به روابط تون صدمه ای بزنه.
    فکرکنم هنوز دارید دوران نامزدی(عقد) روپشت سر میگذرونید، درسته؟
    پس نباید شیرینی این دوران رو با یک چنین عقایدی تلخ کرد!
    من به شخصه به این معتقدم که دو مهم نباید در روابط زن وشوهری و همچنین روابط دوستی با همجنس یا برعکس
    وارد بشه. یکی اعتقادات ودیگری سیاست.
    که اگر چنین باشه بی شک کینه وکدورت شخصی را دربرخواهد داشت.
    شما اگر سوالی برایتان پیش اومده می تونید با مراجعه به کتابها ویا ازطریق نت ویا کارشناسان مربوط حلشون کنید.

  8. 4 کاربر از پست مفید داملا تشکرکرده اند .

    داملا (یکشنبه 22 خرداد 90)

  9. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.

    دوستان عزیزم. ممنون که واسم وقت می ذارید.
    من تلاش می کنم خلاصه جواب بدم که پست ها قابل خوندن باشه.




    آویژه ی عزیز میشه برامون بیشتر توضیح بدی که منظورت از اینکه چارچوب های ذهنیت به هم ریخته چیه؟
    به نظرت این اتفاق از کی شروع شده؟ و آیا فکر می کنی موضوع جدیدی پیش اومده که باعث شده شما حساس تر بشی؟
    چرا با همسرت در این مورد بحث میکنی؟مگه همسرت در جبهه ی مقابل شماست که دوست داری باهاش بحث کنی یا عقایدت رو بهشون ثابت کنی؟
    فکر میکنی اینکه آدم ها از هر لحاظ شبیه به هم باشن؛ حتی در زیرلایه های اعتقادی و شخصی شون؛ این به معنی خوشبختی و نبودنش یعنی دوری و نداشتن صمیمیت با همسر محسوب میشه؟
    فکر نمی کنی که دچار نوعی وسواس شدی؟
    و در آخر اینکه عزیزم میشه یه مقدار از فعالیت هایی که در طول روز انجام میدی رو برامون بنویسی؟!
    چهار چوب ها یعنی: من از کجا اومدم، واسه چی اومدم، قراره چیکار کنم، خوب بودن یعنی چی و ...
    قبلنا: یه خدا بود و باقی قضایا که همه می دونیم و خوب بودن یعنی شبیه این خدا شدن.
    حالا: اینجا بودن دلیل نمی خواد. فیزیک ما رو به اینجا رسونده!، و خوب بودن یعنی انسان بودن


    نمی دونم دقیقا از کی شروع شد. شاید از وقتی که من حرف های دگر اندیشان رو هم خوندم و شنیدم و پیش خودم حلاجی کردم ... همسرم بهم میگه " تو کلا هر تفکر اعتراضی رو راحت تر می پذیری" ... نمی دونم!

    گاهی جرقه بحث زده میشه و من پی اش رو می گیرم. مثلا چند روز پیش:
    همسرم: آره خیلی فیلم تلخی بود. اون صحنه سنگ-سارش ...
    من: البته کار خلاف شرعتون نبودا D:
    - عزیزم، کلی مقدمات و شرایط می خواد واسه اینکه همچین حکمی صادر بشه ...

    از همین جاهاست دیگه ... جبهه مقابل که نه. ولی تفاوت دیدگاه داریم. شاید ناخود اگاه واسه اینکه سوالات ذهنم حل بشه بحث رو استارت می زنم.
    خیلی شبیه بودن کسالت باره. اینو می دونم. دلم هم نمی خواد همسرم شبیه به من فکر کنه. اون هم همین طور، اما حرف مشترک نداشتن، دوری می آره ... آدما رو با هم غریبه می کنه ...

    در مورد فعالیت های روزانه ام ...
    فعلا همه راه ها بسته است، فعالیت خاصی ندارم! مرداب شدم. خیلی وقته ...





    آویژه جان
    این عضو کوچک همدردی هم در درد شما شریکه Smile

    نگران به هم ریختن چهارچوب فکریتون نباشید. این یک نعمته. ازش درست استفاده کنید.
    به نظر بنده این لازمه یک زندگی سالمه.
    از اونجایی که همیشه در حال تغییر و رشد هستیم مخصوصا رشد فکری پس بعضی عقاید هم هر از چندگاهی نیاز به بازبینی دارند. یا در مورد اونها به یقین و پایبندی بیشتر می رسیم و یا با فکر و دید بازتری اونها رو نگاه می کنیم و اصلاحات مثبت می کنیم.
    قرار نیست که یک چارچوب فکری همیشه قالبی بدون تغییر داشته باشه گاهی بازتر و گاهی بسته تر میشه. تا در نهایت با پختگی کامل شما اون چارچوب هم قالب اصلی خودش رو پیدا می کنه. فیت فیت میشه Smile
    مطالعه کنید.
    سعی کنید قبل از اینکه وارد بحثی با همسرتون بشید به دنبال مطالعه بیشتر باشید. شاید جوابهاتون رو توی کتابهای خوب پیدا کنید و دیگه نیازی به بحث کردن نباشه.
    به نظر من دلیل اینکه بحثی به نتیجه خوبی نمیرسه و یا تبدیل به کشمکش میشه موضوع مورد بحث نیست. بلکه نحوه بحث کردنه. اگر هدف به رخ کشیدن اطلاعات و به کرسی نشوندن حرف خودت باشه نتیجه ای حاصل نمیشه جز ناراحتی.
    هر دو طرف باید سعه صدر داشته باشید. انتقاد پذیر باشید.
    چرا و چطور بحث رو با دلخوری تموم میکنید؟(توضیح بیشتر)
    بحث رو برای خودتون لذت بخش کنید.
    از نظرهای متفاوت همدیگه نکته های خوب و مشترک در بیارید. اینجوری نظراتتون هم در یک راستا قرار میگیرن.

    با گذشت زمان و مطالعه درست دوباره به ثبات فکری می رسید و به کمال فکریتون هم نزدیکتر میشید
    ممنونم نازنین
    توصیه هات برام مفیده. دارم فکر می کنم نتیجه اینجور بحثا قراره چی باشه؟
    همسرم قانع بشه و نظرش عوض شه؟( اینو نمی خوام)
    من قانع بشم و نظرم عوض بشه؟( که گمونم با این حالت تدافعی و بسته ای که من گرفتم هیچ حرفی توی کتم نمی ره متاسفانه و آخرش دوباره یه اما و اگر دیگه می چرخه تو ذهنم!)
    شک عین خوره افتاده به جونم ... من یه جرعه آب یقین می خوام ... کسی سراغ داره؟ ...

    در مورد دلخوری ته بحث ها گاهی به این خاطره که همسرم از من انتقاد می کنه،
    گاهی هم نه، از اینکه این همه سردر گمم بیشتر اعصابم خورد می شه و می گم ای کاش حرف نمی زدیم ...








  10. 4 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آویژه (یکشنبه 22 خرداد 90)

  11. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 91 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1389-1-16
    نوشته ها
    620
    امتیاز
    4,555
    سطح
    43
    Points: 4,555, Level: 43
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 195
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    850

    تشکرشده 839 در 390 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.

    آویژه عزیز
    من کارشناس نیستم، جزو مراجعین هستم
    ولی کلم بو قورمه سبزی میده، یعنی عشق بحثم، عشق کل کل
    مخصوصا بحثهای دینی و اجتماعی
    اینکه ذهنت درگیر این سوالهاست اصلا بد نیست و اتفاقا نشون میده مرداب نشدی
    منم همینطورم
    اما سعی کن زیاد با همسرت بحث نکنی، نه اینکه کاملا جلوی خودتو بگیری ولی سعی کن کمی خنده و شوخی قاطی صحبتهات کنی و از درون به خودت نهیب بزنی که بحث زیاد هم جدی نیست
    این خیلی کمکت میکنه
    من امتحان کردم

  12. کاربر روبرو از پست مفید shamim_bahari2 تشکرکرده است .

    shamim_bahari2 (دوشنبه 23 خرداد 90)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 آذر 99 [ 01:10]
    تاریخ عضویت
    1387-2-31
    نوشته ها
    1,208
    امتیاز
    22,636
    سطح
    93
    Points: 22,636, Level: 93
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 714
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteranSocial10000 Experience Points
    تشکرها
    6,336

    تشکرشده 3,618 در 912 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    141
    Array

    RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.

    در مورد فعالیت های روزانه ام ...
    فعلا همه راه ها بسته است، فعالیت خاصی ندارم! مرداب شدم. خیلی وقته ...

    آویژه ی عزیزم؛ من فقط روی این جمله ات می خوام فکر کنم؛ چرا؟ چرا شدی مرداب؟ چرا فکر می کنی شدی مرداب؟ ببین نمی دونم قبلا یعنی توی دوران مجردی چی کار می کردی! اما می خوام بگم تو چیزی رو از دست ندادی و یه چیزهای دیگه هم به دست آوردی؛ اما چون علاقه مندیهات رو کنار گذاشتی، دچار یه فرسایش شدی که باعث شده وقتت رو به چراهایی بگذرونی که بودنشون خوبه؛ به شرطی که اون قدر پیگیر بشی که جواب درستش رو پیدا کنی؛ نه اینکه این شک و تردیدها به صورت مبهم توی ذهنت بمونه!
    ببین عزیزم؛ شما باید یه وقتی از روز رو در کنار عشق و صمیمیتی که حالا با بودن با همسرت پیدا کردی به خودت اختصاص بدی! اینکه هدف داشته باشی و براش تلاش کنی، راه های رسیدن به اونها، اتفاقاتی که در این بین میافته و همه اینها باعث به وجود آمدن ارتباط و صحبت میشه، و شما فکر نمی کنی که با همسرت موضوع مشترکی واسه حرف زدن پیدا نمی کنید!
    -----------------------------------------------------------------------------
    به نظرت انسان بودن؛ جز با خدا یکی شدنه؟
    به نظرت همه ی اون دانشمندانی که علم فیزیک و امثال اون رو قبول دارن؛ به اتفاق به این مساله توافق نظر ندارن که انسان موجودی نیست که به صورت اتفاقی پا به این کره ی خاکی گذاشته باشه؟ و به نظرت شبیه خدا بودن؛ به زندگی ما معنا میده؛ یا پذیرش حضور بی دلیل ما در این دنیا؟
    نمی خوام باهم بحث کنیم؛ اما می خوام بگم؛ همه ی ما توی یه مقطعی از زندگی مون به این موضوع فکر می کنیم که آیا من و همسرم حرفی برای گفتن داریم یا خیر؟ و من فکر می کنم این در مورد شما؛ با بحث اعتقادیتون خودش رو داره نشون میده؟!

  14. 3 کاربر از پست مفید del تشکرکرده اند .

    del (دوشنبه 23 خرداد 90)

  15. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.

    از وقتی پایان نامه ات رو دادی و دفاع کردی با همسرت مسافرت رفتید؟

    خانومی فکر کنم شما از اون دسته آدم هایی هستی که دائما می خواهد فعال باشند و انرژی زیادی داری واسه اینکه برای بالا بردن معلوماتت تلاش کنی ؟
    از اون هایی که تا یه چیزی رو کامل و عمیق درک نکنند باورش نمی کنند؟


    -----

  16. 3 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (یکشنبه 22 خرداد 90)

  17. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array

    RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.

    سلام آویژه جان
    چرا فکر می کنی همسرت حتما می تونه پاسخگوی سوالاتت باشه؟
    همسر شما هراعتقادی داره واسه خودش محترمه وهمچنین اعتقادات شما.
    حالااگر شما دچار شک وشبهه ای درمسائل دینی یا هرمسئله دیگری شدی نباید به روابط تون صدمه ای بزنه.
    فکرکنم هنوز دارید دوران نامزدی(عقد) روپشت سر میگذرونید، درسته؟
    پس نباید شیرینی این دوران رو با یک چنین عقایدی تلخ کرد!
    من به شخصه به این معتقدم که دو مهم نباید در روابط زن وشوهری و همچنین روابط دوستی با همجنس یا برعکس
    وارد بشه. یکی اعتقادات ودیگری سیاست.
    که اگر چنین باشه بی شک کینه وکدورت شخصی را دربرخواهد داشت.
    شما اگر سوالی برایتان پیش اومده می تونید با مراجعه به کتابها ویا ازطریق نت ویا کارشناسان مربوط حلشون کنید.
    سلام آریانا جون.
    آره هنوز عقدیم، ان شالله توی مرداد ماه می ریم زیر یه سقف.

    همسرم اینو بار ها گفته که من جواب سوال هات رو ندارم و نمی تونم قانعت کنم....
    گفتم قبلا که یه مدت تصمیم گرفته بودم با همسرم در این مورد حرف نزنم و کاملا بی تفاوت برخورد کنم. نتیجه اش: احساس می کردم دارم خودمو سرکوب می کنم ... این خود سانسوری آزارم می داد و شخصیتم جوریه که چیزی رو نمی تونم پنهان کنم. مخصوصا از همسرم ... همسرم می فهمید یه چیزی داره اذیتم می کنه و می پرسید و اصرار که بگو ...

    اما من دوست دارم و دلم می خواد در مورد ذهنتیم با همسرم حرف بزنم. دلم می خواد توی این قسمت خیلی شخصی از هستی خودم هم باهاش شریک بشم. با همه تفاوت هامون. اون هم اینو دوست داره.
    اما این خواسته گاهی به جاهای باریک می کشه ...



    دوستای گلم معذرت می خوام، یه فایل هست باید امروز تموم کنم و بفرستمش، فعلا دیگه نمی تونم بنویسم...

  18. 3 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    آویژه (یکشنبه 22 خرداد 90)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 خرداد 98 [ 14:08]
    تاریخ عضویت
    1389-1-27
    نوشته ها
    155
    امتیاز
    8,847
    سطح
    63
    Points: 8,847, Level: 63
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    420

    تشکرشده 448 در 136 پست

    Rep Power
    32
    Array

    RE: من عوض شدم. می ترسم از هم دور شیم.

    گاهی جرقه بحث زده میشه و من پی اش رو می گیرم. مثلا چند روز پیش:
    همسرم: آره خیلی فیلم تلخی بود. اون صحنه سنگ-سارش ...
    من: البته کار خلاف شرعتون نبودا D:
    - عزیزم، کلی مقدمات و شرایط می خواد واسه اینکه همچین حکمی صادر بشه ...
    خلاف شرعتون؟ این جمله هر چقدر هم با لبخند و محبت همراه باشه باعث جبهه گیری سریع همسرتون شده.زیر سوال بردن تمام اعتقاداتش. یعنی یک شیوه اشتباه در ایجاد بحث. بهتر بود یه جمله ملایم تر به کار می بردی. مثلا:
    عزیزم به نظر تو واقعا اسلام ما دین صلح و عشق و محبت ما همچین قانون سختی رو صادر کرده؟ اگه آره حکمتش چی بوده؟
    (این همه احساسات با گروه خونی من جور در نمیاد. خودم در حال تمرینم )

    پاورقی:
    راستی آویژه
    اینا دغدغه های نسل ماست. نسل ما یعنی نسلی که به راحتی هر چیزی رو نمی پذیره. البته باید برای رفع اینها مطالعه کرد.
    کتابی هست به اسم فقه استدلالی از علامه غروی که مسائل شبهه داری مثل رجم رو توضیح داده (در گوشی بهت بگم که ردش کرده)
    نمی تونم آپلود کنم. ولی لینک زیر یک فصلی از اونه:
    سنگسار زانی بدعتی در اسلام
    اگر نتونستی برداری، اول عضو شو بعد برش دار.
    احکام اسلامی ای که الان در حال اجرا هم هستند نتیجه اجماع نظر عده ای از علمای اسلام هستند و علمایی هم هستند که نظرات متفاوت دارند. مقاله های زیادی در مورد رجم هست. بعضی اون رو به قوم یهود نسبت دادند و وارداتی می دونن.
    آیت الله صانعی هم نظرات خاص خودش رو در مورد احکام داره. مثلا در مورد قطع دست دزد گفته : منظور از این آیه قران که دست دزد را قطع کنید، قطع کردن فیزیکی نبوده بلکه کوتاه کردن دست اون از این اعمال هست. همون حرف پروین که میگه:
    جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست.

    حرفام خیلی طولانی و خطرناک شد. الان فرشته های مهربون میان و .....
    فقط اینو بگم که اسلام به خاطر کوتاهی ما در حقیقت جویی داره دستخوش خیلی آسیب ها می شه و شده.
    ما باید مطالعه کنیم. دینمون رو بهتر بشناسیم و بهش افتخار کنیم.

  20. 2 کاربر از پست مفید جاودان تشکرکرده اند .

    جاودان (یکشنبه 22 خرداد 90)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. کمک کنید کامل خودمو عوض کنم و تیپم و رویه ام عوض کنم
    توسط مینای سخن گو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 16
    آخرين نوشته: چهارشنبه 18 شهریور 94, 07:57
  2. دعوای مادر شوهر - چطور با مادر شوهرم کنار بیایم (دخالت های مادر شوهر)
    توسط عسلک در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 29 دی 91, 23:48
  3. دعواهای همیشگی وحل نشدنی
    توسط ghamar در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آبان 91, 00:32
  4. عواملی که موجب پایان یک رابطه می شوند
    توسط keyvan در انجمن سایر مقالات ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 10 شهریور 91, 23:56
  5. نامزدم عوض شده !
    توسط melisaa در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: پنجشنبه 19 آبان 90, 13:31

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.