چون من تصمیم گرفتم که امسال نیمه گمشدم رو پیدا کنم ،تصمیم گرفتم از این به بعد در مورد پیشنهادهایی که دوستان و اشنایان می کنند
حداقل فکر کنم
شاید قسمتم از این طرف باشه !! البته گفته بودم می سپارم دست مادرم ! درست . اما خودمم هم بیکار نمی شینم اگه کیسی بود ،کسی معرفی کرد حتما یک بررسی انجام می دهم
و می خواهم تو همین پست اون ها رو بنویسم تا از راهنمایی های دوستان هم استفاده کنم
همه خواستگاریهای من
طبق تصمصیم اول سالم ،گفته بودم که م یخواهم زن بگیرم،
دیروز یکی از دوستان خونه ما بود
گفت زن نمی گیری
گفتم سرچ رو شروع کردم
گفت : معرفی میخوای
گفتم : تست می کنم
گفت : یکی از دوستان خانمم هست که هم قد بلنده و هم محجبه هست، لیسانسه، تو بانک کار می کنه بهت می خوره
گفتم : پشت صندوق
گفت : فکر نکنم !!
گفتم :ok امار بیشتر بده ، فقظ فعلا خودش خبر نداشته باشه.
خلاصه امروز صبح sms داد و مشخصات محل کار و اسم خانمه رو گفت فقط گفت بتازگی چشمش رو عمل کرده احتمالا عینک دودی زده، گفتم خوب پس بگذار یک روز دیگه برم ، الان چهرش دیدنی نیست ، گفت نه بابا فکر کنم، مطمئن نیستم ،بعد عمل لیزر انجام داده کبودی عمل جراحی نداره واسه اینکه نور زیاد بچشمش نخوره شاید تو محل کار هم عینک بزنه ،خلاصه ما رو راهی کردند و رفتیم ! حالا بهونه چی !!
که می خواهیم واسه شرکتم حساب باز کنم و می خواهم بدونم با چه شرایطی بهم چقدر وام می دهند،
خلاصه کلی خدا ، که خدا هر چی مصلحت می دونی فقط آبرومون رو حفظ کن
اولین بار که اینجوری می خواهیم بریم کسی رو ببینیم
توکل بخدا گفتیم و رفتیم تو بانک سرو چرخوندیم چشمون خورد به یک خانم که یک عینک گنده از این عینک بینا دلان گذاشته تقریبا نصف صورت معلوم
نبود،حتی ابرو ها هم زیر عینکه مونده بود.شماره گرفتم و نشستم روبروش
اون هم بیکار بود کلید این دستگاه نوبت دهی رو زد و شماره من رو خوند، تا اینجا که خوب بود. رفتم نشستم جلوش
گفت بفرمایید و ما هم شروع کردیم اره حساب حقوقی می خواهم و ....
ایشون هم گفتند من زیاد نمی دونم رفتند فکر کنم معاونشون رو صدا کردند که اومد برای من توضیح داد البته خوب شد رفت یک دوری هم زد و من یک
نفسی کشیدم و البته من رو دایورت کردن رو مدیر و از مدیر عزیز هم چند تا سوال که پیچوند من رو واسه وام
و خلاصه خانمه هم رفت با دوستش رفتند سراغ دستگاه پولشمار که پیش رئیس بود و من یک لحظه ایشون رو شونه به شونه خودم حس کردم از جهت قدی هم ok بود
بعد دوباره رفتم پیش ایشون و چند تا فرم بهم دادند که پر کنیم و خدا حافظی و اومدیم (امیدوارم که خانومه عضو این سایت نباشه )
حالا تحلیل من :
من برای دیدن یک خانم چادر رفته بودم ! که ایشون مانتو پوشیده بودند ،احتمالا در محل کار مانتویی هستند ( در بانکهای خصوصی مانتو اجبار شده ؟؟؟)
لباس کمی گشادی پوشیده بودند ،که به نظرم برای اینکه کمبود چادر رو جبران کنند !! خوب بود گزینه +
آستینهاشون یکی دوبار بالا رفت !! احتمالا به خاطر همون مانتو گشادشون ؟؟ عیب نداره حالا!!!:rolleyes:
تو حین کار یکی دوبار یک آقایی پیششون اومدند و درمورد فرمهایی که می خواستند به من بدهند اظهار نظر کردن !! البته یک کم خودمونی به نظر می رسید !! احتمالا پای یک رقیب در میان هست
از چهرشون هم یک عینک درشت که کمی ابروهاشون معلوم بود ، البته به نظر می رسید با کمی آرایش سطحی دیگه چیزی یادم نیست !! البته دندوناشون کمی خرج داشت، اگه عینک نداشت من زیاد توجه نمی کردم خوب !!
شانس ما رو ببین !! بعد یکی از دوستان تو این فروم داشتند فکر می کردند چه جوری هیکل کم حجاب خانومه رو ببیند ! این رو میدیدند چی میگفتند ، که نصف صورتشون هم سانسور بود
روم هم نمی شد بگم خانم عینکتون رو بر نمی دارین خورشید رفته ها ، آخه بیشترین جذبه یک خانم چشمانش می تونه باشه ،
ما هی خواستیم بچشمان سیاهش رخنه کند در دینمون
نشد که نشد !!آخه چشماشون رو نشد زیارت کنیم ، آهنگ
آخه چشمات خیلی قشنگه رو هم که نشد بخونیم
سنش کمی بالا می زد ،البته همسن خودم بود تقریبا ، زیاد خوب نیست !!
کارش باز اونی نبود که من انتظار داشتم ، بانکی پشت باجه ، با هزار نفر باید سرو کله بزنه و بعد اعصاب خوردیش بیاره خونه!
دیگه اطلاعات تکمیلی رو باید از دوستم بگیرم
خلاصه رفتیم دیگه
فکر کنم چند بار برم راه می افتم دیگه هول نمی کنم ،ذل بزنم تو عینک دختر مردم همینجوری ،چند دقیقه و سعی نمی کنم از پشت عینک دودیش یا بالاش یا پایینش هر جوری شده چشماش رو ببینم
آخه کلی زحمت کشیده بودم ، از نهار اداره که 2500 هم پولش رو داده بودم جا مونده بودم نمی شد چشاش رو نبینم و برم ...
آخه دردم رو به کی بگم !!
خلاصه تجربه خوبی بود کلی ترسهایی که از مواجهه با این موقعیت ریخته شد و یک کم اعتماد بنفسم رو بدست آوردم
علاقه مندی ها (Bookmarks)