به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 14 اردیبهشت 87 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1387-2-04
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    3,588
    سطح
    37
    Points: 3,588, Level: 37
    Level completed: 59%, Points required for next Level: 62
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    +كمكم ميكني....؟

    سلام
    دختري 22 سالم. عاشق پسري 25 ساله. مدت 9 ماهه با هم دوستيم.بعد از 9 ماه كه كاملن بهش وابسته شدم و تو ذهنم ازش امام زاده ساخته بودم بهم گفت كه 5 سالي كه تركيه بوده به هواي كار هر خلافي كرده از دزدي و مواد گرفته تا رابطه با زن ها و دخترا.ميگه الان 2 ساله ترك كرده ولي بايد تا اخر عمرش مشروب بخوره تا جايگزيني واسه مواد داشته باشه وگرنه باز ميره سمتش.ميگه ميترسه بدبختم كنه.ميگه 2 سال ديگه ميام خاستگاريت اگه قبول كني.ميگه الان بهت گفتم كه بعدا پشيمون نشي از دوستي يا ازدواج با من.
    خيلي عصبي شدم.خوب دوسش دارم بهش عادت كردم.يه زنه باردار تو 9 ماهه كه بچه تو شكمشه انقدر بهش عادت ميكنه كه وقتي اتفاقي واسه بچه ميوفته 1 سال عزادار ميشه تازه اون كه نوزاده.نه حرفي زده.نه ابراز محبت كرده.
    پس ما بايد چي كار كنيم ما ادميم. با هم گفتيم. خنديديم.گريه كرديم.واي كه خيلي سخته. شبا خوابم نمي بره.فكر و خيال داره ديوونم مي كنه.
    بابامم مواد مصرف ميكرد. البته از مامانم جدا شده.من و خواهرم پيش مامان زندگي مي كنيم.نمي خوام به سرنوشت مامانم دچار شم. خيلي تنهاست.ولي نميتونمم پا رو دلم بذارم.نمي خوام دلم بشكنه. نمي خوام دلش بشكنه.
    كمكم كن به كمكت احتاج دارم.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 دی 92 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1386-12-06
    نوشته ها
    203
    امتیاز
    5,805
    سطح
    49
    Points: 5,805, Level: 49
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 145
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    181

    تشکرشده 204 در 87 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: كمكم ميكني....؟

    گفتی که باباتم مواد مصرف می کرده و می دونی مشکلات خانواده های درگیر این مسئله رو.متاسفانه پدر و مادرتم از هم جدا شدن و شاید نتونستی زندگی خونوادگی ایده الی رو با والدینت داشته باشی.پس یه نفر و برای ازدواج پیدا کن که بدونی آینده روشنی در کنارش خواهی داشت و باقی عمرت رو درگیر مشکلاتی که قبلا تجربه کردی نباشی.
    خیلی مواظب باش.احساسات گاهی اینقدر جلو می رن که آدم رو میندازن تو گرفتاری ای که هر چی جلوتر می ری در اومدن ازش سخت تره.(بعضی وقتا که دل اشتباه می ره باید جلوشو گرفت و بهش مهار زد;) )طبیعیه شما به این آقا علاقمند شدی و شاید هم وابسته شدی ولی اگه ایشون حتی کارهایی که در گذشته کرده رو ترک کنه(که خیلی سخته و اراده و انگیزه قوی می خواد و ریسکه اگه بخوای اطمینان کنی) همون مشروب خواریش کافیه که زندگی مشترکتون رو بهم بریزه.تصورش هم ممکنه برات سخت باشه ولی شاید باید جدی تر فکر کنی و ازش جدا بشی.ایشونم که می گه دو سال دیگه می یاد خواستگاریت.روزبه روز علاقمند تر و وابسته تر می شی و شنیدی که عشق کوره.9 ماه ارتباط در مقایسه با 9 سال،19 سال،29... زندگی مشترک (که ممکنه زندگی تلخی هم باشه)قابل چشمپوشیه.
    وقتی ازدواج کنی همه نکاتی که الان تو رو به اون جذب کرده رنگ می بازه.ازدواج همینجوریش سوء تفاهم،مشکلات ارتباطی و ...داره که باید باهاشون سروکله بزنی پس سعی کن مشکلات جانبی دیگه مثل مشکلات رفتاری طرف مقابلت هم به اونا اضافه نشه.
    یه دور تو تالار بزن بد نیست .آخر و عاقبت انواع ارتباطها رو و ارتباطهایی شبیه مسئله شما رو می تونی ببینی.

  3. 3 کاربر از پست مفید no1 تشکرکرده اند .

    no1 (دوشنبه 16 اردیبهشت 87)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 شهریور 88 [ 09:47]
    تاریخ عضویت
    1386-12-12
    نوشته ها
    350
    امتیاز
    6,773
    سطح
    54
    Points: 6,773, Level: 54
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 177
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    218

    تشکرشده 222 در 118 پست

    Rep Power
    52
    Array

    RE: كمكم ميكني....؟

    سلام
    خوبی
    مشروب با مواد هیچ فرقی نداره جفتشون اعتیاد دارن
    شما که از نزدیک لمس کردی می دونی که چه خانمان سوزه
    هنوز هم برای ازدواج شما وقت بسیاری هست چرا خودتونو ناراحت می کنید فقط کافیه که به خودتون مسلط باشید در ست و سنجیده تصمیم گیری کنید
    نگذارید دلتون به عقلتون چیره بشه

  5. 2 کاربر از پست مفید عارف تشکرکرده اند .

    عارف (دوشنبه 16 اردیبهشت 87)

  6. #4
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 12:04]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,411
    امتیاز
    286,450
    سطح
    100
    Points: 286,450, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,556

    تشکرشده 37,047 در 6,993 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: كمكم ميكني....؟

    سلام ASPHYXIA
    هیچ کس واقعا نمیتونه جای تو باشه ، تا تو را درک کنه.
    وقتی با همه وجودت یه نفری رو می خواهی، که می دونی نباید بخواهی
    وقتی تحت فشار احساسی هستی و می دانی تند رفتی ، می دانی که باید اولی منطقی پیش می رفتی بعد احساست را وارد می کردی.
    اما همه اینها پیش اومده...
    ولی خدا را شکر...
    اگر چه تا لب پرتگاه آمده ای، اگر چه بسیار ترسیده و هراسناک شده ای.
    اما سقوط نکرده ای...
    عشق یک بذر مقدس است. که در وجودت شکل می گیره...
    شاید فکر کنی آن آقا جرقه اش را زده... درست، اما آن آقا آن بذر نیست.
    عشق در وجود شما نشسته است.
    اگر این عشق در وجود آن آقا بود، همه باید عاشقش می شدند. در حالیکه تو عاشقش هستی. پس عشق درونت هست.
    مطمئن باش که عشق ، یعنی تمایل به همه خوبیها و این چیزی نیست که درون تو از بین برود. هیچ نگران نباش
    بنا نیست این طفل (عشقی که پیدا کردی) که 9 ماه باردارش بوده ای، فوت شود.
    و تو می توانی تمام عمر عشق را که معنی آن تمایل به خوبترین هاست را با خود داشته باشید.
    گرچه شما در هدف این عشق اشتباه کردید. و الحمد الله زود هم متوجه شده اید. لذا برای اینکه این عشق مقدس بماند، لازم است که هدفت را تغییر دهید.
    پس این تمایل به آخر خوبیها را جایی سرمایه گذاری کن که واقعا همه این خوبیها آنجا نشسته باشد، تا مجبور به سقوط نشوی.

    رنجیدنت را و اشکهایت را می فهمم.
    کیست که تجربه شکستن دل را نداشته باشه...
    و احساس تنهایی را تجربه نکرده باشه...
    اما اگر بخواهی این انحراف اصلاح شود، نباید بیش از این روی آن پافشاری کنی. می دانم که بسیار بسیار سخت است.
    گفته بودی که عادت کرده ای، می دانم که یک نوع اعتیاد است. و آن هم اعتیاد نا صحیح....
    پس اوایل ترکش بسیار رنج می کشی. اما این بهایی است که برای حفظ عشق نوپای خود که در درونت داری لازم است.
    پس خواهش می کنم عشق را تباه نکن...
    برای این کار بهتر است مدتی در تالار در کنار سایر دوستان ما باشی...
    مطالب و تجربه ها و آگاهی های آنها را نیز ضمیمه بینش خود کن...

    صبور باش...
    ما هم برات دعا می کنیم.

  7. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (دوشنبه 16 اردیبهشت 87)

  8. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 20 مهر 87 [ 10:04]
    تاریخ عضویت
    1386-11-01
    نوشته ها
    642
    امتیاز
    5,809
    سطح
    49
    Points: 5,809, Level: 49
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    470

    تشکرشده 496 در 278 پست

    Rep Power
    81
    Array

    RE: كمكم ميكني....؟

    نبايد دلت براي اون بسوزه اون بالاخره شريك زندگي خودشو پيدا مي كنه ولي اين تويي كه با ترحم ممكنه زندگيتو ببازي . مگه نمي گي كه پدرت هم اينگونه بوده پس چرا مي خواي همون سرنوشت مادرت و شماها براي تو و بچه هات پيش بياد مگه نمي بيني كه اخر عاقبت پدر و مادرت به جدايي رسيد پس مال شما هم به جدايي مي رسه پس چرا همين جا تمومش نمي كني ؟ فكر مي كني شايد تو بتوني كنار بياي كه مادرت نتونسته ؟ فكر مي كني شايد اون بتونه ترك كنه كه پدرت نتونسته ؟ اگه اينجوري فكر مي كني اشتباه مي كني چون اون حتي قبول نداره كه كارش اشتباهه و نمي خواد قبول كنه كه بزاره كنار و مي گه كه بايد تا اخر عمر استفاده كنم كه جايگزين بشه و مي خواد كاري كنه كه تو با شرايط كنار بياي . پس از چنين ادمي نمي شه توقع داشت كه كنار بزاره . تو هم نمي توني تحمل كني الان داري از روي احساسات تصميم مي گيري ولي بعد كه توي سختي هاي زندگي قرار گرفتي نميتوني تحمل كني و زود جا مي زني . الان سختيش چند روز يا چند هفته است بدون هيچ اثر منفي در زندگيت ولي بعدها بايد يك عمر بچه هات و بدون پدر بزرگ كني و تا اخر عمر سختي بكشي و چوب حماقت خودت و بخوري . پدر شما از چند سالگي شمارو ترك كرده ؟ مادرتون چقدر سختي كشيده تا شمارو بزرگ كنه ؟ ايا كمبود پدر و هيچ وقت حس نكرديد ؟ ايا اين نقطه منفي پدرتون هيچ وقت باعث نشده كه اعتماد به نفس شما پاييين بياد ؟ ايا هيچ وقت احساس بدي از پدرتون نداشتيد ؟ يك كم به گذشته مادرتون و خودتون فكر كنيد و ببينيد كه چرا بايد يك زندگي دوبار تكرار بشه ؟ تازه اولين بار ممكنه از روي ندونم كاري انجام شده باشه ولي الان كه تومي دوني پس چراميخواي دوباره تكرارش كني


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. خيلى به خودكشى فكر ميكنم
    توسط Somebody20 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 96, 09:08
  2. مردسالاري و بي مهري شوهرم باعث شده هر ثانيه به طلاق فكر ميكنم
    توسط mojtamelibsa در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 مهر 92, 13:18
  3. فكر ميكنم كه شوهرم انگونه كه بايد براي زندگيمون تلاش نميكنه.چه كار كنم؟
    توسط mahsa pirooz در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 مهر 91, 02:05
  4. احساس ميكنم ديكه هيج ارزشي واسه نامزدم ندارم
    توسط niaz64 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 26 شهریور 91, 09:29

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.