من عروس اول یه خانواده هستم خانواده شوهرم را دوست دارم و انها هم مرا خیلی دوست دارند با برادر شوهرم خیلی صمیمی بودیم او از من یکسال کوچکتر است ولی متاسفانه با دختری دوست شد و با او ازدواج کرده که از خودش دوسال بزرگتر و از من یکسال بزرگتر است از همان ابتدا که وارد این خانواده شد حسادت را بنا نهاد و تا این 3 سال کارش چشم هم چشمی و حسادت است و ما هرسه خانواده در یک ساختمان زندگی میکنیم .تعریف از خود نباشد از هر لحاظ من از او سرم هم خانواده و هم تحصیلات و هم ظاهر و هم اخلاق وزبانزد اقوام (به جون بچم تعریف نمیکنم ) ولی جاری و برادر شوهرم میخواهند خلاف این را ثابت کنند مثال هایم را بدون اغراق میگویم .من رشته تحصیلیم هنر بوده و کارهای هنری زیادی انجام میدهم .هم در اشپزی و هم در خانه داری ادبیات خاص خودم را هم دارم و این باعث ناراحتی و تقلید انها میشود البته این را همه متوجه شده اند ولی مرا بسیار بسیار ناراحت میکن .در لباس پوشین من بسیار حسادت میکند من زیاد لباس نمیخرم ولی خوب میدانم که چگونه بپوشم (از صدقه سری رشتم )واینموجب اخم او در مهمانی ها میشود .همسرم برایم ماشین خریده و او ماشین همسرش رانگه میدارد تا او هم ماشین داشته باشو و همسر بیچارهاش بدون ماشین راهی محل کار میشود که ایشان روزی یک بار برود و سبزی بخرد هر عطری یا لوازم ارایشی بخرم باید پنهان کنم والا ایشان فوری عین همان راتهیه میکن از همه جالبتر اینکه اون مدعی است این کارا هارا از قبل بلد بوده .مثال جالب دیگرم ایشان دف خریده اند و روز ها تمرین میکنند و از انجا که ما در یک ساختمان هستیم من صدایش را میشنوم ولی جاری بنده منکر داشتن دف هستن .
عکسالعمل من چیست ؟ سعی میکنم چیزی نگویم و اعتراضی نکنم ولی از درون خود را میخورم از دست کارهایش دیووانه شدم کاری کرده که برادرشوهرم با من صحبت نمیکند انها طبقه بالای ما مینشینند و صدای پاهایش اعصاب من را بر هم میزند تورو خدا به من بگویید چه کنم . همسرم هم برعکس برادرش اصلا خاله زنک نیست و به این امور توجهی نمیکند
علاقه مندی ها (Bookmarks)