متاسفانه کار من یه طوریه که در جریان قیمت ماشین و خونه و انواع وام ها بیشتر از حد معمول هستم.از بچگی از همون کلاس اول حتی واسه پول تو جیبیام برنامه ریزی میکردم و بدون اینکه خونوادم بفهمند یه دفه یه چیز گنده واسه خودم میخریدم. همه بهم میگن فکر اقتصادیم عالیه.حتی به بابام پیشنهادای اقتصادی میدادم و ایشونم به حرفم گوشمیکرد و همیشه هم ازم تعریف میکرد.
من واقعا باید پسر میشدم از هر لحاظ.
اما متاسفانه شوهرم هیچ اطلاعات بروزی نداره و کوهی از غروره.تو هیچ کاری نه با من مشورت میکنه نه حتی با کس دیگه ای. نه از درصد وام و از بازپرداختش خبری داره نه از هیچی.در ثانی تو اجتماع خیلی مظلومه و قشنگ میشه کلاهشو برداشت.
همین اخلاق من از بچگی و اقتصادی بودنم و حساب دو دو تا چهار تا کردن همیشگی من(که خودمم خیلی اذیت میشم) و از طرفی هم این نابلدی و غرور شوهرم(که دلیل اصلی تشدید اخلاق بد منم هست) خیلی اذیتم میکنه.
دیشب اومد خونه گفت ماشینتو فروختم! از نظر من اولا قیمتشو خیلی پایین داده بود (من بهش گفته بودم واقعا انقدر می ارزه به حرفم گوش کن و پایین تر نده) در ثانی دوست داشتم به نظر منم احترام بذاره. بارها و بارها بهش ثابت شده که حرفم درست از آب درمیاد.ثالثا سه تا قیمت مختلف در عرض نیم ساعت گفت (دروغ کار همیشگیشه)و این قسمت بیشتر از هرچیزی داغونم میکنه.چرا بهم دروغ میگه دیگه بهش اصلا اعتماد ندارم.
وای نمیدونین چه الم شنگه ای به پا کرد که ما ندیدیم زن خودشو دخالت بده به توچه.
بعد اول زنگ زد به داداشم آبرومو برد بعدشم به بنگاهیه زنگ زد و گفت پشیمون شدم آقا فردا ماشینو پس بیارین.حالا بنگاهیه هم دوستشه.
وقتی عصبانی میشه نمیفهمه داره آبروریزی میکنه. میگفت میخوام ماشینو بگیرم آتیشش بزنم!!!!!!!!!!!
تا صبح بیدار بودم و منتشو کشیدم و اون فقط فحشم میداد و داد میزد گم شو برو بیرون .
اگه خودش باهام روراست باشه و دروغ نگه
اگه در مورد کاری که میخواد انجام بده اطلاعات کسب کنه و انقد بوق نباشه
من مجبور نمیشم حرف بزنم که به دخالت متهم شم مجبور نمیشم انقدر نگران مسائل مادی باشم.
دیگه هیچ غروری و هیچ عزت نفسی برام نمونده. درحد تیم ملی خوردم میکنه و خودمم خودمو پیشش مثله چی کوچیک کردم دیگه .
خسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس ستم به خدا
علاقه مندی ها (Bookmarks)