من يك دختر 30 ساله هستم كه در يك شهر مذهبي و يك خانواده سنتي مذهبي باسطح اقتصادي اجتماعي پايين و متوسط زندگي كردهام.تحصيلاتم ليسانس هست كه در يك دانشگاه دولتي درجه يك تهران به پايان رساندم.
الان قضيه ازدواج با مردي 32 ساله هست كه اگرچه سطح خانوادگي معمولي اي داشته هرچندخانوادش نسبتا از مابازتر بوده ولي خب پدرش كارمند بوده و خودش سالهاخارج از ايران بوده و خلق و خوي كاملاخارجي دارد ولي من فوق العاده اينجايي هستم و ساده پوش و ... .هرچند زياد مذهبي و مقيد به نماز و روزه نيستم ولي خيلي مقيد هستم
چيزيكه مرا جذب اين پسر كرده شخصيت و منش فوق العاده او طي اين دوسه سال است و بعث تفاوت ما يكي همين وضعيت فرهنگي و اقتصادي بسيار متفاوت ما و بالا بودن او از هر جهت , و مثلا ايشاندوست دارد در خارج ا زكشور مثل همان هالباس بپوشم و با همكاران و دوستانش معاشرت داشته باشم و البته من مثلانميخام اونجا باروسري بگردم ولي شخصا حتي درمهمانيهاي زنانه نيز لباسهاي فوق العاده لختي نميپوشم و دوست هم ندارم چه برسد به حضور مردان و رقص باآنها و ...
يكي اينست كه من به هيچ عنوان دوست ندارم بچه اي داشته باشم و كسي را بيارم كه تو اين دنيابابدبختي زندگي كنه ولي اون دوست داره قطعا بچه داشته باشه.
از نظر اخلا قو شخصيت و ساير ويژگيهاي ظاهري و مالي بهنظرم درجه يك است و هيچكس نمي تواند همه اينهارا انهم در سطح بالاداشته باشد.
حالا به نظر شما ماچكار كنيم؟ازدواج كنيم يا نه؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)