سلام به دوست های عزیزم...میدونم طولانیه به خدا خیلی ازش زدم
راستش اومدم با کلی دل پر ، درد و دل کنم...
علت اینکه اینجا حرفامو میزنم این هست که1.احساس میکنم درد و دل جنبه تخصصی تر داره نه خاله زنکی
2.من توی یک کشور غریب تک و تنها به دور از همه افتادم درست یک ماه بعد از عروسیم که تابستان امسال بود.
دیگه واقعا" صبرم از دست مادر شوهر و پدر شوهر و شوهرم تمام شده!!!
نه میتونم اینجا مشاوری پیدا کنم نه اینکه به خانواده یا حداقل مامانم بگم،چون راه دور هست و هزاران فکر و خیال و نگرانی برای اونها.
خانواده شوهرم 3تا پسر هستند و شوهر من آخرین فرزند...دو برادرش ازداج کردند با 2تا خواهر..اما مادر شوهر و پدر شوهرم از عروسهایشان خیلی راضی نیستند..
1.عروس دومی که توی این 3سال که خانواده شوهرم اینجا بودند 2بار بیشتر زنگ نزده
2.عروس اولی هم که یک عالمه مورد دیگه داره
حالا اونا میخوان من بعض اونها باشم و هر چی گفتن بگم چشم تا کم کاری های اونارو جبراان کنم..شوهرم هم مدام اینو به من میگه((مادر پردم یک حساب دیگه روی تو باز میکنند،مادر پدرم دختر ندارند می خواهند تو مثل دختر براشون باشی،مادر پدرم...))
خلاصه اینکه هر حرفی میخواهند به من میزنند و من نباید چیزی بگم چون من با 2تای دیگه فرق دارم...
از 7روز هفته 5 روز پیش همیم 2روز همو نبینیم یا زنگ نزنیم ، آماج حملات شدید شون قرار میگیرم..چرا نمیایید؟ایران بودید بهتر بود!دیگه جواب ما رو هم ندید دیگه!آفرین دیگه ما رو هم یادتون رفت...اگه بخوایید برید گردش یا خونه کسی دیگه با سر میریدااااا....(((حالا مثلا" 2 روز هست مو ندیدیمااااا!!!!!)))
اگر به موبایل یا خانه زنگ بزنند یک بار ور نداریم دفعه دوم با اخم و تخم چرا ور نمیدارید؟میگیم نشنیدیم یا اصلا" گوشی زنگ نخورد یا دستمون بند بود...میگن:یک بار دو بار اینجوری بعدش چی ؟؟؟؟اونقدر پا پیچ میشن که خود شوهرم میگه جواب نده بدتر میشه (انگار داریم دروغ میگیم...حالا بگذرد من واقعا" جقدر هنوز احترامشونو دارمو هواشونو دارم)
اما خسته شدم به خدااااااااااااااااااااا
بی کس وکار گیرم اوردن هرچی میخوان هروز هروز میگن...
اگه در آخر بعد 2 3 بار تلفن را جواب ندیم ، سرزده بلند میشن میان (نمیگن یک وقت داریم کار خصوصی میکنیم...)
مادرشوهرم هم که در ماه 4 5 دفعه سرزده و غیر سرزده اینجاست تازه شب هم میخوابه گاهی..وااااااااااا!!!!!!!!
هر وقتم شب ها پدر شوهرم میره بیرون واسه کاری جلسه ای شوهرمو میکشونه اونور منم تنها تو خونه، شب، کشور غریب، با 10 ساعت اختلاف با ایران...نه با کسی میتونم به حرفم نه خونه کسی برم
چه کنم تو روخدا یکی یک راه حل بده اینا بذارن ما یک بارم شده با خیال راحت بی دعوا(سر اونها همیشه) زندگیمون رو بکنیم...
علاقه مندی ها (Bookmarks)