باسلام خدمت تمام بزرگواران
ازاينكه به درد دل من گوش مي كنيد خيلي سپاسگزارم
من زني هستم 40ساله داراي سه فرزند مدت 20 سال است كه ازدواج كردم خودم شاغل هستم و ازنظر مالي مشكلي ندارم همسرم مدتي بود كه تغيير كرده بود و به عناوين مختلف و به بهانه مشكلات كاري بعضي شبها به منزل نمي آمد و هربار كه علت را جويا مي شدم مي گفت كه براي شما زحمت مي كشم و بهانه هاي مختلف مي آورد تا اينكه بعد از يك مدت عنوان كرد كه كارجديدي را با يكي از بستگانش شروع كرده كه مشغول انجام آن كار است و بزودي پولدار مي شود تااينكه چهارماه پيش از طريق يكي از دوستانش متوجه شدم كه ايشان همسر صيغه اي دارند درآن زمان ايشان درمسافرت بودند آن آقا آدرس منزل آن زن را داد و من درغياب همسرم با پسرم به آن آدرس رفتيم و روي تابلوي نصب شده هزينه ها اسم شوهرم را درآنجا ديدم و تحقيق كردم و متوجه شدم كه كاملا صحيح است . با شوهرم تماس گرفتم و موضوع را به او گفتم اول كتمان كرد ولي بعد ازچند روز گفت درست است ولي بخاطر ثواب بوده و او را رها مي كند درهمين حين متوجه شدم كه ايشان پنهاني آپارتمانش را فروخته و با پول آن مي خواسته يك جنس زيرخاكي بخرد كه دروغ بوده و پولش هم به باد رفته وقتي برگشت باگريه و التماس خواست كه ببخشمش و روي قرآن زد كه گول خورده و آن زن ديگر درزندگيش نيست .باوركردم و كلي از بدهيهايش را پرداختم و دنياي محبت را نثارش كردم او مي گفت علت اين كارش كمبود محبت من بوده و من باوجود اينكه مي دانستم از هيچ محبتي نسبت به ايشان دريغ نكرده ام پذيرفتم كه در رفتارم تجديد نظر كنم ولي متاسفانه بعد ازگذشت دوماه دوباره به رفتارهايش مشكوك شدم و پس ازتحقيق متوجه شدم كه پنهاني خانه ي آن زن را تغييرداده و دوباره درساعات اداري ظهر به منزل اين خانم رفت و آمد مي كند . وقتي موضوع را گفتم دوباره ابتدا كتمان كرد و سكوت اختياركرد ولي بعد ازگذشت يك ماه يك شب به منزل آمد و درحضور بچه ها گفت كه درست است و قصد دارد با آن زن و بچه هايش زندگي كند و حاضر نيست آنها را رها كند و به من گفت توهم هيچ غلطي نمي تواني بكني من هر وقت دلم بخواد به آنجا مي روم . و من هم به ايشان گفتم كه ازخانه برود و حاضربه ادامه زندگي با ايشان نيستم ايشان 5سال بااين خانم زندگي پنهاني داشته و اورا صيغه كرده است و دراين مدت با چند زن ديگر ارتباط نامشروع هم داشته است وعلت را كم توجهي من به خودش عنوان ميكند الان دوماه است كه خانه را ترك كرده و باپسرم دعوايش شده و با اس ام اس هايش مرا نفرين ميكند و مرا مقصر مي داند و انتظار دارد كه من آن زن را بپذيرم من هيچ پناهي ندارم و مستاصل و درمانده شده ام نمي دانم چكاركنم دراين مدت زندگي هميشه حامي ايشان بودم چه ازلحاظ مادي و چه معنوي . باتوجه به اينكه خودم درسن شش سالگي پدرم را ازدست داده و مادرم ازدواج نكرد و هيچ خواهروبرادري ندارم و مادرم را هم ده سال پيش ازدست دادم تمام محبتم متوجه ايشان بود و او را تنها پناه و پشتيبانم مي دانستم و دراين راه ازهيچ محبتي دريغ نكردم . الان با وضعيت پيش امده نمي دانم چكاركنم طلاق بگيرم يا درهمين وضعيت با بچه هايم زندگي كنم . نگرانم نمي دانم چكاركنم . محتاج همفكري شما دوستان هستم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)