به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 اردیبهشت 90 [ 08:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-14
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,898
    سطح
    25
    Points: 1,898, Level: 25
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تصمیم برای جدایی

    سلام دوستان عزیز
    چند ماه پیش من در این تاپیک مشکلم رو با شوهرم براتون گفتم. اما با مشورت شما عزیزان خواستم یه فرصت دیگه به خودم و شوهرم بدم که زندگیمونو از نو بسازیم
    نشددددددددددددددددددددددد دددددددددددددددددددددد

    میان ما فرسنگها فاصله هاست.

    هیچ کدوم حاضر نیستیم به خاطر همدیگه کوتاه بیایم.
    فقط روزهای عمرمون رو میگذرونیم خیلی ساکت و آروم.
    من دنبال کار خودم و نگهداری دختر 2 سالم هستم....اونم هیمن طور
    فقط به وظایفمون عمل میکنیم
    آخه تا کی میشه اینجوری زندگی کرد؟
    من فکر میکنم هر کدوم از ما حق زندگی داریم
    حق لذت بردن از لحظاتمون رو داریم.....اونم به جدایی راضیه....بارها در این مورد با هم صحبت کردیم
    اما انگار منطقی نمیتونیم حلش کنیم
    از شما کمک میخوام تا بتونم تصمیم بگیرم و اشتباه نکنم

    1- خونه ای که در اون ساکن هستیم به نام من هست.
    2- یه خونه در شهرستان داریم که به نام من هستش
    3- مهریه ام 1000 سکه طلاست که عند المطالبه است
    4- کارمند رسمی دولت هستم که موقعیت شغلی بسیار خوبی دارم

    حالا شوهرم میگه اگه طلاق میخوای همه چی رو به نام من کن و بچه هم مال اون بشه و مهریه ام رو ببخشم و میخواد ممنوع کار هم بشم. تا طلاقم رو بده

    منم نمیتونم این شرایط رو قبول کنم چون 8 سال برای این زندگی تلاش کردم و به اینجا رسوندمش
    به همین راحتی ول کنم و برم.....و اون آقا......
    بهم کمک کنین و بگین من چطور میتونم حقم رو بگیرم؟

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 24 اردیبهشت 90 [ 15:18]
    تاریخ عضویت
    1390-2-01
    نوشته ها
    109
    امتیاز
    1,671
    سطح
    23
    Points: 1,671, Level: 23
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    273

    تشکرشده 268 در 90 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    اینجا سایت مشاوره خانواده است. سوالات شما بیشتر جنبه حقوقی داره.

    شوهرتون از شدت ناراحتی داره این حرفها را می زنه. این آقا اگر شما را دوست نداشت و همسر خوبی نبود همه اموال زندگی مشترک را به نام شما نمی کرد. هزار سکه مهرتون نمی کرد و ...

    من تاپیک قبلی شما را خوندم. فقط از سردی و بی توجهی همسرتون گله داشتید. نه خیانتی، نه اعتیادی، نه کتک و فحش و ...
    مشکل شما کم نیست اما رفع یا بهبودش خیلی هم سخت نیست. بعد از طلاق به سختی بتونید وضعیت بهتری داشته باشید.

    اینکه خانواده اش دختر شما را نگه نمی دارند کاملا عادی است. اینکه خانواده شما نگه می دارند لطف کرده اند. شما که به زور نمی تونید به کسی بگید به من لطف کن!!!!

    می تونید با هم بشینید و سهم هر کدومتون را در خرید خونه و ... حساب کنید و منطقی سهم هر کس پرداخت بشه. به هر حال شما تنها که زحمت نکشیدی. این زندګی با زحمت هر دوتون درست شده. انصاف نیست که شما همه مال و اموال را بردارید و 1000 سکه هم ایشون بدهند و ما را به خیر و شما را به سلامت.

    اگر هم بخواهید مساله را قانونی کنید. مهریه حق شماست و می تونید درخواستش کنید. آقا هم هیچ مشکلی ندارند که به استناد اون شما درخواست طلاق بدهید و باید یا با شرطهاشون کنار بیایید یا طلاق نمی دهند.


  3. 5 کاربر از پست مفید آراام تشکرکرده اند .

    آراام (دوشنبه 19 اردیبهشت 90)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    سلام
    فكر مي كني با طلاق گرفتن زندگيت بهتر ميشه؟ متاسفانه بيشتر مردهاي ايراني با ابراز احساساتشون مشكل دارن. تو هم كه از قشر بالايي هستي بايد بدوني با مردهايي سروكار داري كه از لحاظ اجتماعي موفقن و مردي كه از لحاظ اجتماعي موفقه معمولا از لحاظ احساسي خودشو مسكوت مي كنه چون فكر مي كنه ممكنه احساساتي شدن مانع موفقيتش بشه. بنابراين شوهرت زيادم غيرطبيعي نيست. نمونه اش برادر خودمه كه آدم سرديه. اما سالمه. اهل خانواده اش هست. وقتي به زنداداشم ميگم چطوري باهاش كنار مياي ميگه خب هركس يه اخلاقي داره اونم اينطوريه.
    يبار سر يه سفره پرجمعيت نشسته بوديم كه داداشم يه تيكه ماهي داد بذارم توي بشقاب زنداداشم. برق شادي رو از چشمهاي زنداداشم مي خوندم كه توي اون شلوغي به فكرش بوده. درحاليكه شايد براي بقيه اين يه كار معمولي باشه ولي در مقام داداشم يك شاهكاره!
    شوهرتو همونجوري كه هست بپذير و دركش كن. باهاش انقدر اصطكاك ايجاد نكن.
    بنظرم بازم تلاش كن. با مشاور صحبت كن. شايد يكم براي قضاوت كردنت زود باشه. سعي كن بجاي تمركز به نيمه خالي ليوان، نيمه پرش رو ببيني. طلاق تنها راه حل نيست، آخرين راه حله.

  5. 7 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (دوشنبه 19 اردیبهشت 90)

  6. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 اردیبهشت 90 [ 08:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-14
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,898
    سطح
    25
    Points: 1,898, Level: 25
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    دوستان خوبم ممنون از راهنماییهاتون

    اصل مطلب از جایی شروع شد که من متوجه رابطه پنهانیش با یکی از همکاراش شدم. البته در چه حد و چگونه بود رو نمیدونم چون نخواستم بدونم همین که رابطه ای بوده کافیه....اخلاقش که سرد و بی محبت بود و نمیتونست نیازهای عاطفی منو ارضا کنه و حالا با یکی دیگه بودنش دیگه قابل بخشش نبود....اونم زمانی که من باردار بودم و نیاز به محبت و توجه بیشتر اون رو داشتم....خلاصه ازش دل بریدم و اونم هیچ تلاشی برای برگردوندن من نکرد.....پرده های بین ما پاره شده....یه جورایی ترجیح میدم اصلا نبینمش....وجودش تو زندگیم سنگینی میکنه
    من هیچی نمیخوام....فقط دخترم رو میخوام....حاضرم همه چیزایی رو که بهم داده و دارم، برگردونم و مهریه ام رو هم بدم اما دخترم رو بده....اما قبول نمیکنه....میگه از ایران برو و همه چیز رو بذار برای ما....
    آخه این انصاف نیست که بخواد اینجوری منو تحت فشار بذاره.....مگه با این کارا میشه یه نفر رو تو زندگی نگه داشت؟ اگه میخواست من باهاش بمونم و زندگی کنم باید یکم از خودش ملایمت به خرج میداد...یکم توجه و محبت میکرد نه اینکه بدترش کنه....خیلی مغروره و فکر میکنه هیچ کس بالاتر از خودش نیست....فکر میکنه از همه بیشتر میدونه و میفهمه....اگه این اموال رو هم به نام من کرده چون مجبور شد....شاید اگه میتونست اینکار رو نمیکرد
    من از طلاق نمیترسم چون هم حمایت خانوادم رو دارم....هم دیگه مهر و محبتی به هم نداریم....اما فقط دخترم رو میخوام....به نظر شما اگه من یه وکیل بگیرم میتونم دخترم رو داشته باشم؟
    من و پدر و مادرم به راحتی میتونیم از پس بزرگ کردن دخترم بر بیاییم بدون اینکه هیچ ضربه ای بخوره...چون تا حالا هم بیشتر پدر و مادر من بزرگش کردن....بیشتر از اینکه خونه ما باشه خونه اونا بوده....شوهرم که هیچ حمایتی از طرف خانوادش نداره....خودش هم که درگیر کاره....آخه چطور میخواد بچه رو بزرگ کنه....همش به خاطر خودخواهیاشه
    آرام جان میدونم که سوالات من جنبه حقوقی داره...اما احساس کردم با مشورت با شما میتونم بهتر تصمیم بگیرم و اشتباه نکنم...نمیخوام کاری کنم که بعدا پشیمون بشم

    سر افراز جان از شما هم ممنونم...ولی شوهر من توقع داره من غذا تو بشقابش بذارم...نمیدونم چرا یه دفعه انقدر دگرگون شدم که انقدر ازش بدم اومده و فقط دنبال راهی هستم که زودتر ازش جداشم....کاش فقط یکم از غرورش کم میکرد و به من نزدیک میشد....بارها ازش خواستم یه برنامه بذاره دوتایی بریم بیرون و یکم خوش بگذرونیم....اما...
    پیش مشاور هم رفتم....اونم خیلی کمکم کرد...بنده خدا تمام سعیشو کرد منم همکاری کردم که دوباره به زندگیم برگردم...اما فایده نداشت....باز هم رفتارهای سرد اون.... هر یه قدمی که من جلو میرفتم ده قدم پرتم میکرد عقب....مشاورم میگفت شوهرت باید آسیب شناسی بشه....اما شوهرم فکر میکنه مشکل از من هستش و توقعاتم زیاد و حاضر نشد پیش مشاورم بیاد. مشاورم هم یه جورایی دلش برای من میسوخت...چون من حتی نیازهای اولیه که یه زن از شوهرش توقع داره رو هم ازش محروم بودم....به خدا همه چی پول نیست
    باز هم ممنون از راهنماییهاتون

  7. کاربر روبرو از پست مفید rosha2 تشکرکرده است .

    rosha2 (سه شنبه 20 اردیبهشت 90)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 91 [ 19:03]
    تاریخ عضویت
    1389-3-04
    نوشته ها
    154
    امتیاز
    2,922
    سطح
    33
    Points: 2,922, Level: 33
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    216

    تشکرشده 222 در 93 پست

    Rep Power
    29
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    به نظر من اگر می خواهید که جدا بشید نباید شوهرتان متوجه بشه که شما حاضرید همه چیز را ببخشید ولی دخترتان را بگیرید نباید از حق خودتان ببخشید اولاً قانوناً تا هفت سالگی بچه پیش مادرش می مونه البته پدر باید خرجشو بده و اگر مهریه تان را هم نده قانون مجبورش می کنه که بده شما حتماً وکیل بگیرید و تمام تلاشتان را بکنید که حضانت فرزندتان را بگیرید. خواهش می کنم که از حق خودتان نگذرید چرا باید خانه به نامش کنید تا طلاقتتان بدهد نکنه باید مهریه شوهرتان را شما بدهید

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 23 اردیبهشت 91 [ 13:01]
    تاریخ عضویت
    1387-1-25
    نوشته ها
    58
    امتیاز
    4,116
    سطح
    40
    Points: 4,116, Level: 40
    Level completed: 83%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 214 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    سلام دوست عزیز
    کاش فیلمی تهیه می شد از زندگی زنان بعد از طلاق
    اونوقت مطمئن بودم خیلی از زنها حتی اسم طلاق رو هم نمی اوردن
    عزیزم من هم طلاق گرفتم و دختر منهم در سن دختر شما بود ولی میدونی همین دختری که در طول هفته فقط زمان خیلی کوتاهی با پدرش بود اما بدترین ضربه رو خورد
    تاپیک من رو با عنوان " رهایی از یک زندگی مشقت بار " حتما بخون
    ببین من چه مشکلاتی با همسرم داشتم و مجبور به طلاق شدم و بعد از اون هم مسائل روحی و روانی دخترم تمام توان منو گرفت کلی طول کشید تا دخترم به ارامش نسبی برسه
    همسر من یکی از خوبیهای همسر تو رو هم نداشت
    وقتی من جدا شدم حتی یک هزار تومانی هم از خودم نداشتم و همه رو توی زندگی مشترک به همسرم داده بودم
    وقتی که همسرت همه جیز رو به نامت کرده یعنی خیلی بهت اعتماد داشته و دوستت داشته و اگر هم میگه دخترت رو بهت نمی ده چون میدونه تو بدون دخترت حاضر نیستی از این زندگی بیرون بری و این بهانه ای هست برای نگهداشتن تو
    درسته که روش همسرت اشتباه هست و بهتره علاقه اش رو بیان کنه اما اگر خوب به زندگیت نگاه کنی می بینی که همسرت خصوصیات بدی مثل اعتیاد - خیانت - خساست و ... نداره فقط بلد نیست علاقه اش رو نشون بده که خوب این هم فصل مشترک اکثر مردان ایرانی است
    به نظر من اول از هم باید همسرت رو بخاطر اشتباهاتش ببخشی ( از صمیم قلب ) بعد هم خودت پیشقدم بشی و بهش ابراز محبت رو یاد بدی
    سعی کن و یکی از هزاران راه نرفته رو برو
    عزیزم من خیلی تلاش کردم برای حفظ زندگیم اما همسرم مصر بود که باید جدا بشه
    اونوقت من مجبور شدم جدا بشم و الان از شرایطم راضیم اما همسر من یکی از خصوصیات مثبت همسر تو رو هم نداشت
    پس قدر داشته های زندگیت رو بدون
    به نیمه خالی لیوان نگاه نکن
    پیشنهاد میکنم فیلم جدائی نادر از سیمین رو ببین
    در این فیلم زن فقط بخاطر اینکه شوهرش بهش نمی گه بمون و نرو خارج حاضر میشه از همسرش جدا بشه ( همین مسئله ای که شما میگی همسرت سرد هست ) اما همسرش سرد نبوده بلکه نمیتونسته اون زمان به اون شیوه ای که زنش میخواست احساسش رو بیان کنه
    از درون ناراحت بود و عذاب می کشید اما نمیتونست بیان کنه
    حتما این فیلم رو ببین
    شاید تلنگری باشه برای بهتر کردن زندگیت

  10. 7 کاربر از پست مفید رهايي تشکرکرده اند .

    رهايي (شنبه 24 اردیبهشت 90)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    نقل قول نوشته اصلی توسط رهايي
    سلام دوست عزیز
    کاش فیلمی تهیه می شد از زندگی زنان بعد از طلاق
    اونوقت مطمئن بودم خیلی از زنها حتی اسم طلاق رو هم نمی اوردن
    عزیزم من هم طلاق گرفتم و دختر منهم در سن دختر شما بود ولی میدونی همین دختری که در طول هفته فقط زمان خیلی کوتاهی با پدرش بود اما بدترین ضربه رو خورد
    تاپیک من رو با عنوان " رهایی از یک زندگی مشقت بار " حتما بخون
    ببین من چه مشکلاتی با همسرم داشتم و مجبور به طلاق شدم و بعد از اون هم مسائل روحی و روانی دخترم تمام توان منو گرفت کلی طول کشید تا دخترم به ارامش نسبی برسه
    همسر من یکی از خوبیهای همسر تو رو هم نداشت
    وقتی من جدا شدم حتی یک هزار تومانی هم از خودم نداشتم و همه رو توی زندگی مشترک به همسرم داده بودم
    وقتی که همسرت همه جیز رو به نامت کرده یعنی خیلی بهت اعتماد داشته و دوستت داشته و اگر هم میگه دخترت رو بهت نمی ده چون میدونه تو بدون دخترت حاضر نیستی از این زندگی بیرون بری و این بهانه ای هست برای نگهداشتن تو
    درسته که روش همسرت اشتباه هست و بهتره علاقه اش رو بیان کنه اما اگر خوب به زندگیت نگاه کنی می بینی که همسرت خصوصیات بدی مثل اعتیاد - خیانت - خساست و ... نداره فقط بلد نیست علاقه اش رو نشون بده که خوب این هم فصل مشترک اکثر مردان ایرانی است
    به نظر من اول از هم باید همسرت رو بخاطر اشتباهاتش ببخشی ( از صمیم قلب ) بعد هم خودت پیشقدم بشی و بهش ابراز محبت رو یاد بدی
    سعی کن و یکی از هزاران راه نرفته رو برو
    عزیزم من خیلی تلاش کردم برای حفظ زندگیم اما همسرم مصر بود که باید جدا بشه
    اونوقت من مجبور شدم جدا بشم و الان از شرایطم راضیم اما همسر من یکی از خصوصیات مثبت همسر تو رو هم نداشت
    پس قدر داشته های زندگیت رو بدون
    به نیمه خالی لیوان نگاه نکن
    پیشنهاد میکنم فیلم جدائی نادر از سیمین رو ببین
    در این فیلم زن فقط بخاطر اینکه شوهرش بهش نمی گه بمون و نرو خارج حاضر میشه از همسرش جدا بشه ( همین مسئله ای که شما میگی همسرت سرد هست ) اما همسرش سرد نبوده بلکه نمیتونسته اون زمان به اون شیوه ای که زنش میخواست احساسش رو بیان کنه
    از درون ناراحت بود و عذاب می کشید اما نمیتونست بیان کنه
    حتما این فیلم رو ببین
    شاید تلنگری باشه برای بهتر کردن زندگیت

    كاشكي يكم از خر شيطون پياده مي شدي و زندگيتو همونجوري كه هست مي ديدي! بنظرم يكمي مغرور شدي ها!شوهرت مي خوادت فقط بلد نيست بنده خدا! به من هم بگن به زبون چيني صحبت كن والله نمي تونم! چون[size=medium] بلد
    نيستم. شوهر شما هم دقيقا اينجوريه! بلد نيست! سرزنشش نكن![/size]


  12. 5 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (سه شنبه 20 اردیبهشت 90)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 اردیبهشت 90 [ 08:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-14
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,898
    سطح
    25
    Points: 1,898, Level: 25
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    باز هم ازتون تشکر میکنم
    راهنماییهای شما خیلی آرومم میکنه

    حتما امروز میرم فیلم جدایی نادر از سیمین رو میبینم.....میخوام با شوهرم برم...شاید برای هر دوتامون دیدن این فیلم مفید باشه

  14. 9 کاربر از پست مفید rosha2 تشکرکرده اند .

    rosha2 (دوشنبه 26 اردیبهشت 90)

  15. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    روشای عزیز
    یه سئوال
    تاحالا از به شوهرت به طور واضح پرسیدی که :

    همسرم مدتی هست که می بینم از همدیگه خیلی فاصله گرفته ایم و نسبت به همدیگه سرد شده ایم آیا تو هم همین برداشت رو داری؟

    همسرت چی گفته؟
    انکار کرده یا سکوت؟

    اگر سکوت کنه یعنی اون هم همین احساس رو داشته و متمایل هست که در بهتر شدن روابطتون تجدید نظر کنید

    و راه حل مخصوص به خودش رو داره

    اگر انکار کرد و یا با تندی پرخاش کرد

    باز هم راه حل داره

    ====
    پست رهایی رو بخون
    صدردر صد باهاش موافقم
    وقتی که همسرت همه جیز رو به نامت کرده یعنی خیلی بهت اعتماد داشته و دوستت داشته و اگر هم میگه دخترت رو بهت نمی ده چون میدونه تو بدون دخترت حاضر نیستی از این زندگی بیرون بری و این بهانه ای هست برای نگهداشتن تو

  16. 2 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (سه شنبه 20 اردیبهشت 90)

  17. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 26 اردیبهشت 90 [ 08:15]
    تاریخ عضویت
    1389-9-14
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    1,898
    سطح
    25
    Points: 1,898, Level: 25
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 14 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: تصمیم برای جدایی

    سلام بر دوستان خوبم
    رهایی جان شاید یکم مغرور شده باشم....یا اصطلاح بهترش این باشه که اعتماد به نفسم رفته بالا.....میدونم ....من هیچ احتیاجی از لحاظ مالی به شوهرم ندارم...از لحاظ عاطفی هم که هیچ.....پس چرا سردیاشو تحمل کنم....به جاش ترجیح میدم برم دنبال یه زندگی جدید که توش پر از شادی و نشاط باشه....یا لااقل کسی نباشه که من ازش انتظار عشق و محبت رو داشته باشم

    شاید باورتون نشه که سالها برای یه همچین لحظه هایی روز شماری کرده بودم که بتونم تلافی اون سالهایی رو که به من و شخصیت من توهین کرد و جواب هیچ کدوم از محبتهای منو نداد بکنم....اون زمانا دلم نمیخواست مثل خیلی از زنها که با یه چمدون از خونه شوهرشون میان بیرون ازش جداشم.....زحمت کشیدم...درس خوندم....کار کردم...با سیاست زندگی کردم که بتونم همه چی رو بدست بیارم....الان دیگه نوبت شوهرمه که تاوان اون رفتاراشو پس بده....بعضی وقتا که یکم از رفتارایی که باهام داشته رو بهش یادآوری میکنم میگه واقعا چقدر آدم بد و ....بوده ....خودش قبول داره....اما وجودش اینجوریه....ریشه در طفولیت و تربیت خانوادگیش داره....


    کلا هر دوتای ما آروم هستیم.....اهل جنگ و دعوا نیستیم....هیچ وقت صدایی از خونه ما بلند نمیشه...نه خنده....نه گریه....نه دعوا....فقط سکوت....سکوت....سکوت....من از این سکوت بیزارم....احساس میکنم دارم شادابی و جوانیمو از دست میدم....

    دلم میخواست با شوهرم بگیم و بخندیم و فضای خونمون پر از شادی باشه...با هم قدم بزنیم و بستنی بخوریم...حتی دنبال هم بدویم....شوخی کنیم....

    من چون روحیه شادی دارم تو محل کارم و میون دوستام دارای محبوبیت زیادی هستم...همیشه آدمای زیادی دور و برم هستن که میتونم باهاشون خوش بگذرونم....اما من دلم میخواست خوشیهام با شوهرم باشه....دلم میخواست با شوهرم دوتایی بریم سفر....نه اینکه همیشه دوستامون باشن که حوصله مون سر نره.....

    با خودم فکر میکنم نکنه پای کس دیگه ای وسط باشه....نکنه دلش بخواد با کس دیگه ای شادیهاشو قسمت کنه...اما از وجود اون شخص میترسم و زیاد تو کاراش دخالت نمیکنم...چون میدونم بدجوری میشکنم....میخوام اگه قراره تموم شه مثل همیشه آروم و بی سر و صدا باشه....نمیخوام دخترم این وسط ضربه بخوره....نمیخوام پدر و مادرم اذیت شن....

    دوستان عزیزی که از شوهراتون جدا شدین به من بگین مراحل کارش چطوریه؟ خیلی سخته؟ ترسناکه؟ واقعا باید همه چیمو بدم تا بتونم ازش جدا شم؟

    یکم براتون از گذشته میگم که شاید بهتر بتونید کمکم کنید
    اگه تونستم انقدر اعتمادش رو جلب کنم که اموالمون رو به نام من کنه به خاطر فداکاریها و محبتهایی بوده که در حقش کردم...اینا در مقابل کاراهایی که من براش کردم ارزشی نداره...من 8 سال از بهترین روزهای زندگیمو به پاش ریختم که با دنیایی پول بدست نمیاد...8 سال تموم چشمم رو بستم و نیازهامو نادیده گرفتم که به شوهرم سخت نگذره....شاید یکی از خوشبخترین انسانها شوهر من باشه که واقعا اون طور زندگی کرد که میخواست....تو هر زمینه ای که میرفت من پشتش بودم و پا به پاش میرفتم...الان همیشه میگه کاش همون آدم گذشته ها بودی....چرا انقدر عوض شدی....من یک ساله دارم بهش میگم چرا عوض شدم....به هزار راه متوصل شدم که بهش بگم نذار من ازت دل بکنم.... اما نتونست....نخواست....یا هر چیز دیگه ای...
    همه مردم دنیا وقتی بچه دار میشن خوشحالن....ما بعد از 6 سال زندگی مشترک بچه دار شدیم...باز هم شوهرم میگفت من هنوز آمادگیشو نداشتم...چرا باردار شدی....چرا جلوی آزادیهای منو گرفتی....من بچه نمیخواستم.....و هزار جور حرف و حدیث دیگه....
    نه محبتی....نه ابراز خوشحالی....منو تو خونه تنها میذاشت و میرفت اسکی...گردش...من میرفتم سرکار و آقا میرفت کوه.....
    یه بار که از کوه برمیگشت سر راه اومد دنبال من اداره...اون موقع 6 یا 7 ماهه باردار بودم...ناخداگاه جا سیگاری ماشین رو باز کردم....شاید اولین بار بود که این کار رو میکردم...دو تا ته سیگار بود یکیش رژ لبی بود...سریع جا سیگاری رو درآورد و خالی کرد از پنجره ماشین بیرون....منم مثل همیشه سکوت کردم....یه توضیحاتی داد که منم به خاطر اینکه موضوع رو تموم کنم قبول کردم و ظاهرا قانع شدم...اما هنوز که هنوزه بعد از 3 سال اون صحنه هر روز جلوی چشممه....چند مورد دیگه هم ازش دیدم....هر کدوم رو به نوعی توجیه میکردم...که مردی با شرایط و موقعیت اجتماعی اون خیلی عادی که با خانمهای دیگه ارتباط داشته باشه...منم باید قبول میکردم و ساکت میموندم که به آقا بد نگذره و اخمم نکنه....اگه آقا از استخر میومد و من تنها میموندم و یکم ناراحت بودم به جای اینکه با کمی محبت از دل من در بیارتش دست پیش رو میگرفت و قهر میکرد که چرا نمیذاری بهم خوش بگذره....خودم براش بلیط بهترین استخرا رو میگرفتم....بهترین لباسا رو میخریدم...اما در مقابل همش توقع....همش بی محبتی...


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  2. تصمیم به جدایی دارم ، لطفا راهنمایی بفرمایید
    توسط محمد ch در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 اسفند 94, 11:29
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تصمیم برای جدایی
    توسط ava72 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: دوشنبه 02 آبان 90, 23:53
  5. راهنمایی درتصمیم گیری
    توسط gole narges در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 11 فروردین 88, 01:03

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.