سلام خوبین؟
من تقریبا سه ساله ازدواج کردم و خیلی با خانواده شوهرم مشکل دارم.البته زیاد در ظاهر باهم بد نیستیم.اما اصلا دل خوشی ازشون ندارم.
میدونین؟خانواده همسرم هیچ کمکی به ما نمیکنن نه مادی نه روحی.
اما در مقابل خودشون از ما خیلی توقع کمک دارن و ما رو مجبور میکنن بهشون کمک کنیم.منم حرص میخورم.
مثلا برای عروسی و مراسمامون همش مثل بقیه غریبه ها نشستن.الانم مهمون بیان کاری نمیکنن.مشکلی داشته باشیم کمکمون نمیکنن.
اما درمقابل خودشون وقتی کاری داشته باشن یاد ما میفتن.حالا شوهرم پسرشونه اون به کنار.وظیفشه کمکشون کنه.اما من چی؟
اینش بیشتر حرصم میده که فکر میکنن من وظیفه مه بهشون کمک کنم و اگه نکنم دلخور میشن.منم از همین میترسم و همیشه اضطراب دارم.
میگم اگه انتظار کمک دارن خب خودشونم کمک کنن به ما.اگر هم کمکمون نمیکنن پس توقع نداشته باشن ازمون.
میدونین اداب اجتماعی وقتی به نفع ما باشه زیاد نمیدونن اما اگه به نفع خودشون باشه خوب بلدن همه چیزو.
میریم زیارت یه کادو خیلی ارزون میارن توقع دارن سوغاتی آنچنانی بدیم بهشون و حتی اینو به زبون میارن که اون چی بود خریدین؟میگن برادر باید برای خواهرش چندین برابر کمک کنه.با اینکه چندین برابر کادویی که داده بودن سوغاتی دادیم بازم ناراضی بودن.و این رفتاراشون خیلی عصبانیم میکنه.تا حدیکه الان ازشون متنفرم.به شدت هم متنفرم.
کسی هست تجربه مشابه داشته باشه؟یا بتونه کمک کنه ؟بگین من چطور باهاشون رفتار کنم؟
خیلی ممنونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)