سلام
مشکل من خیلی عمقیه که بخواد به این راحتی ها حل بشه اما اگه کسی تجربه ای داره واقعا به حل مشکلم کمک بزرگی کرده...
من نزدیک 14 ساله ازدواج کردم .توی تمام این سالها با تمام وجود حس کردم شوهرم هیچ علاقه ای به من نداره..اینو عملی نشون داده و زبونیم که اصلا زبون نداشت زندگیش بهتر بود...کلا من همه این سالها هم جسمی تنها بودم و هم روحی..الان 3 ساله که بهش خیانت کردم و توی این مدت کسی دیگه رو دوست داشتم و عاشقانه هم با هم بودیم...همه زجرایی که شوهرم بهم داد از لحاظ روحی و جسمی با اون ارضا می کردم و هیچوقتم از هم سیر نشدیم...تا چند وقت پیش هر بار فکر می کردم شوهرم یه روز ممکنه بفهمه از فکرش خوشحالم بودم!!! همیشه حس می کردم که با کارایی که اون بام کرده اگه بفهمه می ره دنبال زندگیش و راحت می شم!! تا اینکه چند وقت پیش شوهرم بهم شک کرد.ایمیل منو هک کرد و تمام مکالمات ما رو تحویل خودم داد!!!!!!!! جایی برای انکار نبود و منم اصلا اهل انکار نبودم..اون جاهایی رم که شک داشت براش باز کردم..بدترین چیزهایی رو که یه مرد می تونه از زنش بدونه فهمیده .تمام حرفای ما رو روابطمونو .حتی کجاها رفتیم .خلاصه بدترین چیزای ممکنو خونده شنیده و فهمیده .مشکلم تازه الانه....از وقتی که فهمیده عین دیوونه ها شده!!! هفته اول فقط گریه می کرد!!! کارمو ول کردم از صبح می بردمش این دکتر و اون دکتر و روانشناس....مدام باید باهاش می بودم و آرومش می کردم که به خودش و یا اون اقا و یا بچه آسیبی نزنه...یه پام دکتر بود یه پام خونه..همون موقع به دکترش گفتم چکار باید بکنم و اون گفت فقط تنهاش نذار خیلی تو شوکه .بعد از 2 هفته که از کار و زندگی افتاده بودم از اون حالت بیرون اومد.فکر می کردم می ذاره منو و میره ولی بدتر شد!!! از صبح عین بچه ها به من چسبیده نمی ذاره یه لحظه ازش دور بشم!! کارشم از روی شک نیست .خودش می دونه دیگه با اون رابطه ندارم..بهش قول دادم و خودش می دونه پای قولم هستم ..با اینکه خیلی برام سخت بود و هست ولی نمی خوام کسی رو آزار بدم...کارش از روی علاقست!!!! من نمی دونم اینهمه علاقش تا حالا کجا بود!!!!! روزی چند بار از من سکس می خواد!این آدمی که 2 ماه یه بارم حس نداشت منو نگاهم کنه و 5 ماه 6 ماه منو ول می کرد حالا مدام آویزون منه!!! یه ثانیم ولش می کنم می گه من می خوام خودمو بکشم!! گیر داده که دفترتو ول کن ...خونتو ول کن از این کشور بریم!!!!! اصلا برای من عملی نیست...بعدشم من یه مادرم بچم برام تو اولویته الان دو ماهه نمی ذاره به بچه هم برسم!! روزی صد بار از من می پرسه منو دوست داری یا نه! یه ذره هم باشه کافیه! می دونه هیچ کششی به سکس ندارم ولی میگه اگه تو نباشی باید خود ارضایی کنم!!! من فقط بدنمو می ذارم در اختیارش و لحظه شماری می کنم تموم شه...حرفم بزنم می گه دست خودم نیست!! کلا پاک قاطی کرده...نمی دونم من باید چیکار کنم تو این شرایط...ولش کنم برم یا بمونم و قبول کنم که از این بعد هر چیزی ممکنه پیش بیاد.. خودمم خیلی شرایط خوی ندارم ولی خیلی نگران شوهرم هستم.هیچوقت فکرشم نمی کردم اینقدر ضربه بخوره.خواهشا منو کمک کنین خیلی درمونده شدم........
علاقه مندی ها (Bookmarks)