به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 47
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 90 [ 07:39]
    تاریخ عضویت
    1390-3-13
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    1,468
    سطح
    21
    Points: 1,468, Level: 21
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکلات من و همسرم (درخواست راهنمایی و کمک )

    با سلام خدمت شما
    من 37 سالمه و مدت 12 ساله که ازدواج کردم و ثمره این ازدواج یک دختر 10 ساله هست.ازدواج من بصورت غیره منتظره و در زمانی که اصلاً به ازدواج فکر نمیکردم صورت گرفت .در دوران نامزدی سرباز بودم و درآمدی نداشتم به همین خاطر هر وقت به همسرم سر میزدم اغلب اوقات دست خالی میرفتم یا اگه چیزی میبردم خیلی چشمگیر نبود اون موقع همسرم چیزی نمیگفت ولی حالا بعد از گذشت سالها مدام بی پولی منو به رخم میکشه البته موضوع به همین جا ختم نمیشه حدود یکسال و نیم دوران نامزدی ما طول کشید که در طول این مدت کش و قوس زیادی داشتیم و مدام قهر و اشتی بود که بزرگترها این رو به حساب اینکه هنوز با روحیات هم اشنا نیستیم گذاشتن و می گفتن بعد از ازدواج درست میشه . من سه ماهی بود که توی یه اداره دولتی مشغول بکار شده بودم که ازدواج کردیم بدلیل عدم توانایی مالی حدود 6-7 ماهی رو با خونواده من توی یه خونه زندگی کردیم اوایلش خیلی بد نبود ولی کم کم ناراحتی ها شروع شد . من توی یه خونواده پدر سالار بزرگ شدم و به همین دلیل پدرم بعضا بعضی مواقع که از رفتار همسرم ناراضی بود به من تذکر میداد و من هم به دلیل عدم آشنایی با نحوه برخورد با همسر تمام موارد رو از قول پدرم به همسرم انتقال میدادم این موضوع سبب میشد که همسرم موضع گیری کنه و من هم که تحمل این موضوع برام سخت بود متقالا موضع میگرفتم و کار به دعوا و مشاجره و متاسفانه برخورد فیزیکی می کشید . ای داستان ادامه داشت و رابطه همسرم با خونوادم مخصوصا پدرم به هم خورد البته با دعوا. بعد از هر بار دعوا با اصرار من (یا با خواست خودش) همسرم مجددا بر میگشت و از پدرم عذر خواهی میکرد ولی این موضوع بعدها مشخص شد که اصلا با میل و رضایت قلبی نبوده و می گفت که من بخاطر تو اینکا رو کردم . متاسفانه وابستگی من به خانوادم بیش از حد بوده به طوری که بجای تهیه پول و اجاره کردن یک مکان مناسب در یکی از منازل پدرم در یک نقطه دور به ادامه زندگی مشغول شدیم که واقعا سختی های زیادی رو همسرم متحمل شد .
    بعد از 3 سال تونستیم یک آپارتمان کوچک بخریم ولی اختلافات ما همچنان ادامه داشت . رفتار همسرم برای من غیر طبیعی بود ایشون همیشه اصرار داشتند که با بقیه افراد یه تفاوتی داشته باشند چه تو لباس پوشیدن په تو صحبت کردن .... رفتارش توی جمع از نظر من اصلا مناسب نبود اکثر مواقع تو خودش بود خیلی با بقیه رابطه نزدیک برقرار نمیکرد که همین موضوع هم بارها باعث درگیری بود در جواب اینکه چرا اینطور رفتار میکنی هم میگفت من همینم یا من نمیتونم .هر بار با که خونوادم بطور انفرادی ملاقات میکردم مدام ناراحتیشونو از این موضوع که چرا رفتار زنت اینجوریه به من انتقال میدادن و من هم اصلا تحمل این حرفها رو نداشتم این ناراحنپتی در من اثر میگذاشت بطوری که وقتی با همسرم روبرو میشدم نمیتونستم بپذیرمش همش قهر بورم و حرپف نمیزدم وقتی هم حرف میزدم ناراحتیمو بیان میکردم . خلاصه اینکه این موضوع باعث شده در حال حاضر همسرم کاملا نسبت به احساسات من بی تفاوت باشه و دیگه اصلا براش مهم نیست که چه اتفاقی میفته کاملا گوشه گیر شده هر چند که رفت و آمد ما با خونوادمون قطع نشده ولی نسبت به سابق هم فرقی نکرده . ما دو بار تا مرحله طلاق پیشرفتیم که هر بار با پادرمیونی بزرگترها دوباره به زندگی برگشتیم
    این رفتا واقعا عذاب آور شده . از نظر من ارتباط با دیگران مهمه و به همین خاطر هم همیشه سعی کردم که وجهه بیرونی خوبی داشته باشم کسی رو از خودم نمیرنجونم و تا اونجا که بشه سعی میکنم رضایت همه رو جلب کنم ولی از نظر همسرم نظر من یک اشتباه محض.در اکثر مواقع میگه دوست ندارم. میگم بریم مثلا فلان جا میگه دوست ندارم . میگم دوستم دعوت کرده بریم خونشون میگه دوست ندارم . متاسفانه نوع رفتار ایشون باعث ایجاد فاصله بین خونواده و دوستان شده بطوریکه در اکثر مواقع از پذیرش ما در جمع خودشون خودداری می کنن
    ببخشید که پر حرفی کردم میخواستم شما رو از وضع موجود آگاه کنم الان واقعا مستعصل شدم و به تنها راهی که فکر میکنم جدایی . اگه فکر میکنین هنوز راهی مونده کمکم کننین
    ممنون

  2. کاربر روبرو از پست مفید behnamj تشکرکرده است .

    behnamj (سه شنبه 24 خرداد 90)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 04 مرداد 93 [ 18:17]
    تاریخ عضویت
    1389-10-29
    نوشته ها
    221
    امتیاز
    3,401
    سطح
    36
    Points: 3,401, Level: 36
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    465

    تشکرشده 473 در 146 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: درخواست راهنمایی و کمک

    سلام

    به تالار خوش آمدید
    شرح حالتون رو خوندم و فعلا فقط می خواستم بگم: بله راهی به جز جدایی هست... شما به آخرین و البته آسانترین راه فکر می کنید، پاک کردن مشکل و نه حل مشکل!!..

    بهتره برای شروع د رمورد خصوصیات همسرتون بنویسید:
    - به چه چیزهایی علاقمندند؟
    - شاغلند یا خانه دار؟
    - سرگرمیشون چیه؟

    همین سوالات رو در مورد خودتون هم جواب بدید، تا بتونیم با همفکری یک راه حل مناسب پیدا کنیم.

    امیدوار باشید

  4. کاربر روبرو از پست مفید lonely sky تشکرکرده است .

    lonely sky (سه شنبه 24 خرداد 90)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 12 آذر 97 [ 00:05]
    تاریخ عضویت
    1388-4-05
    نوشته ها
    6
    امتیاز
    6,933
    سطح
    54
    Points: 6,933, Level: 54
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 8.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    5

    تشکرشده 8 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: درخواست راهنمایی و کمک

    سلام من چند تا توصیه میکنم

    1-اگه میتونید چند روز مجردی مسافرت برید یعنی از هم دور باشید
    2- هر دوتون برید یه تست اضطراب و افسردگی بدید.
    3- چند وقت خواسته هاتون رو از ش کم کنید به طوریکه احساس کنه خودش براتون مهمه نه خواسته هاتون
    4- معمولا کسانیکه دنبال اینند که در بین جمع از نظر ظاهری بالاتر باشند از نظر درونی احساس کوچک بودن می کنند.
    5- در ضمن شما به جای اینکه بشینید در وقت مناسب در مورد انتقادات و ناراحتی دیگران و... صحبت کنید. همیشه طوری بر خورد کردید که او احساس کم اهمیتی کرده
    6- من احساس میکنم کمی باید در مورد خودتون بیشتر فکر کنید و دنبال اشکالات در برخوردهاتون با همسرتون باشید
    7- اون احساس میکنه همه کس برای شما مهمه بجز او

  6. 5 کاربر از پست مفید mohsen11 تشکرکرده اند .

    mohsen11 (سه شنبه 24 خرداد 90)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 24 مرداد 93 [ 22:12]
    تاریخ عضویت
    1390-1-04
    نوشته ها
    166
    امتیاز
    3,467
    سطح
    36
    Points: 3,467, Level: 36
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    386

    تشکرشده 356 در 119 پست

    Rep Power
    30
    Array

    RE: درخواست راهنمایی و کمک

    دوست عزیز سلام
    خوش امدگویی ما را هم پذیرا باشید
    با عرض پوزش باید بگم رفتار شما اشکالات زیادی داشته:
    اینکه در اول زندگی امکان خونه ی مستقل برای شما وجود نداشته به خودی خود مشکل نیست اما این زمانی مشکل ساز میشه که حریم زندگی شما (شما و همسرتون ) از طرف دیگران به رسمیت شناخته نشه و زمانی به اوج خودش میرسه که حرفهای اطرافیان رو در زندگیتون دخالت بدهید که متاسفانه در مورد شماهم اتفاق افتاده.
    شما تحت تاثیر حرفهای خانوادتون با همسرتون بداخلاقی و حتی برخورد فیزیکی داشتید
    این باعث شده :
    همسرتون احساساتش جریحه دار بشه و شما رو به جای اینکه حامی خودش تلقی کنه شما رو در جبهه ی مقابل و علیه خودش تصور کنه
    میدونستید اوج شکستن زن زمانی اتفاق می افته که احساسات و نیازهای روحیش از طرف همسرش نادیده گرفته شه؟
    شما در اولویت بندی ذهنتون همسرتون رو در اولویت پایین تری قرار دادید
    همین باعث گوشه گیری وانزوای همسرتون شده
    [color=#000000]حال باید چه کرد؟
    قبل از هر چیزی باید با جنس زنان بیشتر اشنا بشید مهارتتون رو در این زمینه بالا ببرید کتاب و مقاله بخونید وحتی اگه نیاز شد از مشاور حضوری کمک بگیرید
    روح خانمتون به شدت خسته است و نیاز به ارامش و ترمیم داره
    با محبت بیشتر و توجه به خواسته هاشون بهشون نزدیکتر بشید
    شما باید ایشونو به این باور برسونید که برای شما در درجه ی اول اهمیت قرار داره
    فعلا دنبال ترمیم رابطه با اطرافیان نباشید
    اول باید خانمتون رو دریابید

  8. 9 کاربر از پست مفید سبزه تشکرکرده اند .

    سبزه (سه شنبه 24 خرداد 90)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 اسفند 97 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1389-6-20
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    7,354
    سطح
    57
    Points: 7,354, Level: 57
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    209

    تشکرشده 280 در 139 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: درخواست راهنمایی و کمک

    درود
    من در مورد این موضوع بخاطر نداشتن تجربه کافی نمیتونم نظری بدم.شما باید با کمک دوستانی که اینجا نظرشون رو میدن سعی کنید مشکلات رو کم کم و با حوصله.عنایت کنید با حوصله و صبر.حل کنید و بتونید به زندگیتون ادامه بدید.شما بچه کوچیک دارید و برای آینده اون اصلا خوب نیست.
    ولی میتونم بنابر تجربم در مورد رفتار های فعلی همسرتون مثل اینکه توی جمع توی خودشون هستند و مهمانی سخت میرن و اینجور حرکات من میتونم بگم ایشون دچار بیماری فوبیا اجتماعی شدند که قابل حل هست.
    باید به یک روانپزشک مراجعه کنند و برای این مشکل طبق دستور پزشک دارو مصرف کنند چون این بیماری زیاد جدی نیست.

  10. 2 کاربر از پست مفید footer تشکرکرده اند .


  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 اردیبهشت 91 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1390-3-09
    نوشته ها
    29
    امتیاز
    1,452
    سطح
    21
    Points: 1,452, Level: 21
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    45

    تشکرشده 45 در 26 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: درخواست راهنمایی و کمک

    برادر گلم سلام
    اجازه میخوام نظرم رو در مورد مطلبی که عنوان کردید بگم
    همونطور که خودتون فرمودید؛ شما به نظر خانواده اتون بسیار اهمیت میدیدو ناراحتی اونه براتون خیلی مهم و غیر قابل تحمله. تا اینجاش بد نیست اما مشکل زمانی ایجاد میشه که اون نظرات به حق نباشند. شاید خانواده شما خواسته هایی داشته باشند که نابجا باشه؛ آیا اونوقت هم شما صرف اینکه خانواده اتون هستند باید بپذیرید؟ ایا پدر و مادرها هرگز اشتباه نمیکنند؟ ایا همه مشکلات از طرف همسر ماست؟ و آیا اگه همسرتون هم تحت تاثیر خانواده اش همین انتظارات رو از شما داشت تحمل می کردید؟ و یا اینکه شما هم مثل خیلی از آقایون معتقدید که همیشه حق با شوهر و خانواده شوهره؟
    منم با سبزه عزیز موافقم که رفتارهای خود شما باعث گوشه گیری همسرتون شده. اون احساس تنهایی و بی پناهی میکنه. مهمترین حامی و پشتیبان یک زن؛ شوهرشه که اگه این حمایت عاطفی رو داشته باشه در برابر کوهی از مشکلات هم قرار بگیره کم نمیاره اما شما با ترجیح دادن خانواده پدریتون به او؛ این احساس آزازدهنده رو در او به وجود آوردید که شما براش غریبه هستید و عدم امنیت خاطر پیدا کرده
    دوست خوبم

    یه توصیه دوستانه رو از طرف من بپذیرید که ما وقتی متاهل میشیم دیگه به همسرمون نزدیکتر و محرم تریم تا به خانواده پدریمون. و این همسر ماست که در تمام شرایط زندگی کنار ماست نه کس دیگه . پس ضمن احترام به همه بزرگترها و اقوام؛ پشت همسرتون محکم بایستید و پایه های زندگیتونو استوار کنید .من به شما اطمینان میدم که :
    از تو به یک اشاره از او به سر دویدن
    یعنی اگه شما کوچکترین قدمی برای حمایت از همسرتون بردارید او هزار قدم برخواهد داشت. امتحان کنید. ضرری نداره

    موفق باشید

  12. 6 کاربر از پست مفید innocent تشکرکرده اند .

    innocent (جمعه 13 خرداد 90)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 90 [ 07:39]
    تاریخ عضویت
    1390-3-13
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    1,468
    سطح
    21
    Points: 1,468, Level: 21
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: درخواست راهنمایی و کمک

    سلام دوستان
    قبل از هر چیز از راهنمایی همه شما ممنونم و خوشحالم از اینکه جایی رو دارم که به راحتی حرفامو بزنم و دوستان خوبی که بی تکلف زحمت میکشن و جواب میدن
    خانم من مربی پیش دبستانی هستش و مدت 8 سالی میشه که تو این حرفه فعالیت داره و اتفاقا خیلی هم موفق بطوری که همه ساله بعنوان مربی نمونه معرفی میشه و تا حالا هم جوائز زیادی از این بابت گرفته ایشون لیسانس دارن من هم همینطور . ببینین توی این چند سالی که از ازدواجمون میگذره من همه جوره بهش ثابت کردم که خیلی دوستش دارم که واقعا هم همینطوره ولی بعد از این همه سال ایشون بازم داره منو امتحان میکنه دیگه نمیدونم باید چیکار کنم که به ای باور برسه.سعی میکنم که درکش کنم ولی بعضی مواقع احساس میکنم در مقابل خواسته من بهانه میاره یعنی اینکه واقعا مورد خاصی نداره فقط میخواد مقابل من بایسته .چند وقتی میشه که بیان میکنه من توی خونه مثل یه کلفتم فقط غذا می پزه و خودم باید غذای خودمو سرو کنم یا مثلا چایی بریزم این موضوع مهم نیست که خودم کارای خودمو انجام بدم ولی اینکه چرا به این حس رسیده رو نمیدونم اتفاقا همیشه ازش به خاطر زحماتی که میکشن تشکر میکنم نمیدونم چیکار کردم که این برداشت و داشته . حتی به دخترم هم همین موضوع رو میگه و ازش میخواد که خودش کارهاشو انجام بده که واقعا تو بعضی از کارا دخترم میمونه و همین موضوع ناراحتم میکنه .احساس میکنم که ایشون انعطاف پذیری کمی دارن نسبت به مسائل و نمیتونه که خودشو با محیط پیرامونش وفق بده مثل یه چوب خشک میمونه که اگه یه ذره بش فشار باری میشکنه خیلی مسائیلو برای خودش بزرگ میکنه و حلش براش غیر قابل انجامه.البته همه ی اینا تصورات منه اتفاقا چند وقتیه که خیلی بش فشار نمیارم

  14. کاربر روبرو از پست مفید behnamj تشکرکرده است .

    behnamj (سه شنبه 24 خرداد 90)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 04 مرداد 93 [ 18:17]
    تاریخ عضویت
    1389-10-29
    نوشته ها
    221
    امتیاز
    3,401
    سطح
    36
    Points: 3,401, Level: 36
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    465

    تشکرشده 473 در 146 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: درخواست راهنمایی و کمک

    سلام دوست گرامی

    معلوم می شه که دوست دارید مشکلتون حل بشه و آرامش و عشق به زندگیتون برگرده، ما خانمهای این تالار از احساسات و عواطف زنها آگاهیم و می تونیم شما رو راهنمایی کنیم، فقط خودتون باید همکاری کنید و البته جاهایی که لازمه تغییراتی در رفتارها!

    اول یک نکته رو بگم، وقتی گفتید که ایشون معلم پیش دبستانی هستند کلی آه از نهادم بلند شد، معلمی که نمونه می شه و تقدیر نامه می گیره، یعنی داره با تمام وجودش برای بچه ها تلاش می کنه! شما بچه گیهای خودتون رو توی سن 6 سالگی یادتون بیارید، بچه ها شیطون و شلوغ و غیرقابل کنترلند.

    قطعا ایشون در محیط کار به شدت خسته می شوند، مرتب باید با صدای بلند صحبت کنه و دنبال بچه ها بدوه و از این کارها!
    تعجبی نداره اگه از کارهای منزل شکایت دارند!
    اگه دوست دارید بهش مجبت کنید و بهش بگید که در این مورد درکش می کنید، دو کار انجام بدید:
    1- وقتهایی که فرصت دارید بهش کمک کنید، مثلا پدر من بیشتر وقتها توی ظرف شستن و سبزی پاک کردن کمک می کرد و مادرم از این کارش واقعا خوشنوده.
    2- کارهایی رو که خودتون هم می تونید انجام بدید از روی دوش ایشون بردارید، مثلا اگه روز تعطیل فرصت دارید، لباسهای خودتون رو اتو کنید یا کارهایی از این قبیل....

    اما در این مورد که می گید همسرتون هنوز دارند شما رو امتحان می کنند! اصلا نگران نباشید این خاصیت ما زنهاست ما زنها یک لحظه به عشق همسرمون ایمان میاریم و لحظه بعد به همه چیز شک می کنیم!!! و مدام توی ذهنمون می گیم، نکنه دیگه من رو دوست نداره!!! غافل از اینکه مثلا آقای شوهر اون روز خاص به دلیل مشغله کاری فرصت نکرده مثل همیشه تماس بگیره یا اس ام اس بزنه!!!
    این خاصیت در زنها به "برای زن ها عشق بر هرچیز مقدم است" شناخته می شه!
    اگه دوست داشتید می تونید این سایت رو بخونید:
    برای زنها عشق بر هر چیزی مقدم است

    تشکر از دست پخت و غذا هم آداب و رسومی داره!!
    من هر وقت که غذا می خوریم، همش مراقبم ببینم که همسرم چی می گه و از غذا خوشش می یاد یا نه!!!
    اگه فقط بگه "دستت درد نکنه" از نظر من یعنی اصلا متوجه نشده که چی خورده!! و من کلی دلسرد می شم!
    ولی اگه مثلا بگه:"وای امروز چی پختی و چه کار کردی، غذای شاهانه ست، آدم انگشتاش رو هم می خوره"!!!
    اونوقت من از خوشحالی می خوام بال در بیارم و روز بعد یا اشتیاق بیشتری غذا درست می کنم، مخصوصا اگر خودش هم به من در غذا درست کردن کمک کنه!

    یا مثلا می تونید بعضی روزها به همسرتون بگید"عزیزم امروز غذا درست نکن، استراحت کن، از باشگاه غذا می گیریم!"

    با همین کارهای ساده می تونید به ایشون بفهمونید که به یادش هستید و براتون ارزش داره و زحماتش رو می بینید.

    باز هم از خصوصیات ایشون و خودتون و برخوردهاتون برامون بگید.

    امیدوارم که همیشه شاد باشید و زندگیتون پر از لحظات قشنگ باشه

  16. 3 کاربر از پست مفید lonely sky تشکرکرده اند .

    lonely sky (سه شنبه 17 خرداد 90)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 18 مرداد 90 [ 10:03]
    تاریخ عضویت
    1389-11-30
    نوشته ها
    132
    امتیاز
    2,424
    سطح
    29
    Points: 2,424, Level: 29
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    198

    تشکرشده 198 در 76 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: درخواست راهنمایی و کمک

    سلام

    بعضی از حرف هایی که در مورد همسرتون می زنید رو من توی خودم می بینم برای همین می خوام بهتون دلایل این رفتار خودم رو بگم....

    اوایل حس خوبی به زندگیم داشتم ولی کم کم احساس کردم فقط کارگر خونه هستم... همین باعث شد که همسرم کم کم تمامی کارهای خونه رو به عهده بگیره، آشپزی، نظافت و... ولی حالا احساس می کنم که بی مصرف هستم....

    همونطور که می بینید این ناراحتی من هیچ ربطی به کار خونه نداره و چون من از همسرم ناراحت هستم این احساس رو دارم...

    همسرم مرتب سعی می کنه از راه های مختلف مثل هدیه خریدن و مسافرت بردن و اینجور کارها به من محبت کنه ولی این موضوعات هم منو خوشحال نمی کنه، من فقط زمانی خوشحال می شم که همسرم ناخودآگاه و از صمیم قلبش به من توجه نشون می ده یا حرف ام رو تایید می کنه یا نظرم رو می پرسه یا به من احتیاج داره

    در ضمن اگر می تونید بذارید موقتا ارتباطات اجتماعیتون رو همسرتون مدیریت کنن. مثلا بهش بگید حوصلتون سر رفته و یه برنامه تفریحی دسته جمعی بذاره، بذارید همسرتون افراد و مکان و برنامه رو انتخاب کنه ولی اگر دیدید به کمک احتیاج داره حمایتش کنید، همسرم یک بار این کار رو کرد و روی من تاثیر خیلی خوبی گذاشت

  18. 3 کاربر از پست مفید negar_a تشکرکرده اند .

    negar_a (سه شنبه 17 خرداد 90)

  19. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 مرداد 90 [ 07:39]
    تاریخ عضویت
    1390-3-13
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    1,468
    سطح
    21
    Points: 1,468, Level: 21
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 13 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: درخواست راهنمایی و کمک

    واقعا ازتون ممنونم .
    همسر من دوست نداره كه تو كاراي خونه مخصوصا كاراي آشبزخونه كمكش كنم ميكه كه تو بلد نيستي و كثيف كاري ميكني البته اين اواخر كارايي مثل رفت و روب و نظافت خونه رو به من واكذار كرده كه منم سعي ميكنم اونجور كه اون ميخواد انجام بدم ولي آخرش يه ايرادي ميكيره.همسر من هميشه ناراضيه و اين موضوع عذابم ميده كار و تلاش من ديده نميشه و هر وقت كه بهش اين موضوع رو ميكم(جون ميدونم حساسه خيلي سعي ميكنم دوستانه مطرح كنم)كه احساسمو بدونه ميكه وظيفة و فكر ميكنه دارم سرش منت مذارم نميدونم كجاي كارم اشتباه بوده.رفتارش اصلا قابل بيش بيني نيست يه وقت از سوراخ سوزن رد ميشه يه وقت از در دروازه هم رد نميشه

  20. کاربر روبرو از پست مفید behnamj تشکرکرده است .

    behnamj (سه شنبه 24 خرداد 90)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  2. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  3. پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: جمعه 22 فروردین 93, 19:19
  4. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.