به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 10
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    56
    Array

    Question پول و ازدواج

    [size=medium]یک سال است که با پسری هم سن خودم دوست شده ام من 23 ساله ام, هر دو قبلا مورد تجاوز جنسی قرار گرفته ایم, من به مدت 7 سال بین 7 تا 14 سالگی او هم چندین بار توسط معلم مدرسه اش به دلیل زیبایی چهره اش مورد آزار جنسی قرار گرفته در حال حاضر رابطه مان رابطه همراه با ترس از گناه است و قصدمان هم ازدواج اما احساس می کنم گرایش جنسی ام به او روز به روز بیشتر می شود و می ترسم دیگر نتوانم کنترلش کنم و تحت فشار هستم اما او پولی ندارد... حتی پول برای خردید یک حلقه نامزدی و خانواده اش حمایتش نمی کنند و من با وجود رعایت حد و حدود باز هم احساس گناه و ترس دارم او تمام شرایط دلخواهم را دارد و از این بابت اطمینان دارم چون ابدا احساساتم را دخیل نکرده ام و کاملا با منطقم او را برسی کردم... پول تمام دغدغه مان شده و هر دو دوست داریم رابطه مان را رسمی کنیم... به تازگی شغلی با درآمد نسبتا کم پیدا کرده و مشغول شده که بیشتر آن پول صرف برای دو سال صرف بدهی و قسط ش می شود و با این اوصاف تا چند سال دیگر هم نمی توانیم از پس مخارج ازدواج بر آییم... این نکته را هم اضافه می کنم که خانواده ام مخالف ازدواج با اوست بدلیل سطح تحصیلات پائینش و بدبینی خانواده به دلیل عدم شناختش و اینکه من نسبتا در رفاه بوده ام و می گویند نمی توانی تحمل فقر را داشته باشی چه کنم؟

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: پول و ازدواج

    به تالار همدردی خوش اومدین

    به نظر من عنوانی که برای تاپیکتون انتخاب کردین خیلی ربطی به مشکل اصلی شما نداره
    منظورم اینه مشکل اصلی شما نداشتن شرایط مالی برای ازدواج نیست
    بنظر من اول باید این نکات رو بررسی کنید

    1_ایا شما خودتون و به دنبال اون معیارهای خودتون رو برای ازدواج میشناسید؟
    2_ایا طرف مقابل رو کاملا میشناسید و تناسب اون رو با معیارهاتون در نظر گرفتین ؟(با توجه به اینکه خونواده هاتون خیلی برای رسیدن شناخت متقابل شما همکاری نکردن)
    3_ایا اتفاق بدی که قبلا برای هردوی شما رخ داده نقش زیادی در ایجاد یه حس تفاهم وتشابه بین شما نداشته ؟
    4_و ایا حقیقتا این موضوع مشترک نشون دهنده تفاهم شما در زندگی ایندتون خواهد بود ؟(با توجه به اینکه این مسئله رو خیلی پر رنگ مطرح کردین و ما هیچ نقطه مشترک دیگه ای بین شما دو نفر ندیدیم و شاید بوده و شما نگفتین ! در هر صورت کمرنگ تر بوده!!!!)
    5_ایا نیاز ج شما و طرف مقابل چشم شما رو به روی واقعیت نبسته ؟
    6_ایا طرف شما واقعا مرد ایده التونه ویا شما نمیخواید به ایده ال فکر کنید و به حداقل ها راضی هستین ؟(به این موضوع فکر کنین و اگاهانه تصمیم بگیرین تا بعدا خودتون رو سرزنش نکنین)
    7_شما ادعا کردین که ابدا با احساساتتون تصمیم نگرفتین و کاملا منطقی اون رو بررسی کردین
    این جملتون در تناقض اشکار با بقیه جملاتتونه پس احتمالا حقیقت نداره
    8_ازدواج برای برطرف کردنه بسیاری از نیازهاست
    اما
    انتخاب از روی فشار تنها یک نیاز حماقت محضه !!!
    9_ایا تحصیلات پایین ایشون بعدها مشکل ساز نمیشه
    چرا که ایشون کار مناسبی هم ندارن

    10 _دوست عزیز
    صبر کن صبر کن صبر کن
    بعد از اون با فکر باز و بدور از احساس نیاز و وابستگی
    فکر کن

  3. 9 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    meysamm (دوشنبه 02 خرداد 90)

  4. #3
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: پول و ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط خارپشت
    به تالار همدردی خوش اومدین

    به نظر من عنوانی که برای تاپیکتون انتخاب کردین خیلی ربطی به مشکل اصلی شما نداره
    منظورم اینه مشکل اصلی شما نداشتن شرایط مالی برای ازدواج نیست
    بنظر من اول باید این نکات رو بررسی کنید

    1_ایا شما خودتون و به دنبال اون معیارهای خودتون رو برای ازدواج میشناسید؟
    2_ایا طرف مقابل رو کاملا میشناسید و تناسب اون رو با معیارهاتون در نظر گرفتین ؟(با توجه به اینکه خونواده هاتون خیلی برای رسیدن شناخت متقابل شما همکاری نکردن)
    3_ایا اتفاق بدی که قبلا برای هردوی شما رخ داده نقش زیادی در ایجاد یه حس تفاهم وتشابه بین شما نداشته ؟
    4_و ایا حقیقتا این موضوع مشترک نشون دهنده تفاهم شما در زندگی ایندتون خواهد بود ؟(با توجه به اینکه این مسئله رو خیلی پر رنگ مطرح کردین و ما هیچ نقطه مشترک دیگه ای بین شما دو نفر ندیدیم و شاید بوده و شما نگفتین ! در هر صورت کمرنگ تر بوده!!!!)
    5_ایا نیاز ج شما و طرف مقابل چشم شما رو به روی واقعیت نبسته ؟
    6_ایا طرف شما واقعا مرد ایده التونه ویا شما نمیخواید به ایده ال فکر کنید و به حداقل ها راضی هستین ؟(به این موضوع فکر کنین و اگاهانه تصمیم بگیرین تا بعدا خودتون رو سرزنش نکنین)
    7_شما ادعا کردین که ابدا با احساساتتون تصمیم نگرفتین و کاملا منطقی اون رو بررسی کردین
    این جملتون در تناقض اشکار با بقیه جملاتتونه پس احتمالا حقیقت نداره
    8_ازدواج برای برطرف کردنه بسیاری از نیازهاست
    اما
    انتخاب از روی فشار تنها یک نیاز حماقت محضه !!!
    9_ایا تحصیلات پایین ایشون بعدها مشکل ساز نمیشه
    چرا که ایشون کار مناسبی هم ندارن

    10 _دوست عزیز
    صبر کن صبر کن صبر کن
    بعد از اون با فکر باز و بدور از احساس نیاز و وابستگی
    فکر کن

    دوست خوبم متشکرم از راهنمایی تون... ببخشید که اینقدر پراکنده صحبت کردم... خب شاید بهتر بود راجع به خودم و اون آقا بیشتر می نوشتم فقط نخواستم متنم زیاد بشه اما یه سری توضیحات اضافه می کنم... من تو یه خانواده ناکارآمد بزرگ شدم و خیلی خیلی مشکلات داشتم و تجاوز یکی شون بوده اگه بخوام باز کنم یه کتاب می شه این مشکلات من رو ساخت با وجود مشکلاتم خودم رو نباختم و از لحاظ درسی و اجتماعی در حال حاضر موفق هستم و روحیه م اکثرا خوبه چون اضاع خونه هم خیلی بهتر شده قبلا روابط اجتماعی م اصلا خوب نبود ولی سعی کردم خودمو تغییر بدم, در مورد پسر همیشه در ارتباطم با چند نفری که باهاشون دوست بودم حدم رو رعایت کردم و نیازی که شاید یکی دو هفته ست توم پر رنگ شده, اونطوری نیست که بخواد انتخاب عاقلانه م رو زیر سوال ببره و من رو به ازدواج سوق بده... اگه متوجه بشم این آدم برام مناسب نیست و باهاش موفق نمی شم دیگه احساساتی در میون نیست و ازش جدا می شم اما من کاملا اون آقا رو می شناسم از لحاظ فکری و اعتقادی, پیشرفت طلبی و امید به آینده, از لحاظ اخلاقی و رفتاری, دیدگاهمون به زندگی و درک کردن و قابلیت تطبیق پذیری مون به رفتار همدیگه و تلاش برای بهتر شدن و حتی هدفهای یکسان, تشابهات زیادی داریم و اگه من اون بعد منفی رو گفتم واسه اینه که از این لحاظ هم بهم کمک بشه نه اینکه این تنها وجه مشترکمونه! بخاطر اتفاق بچگی م ترس دارم که بکارت نداشته باشم و بخاطر ترس و خجالت هیچوقت به دکتر مراجعه نکردم و چندین ساله این داره آزارم می ده از این که بگذریم دوستم قصد داره درسش رو ادامه بده... گرچه سواد زیادی نداره اما فوق العاده عاقل و اجتماعیه و حسن های زیادی داره مگه غیر از اینه که هیچ آدمی کامل نیست؟ اون بخاطر موقعیت خانوادگی ش درسش رو ول کرده... همچنین تو خانواده ش بهش اهمیت داده نمی شده اما ما راجع به تمام این چیزا صحبت کردیم و من شروع به کمک گرفتن از مشاور هم کردم به هر حال مشکل اصلی ما پوله گرچه تنها مشکلمون نیست, مطمئنم با منطقم می تونم خانواده م رو راضی کنم به نظر شما باید این رابطه رو کلا تموم کنم... منتظر بمونم تا بتونه کار بهتری پیدا کنه... رابطه م رو برای مدتی قطع کنم و یا رابطه م رو کمتر کنم؟ به نظر شما اگه پدر و مادرش رسما بیان برای خواستگاری نظرشون رو راجع به حمایت کردنش عوض می کنند؟ چون گاهی فکر می کنم شاید می خوان رو پای خودش وایسته واسه همین کمکش نمی کنند فکر می کنید چیکار باید کرد؟ فقط بخاطر پول کسی رو که از خیلی جهات با هم یکی هستیم و این یکی بودن باعش دوست داشتن شده رو بی خیال بشم؟ واقعا نمی دونم.


  5. 3 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (دوشنبه 27 تیر 90)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 اسفند 97 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1389-6-20
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    7,354
    سطح
    57
    Points: 7,354, Level: 57
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    209

    تشکرشده 280 در 139 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: پول و ازدواج

    درود
    به نظر من جدای از مسائل اینکه بهم میخورید یا نه و با این اوصافی که شما فرمودید و اینکه به هم میخورید و جوانب رو درنظر گرفتید و آینده رو تجسم کردید مشکل مالی هم حل میشه.
    ولی نباید طوری عمل کرد که تمام امیدمون به خدا باشه.
    در اینجور مواقع اقدام رسمی از طرف ایشون مناسبه و حداقل خانواده ها با هم آشنا میشن و دست به دست هم میدن که کمکتون کنند(البته اگر هردوتون پشت هم باشید).
    اصولا مردها وقتی که نامزد دارند یا عقد میکنند حس غرور و مردانگیشون خیلی بیشتر میشه و فعالیتشون طبیعتن بیشترمیشه.
    حالا ماحصل گفته های من اینه که به نظر من به ایشون بگید روی تصمیمشون که شمایید بمونند و شما هم تنهاشون نمیذارید.با خانواده شون صحبت کنند و راضیشون کنند که به خواستگاری شما بیان.دیگه خود بزرگتر ها میدونند چکار باید بکنند.
    موفق باشید

  7. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: پول و ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط footer2
    درود
    به نظر من جدای از مسائل اینکه بهم میخورید یا نه و با این اوصافی که شما فرمودید و اینکه به هم میخورید و جوانب رو درنظر گرفتید و آینده رو تجسم کردید مشکل مالی هم حل میشه.
    ولی نباید طوری عمل کرد که تمام امیدمون به خدا باشه.
    در اینجور مواقع اقدام رسمی از طرف ایشون مناسبه و حداقل خانواده ها با هم آشنا میشن و دست به دست هم میدن که کمکتون کنند(البته اگر هردوتون پشت هم باشید).
    اصولا مردها وقتی که نامزد دارند یا عقد میکنند حس غرور و مردانگیشون خیلی بیشتر میشه و فعالیتشون طبیعتن بیشترمیشه.
    حالا ماحصل گفته های من اینه که به نظر من به ایشون بگید روی تصمیمشون که شمایید بمونند و شما هم تنهاشون نمیذارید.با خانواده شون صحبت کنند و راضیشون کنند که به خواستگاری شما بیان.دیگه خود بزرگتر ها میدونند چکار باید بکنند.
    موفق باشید
    فوتر عزیز ازت خیلی ممنونم
    حداقل تا 4 ماه دیگه خودم شرایط ش رو ندارم چون باید به درسهام برسم, 1 کنکور دادم و 2 تا دیگه مونده... از دوستای خوبم خواهش می کنم برام از تجربه هاشون بگن... حتما نباید مشکل اساسی پیش بیاد تا کمک کرد... من در شرف تشکیل خانواده هستم و نمی خوام بعدها به مشکل بخورم و بیام اینجا بگم شوهرم اینجوریه اونجوریه... به نظرتون این چند تا تفاوتی که هست می تونه بعدها مشکل زا بشه؟ ما نقاط تشابه زیادی داریم اما یه سری تفاوتها هم هست که آزارم می ده مثل اینکه آدم ساده ایه و کار همه رو راه می ندازه و در مقابلش بهش بد می کنن, غلط املائی تو نوشته هاش زیاده و دست خطش بد گاهی حرفم رو نمی فهمه مثلا معنی افراط و تفریط رو نمی دونست... یا واسه هر حرفی باید کامل توضیح بدم, احساس می کنم یه بچه ست و باید بهش آموزش بدم... و اینکه وقتی با دوستهای پسرش می ره بیرون خیلی احساس بدی دارم و دیوونه می شم و هزار تا فکر میاد تو ذهنم, تا چند هفته پیش مشکل وابستگی بود اما خدا رو شکر از وقتی می ره سر کار هم من می تونم به کارام برسم هم اون حساسیتش بهم کم شده و نیازی نیست مدام بهش اس ام اس بدم تا احساس کمبود نکنه... حتی یه بار تو مهمونی که نمی تونستم زود جواب اس ام اس بدم یا باهاش صحبت کنم شدیدا منزوی شده بود, خیلی مهربونه و با عصبانیت باهام رفتار نمی کنه اما گاهی فکر می کنم بار محبتهایی که خانوادش باید بهش می دادند رو من باید به دوش بکشم... این در حالیه که وقتی با پسرای فامیل یا دوستاش می ره بیرون یا مهمون دارن خودشم زیاد اس ام اس نمی ده! اینا گاهی با مشغله های ذهنیم در آمیخته می شه و کلافه می شم... مشغله هایی که بخاطر اون تو خونه با خانوادم دارم, مادرم می گه رابطه ت رو قطع کن, از کجا می دونی اون دنبال خوش گذرونیش نیست؟ و می گه باید بیاد جلو و یکی دو ماه بیشتر نامزد نمونید و 6 ماه عقد... خب تو این مدت کم چطوری پول جمع کنه؟ من دانشجو ام چطوری باید ادامه تحصیل بدم؟ بقیه هم که اصلا باهام حرف نمی زنن! از طرفی از پلیس و دیده شدن توسط آشناها هراس دارم این از خودم... شما چی فکر می کنید؟ اینا می تونه آینده رو خراب کنه؟ این چیزایی که از نظرم شاید خیلی هم مهم نیست می تونه فردا مهم و دردسر ساز باشه؟


  8. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: پول و ازدواج

    فوق العاده عاقل و اجتماعیه و حسن های زیادی داره مگه غیر از اینه که هیچ آدمی کامل نیست؟ اون بخاطر موقعیت خانوادگی ش درسش رو ول کرده... همچنین تو خانواده ش بهش اهمیت داده نمی شده

    یه جا دیگه گفتین منزویه !!
    عاقل بودن یعنی چی ؟
    چند تا از حسن هاش رو بگین ؟
    اینکه بهش اهمیت نمیدادن درسته که ممکنه باعث شده باشه شخصیت مستقلی پیدا کنه (هر چند یه جا گفتین وابسته به شما هم هست !) اما الزاما چیز خوبی نیست
    خانواده هر کس نشون دهنده خود اون فرده


    به نظر شما باید این رابطه رو کلا تموم کنم... منتظر بمونم تا بتونه کار بهتری پیدا کنه... رابطه م رو برای مدتی قطع کنم و یا رابطه م رو کمتر کنم؟ به نظر شما اگه پدر و مادرش رسما بیان برای خواستگاری نظرشون رو راجع به حمایت کردنش عوض می کنند؟ چون گاهی فکر می کنم شاید می خوان رو پای خودش وایسته واسه همین کمکش نمی کنند فکر می کنید چیکار باید کرد؟ فقط بخاطر پول کسی رو که از خیلی جهات با هم یکی هستیم و این یکی بودن باعش دوست داشتن شده رو بی خیال بشم؟ واقعا نمی دونم.

    فقط به خاطر پول نیست !
    حمایت خونوادشو نداره (مالی و معنوی )
    تحصیلات خوبی نداره
    تناسبش با شما هنوز مشخص نیست !


    ... حتما نباید مشکل اساسی پیش بیاد تا کمک کرد... من در شرف تشکیل خانواده هستم و نمی خوام بعدها به مشکل بخورم و بیام اینجا بگم شوهرم اینجوریه اونجوریه... به نظرتون این چند تا تفاوتی که هست می تونه بعدها مشکل زا بشه؟

    احسنت !

    ما نقاط تشابه زیادی داریم اما یه سری تفاوتها هم هست که آزارم می ده مثل اینکه آدم ساده ایه و کار همه رو راه می ندازه و در مقابلش بهش بد می کنن, غلط املائی تو نوشته هاش زیاده و دست خطش بد گاهی حرفم رو نمی فهمه مثلا معنی افراط و تفریط رو نمی دونست... یا واسه هر حرفی باید کامل توضیح بدم, احساس می کنم یه بچه ست و باید بهش آموزش بدم... و اینکه وقتی با دوستهای پسرش می ره بیرون خیلی احساس بدی دارم و دیوونه می شم و هزار تا فکر میاد تو ذهنم, تا چند هفته پیش مشکل وابستگی بود

    میشه چند تا از نقاط مشترکتون رو نام ببری اینا که گفتی که همه . . .

    مشغله هایی که بخاطر اون تو خونه با خانوادم دارم, مادرم می گه رابطه ت رو قطع کن, از کجا می دونی اون دنبال خوش گذرونیش نیست؟ و می گه باید بیاد جلو و یکی دو ماه بیشتر نامزد نمونید و 6 ماه عقد... خب تو این مدت کم چطوری پول جمع کنه؟ من دانشجو ام چطوری باید ادامه تحصیل بدم؟ بقیه هم که اصلا باهام حرف نمی زنن! از طرفی از پلیس و دیده شدن توسط آشناها هراس دارم این از خودم... شما چی فکر می کنید؟ اینا می تونه آینده رو خراب کنه؟ این چیزایی که از نظرم شاید خیلی هم مهم نیست می تونه فردا مهم و دردسر ساز باشه؟

    با خودت رو راست باش
    بشین فکر کن !
    شما جز اتفاق بدی که در گذشته برات افتاده مشکل دیگه ای نداری پس چرا باید به هر ازدواجی تن بدی
    خوشبختانه به نظر میرسه ادم واقع بینی هستی و نمیخوای بی گدار به اب بزنی
    مراقب خودت باش نذار احساست برات تصمیم بگیره
    به نظر من فعلا باید ازش جدا شی کاملا رابطتو قطع کنی
    این رابطه سرانجامی نداره چون امادگی برای ازدواج ندارین
    وقتی شرایط فراهم شد اونوقت تصمیم بگیر
    در ضمن اونه که باید خودشو به تو برسونه سعی نکن خودتو پایین بکشی تا به اون برسی!!!

    ببخش منو اگه زبون تلخی دارم
    ارزو میکنم با عقل و منطق زندگی شیرینی رو برای خودت بسازی :72
    :

  9. 3 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    meysamm (دوشنبه 02 خرداد 90)

  10. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: پول و ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط خارپشت
    فوق العاده عاقل و اجتماعیه و حسن های زیادی داره مگه غیر از اینه که هیچ آدمی کامل نیست؟ اون بخاطر موقعیت خانوادگی ش درسش رو ول کرده... همچنین تو خانواده ش بهش اهمیت داده نمی شده


    یه جا دیگه گفتین منزویه !!
    عاقل بودن یعنی چی ؟
    چند تا از حسن هاش رو بگین ؟
    اینکه بهش اهمیت نمیدادن درسته که ممکنه باعث شده باشه شخصیت مستقلی پیدا کنه (هر چند یه جا گفتین وابسته به شما هم هست !) اما الزاما چیز خوبی نیست
    خانواده هر کس نشون دهنده خود اون فرده


    به نظر شما باید این رابطه رو کلا تموم کنم... منتظر بمونم تا بتونه کار بهتری پیدا کنه... رابطه م رو برای مدتی قطع کنم و یا رابطه م رو کمتر کنم؟ به نظر شما اگه پدر و مادرش رسما بیان برای خواستگاری نظرشون رو راجع به حمایت کردنش عوض می کنند؟ چون گاهی فکر می کنم شاید می خوان رو پای خودش وایسته واسه همین کمکش نمی کنند فکر می کنید چیکار باید کرد؟ فقط بخاطر پول کسی رو که از خیلی جهات با هم یکی هستیم و این یکی بودن باعش دوست داشتن شده رو بی خیال بشم؟ واقعا نمی دونم.

    فقط به خاطر پول نیست !
    حمایت خونوادشو نداره (مالی و معنوی )
    تحصیلات خوبی نداره
    تناسبش با شما هنوز مشخص نیست !



    ... حتما نباید مشکل اساسی پیش بیاد تا کمک کرد... من در شرف تشکیل خانواده هستم و نمی خوام بعدها به مشکل بخورم و بیام اینجا بگم شوهرم اینجوریه اونجوریه... به نظرتون این چند تا تفاوتی که هست می تونه بعدها مشکل زا بشه؟

    احسنت !

    ما نقاط تشابه زیادی داریم اما یه سری تفاوتها هم هست که آزارم می ده مثل اینکه آدم ساده ایه و کار همه رو راه می ندازه و در مقابلش بهش بد می کنن, غلط املائی تو نوشته هاش زیاده و دست خطش بد گاهی حرفم رو نمی فهمه مثلا معنی افراط و تفریط رو نمی دونست... یا واسه هر حرفی باید کامل توضیح بدم, احساس می کنم یه بچه ست و باید بهش آموزش بدم... و اینکه وقتی با دوستهای پسرش می ره بیرون خیلی احساس بدی دارم و دیوونه می شم و هزار تا فکر میاد تو ذهنم, تا چند هفته پیش مشکل وابستگی بود

    میشه چند تا از نقاط مشترکتون رو نام ببری اینا که گفتی که همه . . .


    مشغله هایی که بخاطر اون تو خونه با خانوادم دارم, مادرم می گه رابطه ت رو قطع کن, از کجا می دونی اون دنبال خوش گذرونیش نیست؟ و می گه باید بیاد جلو و یکی دو ماه بیشتر نامزد نمونید و 6 ماه عقد... خب تو این مدت کم چطوری پول جمع کنه؟ من دانشجو ام چطوری باید ادامه تحصیل بدم؟ بقیه هم که اصلا باهام حرف نمی زنن! از طرفی از پلیس و دیده شدن توسط آشناها هراس دارم این از خودم... شما چی فکر می کنید؟ اینا می تونه آینده رو خراب کنه؟ این چیزایی که از نظرم شاید خیلی هم مهم نیست می تونه فردا مهم و دردسر ساز باشه؟

    با خودت رو راست باش
    بشین فکر کن !
    شما جز اتفاق بدی که در گذشته برات افتاده مشکل دیگه ای نداری پس چرا باید به هر ازدواجی تن بدی
    خوشبختانه به نظر میرسه ادم واقع بینی هستی و نمیخوای بی گدار به اب بزنی
    مراقب خودت باش نذار احساست برات تصمیم بگیره
    به نظر من فعلا باید ازش جدا شی کاملا رابطتو قطع کنی
    این رابطه سرانجامی نداره چون امادگی برای ازدواج ندارین
    وقتی شرایط فراهم شد اونوقت تصمیم بگیر
    در ضمن اونه که باید خودشو به تو برسونه سعی نکن خودتو پایین بکشی تا به اون برسی!!!

    ببخش منو اگه زبون تلخی دارم
    ارزو میکنم با عقل و منطق زندگی شیرینی رو برای خودت بسازی :72
    :



    سلام جناب خارپشت عزیز

    شاید نتونستم منظورم رو خوب بگم, توی اون شرایط منزوی شده بود وقتی احساس کرد بهش اهمیت نمی دم در حالیکه نمی تونستم و کار داشتم
    چند تا از حسن هاش: صداقت, وفاداری, خوش صحبت بودن, رعایت ادب و احترام در برخورد با دیگران و البته من, رعایت حد و مرزش, مهربونی, منطقیه گرچه مواقعی هست که اول لج می کنه اما بعد چند ساعت و یا یک روز وقتی با منطق صحبت کنم اشتباهش رو می پذیره, پاکه گاهی می ترسم در خطر بیفته مثل وقتایی که با دوستاش می ره بیرون, اهل دود نیست, خانواده داره, فعلا همینا به ذهنم اومد... شایدم ملاکهای من اشتباه باشن؟
    بله تقریبا منظورم این بود که بهم وابسته ست اما همونطور که شما می دونید تو کشور ما تعداد خانواده های ناکارآمد بیشتره و این گناه فرزند نیست که تو اون خانواده رشد پیدا کرده, همونطور که از من خوب مراقبت نشده و خیلی شده که در معرض خطر بودم و حتی خانواده م نمی دونن! واسه اونم همین بوده اگه اینطوریه که خیلی ها نباید ازدواج کنند به این خاطر که خانواده بهشون اهمیت نمی داده, ممنون می شم اگه راهکار بذارید جلوی پام
    در مورد حمایت خانواده عرض کردم شاید شاید شاید بخاطر اینه که اون رو مستقل بار بیارن و کاملا به این موضوع اطمینان ندارم
    در مورد نقاط مشترک تو پست قبلی نوشته بودم: از لحاظ فکری و اعتقادی, پیشرفت طلبی و امید به آینده, از لحاظ اخلاقی و رفتاری, دیدگاهمون به زندگی و درک کردن و قابلیت تطبیق پذیری مون به رفتار همدیگه و تلاش برای بهتر شدن و حتی هدفهای یکسان, تشابهات زیادی داریم

    درسته... راست می گید, جز اون تجاوز و نگاه های کثیف, جز اعتیادی که تو خانواده بوده و ضربه های روحی و جسمی و کتک هایی که از هر کس و ناکسی خوردم و تحقیر هایی که شنیدم و نگاه های ترحم آمیز دیگران, جز خون و خون ریزی که خاطرات بچگی م و نوجوانی م رو تشکیل داده و زخم هایی که یادگاریش رو بدنم حک شده و دیدن خانواده داغونم که به جون هم افتادن خب مشکلی ندارم! من دختری بودم که از 13 سالگی خواستگار داشتم اما هرگز نخواستم فرار کنم... اگه الان اومدم اینجا و کمک می خوام بخاطر اینه که بچه م خانواده داشته باشه... چیزی که من تمام عمر می خواستم واسه خودم بسازم و تازه تو این سن یکم تونستم دور هم جمع شون کنم...
    می شه برام کامل بنویسید که چرا باید رابطم رو قطع کنم؟ اگه اینطوری آمادگی برای ازدواج فراهم می شه حتما اینکار رو انجام می دم.
    واقعا ممنون که وقت گرانبهاتون رو می گذارید و به درد دلم پاسخ می دید.


  11. کاربر روبرو از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده است .

    matin_female_1988 (سه شنبه 03 خرداد 90)

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: پول و ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط tell me



    سلام جناب خارپشت عزیز

    شاید نتونستم منظورم رو خوب بگم, توی اون شرایط منزوی شده بود وقتی احساس کرد بهش اهمیت نمی دم در حالیکه نمی تونستم و کار داشتم
    چند تا از حسن هاش: صداقت, وفاداری, خوش صحبت بودن, رعایت ادب و احترام در برخورد با دیگران و البته من, رعایت حد و مرزش, مهربونی, منطقیه گرچه مواقعی هست که اول لج می کنه اما بعد چند ساعت و یا یک روز وقتی با منطق صحبت کنم اشتباهش رو می پذیره, پاکه گاهی می ترسم در خطر بیفته مثل وقتایی که با دوستاش می ره بیرون, اهل دود نیست, خانواده داره, فعلا همینا به ذهنم اومد... شایدم ملاکهای من اشتباه باشن؟
    بله تقریبا منظورم این بود که بهم وابسته ست اما همونطور که شما می دونید تو کشور ما تعداد خانواده های ناکارآمد بیشتره و این گناه فرزند نیست که تو اون خانواده رشد پیدا کرده, همونطور که از من خوب مراقبت نشده و خیلی شده که در معرض خطر بودم و حتی خانواده م نمی دونن! واسه اونم همین بوده اگه اینطوریه که خیلی ها نباید ازدواج کنند به این خاطر که خانواده بهشون اهمیت نمی داده, ممنون می شم اگه راهکار بذارید جلوی پام
    در مورد حمایت خانواده عرض کردم شاید شاید شاید بخاطر اینه که اون رو مستقل بار بیارن و کاملا به این موضوع اطمینان ندارم
    در مورد نقاط مشترک تو پست قبلی نوشته بودم: از لحاظ فکری و اعتقادی, پیشرفت طلبی و امید به آینده, از لحاظ اخلاقی و رفتاری, دیدگاهمون به زندگی و درک کردن و قابلیت تطبیق پذیری مون به رفتار همدیگه و تلاش برای بهتر شدن و حتی هدفهای یکسان, تشابهات زیادی داریم

    درسته... راست می گید, جز اون تجاوز و نگاه های کثیف, جز اعتیادی که تو خانواده بوده و ضربه های روحی و جسمی و کتک هایی که از هر کس و ناکسی خوردم و تحقیر هایی که شنیدم و نگاه های ترحم آمیز دیگران, جز خون و خون ریزی که خاطرات بچگی م و نوجوانی م رو تشکیل داده و زخم هایی که یادگاریش رو بدنم حک شده و دیدن خانواده داغونم که به جون هم افتادن خب مشکلی ندارم! من دختری بودم که از 13 سالگی خواستگار داشتم اما هرگز نخواستم فرار کنم... اگه الان اومدم اینجا و کمک می خوام بخاطر اینه که بچه م خانواده داشته باشه... چیزی که من تمام عمر می خواستم واسه خودم بسازم و تازه تو این سن یکم تونستم دور هم جمع شون کنم...
    می شه برام کامل بنویسید که چرا باید رابطم رو قطع کنم؟ اگه اینطوری آمادگی برای ازدواج فراهم می شه حتما اینکار رو انجام می دم.
    واقعا ممنون که وقت گرانبهاتون رو می گذارید و به درد دلم پاسخ می دید.

    دوست عزیزم
    قبلا به خاطر تلخی زبونم از شما عذرخواهی کردم
    دروغ گفتم اگه بگم درکتون میکنم اما میخوام بدونید جدا باهاتون ابراز همدردی میکنم



    اما بریم سر موضوع اصلی (چون گذشته ها گذشته )
    قرار نیست منو قانع کنی اگه میتونی خودتو قانع کن (ولی توجیه نه!)
    همه اینایی که گفتی به اضافه اون چیزایی که (به هر دلیلی!)نگفتی برای خودت بنویس
    همه حسناشو همه عیباشو همه نداشته ها و داشته هاشو
    بعد مال خودتو بنویس
    اول کلی بنویس
    بعد جزییات رو بهش اضافه کن (چند روز طول میکشه جدی فکر کن)
    واقعیت ها رو بنویس نه رویاهاتو (واقع بین باش )
    مثلا در مورد تحصیلاتش
    بنظر شخص من سطح شعور و درک ادما به مدرک نیست به میزان مطالعه و به روز بودنشونه (چه تخصصی و چه اطلاعات عمومی )
    ببین از این بابت چقدر با هم تناسب دارین
    حتی ممکنه فعلا در حد تو نباشه اما قابلیت اینو داشته باشه که بعدها وقتی شرایط بهتری ایجاد شد بتونه تحصیلاتش رو حداقل تا یه سطح معقولی تکمیل کنه
    یا در مورد کار میزان درامد فعلیش خیلی مهم نیست مهم اینه که سهل انگار و تن پرور نباشه اهل کار و تلاش باشه اینده نگر و با سیاست باشه
    اگه تا حالا با واقع بینی این چیزا رو نوشته باشی (و اون تا حالا با تو روراست بوده باشه !)
    میشه گفت هر دوی شما علی رغم نداشتن خونواده نسبتا مناسب و گذشته تلخ میخواین یه زندگی جدید سالم و بانشاط رو برای خودتون بسازین و حالا به زعم شما مشکل فقط پوله

    اما من هنوزم میگم این نیست !!
    میدونی چرا
    چون اگه فقط این بود نمییومدی اینجا این چیزارو بنویسی
    باهاش ازدواج میکردی و هر سختی رو به جون میخریدی
    این همه ادم هستن که از صفر شروع کردن بعد یکی دو سال به یه رفاه نسبی رسیدن

    مشکل تو علاوه بر پول شناخت ناکافی از طرفه
    چون نگرانی که از چاله توی چاه نیفتی اومدی اینجا
    کار خوبی هم کردی کاملا عاقلانه

    پس حالا که این راه عقلانی رو شروع کردی بیا کاملش کن
    یه مدت به خودت و اون زمان بده
    ازش دوری کن و بدون وابستگی و احساس تصمیم بگیر
    اگه فکر میکنی از خونوادت یا نزدیکانت کسی نمیتونه بهت مشاوره خوبی بده
    اون نوشته هایی که گفتم بنویس به اضافه افکار و احساس خودت
    ببر بده به یه مشاور و حسابی سبک سنگین کن تا به نتیجه برسی

    داری حل مسئله میکنی
    اما متاسفانه خیلی سخت تر از حل مسائل ریاضی
    چون احساست مدام داره مزاحمت ایجاد میکنه و نمیذاره منطقی فکر کنی
    سرکوبش کن
    نذار دلت برات تصمیم بگیره
    عقلانی فکر کن تا اگر حتی اشتباه کردی بعدها نگی کاش بیشتر فکر میکردم

    شاید نتونم کمکت کنم اما همینکه احساس کنی یه نفر هست که داره به مشکلت فکر میکنه و دلش میخواد باهات همدردی کنه باعث خوشحالی منه

    با ارامش و امید به کمک خداوند فکر کن

    از خدا کم گفتم
    اگه عمری بود پست بعدی

  13. 4 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    meysamm (چهارشنبه 04 خرداد 90)

  14. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 09 اسفند 97 [ 15:39]
    تاریخ عضویت
    1389-6-20
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    7,354
    سطح
    57
    Points: 7,354, Level: 57
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 196
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    209

    تشکرشده 280 در 139 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: پول و ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط خارپشت
    نقل قول نوشته اصلی توسط tell me



    سلام جناب خارپشت عزیز

    شاید نتونستم منظورم رو خوب بگم, توی اون شرایط منزوی شده بود وقتی احساس کرد بهش اهمیت نمی دم در حالیکه نمی تونستم و کار داشتم
    چند تا از حسن هاش: صداقت, وفاداری, خوش صحبت بودن, رعایت ادب و احترام در برخورد با دیگران و البته من, رعایت حد و مرزش, مهربونی, منطقیه گرچه مواقعی هست که اول لج می کنه اما بعد چند ساعت و یا یک روز وقتی با منطق صحبت کنم اشتباهش رو می پذیره, پاکه گاهی می ترسم در خطر بیفته مثل وقتایی که با دوستاش می ره بیرون, اهل دود نیست, خانواده داره, فعلا همینا به ذهنم اومد... شایدم ملاکهای من اشتباه باشن؟
    بله تقریبا منظورم این بود که بهم وابسته ست اما همونطور که شما می دونید تو کشور ما تعداد خانواده های ناکارآمد بیشتره و این گناه فرزند نیست که تو اون خانواده رشد پیدا کرده, همونطور که از من خوب مراقبت نشده و خیلی شده که در معرض خطر بودم و حتی خانواده م نمی دونن! واسه اونم همین بوده اگه اینطوریه که خیلی ها نباید ازدواج کنند به این خاطر که خانواده بهشون اهمیت نمی داده, ممنون می شم اگه راهکار بذارید جلوی پام
    در مورد حمایت خانواده عرض کردم شاید شاید شاید بخاطر اینه که اون رو مستقل بار بیارن و کاملا به این موضوع اطمینان ندارم
    در مورد نقاط مشترک تو پست قبلی نوشته بودم: از لحاظ فکری و اعتقادی, پیشرفت طلبی و امید به آینده, از لحاظ اخلاقی و رفتاری, دیدگاهمون به زندگی و درک کردن و قابلیت تطبیق پذیری مون به رفتار همدیگه و تلاش برای بهتر شدن و حتی هدفهای یکسان, تشابهات زیادی داریم

    درسته... راست می گید, جز اون تجاوز و نگاه های کثیف, جز اعتیادی که تو خانواده بوده و ضربه های روحی و جسمی و کتک هایی که از هر کس و ناکسی خوردم و تحقیر هایی که شنیدم و نگاه های ترحم آمیز دیگران, جز خون و خون ریزی که خاطرات بچگی م و نوجوانی م رو تشکیل داده و زخم هایی که یادگاریش رو بدنم حک شده و دیدن خانواده داغونم که به جون هم افتادن خب مشکلی ندارم! من دختری بودم که از 13 سالگی خواستگار داشتم اما هرگز نخواستم فرار کنم... اگه الان اومدم اینجا و کمک می خوام بخاطر اینه که بچه م خانواده داشته باشه... چیزی که من تمام عمر می خواستم واسه خودم بسازم و تازه تو این سن یکم تونستم دور هم جمع شون کنم...
    می شه برام کامل بنویسید که چرا باید رابطم رو قطع کنم؟ اگه اینطوری آمادگی برای ازدواج فراهم می شه حتما اینکار رو انجام می دم.
    واقعا ممنون که وقت گرانبهاتون رو می گذارید و به درد دلم پاسخ می دید.

    دوست عزیزم
    قبلا به خاطر تلخی زبونم از شما عذرخواهی کردم
    دروغ گفتم اگه بگم درکتون میکنم اما میخوام بدونید جدا باهاتون ابراز همدردی میکنم



    اما بریم سر موضوع اصلی (چون گذشته ها گذشته )
    قرار نیست منو قانع کنی اگه میتونی خودتو قانع کن (ولی توجیه نه!)
    همه اینایی که گفتی به اضافه اون چیزایی که (به هر دلیلی!)نگفتی برای خودت بنویس
    همه حسناشو همه عیباشو همه نداشته ها و داشته هاشو
    بعد مال خودتو بنویس
    اول کلی بنویس
    بعد جزییات رو بهش اضافه کن (چند روز طول میکشه جدی فکر کن)
    واقعیت ها رو بنویس نه رویاهاتو (واقع بین باش )
    مثلا در مورد تحصیلاتش
    بنظر شخص من سطح شعور و درک ادما به مدرک نیست به میزان مطالعه و به روز بودنشونه (چه تخصصی و چه اطلاعات عمومی )
    ببین از این بابت چقدر با هم تناسب دارین
    حتی ممکنه فعلا در حد تو نباشه اما قابلیت اینو داشته باشه که بعدها وقتی شرایط بهتری ایجاد شد بتونه تحصیلاتش رو حداقل تا یه سطح معقولی تکمیل کنه
    یا در مورد کار میزان درامد فعلیش خیلی مهم نیست مهم اینه که سهل انگار و تن پرور نباشه اهل کار و تلاش باشه اینده نگر و با سیاست باشه
    اگه تا حالا با واقع بینی این چیزا رو نوشته باشی (و اون تا حالا با تو روراست بوده باشه !)
    میشه گفت هر دوی شما علی رغم نداشتن خونواده نسبتا مناسب و گذشته تلخ میخواین یه زندگی جدید سالم و بانشاط رو برای خودتون بسازین و حالا به زعم شما مشکل فقط پوله

    اما من هنوزم میگم این نیست !!
    میدونی چرا
    چون اگه فقط این بود نمییومدی اینجا این چیزارو بنویسی
    باهاش ازدواج میکردی و هر سختی رو به جون میخریدی
    این همه ادم هستن که از صفر شروع کردن بعد یکی دو سال به یه رفاه نسبی رسیدن

    مشکل تو علاوه بر پول شناخت ناکافی از طرفه
    چون نگرانی که از چاله توی چاه نیفتی اومدی اینجا
    کار خوبی هم کردی کاملا عاقلانه

    پس حالا که این راه عقلانی رو شروع کردی بیا کاملش کن
    یه مدت به خودت و اون زمان بده
    ازش دوری کن و بدون وابستگی و احساس تصمیم بگیر
    اگه فکر میکنی از خونوادت یا نزدیکانت کسی نمیتونه بهت مشاوره خوبی بده
    اون نوشته هایی که گفتم بنویس به اضافه افکار و احساس خودت
    ببر بده به یه مشاور و حسابی سبک سنگین کن تا به نتیجه برسی

    داری حل مسئله میکنی
    اما متاسفانه خیلی سخت تر از حل مسائل ریاضی
    چون احساست مدام داره مزاحمت ایجاد میکنه و نمیذاره منطقی فکر کنی
    سرکوبش کن
    نذار دلت برات تصمیم بگیره
    عقلانی فکر کن تا اگر حتی اشتباه کردی بعدها نگی کاش بیشتر فکر میکردم

    شاید نتونم کمکت کنم اما همینکه احساس کنی یه نفر هست که داره به مشکلت فکر میکنه و دلش میخواد باهات همدردی کنه باعث خوشحالی منه

    با ارامش و امید به کمک خداوند فکر کن

    از خدا کم گفتم
    اگه عمری بود پست بعدی
    آفرین دقیقا حرفای منم هست

  15. 3 کاربر از پست مفید footer تشکرکرده اند .

    footer (یکشنبه 26 تیر 90)

  16. #10
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 05 اسفند 90 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1390-3-01
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    3,819
    سطح
    39
    Points: 3,819, Level: 39
    Level completed: 13%, Points required for next Level: 131
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    783

    تشکرشده 794 در 331 پست

    Rep Power
    56
    Array

    RE: پول و ازدواج

    نقل قول نوشته اصلی توسط خارپشت
    نقل قول نوشته اصلی توسط tell me



    سلام جناب خارپشت عزیز

    شاید نتونستم منظورم رو خوب بگم, توی اون شرایط منزوی شده بود وقتی احساس کرد بهش اهمیت نمی دم در حالیکه نمی تونستم و کار داشتم


    دوست عزیزم
    قبلا به خاطر تلخی زبونم از شما عذرخواهی کردم
    دروغ گفتم اگه بگم درکتون میکنم اما میخوام بدونید جدا باهاتون ابراز همدردی میکنم


    واقعا ازتون ممنونم...
    خیلی رفتم تو فکر و احساس می کنم جرقه ای که باید می خورد خورده... تا حالا درست حسابی یا به قولی ریزبینانه محاسن و معایب خودم و اون آقا رو ننوشته م و فکر می کنم خیلی موثر باشه... شاید لازم بود شما این رو بهم بگید و تشکر می کنم...حتما اینکار رو انجام می دم و به مشاورم نشون می دم, مطمئنم اینطوری خیلی راحت تر می تونه کمکم کنه... راستش چون خودم تو گود هستم نمی دونم دقیقا مشکلم با چیه و یکم گیج می زنم و شاید چیزایی هست که نمی بینم, من ترس دارم و نمی خوام کسی رو که خودم روش اصرار دارم و اگه خدایی نکرده فردا تو زندگی به مشکل بخورم همه بگن دیدی گفتیم... اصلا دلم نمی خواد دست از پا خطا کنم, راستش گاهی به صداقتش بدون دلیل شک می کنم و حتی بهش گیر میدم اما کاملا برام توضیح می ده و روشنم می کنه کلا هر اتفاقی می افته اکثرا بدون اینکه ازش بپرسم با مهربونی بهم توضیح می ده و جای شک نمی ذاره, خیلی تو گفته هاش دقیق شدم و اگرم رو راست نبوده باید خیلی ماهر بوده باشه.
    اما باور کنید من فقط گاهی احساساتی می شم و اکثرا منطقی ام تا احساسی... اگه پیشم باشه و بغض کنه و بگه نرو خب نمی تونم تحمل کنم اما به محض اینکه پام برسه به خونه و ازش دور باشم منطقم احساسم رو سرکوب میکنه و می تونم راحت تر برسی کنم... تا حالا تو هر زمینه ای که مشکل داشته بهش گفتم و گاهی کوتاهی کرده اما اکثرا سعی کرده خوشو بهتر کنه کما اینکه منم مشکلاتی دارم مهمترینش اینه که گاهی خیلی خشک و باعصبانیت بهش مشکلاتشو گوش زد می کنم و زود جبهه می گیرم برعکس اون که همیشه با مهربونی و آرامش باهام حرف می زنه البه بندرت این موضوع برعکس می شه, راستی یکی از مشکلاتمون کم شد چون یه شغل با حقوق بیشتر پیدا کرده و خیلی خوشحالم از بابت اینکه تن پرور نیست مطمئنم چون من همچین اجازه ای رو ندادم و شرط گذاشتم و خودشم هر کاری می کنه, قبلا دوست داشت منم برم سر کار اما من گفتم تمایلی به کار کردن ندارم مخصوصا اینکه اگه مجبور شم درسم رو رها کنم و هر وقت خودم خواستم می رم البته نه اینطوری مستقیم و جدی... فقط گفتم که رو من حساب باز نکنه و راحت طلب نشه اما خب اینقدر بی رحم نیستم.

    خارپشت عزیز
    خدا خیرتون بده
    حالا خیلی احساس بهتری دارم و حتما به نصایحتون گوش می دم و دعاتون می کنم
    چون تنهام و هیچکی رو ندارم باهاش حرف بزنم و تو فامیل هم دلم نمی خواد کسی مسائلم رو بدونه که بعدا واسم دردسر ساز بشه اومدم اینجا تا کسی منو نشناسه... اینجا احساس امنیت می کنم.

    واقعا واقعا از شما ممنونم

    و از فوتر عزیز هم تشکر می کنم.

    فوتر عزیز ممنون که برام نوشتی و کمکم کردی, آرزوی بهترین ها رو برات دارم دوست خوبم

  17. 3 کاربر از پست مفید matin_female_1988 تشکرکرده اند .

    matin_female_1988 (چهارشنبه 04 خرداد 90)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. احساس ترس و زندگی پوچ
    توسط alireza45 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 29 خرداد 95, 03:08
  2. اصلا دلم نمیاد واسه نامزدم پول خرج کنم
    توسط مینا 66 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 بهمن 94, 12:23
  3. شوهرم بیکارشده هیچ پولی نداریم
    توسط مرمر تنها در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 اسفند 92, 12:55
  4. باخت پول
    توسط Vampier در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 25 مرداد 92, 19:08
  5. پوچی
    توسط memul در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 25 دی 89, 04:01

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:09 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.