به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 27
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    152
    Array

    خدایا به چه جرمی؟

    سلام. امروز عصر داشتم به این فکر میکردم که بیام یه تاپیک بزنم و سوالی که مدت ها ذهنم رو درگیر کرده از شما بپرسم. و همینطور برم تاپیک "دختر مهربون" تا به آشنای دیروز بگم که کتابی که بهم معرفی کرده بود رو خوندم.

    اما....
    دوباره مجبور شدم بیام اینجا و از چیزایی بنویسم که گفتنشون هم عذاب آوره چه برسه به دیدن و شنیدن و لمس کردنشون...


    دل نوشته:
    خدایا حالا که برای من مرگ را نمیپسندی، باشد...
    دیگر من هم نمیخواهم...دیگر در انتظارش نیستم.... دیگر در انتظار هیچ نیستم....

    نزدیکانِ من!
    هر وقت خدا برای من مرگ را رقم زد، روی سنگ قبرم از قول فرشتگان خدا بنویسید:
    طفلی بود که مرد...
    اما روح و جسدش روی زمین جا ماند...
    حالا بعد از سالها یادمان افتاده آنها را با خود ببریم...
    طفلک زجری کشید در این سالها که یادمان رفته بود...



    خدای من، میدونم توی زندگیم خطا و اشتباه کم نداشتم. اما هرچی فکر میکنم نمیفهمم دارم تاوان کدوم خطام رو پیش تو پس میدم. تاوان کدوم گناه من انقدر سنگینه؟!!


    دوستای عزیزم متأسفم که میام اینجا و ناراحتتون میکنم. به همدردیتون احتیاج دارم. بازم دعوا و...
    اینبار خیلی بد تر از همیشه بود. انقدر که از سر نماز پاشدم و مادرم رو نجات دادم... خیلی تلخ بود...

  2. 11 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    دختر مهربون (پنجشنبه 29 اردیبهشت 90)

  3. #2
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خدایا به چه جرمی؟

    سلام دختر مهربون،

    فکر می کنم بیشتر از اینکه نیاز به این داشته باشی که کسی بهت مشاوره بده یا راهنماییت بکنه، بیشتر به این نیاز داری که درد دل کنی.

    می تونم حدس بزنم که امروز شاهد صحنه های بدی بودی و شدیداً بهت فشار روحی اومده.

    تنها می توانم بهت بگم که باید صبر کنی، صبر، صبر...

    انسان تو سختی ها ساخته می شود.
    فکر می کنم توی همین سایت خوندم که "دریای آرام ناخدای قهرمان نمی سازد".

    اما هرچی فکر میکنم نمیفهمم دارم تاوان کدوم خطام رو پیش تو پس میدم. تاوان کدوم گناه من انقدر سنگینه؟!!
    تاپیکی که راجع به بیماران زده بودم رو خوندی؟
    فکر می کنی مگر یک کسی که نابینا به دنیا میاد، یا کسی که هیچ وقت نمی تونه راه بره، یا کسانی که با هزار جور بیماری سر و کله می زنند چه گناهی کردند؟

    فکر می کنی کودکی که در فقیرترین و عقب افتاده ترین نقاط جهان به دنیا میاد چه تقصیری داره؟

    باز من و تو اگر خیلی شاهد دعواها و بی احترامی ها و ... بودیم، اگر خیلی مواقع در خانه مان آرامش نبود، حداقل تن سالم داریم... فرصت درس خوندن داشتیم... شب گرسنه نمی خوابیم... شب تو خیابون نمی خوابیم... و هزار نعمت دیگه.

    می دونم دارم حرفهای قبلیم رو تکرار می کنم، ببخشید.
    شاید الآن تو اصلاً حوصله شنیدن این حرفها رو نداشته باشی.

    ولی خب، اینکه چرا تو در این موقعیت قرار گرفتی، حکمت خدا بوده، سر نوشت بوده، هر چی می خواهی اسمش رو بگذاری، بگذار...

    حافظ، اسرار الهی کس نمی داند، خموش...!

    سعی کن این همه بار منفی که به سمتت اومده رو از خودت دور کنی.
    خیلی راه هست...
    نماز، قرآن، دعا،
    کتاب، شعر، موسیقی، فیلم، ...

    کاش بزرگتری در خانواده شما میانجیگری می کرد...

  4. 11 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (چهارشنبه 28 اردیبهشت 90)

  5. #3
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    152
    Array

    RE: خدایا به چه جرمی؟

    بله. مشاوره دادن توی این زمینه همین یه کلمه هست و بس: صبر

    و این صبر انقدر ازم دور شده که فکر میکنم مادر زادی ندارمش...

    دیگه توانی توی خودم نمیبینم.

    آخه خدا میخواد از من چی بسازه؟!! من ظرفیتشو ندارم..

    یه چیزی رو تحت فشار بذاری که بخوای یه قالب بهش بزنی، اگه مقاومت نداشته باشه خورد میشه.

    دارم له میشم زیر بار اینهمه فشار...

  6. 5 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    دختر مهربون (چهارشنبه 28 اردیبهشت 90)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خدایا به چه جرمی؟

    من امشب دعا می کنم خدا بهت آرامش بده، صبر بیشتر بده.

    نمی دونم، واقعاً شاید گاهی طلاق بهتر از این همه زجر باشه.
    پدرت بازنشسته هست؟
    زیاد توی خونه می مونه؟

    قدیمی ها یک چیزی می گفتند، بعضی مواقع فکر می کنم همچین هم بد نمی گفتند... می گفتند مرد نباید زیاد تو خونه بمونه، وگرنه زن و شوهر اختلافشون می شه....
    یکی از دلایل اختلافات پدر مادر من هم فکر می کنم همین بود.

    سعی کن قوی باشی.
    سعی کن راجع به اتفاقات افتاده تا اونجا که میشه فکر نکنی.

    لحظه های تلخ رو برای خودت مرور نکن، هرچند که سخته.

    بالاخره هر روزت هم که مثل امروز نیست...

  8. 2 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (چهارشنبه 28 اردیبهشت 90)

  9. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    152
    Array

    RE: خدایا به چه جرمی؟

    پدرت بازنشسته هست؟
    زیاد توی خونه می مونه؟
    بله.

    قدیمی ها یک چیزی می گفتند، بعضی مواقع فکر می کنم همچین هم بد نمی گفتند... می گفتند مرد نباید زیاد تو خونه بمونه، وگرنه زن و شوهر اختلافشون می شه....
    راست گفتن.

    سعی کن قوی باشی.
    سعی کن راجع به اتفاقات افتاده تا اونجا که میشه فکر نکنی.
    لحظه های تلخ رو برای خودت مرور نکن، هرچند که سخته.
    سخته که یادت نیاد...
    در طول اون اتفاق که من توی اتاق داشتم گریه میکردم. بعد از اون اتفاق مادرم رفته بود بخوابه، دلم نمیومد پیشش نرم و خوابش ببره. رفتم پیشش ولی گریم بند نمیومد. یه کم باهاش حرف زدم، یه کم باهام حرف زد.. برادرام هم اومده بودن پیشش. یه کمی جو، بین خودمون آروم شد. آخرش به زور همه رو خندوندم...
    الان با اینکه یه کمی سبک شدم و کمتر بهش فکر میکنم، اما انگار یه کوه روی شونه هام سنگینی میکنه.

  10. 4 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    دختر مهربون (چهارشنبه 28 اردیبهشت 90)

  11. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خدایا به چه جرمی؟

    آفرین،
    خوب کردی همه رو خندوندی... و همینطور خوب شد که با برادرانت سعی کردید حال مادر رو عوض کنید.

    البته یکبار فرشته مهربان گفت که در کار پدر مادر دخالت نکنید. الآن که فکر می کنم، می بینم این حرف صحیحه.

    یعنی اشکال نداره اگر مادرت رو دلداری بدهی، یا بخندونیش، ولی در کارهاشون دخالت نکنید.

    یک مسئله دیگر هم هست... شاید حرفم رو قبول نداشته باشی.
    ولی من و خواهرم اکثراً فقط مواظب مادرم بودیم. مدام با او صحبت می کردیم، او را دلداری می دادیم، با او مشورت می کردیم و ...

    ولی خیلی کم پیش میومد که سعی کنیم پدرم رو آرام کنیم. به او توجه کنیم... به او محبت کنیم...
    حتی خیلی مواقع ناراحتی خودم رو به او نشان می دادم و طوری برخورد می کردم که چون شما با مامان دعوا کردی، من هم با شما سرسنگین هستم...
    این باعث می شد ناراحتی او بیشتر بشه. همینطور این حس به او دست می داد که مادرم ما رو از او گرفته، و یا اینکه ما در جبهه مادرم هستیم.
    این کارهای ما اشتباه بود...
    امیدوارم تو و برادرانت این اشتباه رو نکنید...

  12. 7 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (پنجشنبه 29 اردیبهشت 90)

  13. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    152
    Array

    RE: خدایا به چه جرمی؟

    ولی خیلی کم پیش میومد که سعی کنیم پدرم رو آرام کنیم. به او توجه کنیم... به او محبت کنیم...
    در مورد پدر شما نمیدونم. اما رفتار پدرم جوری نیست که ما (حداقل من) جرئت کنم نزدیک بشم.
    البته این موضوع هم هست: اینکه خودت مقصر بودنِ یکی رو بدونی و بتونی باهاش یه برخورد خیلی خوب و صمیمی داشته باشی خیلی خیلی سخته.

    روابط توی خونه ی ما یه کمی فرق میکنه. نمیدونم لازمه توضیح بدم یانه.

    یعنی اشکال نداره اگر مادرت رو دلداری بدهی، یا بخندونیش، ولی در کارهاشون دخالت نکنید.
    نه. دخالت نمیکنم.

    ممنون که جوابمو دادی.
    خوشحالم که اینجا هست تا من کمتر احساس تنهایی بکنم.

  14. 4 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    دختر مهربون (پنجشنبه 29 اردیبهشت 90)

  15. #8
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: خدایا به چه جرمی؟

    اینکه خودت مقصر بودنِ یکی رو بدونی و بتونی باهاش یه برخورد خیلی خوب و صمیمی داشته باشی خیلی خیلی سخته.
    گاهی تو مطمئنی که می دونی مقصر کیه، ولی بعداً که اون روزها می گذره و فکرت باز میشه، نظرت ممکنه کمی عوض بشه و از برخوردهایت پشیمون بشی. شاید برای همینه که می گویند در کارهای پدر مادر دخالت نکنید، طرفداری نکنید، با هر دو طرف مهربان باشید...

    حالا فکر می کنم دیگه امروز به اندازه کافی سختی گذشته... راجع به این مسائل فکر نکن.

    به خودت فرصت بده تا فکرت آزاد بشه.

  16. 5 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (پنجشنبه 29 اردیبهشت 90)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 خرداد 98 [ 14:08]
    تاریخ عضویت
    1389-1-27
    نوشته ها
    155
    امتیاز
    8,847
    سطح
    63
    Points: 8,847, Level: 63
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 203
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    420

    تشکرشده 448 در 136 پست

    Rep Power
    33
    Array

    RE: خدایا به چه جرمی؟

    سلام دختر مهربون
    نمی تونی تصور کنی که چقدر خوشحالم. نه اشتباه نکن خوشحالیم از زجر تو نیست از پیدا کردن موارد مشابه به خودمه. واینکه این من تنها نیستم که زجر کشیدم و هنوزم روحم زخمی اون رنجهاست.
    انگار حرفهای دل منه که زده میشه انگار کسی داره جای من زندگی من رو شرح می ده. خاطرات من رو می گه. خاطرات منی که که از کودکی ترس و وحشت و نا امنی رو همراه داشتم. ترس از طوفانی شدن. همیشه خودم رو به صورت بچه ای تصور می کردم که گوشه ای تاریک پنهان شده تا ناامنی ها تمام بشه.
    منی که بیرون از خونه یه آدم شاد و سرزنده ام توی خونه تبدیل می شم که به آدمی که هر حرفی می زنه با ترسه. مبادا پدر از این حرفم برداشت بدی کنه. و مادری که مدام داره بهمون گوشزد می کنه که نخند حرف نزن فلان فیلم تلویزیونو نگاه نکن مبادا پدر ناراحت بشه و گیر بده. و من جرات ندارم با کسی دوستی صمیمی برقرار کنم مبادا که پاش به خونه ام باز بشه و ضعف من رو ببینه
    و هنوز هم دقیق نمی دونم مشکل از کجاست. گناه از کیه؟ از پدر بهانه گیر و لجباز و بدخلق و عصبی که بی احترامی و بی آبرویی براش عادیه ولی می دونم دلش به اندازه دل یه بچه کوچیکه. یا مادری که تمام وجودش محبت به فرزندانشه ولی تنها ذره ای از اون نصیب پدر می شه. محبتی شاید از روی ترس. و یا منی که ندانسته به مشکلات دامن زدم.
    الان مامان و بابا پیرتر شدن و خونه کمتر از همیشه طوفانی می شه اما ترس از طوفان تا ابد تو ذهن آدم می مونه و من این ترس رو از این دارم که مبادا اشتباه اونها رو تو زندگی آینده ام تکرار کنم و مبادا این ترس جهنمی تا آخر عمرم همرام باشه.
    حرف دلم خیلی زیاده همین الان که دارم گوشه ایشو تایپ می کنم برام زجره. از یادآوریشون بدم میاد هرچند هرازگاه خودشون تو ذهنم میان.
    ببخش که وسط تاپیکت حرف دل خودم رو زدم. ذوق زده شدم که من تنها نیستم. من ، تو و شاید کسای دیگه ای توی این تالار هم هستن که این مشکلو داشته باشن. شاید نتونم بهت کمکی بکنم در حل مشکلت اما بدون یه همدرد هست که تاپیکتو دنبال می کنه و همیشه این دعا رو می کنه که "خدایا آرامش را از هیچ خانه ای دریغ مدار"
    [size=medium]هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد
    هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد
    [/size]

  18. 4 کاربر از پست مفید جاودان تشکرکرده اند .

    جاودان (چهارشنبه 28 اردیبهشت 90)

  19. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    152
    Array

    RE: خدایا به چه جرمی؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط Hamed65
    گاهی تو مطمئنی که می دونی مقصر کیه، ولی بعداً که اون روزها می گذره و فکرت باز میشه، نظرت ممکنه کمی عوض بشه و از برخوردهایت پشیمون بشی. شاید برای همینه که می گویند در کارهای پدر مادر دخالت نکنید، طرفداری نکنید، با هر دو طرف مهربان باشید...
    حالا فکر می کنم دیگه امروز به اندازه کافی سختی گذشته... راجع به این مسائل فکر نکن.
    به خودت فرصت بده تا فکرت آزاد بشه.
    هم درست میگی هم نه.
    اینکه پدرم یه اخلاقایی داره که با چیزای خیلی پیش پا افتاده زمین و زمان رو به هم میریزه و به فکر هیچ چیزی نیست جز اینکه حرف خودش رو همه قبول کنند و... از این جهت میشه همیشه تقصیرا رو گردن پدرم انداخت و گفت عامل همه ی ناآرومی های خونه اونه.
    اما از یه جهت دیگه هم درست میگی. چون مادرم که داره اینا رو میبینه، باید با فرض عوض نشدن پدرم، کمتر بهونه دستش بده (با اینکه رفتارای مادرم، اگه طرفش اخلاق نرمال داشت، خیلی هم خوب و سنجیده هست) اما مادرم هم باید وضعیت رو ببینه. نباید بهونه دستش بده (هرچند پدرم بهونه رو گیر میاره بالاخره) از مادرم هم دلم پر بود دیشب. البته خیلی کمتر.

    دیشب برادرم مدام داشت با پدرم آروم صحبت میکرد تا آرومش کنه. اما مگه آروم میشد؟!! بدتر میشد. اما برادرم آرامش خودش رو از دست نمیداد. نمیدونم کارش درست بود یا نه. ولی بالاخره سر و صدا ها خوابید.
    دیشب انقدر حالم بد بود که دیگه دوست نداشتم توی خونه چشمم به چشم کسی بیافته. نه پدرم، نه مادرم. دوست داشتم نه چشمم توانِ دیدن داشته باشه نه گوشم توانِ شنیدن. نه حتی توانِ حرف زدن.

    خدایا یه کاری کن که هیچ خونه ای اینجوری آرامشش رو از دست نده.


  20. 3 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    دختر مهربون (پنجشنبه 29 اردیبهشت 90)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. برم سمت دارو درمانی؟
    توسط گل همییشه بهار در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 اسفند 94, 04:55
  2. کتاب چی خوندی؟
    توسط mohamad.reza164 در انجمن معرفی کتب روانشناسی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 آذر 94, 21:08
  3. کتاب چی خوندی؟
    توسط mohamad.reza164 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 03 آذر 94, 16:37
  4. چرا باید کمی اشتباه بکنی؟
    توسط khaleghezey در انجمن شخصیت
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 مهر 94, 12:43
  5. اظهار تمایل همکار خانم به ازدواج و نحوه رد بدون دلخوری؟
    توسط sayrex در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 شهریور 91, 23:38

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.