به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 90 [ 07:52]
    تاریخ عضویت
    1390-2-17
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,776
    سطح
    24
    Points: 1,776, Level: 24
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 37 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دعوا بر سر استاد معنوي شوهرم

    با سلام خدمت اعضاي محترم اين تالار مفيد و ارزشمند
    28 سال دارم و شوهرم 30 سال. 5 ساله كه از عقد و 4 ساله كه از زندگي مشتركممون مي‌گذره. مشكلي كه من دارم شايد به نظر خيلي‌ها عجيب بياد مخصوصا از عنواني كه براي موضوم گذاشتم.
    سه سال پيش متوجه شدم كه چند تا از دوستام نزد يه آقايي كه بهش استاد مي گن آموزش معنوي مي‌بينن. صحبت‌هايي كه در مورد اين آقا مي شد اغلب مخفيانه و جوري بود كه من كه توي جمع بودم و شاگرد نبودم نبايد متوجه مي شدم. همين باعث شد كه كنجكاو بشم و بخوام اين آقا رو ببينم و بفهمم جريان از چه قراره كه اينقدر دوستام براشون ارزش داره و با احترام از اين اقا صحبت مي كنند. به دوستم گفتم كه من هم مايلم در اين دوره‌ها شركت كنم. قرار شد از استاد بپرسه و به من خبر بده. هفته بعد كه ديدمش گفت با آقا صحبت كردم ايشون گفتن اتفاقا وقتش نزديكه ولي الان نه هر وقت زمان مناسبش رسيد بهت مي گن كه بري خدمتتشون. جالب اين بود كه دوستم گفت آقا گفتن اگه خود تو هم نمي‌خواستي قرار بوده بهت پيغام بدن كه بياي! و جالب‌تر اينكه اين آقا تا حالا منو نديدده و نمي شناختند.
    بالاخره روز موعود رسيد. با دوستام رفتم ديدن اين آقا. مردي 4-63 ساله از آلمان برگشته. تحصيلات ديپلم (البته من اون زمان فكر مي‌كردم ايشون اون‌جا درس خونده) و جالب برام اين بود كه همسر كنوني اين آقا همسن بچه‌هاش بود كه توي آلمان همراه با همسر قبليش زندگي مي‌كردند.
    اين آقا در مورد من يه حرف هايي زد كه براي كسي كه دفعه اول مي‌بينه به نظر ميومد از غيب مي‌دونه مثلا منزل ما چند اتاق داره يا من متولد چه روزي و چه ماهي هستم و ...(برام جالب شد. از دوستام كه پرسيدم گفتد ما به ايشون چيزي نگفتيم و اقا از همه چيز مطلعند) ...
    اين آقا به من گفت براي چي اومدي و من هم واقعيت رو گفتم كه برام جالب بوده ديدم دوستام دارن ميان جايي و جوري از معنويات بحث مي كنند كه به نوعي جذابيت داره برام و من هم نياز به نزديك شدن با خدا دارم ...به من گفت كه شوهرت مياد اين‌جا و هر دو شاگرد مي شيد. اينم بگم همسر من توي يه خانواده كاملا مذهبي خشك تربيت شده بود كه دو سال قبل از ازدواج با من زير همه چي مي‌زنه و حتي منكر نعوذباا...پيغمبر هم مي شه. نماز نمي خوند و كاملا از اسلام برگشته بود. من هم توي نماز سهل انگاري مي‌كردم .
    به شوهرم جريان رو گفتم و ايشون هم تمايل پيدا كرد بره و اين آقا رو ببينه.
    گذشت و ما هر دو طي مراسمي شاگرد شديم. هر هفته مراسم مراقبه داشتيم. تو اين مراسم قبل و بعدش هيچ سخنراني اي نمي شد و در مورد هيچ دين و مذهب و آييني حرف زده نمي شد. فقط بعد از مراسم هر كس سوالي داشت مي‌رفت توي اتاق استاد و مي‌پرسيد. و به ما گفته شده بود كه بايد از روش زندگي و نحوه رفتار اون‌ها خودمون درس بگيريم و چيزي قرار نيست به ما مستقيم گفته بشه.
    جمع شاگردها 7-8 نفر زن و مرد همسن و سال بوديم كه اغلب متاهل بودن ولي بدون همسراشون ميومدن و تنها زوج جمع من و شوهرم و يه زوج جوون ديگه بودن.
    به ما گفته شده بود براي شاگرد شدن بايد غسل كنيم و اين غسل با لاك هم قبوله نماز تاكيد نمي شد و توي جمع شاگردها شايد دو نفر نماز خون بود و حجاب هم تاكيد نمي شد و هر كس مي‌تونست هر جور مايله توي مراسم شركت كنه.
    من و شوهرم مدتي شيفته اين آقا شديم هر هفته سر مجلس حاضر مي‌شديم و شب‌ها نيز مراقبه‌هايي كه بهمون گفته شده بود را بجا مي‌اورديم.
    اين اقا حضرت محمد (ص) و قرآن را قبول داشت و ادعا مي‌كرد كه همه چيز در مورد همه مسائل مي‌دونه و خودش تحت نظر يه استاد ديگه در آلمان هست. به تناسخ اعتقاد داشت و مي‌گفت كه روح من جديده و روح همسرم قديميه و من مادي‌ترم و شوهرم به ماديات اهميت چنذداني نمي ده و بارها اين مسئله تكرار شد تا من فكر كردم يه غرضي داره چون من اصلا اهل جمع كردن پول و بها دادن به اين مسائل نيستم.
    تا اينكه بحث بيزينس مطرح شد و اينكه هر كس هرقدرمي خواد شريك بشه و بالاسري براي مراس وخرج آقا (چون ايشون سر كار نمي‌رفت) برداشته بشه و بقيه سود به نسبت تقسيم بشه. من نه پولي داشتم و نه موافق اين كار بودم و به نظرم عجيب هم اومد. همسرم گفت ما كار به تاين مسائل نداريم و فقط هر چي به نظرمون درست مياد از اين جا ياد مي گيريم.
    بارها از اين آقا در مورد مسائل و قوانين شرع پرسيدم ولي يا با جواب‌هاي سطحي مواجه مي‌شدم و يا به قولي از سر خودش باز مي‌كرد و بحثو عوض مي‌كرد.5 ماهي گذشت تا اينكه احساس كردم نسبت به يكي از شاگردها احساسا پيدا كردم و وقتي مي‌بينمش ضربان قلبم تند مي شه و به قولي عاشق شدم به استاد گفتم و بر خلاف تصورم به من گفت كه از اين جريان فرار نكن و خلاصه اينكه حتي با چند مثال من را ترغيب كرد كه با اين مرد مواجه بشم. خيلي با خودم درگير بودم. اينم بگم كه من و شوهرم همديگه را خيلي دوست داريم ولي رابطه زناشويي بينمون خيلي ضعيفه و همسر من ميل جنسي كمي داره و من اگه نخوام ايشون ماهي يكبار هم سراغ من نمياد و اين مسئله را استاد مي‌دونست.
    خلاصه من روز به روز دچار تضاد دورني بيش‌تري مي شدم. و اينكه توي ذهنم دارم به شوهرم خيانت مي كنم داشت وجودمو مي سوزوند. و اون آقايي كه من عاشقش شده بودم هم فهميده بود و ما با هم تماس تلفني برقرار كرديم. روز به روز از خودم بيش تر بدم ميومد. از طرفي استاد به من گفته بود با نفست نجنگ باهاش كنار بيا ورامش كن از طرفي داشتم مي‌رفتم ته قهقرا. حتي استاد به من گفت بچه‌هايي كه از عشق به وجود ميان بسيار باهوش و زيبا مي شن و ...داشتم ديوونه مي شدم. ديگه كلاس نرفتم. به شوهرم هم به صورت غير مستقيم گفتم كه براي يكي از بچه‌هاي كلاس اين مسئله پيش اومده و در كمال ناباوري ديدم گفت خوب حتما صلاح بوده كه اينكارو بكنه و حتي با اون آقا همبستر بشه!!!

    اونشب تا صبح گريه كردم و احساس كردم با يه بي‌غيرت دارم زندگي مي كنم. من ديگه كلاس نرفتم ولي شوهرم روز به روز وابستگيش به اين اقا بيش‌تر شد. و من مبارزه كردم ولي نتونستم كاري بكنم. تا اينكه اين آقا و همسرش به شهر ديگه اي رفتن و من خوشحال شدم ولي در كمال ناباوري مي‌ديدم كه شوهرم هر پنجشنبه و جمعه منو تنها مي ذاره و مي‌ره پيش اين آقا. يه روز روي كامپيوتر شوهرم يه نامه عاشقانه ديدم و ازش خواستم توضيح بده. اين هم بگم همسرم از اينكه من برم سر موبايل و نوت بوكش به شدت بدش مياد و بهم اجازه نمي ده و روي سيستمش هم پسورد گذاشته بود. متوجه شدم كه يكي از خانوم‌هاي مجرد كلاس عاشق شوهرم شده و اين عشق بر مي‌كرده به چند سال پيش حتي قبل از ازدواج ما و زماانيكه با شوهرم همكار بوده. همسرم اول منكر شد و منو كلي دعوا كرد كه چرا سر وسايلش رفتم ولي وقتي ديد من همه چيو مي‌دونم اعتراف كرد كه اره اون عاشق منه. ازش پرسيدم تو چي دوسش داري كه گفت آره و عشق من از نوعي نيست كه تو بفهمي و از ازل تو دل من نهاده شده و ....گفتم منو بيش تر دوست داري يا اونو گفت نمي شه مقايسه كرد من هر دوتونو به شيوه خودش دوست دارم. داشتم ديوونه مي شدم. بهش گفتم باشه اگه اينقدر راحتي من هم مي‌رم با يكي ديگه تو هم با يكي ديگه اينجوري درسته؟ دوست داري؟ گفت نه. گذشت تا من به هر ترفندي بود پاي اين زنو از زندگيم (البته فكر كنم) كوتاه كردم ولي نسبت به زندگيم دلسرد شدم. از يه طرف مشكل جنسي كه داشتيم و كلا اعتماد به نفسمو داشتم از دست مي‌دادم و از طرف ديگه احساس مي‌كردم اين كلاس و استاد داره به زندگيم ظربه مي زنه.
    تا اينكه پارسال من و همسرم دعوامون شد و ايشون منو 40 روز گذاشت منزل پدرم و رفت و ديگه سراغي از من نگرفت . بي‌نهايت بهش وابسته بودم و اخر هم خودم پيغام دادم و به زور اومد دنبلم و رفتم سر زندگيم كه متوجه شدم استاد شوهرمو ترغيب كرده كه به يه كاري كه سرمايه زياد مي خواست و ريسك باالايي داشت دست بزنه و همه چك و مسائل ماليش گردن همسر من بود و اون هم بدون سرمايه. از اينكه به من نگفته و با استاد مشورت كرده و اون اقا ترغيبش كرده خيلي ناراحت شدم ولي تصميم گرفتم به روي خودم نيارم. چون من و شوهرم سر مسئله كار ايشون خيلي با هم جر و بحث داشتيم و ايشون اصلا نظر منو مهم نمي‌دونه با اينكه هر دو توي يه رشته تحصيل كرديم و من هم شاغلم و تا حدي نسبت به مسائل كار صاحب نظر. شوهرم بعد از 5 ماه كار ورشكست شد و علي موند و حوضش و بدهي زياد. دلم مي‌خواست درس بگيرره و دور اين استادو ديگه خط بكشه ولي نه هر روز اس ام اس. و تلفن و طبق اوامر استاد كار كردن.
    اين چند روز تعطيلات هم بنا بود يا بريم شهري كه پدر و مادر همسرم هستن يا بريم شهري كه استاد هست كه شوهرم تصميم گرفت بره ديدن استاد چون دلش برا استاد تنگ شده بود و من اينو از اس‌ام اس هاش فهميدم. ولي بليط گيرمون نيومد و ايشون تصميم گرفت منو تنها بذاره و با ماشين بره . مادر پدر من هم رفتمن سفر و من انتظار نداشتم تنها بمونم ولي باز هم جلوشو نگرفتم و گفتم خودت فكر كن ببين چقدر ارزش داره كه منو تنها بذاري و بري. كه گفت مجبوره و ديگه وقت نمي كنه. قرار بود پريشب نصف شب حركت كنه. ساعت موبايلش زنگ زد. بيدارش كردم ولي باز خواب موند و فرداش كلي اعصابش خورد بود من هم از اينكه روز جمعم رو با اعصاب خورد ي اون طي كنم ناراحت بودم و ناراحتيمو ابراز كردم كه به من چه كه خواب موندي و چرا حالا داري روزمونو خراب مي كني و كلي گريه كردم . هيچوقت وقتي ناراحتم و گريه مي كنم سراغم نمياد تا از دلم درآره. عصر ديدم توي اتاق درو بسته و داره با استادش در مورد دعوامون صحبت مي كنه و اينكه صلاح نمي‌دونه كوتاه بياد و ...كلا هر وقت بينمون مسئله‌اي پيش مياد با به استاد اس ام اس مي‌زنه ولي جواب‌هاي استادو پاك مي كنه و اين اس ام‌اس ها هم از دستش در رفته كه من ديدم.عصباني شدم و با هم حسابي دعوامون شد حتي به هم گلاويز شديم تا حالا اينجوري دعوا نكرده بوديم. از خونه اومدم بيرون و بهش گفتم دور اين مرد و خط بكش اگه رفتي ديدنش ديگه پا تو تو اين خونه نذار. يه ساعت بعد كه اومدم خونه ديدم قفل درو عوض كرده به استادش زنگ زدم و گفتم اين كار و كرده و اينكه از زنگيمون چي مي خواي چررا ولمون نمي‌كني و ...
    جايي نداشتم كه شبو اون‌جا برم. اونقدر هم گريه كرده بودم كه نا نداشتم و بعد از دور زدن تو خيابون باز برگشتم خونه كه ديدم لاي درو باز گذاشته. اومدم تو . قرص خواب خوردم و خوابيدم. حالا موندم با اين زندگي چيگار كنم. همسر من ادميه كه وقتي دعوا كنيم حرف نمي زنه و تا مدت‌ها قهره تا من برم جلو تمومش كنم. ولي ديگه نمي خوام اين‌كارو بكنم. از طرفي بسيار به نوازش و محبتش نياز دارم تشنه محبتم حتي توي اوج دعوا و كتك‌كاري رفتم بغلش كه پرتم كرد اونور . مند خيلي دوسش دارم خيلي. تو رو خدا كمكم كنين. از مشائئر هم نتيجه نگرفتم يا نمياد يا اگه بياد بعد دو جلسه ترك مي كنه و مي گه تو مي خواي مشاور منو متقتعد كنه كه كارهاي تو درسته و من اشتباه مي كنم.
    تو رم خدا كمكم كنيد. اينم بگم من خيلي بچه مي‌خوام ولي شوهرم نه. اصلا نمي شه راجع بهش حرف بزنيم. مي گه هنوز به دانايي نرسيديم براي تربيت بچه. دلخوشي اي توي اين زندگي ندارم.



  2. 3 کاربر از پست مفید lonely heart تشکرکرده اند .

    lonely heart (جمعه 23 اردیبهشت 90)

  3. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: دعوا بر سر استاد معنوي شوهرم

    بعله!
    اینهم یک سواستفاده امروزی از باورهای مذهبی مردم!
    شایدبه بعضی ها بربخوره ولی این روزها خیلی مدشده این ترم های عرفانی و من واقعا نمیدانم این اساتید مشروعیتشان را از کجا میگیرند؟ تازه کلی پول هم بابت این کار میگیرند و بعد توجیه میکنند که چیزهایی هست که شما نمیدانید وما میدانیم، انگار که علم غیب دارند، غافل از این که اینجورآدمها اجیرهایی دارند که اطلاعات شخصی افرادی مثل شما رو مثل سال تولد و ... به اینها می رسانند و این آدمها نیز از این راه به فریب بیشتر مردم می پردازند...
    پیغمبر فرموده اند من برای شما دو یادگار به جا میگذارم ، قرآن و سنتم ( اهل بیت ) شما کجا دیده اید که قرآن و یا سنت به اینجور به اصطلاح اساتید اشاره کرده اند؟ تازه اگر کسی بخواهد در راه عرفان قدم بگذارد منابعی چون مولانا و ... وجود دارد
    متاسفانه این آقا بدجوری در زندگی شما و همسرتان رخته کرده و فرد سودجویی بیش نیست
    افیون این مسائل اینجاس که فرد فکر می کند استاد حلال تمام مشکلات است و نیازی به مشاور و ... هم نمی بیند
    ایشان همسرشما را طعمه آسانی گیر آورده و در برابر هم به ایشان مجوز خیانت به همسر به نام عشق و ازل و نیمه گمشده و تناسخ می دهند !!
    در این شرایط ایشان شستشوی مغزی شده اند و خیلی کار می برد با واقعیت روبرو شوند
    اگر می توانید و مدارک کافی را دارید با نیروی انتظامی و یا مراجع خاصی دقیقا نمیدانم شاید بسیج و ... تماس بگیرید و ایشان را رسوا کنید که بساطش را جمع کند...مطمئنا استاد بدون مجوز این کار را می کند و پیگرد قانونی دارد. البته خیلی احتیاط کنید که نام شما به میان آورده نشود چون اینجور آدمها گروهی و مافیایی کار می کنند .
    از طرفی خودتان را از همسر دور نکنید. با محبت و تعادل سعی کنید ایشان را با مذهب و دین اصیل و واقعی آشنا کنید و اگر توانستید ایشان را به قم نزد یکی از مراجع ببرید تا بتواند مجاب شود
    اگر ایشان مذهبی نیست می توانید استاد فلسفه ای پیدا کنید و ایشان را نزد این فرد ببرید
    ببینید زیاد نوشتم ولی معمولا افرادی گرایش به این فرقه ها دارند که در زندگی شخصی با مشکل مواجه هستند و نیاز به حمایت شدید و دلگرمی فراوان دارند. معمولا اعتماد به نفس پایین دارند وشخصیت ضعیفی دارند. شما باید سعی کنید این حفره های شخصیتی را به قدری پر کنید که ایشان نیازی به استاد و .. نداشته باشند.

  4. 16 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (شنبه 17 اردیبهشت 90)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: دعوا بر سر استاد معنوي شوهرم

    سلام قلب تنها! تشكر رو براي اين پاي نوشته ات زدم كه كلي نشستي تايپ كردي.
    يه ايراد شما توي رابطه اين بود كه در اين زمينه در جبهه مقابل همسرت قرار گرفتي. چونكه مسائل معنوي متاسفانه شمشير دو لبه هستند و اگر مدارا نكني ممكنه به قيمت از بين رفتن خودت تموم بشه. هر آدمي سر اعتقاداتش حساسه و اگرچه اولش باهاش رفتي كلاس اما بيرون اومدنت بايد بي سر و صدا مي شد. خوب بود خودت شروع مي كردي به خوندن كتابهاي معنوي و يه جوري اطمينان شوهرت رو در اين زمينه بيشتر از اون استاد جلب مي كردي.

    حالا در اين وضعيت پيشنهادي دارم و البته تاكيد مي كنم منتظر باش تا كارشناسان تالار اين پيشنهاد رو تاييد كنن و اگر راه بهتري نبود اجراش كني.
    "با پليس تماس بگير و بدون افشاي هويتت از وجود چنين آدم و چنين جلساتي خبر بده و بگو كه داره باعث از هم پاشيده شدن زندگي خانواده ها ميشه. يادت نره شوهرت به هيچ وجه نبايد بفهمه كه تو اين كارو مي كني وگرنه روزگارت رو از اين هم تلختر مي كنه. حتي اگر روزي رسيد كه بهت مشكوك هم شد كلا انكار كن."

  6. 12 کاربر از پست مفید سرافراز تشکرکرده اند .

    سرافراز (شنبه 17 اردیبهشت 90)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 25 مهر 92 [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1388-10-19
    نوشته ها
    1,262
    امتیاز
    11,056
    سطح
    69
    Points: 11,056, Level: 69
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,891

    تشکرشده 4,928 در 1,071 پست

    Rep Power
    142
    Array

    RE: دعوا بر سر استاد معنوي شوهرم

    سلام
    من هم فکر می کنم که اینجور کلاسها و شاگرد جمع کردنها قانونی نباشد. شاید بهتر باشد که شما بصورت ناشناس با مراجع ذیربط (فرضا وزارت اطلاعات) تماس بگیرید و آدرس و مشخصات این آقا را بدهید و شرحی از تبلیغات و اشاعه خیانت در بین زوجها و نوع درسهایش بدهید.
    امیدوارم که در همین حد هم رسیدگی بشود.

  8. 11 کاربر از پست مفید هستی تشکرکرده اند .

    هستی (شنبه 17 اردیبهشت 90)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 90 [ 07:52]
    تاریخ عضویت
    1390-2-17
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,776
    سطح
    24
    Points: 1,776, Level: 24
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 37 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دعوا بر سر استاد معنوي شوهرم

    نقل قول نوشته اصلی توسط سابینا
    معمولا اعتماد به نفس پایین دارند وشخصیت ضعیفی دارند. شما باید سعی کنید این حفره های شخصیتی را به قدری پر کنید که ایشان نیازی به استاد و .. نداشته باشند.
    در اين مورد كه همسر من مشكل شخصيتي و اعتماد به نفس پاييني داره من خودم هم حس كردم ايشون نمي‌تونه با افراد راحت ارتباط بر قرار كنه و اصولا با افرادي كه از خودش ضعيف تر باشن راحت‌ شراكت و رفت و آمد مي كنه. ولي از لحاظ اطلاعات عمومي و علمي در سطح بالايي قرار داره و توي جمع هر وقت صحبت مي‌كنه من بهش افتخار مي كنم. ولي در مورد كارش نتونسته موفق باشه با اينكه سن و تجربه و تحصيلاتش مطلوبه ولي نمي‌تونه درآمد بالايي داشته باشه. اول اينكه حاضر نيست جايي مثلا يه شركت دولتي و يا خصوصي استخدام بشه و مي‌گه نمي‌خوام كسي بالاسرم باشه. و دوم اينكه شركت خصوصي هم زد ولي با افرادي كه از هر لحاظ پايين‌تر از خودش بودند به نحوي تازه از اون كار ياد مي‌گرفتند و بعد هم بدون اينكه با متخصصش مشورت كنه رفت با ترغيب اين استاد به كار بزرگي دست زد و مثل روز روشن بود كه شكست مي‌خوره و خورد.
    ولي خوب من نمي‌دونم چطور مي‌تونم اونو از اون آقا بر گردونم. همسرم شديدا به تاييد نياز داره و احساس مي‌كنم اين آقا اين نيازشو جواب مي‌ده ولي من نمي‌تونم همش تاييدش كنم. چون خيلي مواقع اشتباه مي‌كنه.
    از طرفي خودم هم چندين‌بار به ذهنم رسي به وزارت اطلاعات بگم ولي آيا بدون هيچ سند و مدركي مي شه اقدام كرد؟
    اين آقا كلاس علني نداره. توي منزل خودش و بدون گرفتن مبلغ پول معين. شاگردها هر كدوم خودشون گاهي كمك مي‌كنن. مثلا همسر من توي شرايطي كه ما نياز به پول داشتيم به اين آقا پول داد و وقتي من اعتراض كردم گفت پول خودمه اختيارشو دارم...

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 22 تیر 94 [ 22:58]
    تاریخ عضویت
    1390-1-26
    نوشته ها
    770
    امتیاز
    14,787
    سطح
    78
    Points: 14,787, Level: 78
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 69.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    4,357

    تشکرشده 4,467 در 859 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: دعوا بر سر استاد معنوي شوهرم

    خانوم عزیز هرچه سریعتر اما محتاطانه (طوری که معلوم نشه کار شماست و بعدها با شوهرتون مشکل پیدا کنید ) مراجع قانونی رو در جریان قرار بدین

    دنبال مدرک انچنانی هم نباشید اونا خودشون کارشون رو خوب بلدن

    یه مدت خیلی با شوهرتون راجع به این قضیه حرف نزنید بعد این کارو بکنید


  11. 8 کاربر از پست مفید meysamm تشکرکرده اند .

    meysamm (شنبه 17 اردیبهشت 90)

  12. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array

    RE: دعوا بر سر استاد معنوي شوهرم

    خوب تحقیق کنید فکر کنم با این مسائل برخورد می شه مخصوصا اگر پای مسائل دینی و فساد در میون باشه
    حداقل یه مدت خونه شو تحت نظر قرار میدن
    درمورد شوهرتون مجبورید که یه مدت هر کاری کرد حتی غلط در مسائل کاری و غیره حتما تایید وتشویقش کنید، عیب نداره یه دوتا شکست میخوره ولی بعدا زندگیت از شر این وسواس خناس!! خلاص میشه
    به هر حال چه شما تشویق کنی چه نکنی ایشون این راهو میرن پس بهترین سیاست فعلا اینه که یه مدت طولانی تشویقش کنی بعد از رفع شدن شر فعلی آروم اروم به راهش بیاری

  13. 3 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    نیلا (شنبه 17 اردیبهشت 90)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اسفند 95 [ 19:50]
    تاریخ عضویت
    1389-3-16
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    792
    امتیاز
    10,009
    سطح
    66
    Points: 10,009, Level: 66
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    4,528

    تشکرشده 4,871 در 817 پست

    Rep Power
    94
    Array

    RE: دعوا بر سر استاد معنوي شوهرم

    فكر كنم شماره تماس اش 113 هست.

  15. کاربر روبرو از پست مفید سرافراز تشکرکرده است .

    سرافراز (سه شنبه 20 اردیبهشت 90)

  16. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 90 [ 07:52]
    تاریخ عضویت
    1390-2-17
    نوشته ها
    43
    امتیاز
    1,776
    سطح
    24
    Points: 1,776, Level: 24
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 24
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    37

    تشکرشده 37 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: دعوا بر سر استاد معنوي شوهرم

    از همه دوستان به خصوص سابيناي عزيز كه منو راهنمايي مي كنيد ممنونم.
    ببينيد اين اقا شاگرداشو تشويق به ارسال و ردو بدل اس ام‌اس هاي اشعار حافظ و مولانا مي كنه به طوريكه 90% مسيج هاشون اشعار مولانا ... است قران رو منكر نمي شه بلكه مي گه خيلي هم قبول داره ولي در عين حال حرف از تناسخ مي‌زنه! ايشون روانشناسي هم مي دونه و خوب بلده چطور آدماي ساده رو بكشه تو جمع. افراديكه شاگردش هستند هم همه افراد ساده‌اي هستند.
    الان با شوهرم قهرم و خيلي هم بد با هم دعوا كرديم. ايشون بعد از دعوا مي‌ره تو لاك خودش و حرف نمي زنه. و اين منم كه بايد يه جوري اوضاع رو روبراه كنم. الان هم نمي‌دونم چظوري اين جريان رو تموم كنم من از ايشون كتك نخوردم ولي گلاويز شديم و مي خواست جلوي داد و فرياد منو بگيره كه با زور و فشار جلوي دهن و .. را گرفت و من الان چند جاي گردنم زخم و خون مردگي شده. جالبه با اين حال الان كه مي بينمش دلم ضعف مي‌ره. اينقدر دوسش دارم و وابستش هستم كه احساس مي كنم مريضم و بايد درمان بشم. به پدر و مادرم هم زنگ زدم و جريانو گفتم. گفتند از مسافرت كه برگشتند ميان تا با هم فكر كنيم ببينيم چيكار كنيم كه كارساز باشه. ولي من از كله‌شقي شوهرم خبر دارم و مي‌دونم كه اشتي بكن نيست مخصوصا الان كه به مقدساتش توهين كردم.
    مادرم مي گه بايد خطوط قرمزت رو براش معلوم كني و خواسته‌هاتو محكم بگي مثل بچه شغل و درآمد ثابت و ابرومند ، كنار گذاشتن استاد و .... ولي من مي ترسم كه كوتاه نياد و منو كنار بذاره. از ابروم هم مي ترسم. از جدايي وحشت دارم و يه بار هم عقد كردم و جدا شدم و اين ازدواج دوممه.
    الان تكليفم چيه. مي‌خوام قدم به قدم با شما جلو بيام. من يكساليه كه اين سايتو مي شناسم و بهتون اعتماد دارم كمكم كنيد.

  17. 4 کاربر از پست مفید lonely heart تشکرکرده اند .

    lonely heart (سه شنبه 20 اردیبهشت 90)

  18. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 اردیبهشت 92 [ 16:23]
    تاریخ عضویت
    1389-4-01
    نوشته ها
    697
    امتیاز
    4,956
    سطح
    45
    Points: 4,956, Level: 45
    Level completed: 3%, Points required for next Level: 194
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    2,162

    تشکرشده 2,174 در 573 پست

    Rep Power
    83
    Array

    RE: دعوا بر سر استاد معنوي شوهرم

    سلام
    من فکر می کنم همسر این خانم به قدری به این استاد ایمان داره که قلب تنها به تنهایی نتونه همسرش و از استاد دور بکنه.
    مگر این که دست این استاد قلابی پیش همسرش رو بشه.
    پس بهترین کار اینه که از یک تلفن همگانی به صورت کاملا ناشناس با پلیس تماس بگیرید و ادرس منزل این اقا رو بدید اگه گرفتنش و مدارکی علیهش بود که به نفع شما. اگرم نبود شما که شناسایی نشدی و نمی شین حرفی هم نزنید.
    موقتا در مورد این استاد و رفتارهای بین همسرتون و او حرفی نزنید و سعی کنید زندگیتون و با اصول درست گرم و گرمتر کنید. شاید همسرتون کم کم به این نتیجه برسه که داشتن یک کانون گرم و یک زندگی شیرین بهتر از داشتن استادیست که پشت حرفاش منطقی نیست.
    موفق باشید

  19. 5 کاربر از پست مفید sisili تشکرکرده اند .

    sisili (سه شنبه 20 اردیبهشت 90)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. عشق دانشجوي دختر به استاد
    توسط as112 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 59
    آخرين نوشته: چهارشنبه 09 بهمن 92, 02:49
  2. کمک کنید این دعوا رو مدیریت کنم و حقم رو از استادم بگیرم
    توسط دل سوخته در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 72
    آخرين نوشته: جمعه 13 مرداد 91, 00:00
  3. جوان و جستجوي هويت
    توسط Niloo55 در انجمن مقالات آموزشی روانشناسی کودک
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 تیر 88, 20:58
  4. قضاوت از روي ظاهر (از داستانهاي مثنوي)
    توسط fnh63 در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 فروردین 87, 04:07
  5. جستجوي مرد ايده آل: تصوري خيالي يا حقيقي؟
    توسط erfan25 در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد ازدواج
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 14 اسفند 86, 17:27

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.