سلام
5 روز دیگه عقدمه اما مادرم به هیچ وجه حاضر نیست که توی مراسمم شرکت کنه.من و مادرم تنها با هم زندگ میکردیم اون با عروس خانم مشکل داره و به هیچ وجه حاضر نیست که بیاد.چی کار کنم؟
تشکرشده 18 در 6 پست
سلام
5 روز دیگه عقدمه اما مادرم به هیچ وجه حاضر نیست که توی مراسمم شرکت کنه.من و مادرم تنها با هم زندگ میکردیم اون با عروس خانم مشکل داره و به هیچ وجه حاضر نیست که بیاد.چی کار کنم؟
تشکرشده 448 در 136 پست
سلام
ما هم با یکی از عروسامون همین مشکلو داشتیم البته مادرم فرصت نداشت و خواهرام توجه نمی کردن. من که کلا تو این باغا نبودم و دانشجو بودم. ولی بعد از عروسی، عروس خانم رضایت مارو جلب کرد و همه پشیمون شدن و مشکلا حل شد. ولی شما از الان باید تلاش کنید تا حلش کنید.
اعضای دیگه خونواده چی؟ خواهر چطور؟اصلا خواهری دارید؟
ازدواج شما بدون رضایت مادرتون بوده یا بعد از خواستگاری این مشکل ایجادشده؟
خواسته های مادرتون چیه؟ از شما و عروس خانم؟
[size=medium]هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد
هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد[/size]
تشکرشده 7,657 در 1,487 پست
این لینک مربوط به مشکل آشوب عزیزه :
مادرم یه قدم بر نمیداره
دختر مهربون (سه شنبه 13 اردیبهشت 90)
تشکرشده 268 در 90 پست
بعید می دونم مادرتون توی عقد شاد و شنگول حاضر بشه. اما یکی را واسطه کنید ( مثلا برادر بزرگتون ) که مادر را راضی کنه فقط حضور فرمالیته داشته باشه.
شما باید تو این 4 سالی که فرصت داشتید مادر را گام به گام به این مساله نزدیک و ترغیب می کردید.
راستی دیگه جایی حرف از بیشتر و کمتری نزنید. یه جا دیدم نوشتید مادرم را بیشتر از همسرم دوست دارم. این حرف را نه جلوی مادر و نه جلوی همسر نزنید. تفکیک و ترجیح این علایق کار آسون و درستی نیست. هر کدام به جای خود و ...
*********************
امیدوارم که خوشبخت بشید. تبریک
آراام (سه شنبه 13 اردیبهشت 90)
تشکرشده 2,174 در 573 پست
سلام
واقعا نمی دونم چی باید گفت و در این زمان کم چکاری می شه کرد. با توجه به اینکه می گین همه راهی و رفتید.
بازم سعی کنید تو این روزها بیشتر بهش نزدیک بشین بهش محبت کنید شاید محبت نامزدتون هم تاثیری داشته باشه.
از نامزدتون بخواین خودش و به مادرتون نزدکی کنه و اگه حرفی یا رفتاری دید به خاطر شما چیزی نگه و گذشت کنه. بالاخره اون هم یک زنه و شاید بهتر از شما بتونه دل مادرتون و بدست بیاره.
حرف اراام و 100% تایید می کنم دیگه حرفی از علاقه بیشتر یا کمتر بین مادر و همسرتون نزنید چون فقط این شکاف ایجاد شده رو بیشتر می کنید.
به مادر محترمتون تاکید کنید که ازدواج نه تنها باعث دوری شما از او نیست بلکه اگه رفتار شما و همسر من درست باشه هر سه ما به هم نزدیک تر هم خواهیم شد.
موفق باشید
sisili (دوشنبه 26 اردیبهشت 90)
تشکرشده 18 در 6 پست
امروز روز عقدمه و مادرم صبح زود از خونه زد بیرون!!خودمم دیگه موندم که باید چیکار کنم!ای کاش مادرم بود.فقط یه برادر دارم که که باید با اون برم.خدا به روز هیچ کسی نیاره.
تشکرشده 196 در 47 پست
مبارک باشـه
به خدا توکل کن
پریسا65 (دوشنبه 26 اردیبهشت 90)
تشکرشده 7,657 در 1,487 پست
ای کاش کارشناسای عزیز یه نظری میدادن.
واقعا این جور موقع ها که چاره ای به ذهن کسی نمیرسه باید بیان و کمک کنن.
ما دعا میکنیم که خدا به دل مادرشون بندازه که برن عقد پسرشون.
تنها کاریه که از دستمون بر میاد.
دختر مهربون (دوشنبه 26 اردیبهشت 90)
تشکرشده 32 در 19 پست
اشوب عزیز مبارک باشه .یه روزی میشه که اینا همش واست یه خاطره میشه.سعی کن فراموش نکنی که تو پدر همراهیواسه بچت باشی
تشکرشده 18 در 6 پست
عقد کردم و غریبانه واسم جشن برگزار شد.الانم مادرم از خونه بیرونم کرده و حتی میگه اسمتم از شناسنامم بیرون میارم.هیچ وقت واسه خودم یه همچین روزایی رو نمیدیدم.دلم برای مادرم خیلی میسوزه.اجازه دیدنشم حتی بهم نمیده.به همه همسایه هامونم گفته و ابرومو برده.من ۳ سال تموم التماس کردم برا اومدن و موافقتش ولی لج کرد.
ashoob (دوشنبه 26 اردیبهشت 90)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)